قال الله تعالی: ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (حج/62)
﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾، این کلام دارای حصر است؛ یعنی حقّ منحصراً برای خداست، غیر خدا چیزی حقّ نیست اما نه اینکه چیزی هست و حقّ نیست بلکه اصلا چیزی نیست که بخواهد حقّ باشد یا باطل. پس خدا حقّی است که مقابل ندارد، مقابل خدا یک چیزی نیست که باطل باشد، بلکه مقابلش عدم محض است، عدم محض هم که لاشیء است. به عبارت روشن تر در برابر هستی محض، چیزی جز نیستی نیست، و به عبارت فنّی، تقابل بین آن، عدم و ملکه نیست، بلکه تقابل آن تناقض است و اگر در آیه می فرماید: مقابل خدا و حقانیت او، باطل است، مراد باطل به معنای معدوم است نه باطل، یعنی موجودی که بی هدف باشد.!
حال این حقّ در مقام ظهور اتمّ نیز چنین است که آن مقام عُظمای ولایت تکوینیه معصومین علیهم السلام است و بس؛ بدین معنا که ما یک حقّ خارجی یا یک قانون و شریعتی نداریم که کار امیرالمومنین علیه السّلام را با آن بسنجیم، بلکه خود نفس حضرت منشأ حقّ و سرچشمه دین و شریعت است؛ در واقع ما شریعت خود را از قول و فعل و تقریر علی علیه السّلام می دانیم، لذا اگر بخواهیم بگوییم چه چیزی حقّ است و چه چیزی باطل؛ چه چیزی صدق است و چه چیزی کذب؛ چه چیزی خیر است و چه چیزی شرّ؛ باید ببینیم امیرمومنان علیه السّلام چه کار کرده است؛ لذا وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ، یدور الحق مع علیٍ حیث ما دار». که مؤید اینکه مرجع ضمیر در یدور که فاعل آن باشد، وجود مبارک حضرت امیر است، همان دعای نورانی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است که فرمود: اَللَّهُمَّ أَدرِ الحَقَّ مَعَهُ حَیثُ مَا دَارَ (بحار الانوار، ج29، ص 646) »او را طرزی بپروران که جامعه حق را از او بگیرند که حقّ، علی مدار است، نه اینکه علی حق مدار باشد.
این حقّ مدار بودن برای سایرین از اولیای الهی است، برای عمّار و امثال عمّار است که اینها حقّ مدار هستند؛ چنانچه وارد است که: عَمَّارُ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَمَّار یَدُورُ مَعَ الحَقِّ حَیثُ مَا دَارَ» (بحار الانوار، ج44، ص35)؛ ولی تفاوت اساسی در تعیین مرجع ضمیر است، که در مورد عمّار فاعل یدور عمّار است، امّا در مورد علیّ علیه السّلام فاعل یدور حقّ است! که فرق آن بین آسمان و زمین است.