کیفیّت تجلّى ذات حقّ، اختصاص به فرشتگان و انبیاء و اولیاء و انسان ندارد؛ بلکه هر موجودى که در عالم لباس وجود مى پوشد، یا از خود اثرى به ظهور میرساند، در اثر تجلّى و ظهور ذات حقّ تعالى در آن موجود است. در مقاله حاضر حضرت علامه طهرانی قدس الله نفسه الزکیه از کیفیت تجلی خدای متعال در موجودات و تفسیر کلمه لا اله الا الله پرده برمی دارند.
بسم الله الرحمن الرحیم
کیفیّت تجلّى نور حقّ در انسان و سائر موجودات
منبع: کتاب معاد شناسی تالیف علامه طهرانی ره، ج 6، ص 25 تا 39
کیفیّت تجلّى ذات حقّ، اختصاص به فرشتگان و انبیاء و اولیاء و انسان ندارد؛ بلکه هر موجودى که در عالم لباس وجود مى پوشد، یا از خود اثرى به ظهور میرساند، در اثر تجلّى و ظهور ذات حقّ تعالى در آن موجود است.
مثلًا: الان که بنده مشغول تکلّم هستم، این سخن گفتن اذن پروردگار است در من، و الّا لب تکان نمى خورد. اذن یعنى چه؟ آیا به معناى این است که خداوند به ما گفته است: من به شما اجازه میدهم تکلّم کنید و ما در پاسخ مى پذیریم و لفظاً قبول مى کنیم؟
نه، معناى اذن این نیست، و گرنه مى بینیم بسیارى بدون این اذن لفظى کار مى کنند، پس باید کارشان بدون اذن خدا صورت گرفته باشد، با آنکه میدانیم بدون اذن خدا یک برگ از درخت نمى افتد .
حقیقت معناى اذن خداوند
معناى اذن اینست که: خدا ما را طورى آفرید، ادراکات ما را طورى عنایت کرد، اجزاء بدن و اعضاء و جوارح را طورى آفرید، قوا و استعدادهاى ما را طورى تعیین فرموده و تنظیم نمود، که تمام این جهات میتوانند، اگر در یک شرائط خاصّى قرار گیرند، معانى کلّیّه اى را ادراک کنند به اذن خدا و به تجلّى او و به قوّه و حول او و به رحمت او، و سپس آن معانى را به قالب الفاظ در آورده، مرتّباً و منظّماً القاء نمایند.
و در هر حال خداوند بر همه این امور سیطره دارد، و این معانى و این الفاظ نیز از معدن وجود و علم او بر این فکر افاضه میگردد و به خارج سرایت میکند.
این است معناى اذن، و اگر آن نباشد هزار سال هم بگذرد لب قدرت تکان خوردن را ندارد، و چون حرکت کند به اذن خدا بوده است. یعنى چه؟ یعنى تا تمام اسباب و شرائطى را که خداوند مقرّر فرموده حاصل نشود، و سپس اراده حضرت او به ایجاد موجودى از این اسباب و شرائط و مُعِدّات تعلّق نگیرد، اذن خدا پیدا نشده است.
فرض کنید: ما ساعتى درست مى کنیم، برایش شیشه میگذاریم، چرخ دنده میگذاریم پاندول و عقربه و فنر میگذاریم و تمام جهات را در آن مراعات مىکن یم؛ امّا این ساعت هنوز کار نمى کند چرا؟
چون یکى از پیچ هایش خوب محکم نشده است. آن شرط آخرین که آمد و پیچ محکم شد، ساعت به کار مى افتد.
رادیو براى ما خبرى را نمى آورد، چون یک جاى آن نقص فنّى دارد، یک سیم آن قطع است؛ وقتى آن سیم متّصل شد، تمام اسباب و شرائط مِن حیث المجموع تأثیر در آن مفعول مى کنند و آن منظور و نتیجه حاصل مى شود.
این اذن خداست، یعنى سنّت حتمیّه و ناموسى که در این قرار داده تا به دنبالش اثر پدیدار شود.
این حقیقت تجلّى خداست، ظهور خداست، اذن و اجازه خداست.
در این رادیو چنین است که باید اسباب و شرائط طورى تنظیم گردد که موج را تبدیل به صدا کند، صوتى مسموع و از جنس ملفوظ تحویل به ما دهد؛ پس این صوت، صداى خداست.
معنایش این نیست که صداى خدا را از جاى دیگر آورده و آن خارج را به ما تحویل میدهد؛ بلکه خود این صدا، صداى خداست و ظهور خداست که بدینوسیله بدین قسم در این آلت ظاهر شده است.
کیفیّت تجلّى نور خدا در درخت و گفتن «إِنِّى أَنَا اللَهُ»
در آن شب تار، در هواى سرد، در میان بیابان که حضرت موسى على نبیّنا و آله و علیه السّلام براى زنش که درد مَخاض و زائیدن او را گرفته، و تک و تنها مانده، به دنبال آتش مى گشت، نه یارى و یاورى، و نه غذائى و دوائى، و نه آبى و آتشى، اینطرف و آنطرف متحیّرانه میرفت، آنجا که همه اسباب منقطع، و حالت اضطرار و التجاءِ حقیقى براى حضرتش دست داد؛ نور خدا در درخت متجلّى شده و نداى یمُوسَى إِنِّى أَنَا اللَه [1] در داد. «اى موسى حقّاً من خدا هستم، واقعاً و حقیقةً من خدا هستم.»
بعضى میگویند: خداوند در آن درخت نورى آفرید و صوتى ایجاد کرد که: إ نِّى أَنَا اللَهُ.
یعنى چه؟ این صوت، صوت ملفوظ و مسموع بود؟ کجا ایجاد کرد؟ با ایجاد صوتى در درخت که: إِنِّى أَنَا اللَه، آن درخت إِنِّى أَنَا اللَه نمىشود؛ ضمیر «إنّى» به کجا بر میگردد؟
چگونه مى توان این کلام را پذیرفت درخت میگوید: إِ نِّى أَنَا اللَه؛ صوت خدا اینجاست؛ نه در درختْ دیگرى سخن میگوید و خودش در پس پرده قرار گرفته و مجازاً ایجاد سخن در درخت کند.
این درخت تجلّى خدا بود، این درخت مأمور خداست یا نه؟ مأذون از طرف خداست یا نه؟
تمام وجودش، ظاهرش و سرّش، ریشه اش و برگش، تمام ذرّات وجودش، تمام قطرات آبى که در داخل این درخت در حرکتند، تمام اینها در قبضه خدا، در قدرت خدا، در علم خدا، ظهور و تجلّى خدایند.
خداوند حقّاً و حقیقةً از هر ذرّه این درخت به خود این درخت واقعاً نزدیکتر است، اوّل خداست و پس از آن این درخت، خداوند با این درخت و قبل از این درخت و بعد از این درخت است.
هر ذرّه از ذرّات این درخت اوّلًا به خداست و سپس به خود است؛ بلکه بگوئید: اوّل به خداست و آخر هم به خداست. پس خود این درخت نشان دهنده خداست و دارد نشان میدهد: إِنِّى أَنَا اللَهُ
اشعار حکیم سبزوارى (قدّه) در مورد تجلّى خداوند در موجودات
چه خوب حکیم سبزوارى قدّس اللهُ نفسَه فرموده است:
شورش عشق تو در هیچ سرى نیست که نیست منظر روى تو زیب نظرى نیست که نیست
موسئى نیست که دعوىّ أنا الحقّ شنود ورنه این زمزمه اندر شجرى نیست که نیست
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه ترا پرتو حسن به دیوار و درى نیست که نیست [2]
و چه عالى عارف شبسترى سروده است:
روا باشد أنا الله از درختى چرا نبود روا از نیکبختى [3]
و نیز سبزوارى به عنوان شاهد فرموده است:
غافل از خویش خدا مىطلبى اى غلط کرده کرا مىطلبى
مخزن گنج معانى دل تست مقصد هر دو جهان حاصل تست [4]
در این مسجد هم اکنون هزاران موج صوتى از اطراف و اکناف دنیا آمده و موجود است، فرستندهها مشغول فرستادن هستند، امّا ما هیچکدام را نمى شنویم و باید دستگاهى بیاوریم که گیرنده باشد و بوبین آن را میزان کنیم با آن طول موج خاصّ تا قابل شنیدن باشد.
اگر این کار را کردیم مى شنویم؛ و گرنه نمى شنویم. پس الان نمى توانیم بگوئیم که در این مسجد صدا نیست؛ بلکه هست، ما نمى شنویم.
میگوید: موسائى نیست که دعواى أنا الحقّ را بشنود و گرنه این سخن در هر درختى هست، بلکه در هر موجودى هست. آن درخت خصوصیّتى ندارد، مثل سائر اشجار است، و تمام درختهاى جهان مرکز تجلّى خدا هستند، مرکز نور و ظهور حقّ هستند، نمایشگر اسماء و صفات خدا هستند، منتهى آن کسى که باید بشنود باید موسى باشد و وقتى انسان موسى شد آن صدا را مىشنود، چه از این درخت باشد چه از درخت دیگر.
حضرت موسى على نبیّنا و آلهِ و علیه الصّلوةُ و السَّلام چون در وجود خود به علّت صفا و طهارت و تزکیه، شرائط تحقّق تجلّیات نور توحید را تحقّق بخشیده بود، مشاهده توحید حضرت حقّ کرد.
همه چیز لا إله إلّا الله است
ببینید قرآن چه میفرماید و رسول ما از دیدگاه وحى چه بیان میکند:
هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیم [5].
«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن هر موجود، و او به هر چیز داناست.»
تنها آن درخت نیست، تمام درخت ها، تمام سنگ ها، تمام زمینها همه و همه لا إلهَ إلّا اللَه هستند.
تهلیلات وارده از أمیر المؤمنین علیه السّلام
بَه بَه از آن تهلیلاتى که از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که در دهه اوّل ماه ذو الحجّة الحرام خوانده میشود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ اللَیَالِى وَ الدُّهُورِ. (1)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ الْبُحُور. (2)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ رَحْمَتُهُ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون. (3)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ الشَّوکِ وَ الشَّجَرِ. (4)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَر
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَر. (6)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُیُونِ. (7)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ فِى اللَیْلِ إذَا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ إذَا تَنَفَّسَ. (8)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ عَدَدَ الرِّیَاحِ فِى الْبَرَارِى وَ الصُّخُور. (9)
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ مِنَ الْیَوْمِ إلَى یَوْمِ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ. (10) [6]
1 به تعداد یکایک شبها و روزگارها، خدائى جز خدا نیست.
2- به تعداد یکایک موجهاى دریاها، خدائى جز خدا نیست.
3- خدائى جز خدا نیست؛ و رحمت او مورد پسند و انتخاب است از چیزهائى را که مردم گرد مى آورند.
4- به تعداد یکایک خارها و درختها، خدائى جز خدا نیست.
5- به تعداد یکایک موها و کُرکها، خدائى جز خدا نیست.
6- به تعداد یکایک سنگها و کلوخها، خدائى جز خدا نیست.
7- به تعداد یکایک برهم نهادن چشمها، خدائى جز خدا نیست
8- خدائى جز خدا نیست، در شب که میگذرد و سیاهیش عالم را میگیرد، و در صبح که میدرخشد و نور میدهد.
9- به تعداد یکایک بادهائى که در بیابانها و سنگها مىوزد، خدائى جز خدا نیست.
10- خدائى جز خدا نیست، از امروز تا روزى که در صور دمیده شود و قیامت بر پا گردد.
هر موجودى و هر ذرّه اى نشان دهنده ذات و اسم و صفت خداست در حدّ استعداد خود هر گُلى که میروید و هر ذرّه اى و هر سنگى و هر ریزه ماسه اى که باد در فضا منتشر میکند لا إلَهَ إلّا اللَه است و نشان دهنده ذات او و اسم او و صفت اوست، منتهى در حدّ استعداد و ظرفیّت خود.
پس تمام عالَم لا إله إلّا الله است: عالم مُلک و ملکوت.
مردگان همه از اهل لا إله إلّا الله شده اند
اوّلین ذکرى که میگوئیم لا إله إلّا الله است، در موقع اسلام آوردن لا إله إلّا الله است، وقت مردن هم لا إله إلّا الله است.
ولى افسوس که انسان معناى این ذکر را نمى فهمد و با تأمّل و دقّت تفسیرش را پى جوئى نمى کند و به زبان نمى آورد، وقتیکه از دنیا رفت و جنازه اش را برداشتند بر جنازه او میخوانند: لا إله إلّا الله.
یعنى اى مرده مسکین، حالا فهمیدى که لا إله إلّا الله است؟ فهمیدى که غیر از خدا معبودى نیست؟! مؤثّرى نیست؟!
در زندگى هر چه به تو گفتند: لا إله إلّا الله، نفهمیدى! و از استکبار و شخصیّت طلبى بیرون نیامدى! و از استقلال منشى و ربوبیّت قدمى به جادّه عبودیّت ننهادى! اینک بر تو مسلّم و واضح و روشن شد که: لا إله إلّا الله.
مستحبّ است انسان چون به قبرستان وارد میشود سلام کند؛ به که؟ به اهل لا إله إلّا الله.
به آن کسانى که از زمره لا إلَه إلّا اللَه و اهل توحید شدهاند و با ظهور جلالت و عظمت حضرت احدیّت به قبض روح، همه چیز خود را تسلیم حقّ نمودند و از فرعونیّت و خود پرستى برون آمدند، و طوعاً أو کرهاً اقرار و اعتراف به وحدانیّت ذات حقّ تعالى و تقدّس نمودند، و در این قبرستان همگى بدون تفاوت خفتهاند؛ زن و مرد، پیر و جوان، بچّه و بزرگ، عالم و عامى، غنىّ و فقیر، رئیس و مرؤوس، متعیّن و بدون شهرت؛ همه صفا نموده، و فعلًا نه جنگى و و دعوائى، نه خود فروشى و استکبارى؛ همه در یک ردیف خسبیده اند، سکوت محض که دلالت بر لا إله إلّا الله دارد، فضاى قبرستان را پر کرده است.
از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت است که چون وارد قبرستان شدى بگو:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ مِنْ أَهْلِ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ یَا أَهْلَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ بِحَقِّ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ مِنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ.
یَا لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ بِحَقِّ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ احْشُرْنَا فِى زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ عَلِىٌ وَلِىُّ اللَهِ [7]
پیرمردى روشن ضمیر که فعلًا نیز حیات دارد مىگفت: در ماه رمضانى که حال خوشى داشتم یک شب نور توحید را در همه موجودات مشاهده میکردم که همه چیز لا إله إلّا الله بود. در آن حال دیدم که گربه اى از این دیوار بر آن دیوار جستن کرد و پرید؛ گربه لا إله إلّا الله بود و پرش او نیز لا إله إلّا الله بود.
أشعار عالى فیض کاشانى در لا إله إلّا الله
چقدر عالى عارف ربّانى فیض کاشانى سروده است
سکینه دل و جان لا إله إلّا الله نتیجه دو جهان لا إله إلّا الله
ز شوق دوست به بانگ بلند میگوید همه زمین و زمان لا إله إلّا الله
تو گوش باش که تا بشنوى ز هر ذرّه چو آفتاب عیان لا إله إلّا الله
به گلستان گذرى کن به برگ گل بنگر ز رنگ و بوى بخوان لا إله إلّا الله
به برّ و بحر گذر کن به خشک و تر بنگر شنو ز این و ز آن لا إله إلّا الله
بکَن تو پنبه غفلت ز گوش و پس بشنو ز نطق خُرد و کلان لا إله إلّا الله
سحر ز هاتف غیبم ندا به گوش آمد که أیُّها الثَّقَلان لا إله إلّا الله
به گفتن دل و جان فیض اقتصار مکن بگو به نطق و زبان لا إله إلّا الله [8]
پانویس:
[1] آیاتى که در قرآن کریم راجع به تکلّم درخت به اینکه: من خدا هستم، آمده است در سه سوره است:
اوّل: در سوره 20: طه، آیات 9 تا 14: وَ هَلْ أَتَیکَ حَدِیثُ مُوسَى* إِذْ رَءَا نَارًا فَقَالَ لِاهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّى ءَانَسْتُ نَارًا لَعَلِّى ءَاتِیکُم مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى* فَلَمَّآ أَتَیهَا نُودِىَ یمُوسَى* إِنِّى أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى* وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى* إِنَّنِى أَنَا اللَهُ لَآ إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکْرِى.
دوّم: در سوره 27: النّمل، آیات 7 تا 9:
إِذْ قَالَ مُوسَى لِاهْلِهِ إِنِّى ءَانَسْتُ نَارًا سَاتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ ءَاتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِىَ أَن بُورِکَ مَن فِى النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ سُبْحَنَ اللَهِ رَبِّ الْعلَمِینَ* یمُوسَى إِنَّهُ و أَنَا اللَهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
سوّم: در سوره 28: القصص، آیه 29 و 30:
فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الاجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ ءَانَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِاهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّى ءَانَسْتُ نَارًا لَعَلِّى ءَاتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّآ أَتَیهَا نُودِىَ مِن شَطِىءِ الْوَادِ الایْمَنِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبرَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یمُوسَى إِنِّى أَنَا اللَهُ رَبُّ الْعلَمِینَ
[2] «لغت نامه دهخدا» در جلد حرف س، ص 237
[3] «گلشن راز» با خطّ عماد اردبیلى، ص 41
[4] «شرح منظومه» طبع ناصرى، در حاشیه ص 301
[5] آیه 3، از سوره 57: الحدید
[6] این تهلیلات را شیخ طوسى در «مصباح المجتهد» طبع سنگى، ص 467 و شیخ صدوق در «ثواب الاعمال» طبع سنگى، ص 41 و 42 آوردهاند و سیّد ابن طاووس در «إقبال» ص 324، از أمیر المؤمنین با سند خود از أبى جعفر ابن بابویه از کتاب ابن أشناس و غیره روایت کرده است که در دهه اوّل ماه ذو الحجّة الحرام در هر روز از روزهاى آن خوانده میشود، و ثوابهاى بسیار عجیب براى آن نقل کرده است. و مرحوم مجلسى در «زاد المعاد» طبع قدیم (سنه 1272 ه ق) با خطّ أحمد بن محمّد تبریزى، ص 86 از شیخ طوسى و ابن بابویه و سیّد ابن طاووس ذکر کرده و مفصّلًا ثوابهاى آنرا نیز آورده است. (در نسخه «زاد المعاد» طبع مرحوم حاج شیخ فضل الله نورى (سنه 1321 ه ق) به خطّ مصطفى نجم آبادى، ص 198 و «إقبال الاعمال» طبع سنگى، ص 324، و البرارى ضبط نمودهاند.- م)
[7] این دعا را مجلسى در کتاب دعاى «بحار الانوار» طبع کمپانى، ج 22، ص 302 آورده است.
[8] «دیوان فیض» تصحیح پیمان.