سلام سوال من این است که:1. وقتی اقای حداد میگویند بعد از معصوم کاملتر از علامه طهرانی نداریم پس چگونه مرحوم علامه خودشان به شاگردی اقای حداد میپردازند؟ 2. یا اینکه علامه طهرانی درباره علامه طباطبایی گفته اند: اگر ایشان را نمیشناختیم خسرالدنیا و الاخره بودیم این با کلام اقای حداد چگونه جمع میشود ؟ نمیتوانم اینها را در کنار هم بفهمم. پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
سلام سوال من این است که:1. وقتی اقای حداد میگویند بعد از معصوم کاملتر از علامه طهرانی نداریم پس چگونه مرحوم علامه خودشان به شاگردی اقای حداد میپردازند؟ 2. یا اینکه علامه طهرانی درباره علامه طباطبایی گفته اند: اگر ایشان را نمیشناختیم خسرالدنیا و الاخره بودیم این با کلام اقای حداد چگونه جمع میشود ؟ نمیتوانم اینها را در کنار هم بفهمم.
پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
علیکم السلام.
پاسخ سوال اول: ناقل و مخاطب این عبارت، فرزند ارشد حضرت علامه رحمة الله علیه هستند که طبق نصّ ایشان و آنچه حقیر بدون واسطه از ایشان شنیدم این است که گفتند: روزی مرحوم حداد رحمة الله علیه به من فرمودند: بعد از اهل بیت علیهم السلام مانند مرحوم قاضی و پس از مرحوم قاضی مانند آقا سید محمد حسین (علامه طهرانی) ندیده ام.
ذیل این عبارت بیان چند نکته برای وضوح مطلب مناسب است:
اول: در عبارت اصلی، لفظ "کاملتر" نیامده است گرچه مفهوم کلام دربردارنده معانی کامل و جامع می باشد.
دوم: باید در نظر داشت که این کلام مرحوم حداد، فارغ از مقام و منزلت برخی از امامزادگان مانند حضرات قمر بنی هاشم و علی اکبر و ... زینب کبری و دیگر از امامزادگان مقرّب و مجلّل علیهم افضل الصلوات است که مقایسه ایشان با دیگر اولیاء و عرفا و صالحان نه تنها که جفا محسوب شده و خلاف ادب و نزاکت است بلکه مُباین با اصول حقّه و حقیقت است.
به یاد دارم مرحوم سیدنالاستاد در میان کلماتشان بدین مطلب اشاره داشتند که وقتی عارف کامل مرحوم آقای حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه که از اخص عرفا کملین معاصر بودند را برای تدفین به قبرستان علی بن جعفر علیه السلام به قم منتقل کردند، عده ای از شاگردان آقای انصاری در همان حال که مشغول غسل و دفن ایشان بودند می گویند: دفن حضرت آقای انصاری در این قبرستان موجب بهره مندی دیگران است و آقا علی بن جعفر هم از انفاس قدسیه آقای انصاری بهره مند می گردد، که بلافاصله سیدنا الاستاد فرموده بودند: نخیر! این آقای انصاری است که از فیوضات و انوار ملکوتی و قرب آقا علی بن جعفر علیه السلام متمتع و بهره مند می گردد.
علامه می فرمودند: علی بن جعفر، الحق که هم فرزند امام هم برادر امام و هم عموی امام و از همه اینها بالاتر عارف و عالم به مقام امامت و ولایت بودند و در این مسیر از ادب والایی برخوردار بودند ادبی که لازمه طیّ طریق الی الله نسبت به اولیای دین است.
سیدنا الاستاد می فرمودند: اصلا قیاس اولیای الهی حتی با شخصیتی مانند حضرت رقیه سلام الله علیها غلط است، یکی طلا و دیگری مس است.
سوم: شنیده شده بعضی در تقریر این کلام مرحوم حداد، جمله ای را اضافه می کنند و می گویند: مانند آقا سید محمد حسین نیامده "و نخواهد آمد"! اولا: این عبارت "نخواهد آمد" از ناقل نیست و دیگران از نزد خود اضافه کردند، این کلام حضرت آقای حداد معنای ابدی ندارد و ناظر به آینده نیست؛ ثانیا: نه تنها دلیل نقلی و عقلی و شهودی برآن نیست بلکه أدلّه خلافش را ثابت می کند؛ ثالثا: در زمانی کاملتر از مرحوم ملا حسینقلی همدانی نبود و شاید کسانی که با این ابر مرد علم و معرفت در مراوده بودند، یا کسانی که حالاتش را می خوانند، تصور نمایند که بالاتر از ایشان نمی تواند بعد از این بیاید، ولی دیدیم که مرحوم قاضی رحمة الله علیه آمد، یا بعد از مرحوم قاضی، علامه طهرانی آمدند و چه بُعدی دارد که بعد از علامه هم شخص دیگری نیاید؟ اصلا به چه دلیلی راه تکامل را سدّ نموده و تعطیل کرد و گفت که بالاتر از ایشان نخواهد آمد.
به یاد دارم بعد از ارتحال مرحوم آقا که برای ادامه تحصیل در مدارج عالیه به قم مشرف شده و سکونت اختیار کرده بودم، روزی وقت عصر و قبل از غروب آفتاب در ایوان بالاسر در حرم حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها نشسته بودم؛ سیدی بزرگوار که از شاگردان یکی از اهل ریاضت بود، آمد و در قُرب حقیر نشست و چند جوان طلبۀ معمّم و غیر معمّم اطرافش حلقه زدند، چون اجتماعشان نزدیک به حقیر بود، شنیدم که یکی از طلبه ها در حین جلسه سوال کرد: آیا بعد از سلمان فارسی علیه السلام شخصی بالاتر آمده است؟ آن سید چشمانش را بست و سرش را به زیر گرفت و بعد از قدری تأملِ معنادار، یکمرتبه سرش را بلند کرد و چشمانش را باز نمود و گفت: نخیر، نیامده است ابدا نخواهد آمد! آن طلبه های بیچاره هم از این جواب بسیار مشعوف شدند و گمان کردند که مطلبی مطابق با واقع و از روی کشف و شهود بدست آمده است.! ولی این حرف و این عمل برای حقیر بسیار مُعجب آمد و هر چه اراده کردم بروم و چیزی بگویم و سوالی بکنم دیدم اجازه ندارم؛ سوال این بود که آخر بر اساس کدام مبنا و اصل و دلیل این کلام صادر شد؟ چرا ما اینقدر ساده لوح هستیم؟ آخر مگر بستن چشم و سکوت و این بازی ها شد دلیل و جواب؟! جواب، مبنا می خواهد، دلیل و اصل می خواهد، قرینه دارد و خدا را شاکریم که ما یکبار از علامه از این بازی ها ندیدیم هر چه گفتند و نوشتند، چندین دلیل و برهان نقلی و عقلی بر آن اقامه فرمودند. اصلا سیره علامه بر این بود که عرفان دینی را پایه گزاری نماید و الحمدلله از عهده برآمدند لذا با اینکه در روح مجرد می فرمایند: فعل ولی خدا حجت است اما وقتی برخی از اعمال و اذکار صادره از مولایشان حضرت حداد را نقل می کنند تمام مبانی قرآنی و روایی و فقهی آن را ذکر می کنند. لذاست که بنای حقیر مخصوصا در این دوره ای که هر کس به اسم عرفان دکانی باز کرده، این است که طریق صحیح سلوک و کسب معرفت و راه عرفان را طبق همان روش استاد بر اساس قرآن و عترت پیش ببریم و ان شاء الله توفیقات الهی همراه باشد که بدون انفاس قدسی ربانی و نفس اولیاء خدا کاری از دست بر نمی آید.
در روایات ما عباراتی است که صراحت دارد که در زمان غیبت عالمانی خواهند آمد که نظیرشان در قبل نبوده و امیر المومنین علیه السلام برای دیدارشان آه می کشد.
حقیر با تمام ارادت تامی که نسبت به سیدنالاستاد داشته و دارم، ولی برخی از نظرات سلوکی و فقهی دیگر را جامعتر از نظرات علامه می دانم! کما اینکه برخی نظرات علامه با نظرات سلوکی یا فقهی اساتیدشان مرحوم حداد و علامه طباطبایی و انصاری همدانی متفاوت و جامعتر بود؛ خب حالا به چه دلیلی تعصّب به خرج داده و بگویم نخیر بالاتر از نظر علامه نظری نیست؟! اصلا این معنا با سیره الهی و قرآن و باب تکامل، منافات دارد، نباید راه علم و معرفت را بست و محدود کرد؛ نباید امید را قطع نمود علاوه بر اینکه اولیای الهی مظاهر خدای متعال هستند که او در هر آنی در شأنی است که لازمه اش ظهورات برتر در مظاهر عالیتر است.
چهارم: این عبارت مرحوم حداد هیچ منافاتی با کاملتر بودن علامه از آقای حداد ندارد؛ و بر اساس عقل و نقل و شهود و تجربه ثابت است که آیندگان می توانند برتر از گذشتگان باشند، شاگرد می تواند برتر از استاد باشد.
اولا، اگر غیر از این باشد یعنی شاگرد را همیشه در موقعیت استاد یا پایینتر از استاد بدانیم، دیگر تکامل و تعالی و رشد معنایی ندارد و موجب حصر علوم به همان زمان های قدیم می شود و ما دستمان از این همه علوم متعالی و پیشرفته و مطابق با اقتضائات زمانمان خالی بود.
ثانیا، از همان سابق تحقق خارجی نشان داده که آیندگان در هر زمینه ای حتی در معنویات برتر از گذشتگان بوده و هستند و ما این معنا را در انبیاء الهی و حتی در ائمه اطهار سلام الله علیهم می بینیم؛ بنابر مفاد برخی از اخبار، مقام حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام بعد از امیر مومنان علیه السلام از باقی ائمه بالاتر است در حالیکه امام قبل در حکم استاد امام بعد است.
ثالثا، ما این معنا را در علوم تجربی و حسیّ و مادۀی هم می یابیم؛ مثلا شخصی در خطّاطی نزد استادی تتلمذ (تلمّذ غلط است) می کند بعد در نهایت به جهت استعدادهای درونی خود و سعی و تلاش و پیگیری های خود به درجه ای بالاتر از استاد می رسد که این مطلب هم از واضحات است.
رابعا، شاگردی علامه نزد مرحوم حداد تا قبل از کمال و أکملّیت ایشان بوده و مرحوم آقا بعد از آن به نقل فرزند ارشد علامه، از آقای حداد تعبیر به رفیق آوردند. و این همان مطلبی است که بر بعضی گران آمد و موجب دلخوری شد و شاید در نگاه ابتدایی بی راه هم نمی گفتند چرا که تمامی آنچه از علامه در مکتوبات و سخنرانی ها به عنوان حجّت به جا مانده، دلالت و صراحت بر استادی آقای حداد دارد، اما به نظر حقیر می توان این دو تعبیر را با هم جمع کرد بدین گونه که:
اولا: این مطلب را فرزند ارشد در دوجا از علامه شنیدند و از ایشان نقل می کنند و برداشت و استنباط شخصی نیست و نمی توانیم وی را که از مراتب تقوا برخوردارند، به راحتی حمل بر دروغ گویی نماییم که متاسفانه برخی این کار را کردند؛ امام کاظم علیه السلام فرمودند: کلام و امر برادر دینی ات را تا هفت بار حمل بر صحت کن، یعنی برای او محملی درست کن.
ثانیا: معنای رفیقی که علامه درباره مرحوم حداد بکار بردند، در اواخر عمرشان بوده و منافاتی با استادی حضرت حداد در اوایل سلوک و ارتباطشان با علامه ندارد، کلام حضرت حداد که می گویند: مانند او ندیدم، یعنی از من هم بالاتر است؛ خب، طبق این کلام دیگر رابطه شاگردی معنا ندارد، بلکه حقیقت و واقعیتش چیز دیگری است که عنوان رفاقت ناظر به همان است! حال اگر تا آخر در انظار عمومی از ناحیه علامه، از این مطلب تعبیر به رابطه استادی و شاگردی می شود، اقتضای ادب است.
ثالثا: قطعا رفاقتی که علامه فرمودند، آن معنای امروزی که بین ما و دوستانمان شایع است، منظور نیست؛ رفاقتی است که حافظ او را کیمیای سعادت می داند، رفاقتی است که در روایات به امام زمان علیه السلام نسبت داده شده که حضرت رفیق شیعیان است، امام رضا علیه السلام : می فرمایند: الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ، اصلا رفیق، اسم خداست. یا رفیق من لا رفیق له.
آری وقتی می توان برای نقل کلامی از یک مسلمان و مؤمن، محملی از صحّت و درستی پیدا کرد، چرا حمل بر دروغ و کذب کنیم؟!
خامسا: اگر انسان کلامی را از شخص محترم و مؤمنی می شنود، اگر برای او وجه صحتی نیافت، بجای اینکه وی را متهم به دروغ و افتراء نماید، بهتر است بگوید می نمی دانم و نفمیدیم. آیه قرآن می فرماید: حتی اگر از فاسق، مطلبی را شنیدید، بی درنگ نگویید دروغ است، تحقیق کنید که دروغ نباشد و به هلاکت نیفتید، حال چه رسد به صادق! مرحوم قاضی رحمة الله علیه می فرمودند: اگر مطلبی به گوشت رسید و معنایش را نفهمیدی، بگذارش بالای طاقچه روزی خواهی فهمید.
پاسخ سوال دوم: معنای این کلام هم تا حدودی از آنچه در بالا آمد روشن شد، علامه طباطبایی رحمة الله علیه، اولین استاد سلوکی و عرفانی علامه طهرانی بودند و مرحوم آقا ادامۀ راه را با روشنگری های ایشان طی کردند؛ علامه طباطبایی بود که اساتید عرفان و اخلاق از جمله مرحوم حداد را به ایشان معرفی کرد، پس وصول به حتی مرحوم حداد که موثرترین شخص در زندگی علامه بودند، مرهون همان دستگیری و ارشادات اولیه علامه طباطبایی است و اگر ایشان نبودند این مسیر برای علامه باز نمی شد و آن توفیقات بعدی نصیب نمی گشت، به عبارت دیگر، بذر اولیه عرفان را علامه طباطبایی در بطن سیدنالاستاد کاشت. رَزَقنَا اللهُ إیّانَا وَ إیّاکُم إن شَاءَ الله تَعَالَی