درباره نحوه ارتحال پیامبر صلی الله علیه آله در میان نویسندگان و مورخان اختلاف می باشد. در مقاله پیش رو به تاریخ و سبب و کیفیّت ارتحال آن حضرت از نگاه تاریخ پرداخته شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
وفات یا شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله
منبع: سایت اندیشه وابسته به حوزه علمیه قم
درباره این موضوع و همچنین در تاریخ شهادت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در میان نویسندگان و مورخان اختلاف می باشد و بعضی از نویسندگان فقط به بیان این جمله که پیامبر مریض شد و از دنیا رفت اکتفاء کردهاند.
در کتب تاریخی نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به شهادت برسانند ولی هر مرتبه پیامبر صلی الله علیه و آله توسط جبرییل از این توطئه آگاه می شد و یهودیان به مقصود خود نمی رسیدند و در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود زینب دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر خود حارث و برادر خود مرحب و شوهر خود سلامَ بن مِشکم را از دست داده بود تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا صلی الله علیه و آله و در نتیجه نابودی دین تازه تأسیس اسلام بود نایل شوند ولی اگر چه این عمل نیز به شهادت آنی و فوری آن حضرت منجر نشد ولی باعث مسمومیت آن حضرت گردید و در نهایت در درازمدت به شهادت آن حضرت انجامید.
مورّخ بزرگ «محمد بن عمر واقدی» در مغازی، واقعه رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را چنین نقل می کند:
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را. زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشندة تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود آمد متوجّه زینب شد، از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام. اگر چیزی را به پیامبر صلی الله علیه و آله هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمی خوردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آن گاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله از گوشت بازو خوردند و «بُشْر بن براء» هم لرزید. همین که پیامبر صلی الله علیه و آله و بُشر لقمههای خود را خوردند، پیامبر صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر میدهد که مسموم است. و «بشر بن براء» گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علّت آن که آن را از دهان بیرون نینداختم برای این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم، و چون شما لقمه خود را خوردید جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم. وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد، بُشر هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد و یک سال بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند و بعد هم به همین علّت مرد. همچنین گفتهاند که «بشر بن براء» هماندم مُرد و پیامبر صلی الله علیه و آله پس از سه سال دیگر زنده ماندند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟ گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت آری. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آنچه رساندی. با خود گفتم اگر پیامبر باشد که خودِ گوشت به او خبر میدهد که چه کردهام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص میشویم.
در مورد سرنوشت زینب مطالب مختلفی نقل شده است. برخی از راویان گفتهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور فرمود تا او را کشتند و به دار آویختند و برخی از روایان گفتهاند: پیامبر صلی الله علیه و آله او را عفو فرمود. سه نفر هم دست بر طعام برده ولی چیزی از آن نخورده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب خود دستور داد تا خون بگیرند و آنها میان سر خود را تیغ زدند و پیامبر صلی الله علیه و آله هم زیر کتف چپ خود را خون گرفت و هم گفتهاند که از پس گردن خود خون گرفت.
گویند: مادر بُشْر بن براء میگفت: در مرضی که منجر به مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله شد به دیدنش رفتم رسول خدا صلی الله علیه و آله تب شدیدی داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است بلا و سختی ما هم دو چندان است. مردم می پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده ام، و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی شیطانی است. این اثر لقمهای است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیماری در من ریشه دوانده است. تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت در حالی که شهید بود…[1].
علاوه بر «واقدی»، «ابن هشام»[2]، «طبری»[3] و «ابن اثیر»[4] این واقعه را نقل کردهاند ولی این سه مورّخ بیان کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله لقمه را بیرون انداختند و از آن گوشت چیزی تناول نکردند ولی آن زهر خطرناک به آب دهان پیامبر صلی الله علیه و آله مخلوط شد و همین باعث شهادت آن حضرت گردید. (ظاهراً اسناد این سه مورخ از یک فرد و آن هم ابن اسحاق میباشد).
«یعقوبی» مورّخ بزرگ دیگر جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر میکند ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره میکند ولی از شهادت آن حضرت سخن نمیگوید:[5]
مورّخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفتهاند که علت مرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله همان گوشت مسمومی بوده است که زینب «دختر حارث» به آن حضرت خورانیده بود.
علامه مجلسی رحمة الله علیه در کتاب «جلاء العیون» نقل میکند که:
«در احادیث معتبر وارد شده است، آن حضرت به شهادت از دنیا رفت. چنانچه «صفار» به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است. [6]
مرحوم «ثقةالاسلام کلینی» نیز در کتاب با ارزش «اصول کافی» به اصل توطئه از قول امام باقر علیه السلام اشاره میکند. [7]
در کتاب «فروغ ابدیت» نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: «معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود : این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد. زیرا اگرچه پیامبر صلی الله علیه و آله اولین لقمه را بیرون انداخت ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر صلی الله علیه و آله کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت.[8]
پس میتوانیم از مجموع آنچه بیان شد نتیجه گرفت که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله طبیعی نبوده است و آن حضرت با شهادت از دنیا رحلت کردهاند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
پی نوشت ها:
[1] ـ محمد بن عمر واقدی، مغازی، ترجمه: دکتر مهدوی دامغانی، ناشر: نشر دانشگاهی، جلد دوم، ص، 519، 518، 517.
[2] ـ ابن هشام، السیرهَ النبویّه، ناشر: دارالقلم بیروت، جلد 3، ص 352.
[3] ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ناشر: دارالکتب العلمیه، جلد 2، ص 138.
[4] ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ناشر: دارالاحیاء التراث العربی، جلد 1، ص 599، 598.
در پاورقی این کتاب این واقعه را از قول دیگر مورّخان و محدثّان نیز نقل میکند بعد از نقل این مطلب که این روایت از ابن اسحاق میباشد میگوید: بیهقی در کتاب دلایل النبوهَ این مطلب را از طریق ابی نفرهَ از جابر نقل میکند:
و عبدالرزاق در تألیف خود از معمر از زهری و ابن حجر در الفتح و مسلم در کتب خود و النووی در شرح مسلم و … این حادثه را بیان میکنند (رجوع شود به پاورقی کتاب الکامل فی التاریخ، جلد اول، ص 598).
[5] ـ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، جلد اول، ص 416.
[6] ـ محمد باقر مجلسی (ره)، جلاءُ العیون، ص 83، 82.
[7] ـ کلینی، اصول کافی، مجلسی، بحارالانوار، جلد 2 و در کتب دیگر خود در باره این واقعه احادیثی نقل نموده است که دلالت بر شهادت آن حضرت دارند.
[8] ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ناشر: دفتر تبلیغات اسلامی، جلد 2، ص 664