یکی از شاگردان و دلدادگان عالی مقدار مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف مرحوم آیة الله شهید مطهری رحمة الله علیه بود. در مقاله حاضر به ارتباط وثیق مرحوم آیت الله شهید مطهری رحمة الله علیه و ارادت ایشان به علامه طهرانی اعلی الله مقامه سخن به میان آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
طالبِ طهارت (اربتاط سلوکی و شاگردی شهید مطهری با علامه طهرانی)
منبع: سلسله یادداشت ها تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
در طلب روی دوست خون دلم خون بهاست هر که طلب داردش اول این ماجراست
یکی از شاگردان و دلدادگان عالی مقدار مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف مرحوم آیة الله شهید مطهری رحمة الله علیه بود.
مرحوم شهید مطهری، با اینکه در مراقبه و تهذیب نفس و همینطور در برخورداری از علوم و دقت نظر و ذکاوت و فهم، زبانزد اهل خاص بوده، اما وقتی که گمشده خودش را در وجود گوهری مرحوم علامه طهرانی می یابد، لحظه ای درنگ نمی کند و بار خود را بر آستان مکتب توحیدی و عرفانی مرحوم علامه می اندازد و از این پس است که به نقل از دیگران، دیگر تمام حالات و رفتارها و حتی نوشته جات و سخنرانی های ایشان رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد.
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره گیسوی تو بود
سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه درباره تاثیر روح عرفان و حقیقت سیر الی الله می فرمودند: سلوک چاشنی عجیبی دارد که به هر کس خورد اثر کرد آقای مطهری در این چند سال آخر عمر که به سلوک پرداخت قلم و بیانش حال و هوای دیگری پیدا کرد.
مرحوم شهید مطهری رحمة الله علیه در نامهاى از این تبدّل حال و انقلاب درونی اینگونه یاد مىکنند:
اضافه میکنم که الآن در شرائط روحى متفاوتى با آن وقت هستم و تجربههاى خاصّى هم دارم که در آنوقت نداشتم. امّا شرائط روحىام که میل ندارم با احدى در میان بگذارم این است که در حال حاضر تمایل شدیدى در من پیدا شده به اینکه به روح خود بپردازم و خودم را اصلاح کنم، و خودم را در تحت تربیت روحى بعضى از افرادى که به آنها اعتقاد دارم قرار دادهام؛ و بدین جهت و براى اجراى چنین برنامهاى نیاز شدیدى به آرامش دارم و مایل نیستم در کارى که برایم جنجال بیهوده نه مبارزه منطقى که آن داستان دیگرى است- داشته باشد، شرکت کنم. (سیرى در زندگانى استاد مطهّرى، ص 86 و 87 )
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و باده از کجا آورد
سیدنا الاستاد مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف هم، همیشه از استاد شهید مطهری رحمة الله علیه به نیکی یاد می کردند و در کتاب های خود با عباراتی نظیر رفیق دیرین، مصاحب صمیمى، دوست مهربانتر از بردار، فیلسوف شهید، دوستان با کمال علم و ادب، دوست دانشمند و معظّم ما، از ایشان یاد کرده و کتاب های شهید مطهری یکی از مواضع مراجعاتشان بوده است.
ایشان در مقدّمه رساله لبّ اللباب از نمونههاى بارز سالکین الی الله و طالبین لقاء خدا را شهید مطهّرى رضوان الله علیه ذکر مىکنند؛ و در صفحه 17 چنین مىفرمایند:
دوست مکرّم و سرور ارجمند مهربانتر از برادر ما مرحوم آیة الله شیخ مرتضى مطهّرى رضوان الله علیه که سابقه آشنائى ما با ایشان متجاوز از سى و پنج سال است، پس از یک عمر درس و بحث و تدریس و خطابه و کتابت و موعظه و تحقیق و تدقیق در امور فلسفیّه، با ذهن رشیق و نفس نقّاد خود بالأخره در این چند ساله آخر عمر خود بالعیان دریافت که بدون اتّصال به باطن و ربط با خداى منّان و اشراب دل از سرچشمه فیوضات ربّانیّه، اطمینان خاطر و آرامش سرّ نصیب انسان نمىگردد، و هیچگاه نمىتواند در حرم مطهّر خدا وارد شود یا گرداگرد آن طوف کند و به کعبه مقصود برسد. و چون شمعى که دائماً بسوزد و آب شود، یا پروانهاى که خود را به آتش زند، و همانند مؤمن متعهّدى که شوریدهوار دلباخته گردد و در دریاى بیکرانه ذات و صفات و اسماء حضرت معبود فانى گردد و وجودش به سعه وجود خدا متّسع شود، قدم راستین در مضمار این میدان نهاد.
بیدارى شبهاى تار و گریه و مناجات در خلوت سحرگاه و توغّل در ذکر و فکر و ممارست درس قرآن و دورى گزیدن از اهل دنیا و هواپرستان، و پیوستن به اهلالله و اولیاى خدا مشهود سیر و سلوک او بود؛ رحمة الله علیه رحمة واسعة. لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُون. (الصّافات، آیه 61). ( بندگان و عمل کنندگان حقیقی اینچنین عمل می کنند )
فرزند شهید مطهری در مورد مشی عرفانی مرحوم والدشان می گوید:
از حدود سال پنجاه مخصوصا بعد از ماجرای حسینیه ارشاد بسیار زیر فشار روحی بودند در آن دوره بود که ایشان گرایش عرفانی پیدا کردند و در این اثنا خوابی دیدند و می خواستند که انسان کاملی را بیابند.
ایشان از علامه طباطبایی در این مورد سوال می کنند و ایشان هم مرحوم آقای سید محمد حسین طهرانی را معرفی می کنند و از آن روزها بود که با ایشان مراوداتی داشتند...و معتقدم که این جریان حتی در قضیه خروج ایشان از حسینیه ارشاد موثر بوده است و در جبران مساله دکتر شریعتی. شاید بعد از آشنایی با مرحوم طهرانی و مراوداتی که با ایشان داشتند به این نتیجه رسیدند که آوردن دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد اقدام اشتباهی بوده است... و این تاثیر گذاری را از شیوه برخورد ایشان با آقای طهرانی می گویم شهید مطهری در عین حال که برای همه احترام قایل بودند در مقابل هر کسی خضوع نمی کردند اما در مقابل مرحوم طهرانی سراپا خضوع بودند و احترام خاصی برایشان قائل بودند. (مصاحبه با دکتر علی مطهری مجله معارف اسلام ص 86)
فرزند ارشد علامه طهرانی دراینباره می نویسند:
هنگامی که مرحوم آیت الله مطهری در پی رویاهای صادقه ای که دیده بودند، به دنبال انسان کاملی برای دستگیری می گشتند و به علامه طباطبایی مراجعه می نمایند، ایشان این أمر را متکفل نشده و مرحوم آیت الله مطهری را به علامه والد ارجاع داده و به عنوان انسان کال معرفی می نمایند و از آن پس مرحوم آیت الله مطهری تا پایان عمر اجمالا در سایه تربیت سلوکی علامه والد رضوان الله علیهما بودند. (نور مجرد ص 81)
صدیق ارجمند جناب آقای مهندس هادیزاده داماد بزرگ مرحوم شهید مطهری نقل می کنند:
مرحوم شهید مطهری رحمة الله علیه انس خاصی با نماز شب داشتند دائما به ذکر مشغول بودند و خیلی اهل توجه بودند البته می گفتند این حالات خاص و توجه خاص ایشان به آن شدت مربوط به همین دهه آخر عمرشان بوده و در اثر ارتباط با علامه طهرانی متحول شده بودند ... اگر شب تا هر ساعتی هم بیدار بودند حتما برای نماز شب بر می خواستند و مدتی قبل از اذان بیدار بودند و به مناجات و نماز مشغول می شدند یک چراغ "الله" نورانی با نئون سفارش کرده بودند و وقتی نماز می خواندند یا دعا روبرویشان بود بعدا دیدم که علامه طهرانی به شاگردانشان سفارش می کردند که چراغ الله در طرف قبله نصب کنند و شب برای نماز شب که برمی خیزند روشنش کنند.
همسایه روبروی آیت الله مطهری سرتیپ صدری بود که از دوستداران پر و پا قرص شاه بود و بازنشسته بود با اینکه بازنشسته بود و کسی هم کارش نداشت شاه برای او از کلانتری محل محافظ گذاشته بود یک پاسبان شب تا صبح موظف بود دور خانه او بگردد آن پاسبان بعدا از شهادت مرحوم مطهری گفته بود من در آن ایام خیلی شیفته مرحوم مطهری بودم یکی به خاطر قاب الله نورانی که از لای کرکره ها در اطاقشان دیده می شد و شب ها روش می کردند همان می گفت یک شب هم شنیدم نیمه شب این شعر را می خواندند که ظاهرا از میر داماد است:
صدار جاهت گرفت باج از گردون اقرار به بندگیت کرد افلاطون
در مکتب تحقیق نیاید چون تو یک سر ز گریبان طبیعت بیرون
البته رفاقت صمیمی ایشان با علامه طهرانی را ما می دانستیم و می دیدیم احترام خاصی برای علامه قائلند و خیلی نسبت به دیگران در مقابلشان تواضع می کنند ولی هیچ کس از رابطه سیر و سلوکی ایشان با علامه طهرانی خبر نداشت.
تا ندانندم بد اندیشان طریق عاشقی در لباس ناشناسان راه دیگر می زنم
محبت مرحوم آیت الله مطهری به علامه به خانواده ایشان هم سرایت کرده بود عیال ما می گفتند وقتی من دوازده سیزده ساله بودم مرحوم علامه گاهی منزل ما تشریف می آوردند و در منزل خیابان آبشار ورودی منزل ما یک هشتی یک اطاقکی بود وقتی ایشان می آمدند و می رفتند ما می رفتیم دم درب خانه و می دیدیم آن اطاقک پر از بوی عطر شده و من در آن موقع و سن و سال می گفتم: وقتی ایشان می آیند بوی امام زمان از ورودی خانه می آید و از آمدن ایشان خیلی خوشحال می شدم.
اما ماجرای ارتباط و ارادت سلوکی آیت الله مطهری با علامه از این قرار بوده که مرحوم مطهری از نظر روحی احساس کرده بودند که این علوم و درس ها و سخنرانی ها کافی نیست باید زیر نظر یک نفر انسان راه رفته شروع به سیر و سلوک عملی کنند دوبار هم در آن دوران خواب می بینند که ظاهرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و حضرت امام حسین علیه السلام در خواب به ایشان شخصی را به عنوان انسان کامل معرفی می نمایند که زیر نظر او باشند و وقتی به علامه طباطبایی مراجعه می کنند ایشان می فرمایند آن شخص آقا سید محمد حسین طهرانی هستند.
من نه به اختیار خود میروم از قفای تو کان دو کمند عنبرین میکشدم کشانکشان
پس از این ماجرا خلاصه ارتباط ایشان به یک نوع اردات سلوکی تبدیل می شود و ایشان از آن پس در امور معنوی و رفت و آمد و کارها از علامه دستور می گرفتند... و دیگر هر هفته جلسه خصوصی با ایشان داشتند (مصاحبه با داماد شهید مطهری مجله معارف اسلام)
فرزند دوم علامه طهرانی می نویسند:
نیاز دستیابى به مراتب عینى و شهودى، مرحوم مطهّرى را به خدمت علّامه کشانید
مرحوم مطهّرى رضوان الله علیه مردى بود عالم، خطیب، فقیه، و در تحقیق و تدقیق مسائل اسلامى در ابعاد مختلفه آن و تبیین مواضع ضعف و قوّت آراء و موشکافى در عقائد و انظار دیگران مشارٌ بالبنان بود؛ و این جانب خود قسمتى از کتاب «اسفار» صدرالمتألّهین را خدمت ایشان تتلمذ نمودهام، و از تحقیقات علمى و فلسفى او بخصوص در درسهاى فلسفى بسیار استفاده کردهام، و جدّاً باید عرض کنم در این زمینه ایشان حقّ بزرگى بر گردن حقیر دارند، فجَزاهُ اللهُ عن الإسلامِ و عَنّا خیرَ جَزآء المعلِّمین. امّا با این همه توصیف، چه عاملى موجب این مىشود که ایشان بالأخره زمام امور شخصى و اشتغالات علمى و اجتماعى خود را به دست عارف ربّانى و فقیه صمدانى و مربّى نفوس مرحوم آیة الله والد قدَّس اللهُ نفسَه الزَّکیّه بسپارد و این چنین تحوّل عظیمى در اخلاق و روحیّات و تفکّرات او پدید آید! آیا این جز احساس عطش و خلأ وجودى نسبت به مراتب عینى و شهودى مدرکات و معلومات ذهنى ایشان است؟ اگر ایشان با این وسعت معلومات و مدرکات احساس غِنى و استقلال و استقامت در شؤون خود را مىنمود، هرگز خدمت استاد راه و مربّى اخلاقى چون مرحوم والد بعنوان تربیت و دستگیرى و شاگردى مىرسید؟ و از آن چشمه حیات، روح و نفس خود را سیراب مىنمود؟ و حال با عبارتى دیگر، چرا مطلب عکس نشد و مرحوم والد رضوان الله علیه به خدمت ایشان نرسیدند؟ و به عنوان شاگرد و استاد سلوکى اخذ دستورات و برنامه طریق از ایشان ننمودند؟
اینجاست که تحقیقاً به همان مطلب مهمّ و حیاتى مىرسیم که صِرف اطّلاع بر علوم متعارف حوزوى و اکتساب معلومات و محفوظات، بدون وصول به سرچشمه یقین و تجلّى انوار باهره الهیّه و تبدّل آراء نفسانیّه و تبدّل نفس امّاره به نفس مطمئنّه و اشراب مستقیم از نفس ملکوتى مقام ولایت کبرى علیهالسّلام، تماماً لا یُسمِنُ و لا یُغنى مِن جوع خواهد بود. البتّه باید توجّه داشت که رجوع عالم به مربّى نفوس و مهذّب اخلاق نه از جهت نقص و عیب و جهالت اوست، بلکه این مسأله عین کمال و رشد و زیرکى و لطف پروردگار است که نصیب او خواهد نمود؛ چنانچه رجوع خود مرحوم آیة الله والد قدّس الله نفسه به اساتید اخلاق خود همه از این باب بوده است. و خوشا بحال کسى که به دور از توجّه انام و نقض و ابرام خلق حیران و صلاحدید افراد نادان و وسوسه خنّاسان إنسى و هیاهوى بىخبران از عالم قدس، با قدمى راستین و ایمانى استوار، پاى مردى در این راه بگذارد و یکسره زمام امور خود را به دست ولىّ کامل و مرشد واصل بسپارد و خود را از هر قید و بند دست و پا گیر و وبال انگیز برهاند و فلاح و سعادت اخروى را بر حطام دنیوى، و إشراب از سرچشمه حیات را بر امید واهى و سراب اعتبارات و اوهام و تخیّلات ترجیح دهد، و به حرفهاى پوچ و نقزدنهاى افراد بیکار توجّهى نکند و به کار خود و رفع عیوب و نقائص خود بپردازد و از هیچ ملامتى باک و اندیشه نداشته باشد و نهراسد. (اسرار ملکوت، ج 2، ص 31)
و در ادامه می نویسند:
در اینجا بىمناسبت نمىدانم به ذکر بعضى از علل که موجب توجّه و انتباه مرحوم مطهّرى رحمة الله علیه به مسائل سلوکى و گرایش به مرحوم والد رضوانالله علیه شده بود اشارهاى داشته باشم.
قضیّه اوّل به سال هزار و سیصد و چهل و سه خورشیدى، یعنى یکسال پس از شروع و حرکت انقلاب اسلامى ایران برمىگردد.
در آن تابستان بنده که طفلى خردسال (در حدود هشت سالگى) بودم به اتّفاق مرحوم والد رحمة الله علیه به مشهد مقدّس بقصد زیارت مشرّف شدیم. شبى در منزل یکى از آقایان علماى مشهد جهت بحث و مذاکره درباره حوادث و قضایاى پس از سنه چهل و دو، و کیفیّت اتّخاذ روندى مناسب و خطّمشیى مطابق با جریانات آن زمان دعوت داشتیم. از جمله مدعوّین آن جلسه مرحوم شهید مطهّرى و شخصى بنام محمّد تقى شریعتى بود. در آن جلسه که حدود سه ساعت بطول انجامید، بین مرحوم والد رضوان الله علیه و آن شخص مزبور بحثى پیرامون کیفیّت نزول وحى و حقیقت استقرار آن در قلب رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم و ارتباط آیات قرآن کریم با حقائق عالم وجود درگرفت، و آنطور بنظر مىرسید که فرد مزبور با بسیارى از مطالب متقن و قویم و حقیقى مرحوم والد مخالف است و بهیچوجه آماده پذیرش و تلقّى آنان نمىباشد. و خلاصه مجلس با حالتى خسته و جوّى سنگین و فضائى نه چندان خوشایند پایان پذیرفت. پس از مراجعت به منزل، مرحوم آقا رضوان الله علیه به یکى از دوستان فرموده بودند که: من اصلًا از این شخص خوشم نیامد!
از این قضیّه چند ماهى گذشت. روزى مرحوم والد رضوان الله علیه جهت شرکت در مجلس ترحیم یکى از علماء به مسجد ارک طهران رفته بودند، اتّفاقاً مرحوم مطهّرى رحمة الله علیه نیز در آن مجلس حضور داشت. پس از اتمام جلسه مرحوم مطهّرى مىآیند به طرف مرحوم آقا و پس از سلام و احوالپرسى اظهار مىدارند: چند روزى است که آقاى محمّد تقى شریعتى به طهران آمدهاند، اگر موافق باشید به اتّفاق ملاقاتى با ایشان داشته باشیم. مرحوم والد قبول نمىکنند. مرحوم مطهّرى اظهار مىدارند: پس اجازه دهید که بنده به اتّفاق ایشان به منزل شما بیائیم؛ باز مرحوم والد این درخواست را نیز ردّ مىکنند و مىفرمایند: بنده مجال ملاقات با این فرد را ندارم. مرحوم مطهّرى از این قضیّه تا حدودى رنجیده و مکدّر مىشود، و هرچه مىکوشد بنحوى از انحاء مرحوم والد را متقاعد کند موفّق نمىشود. خلاصه با ناامیدى از هم جدا مىشوند و هر یک به سوى مقصد خویش به راه مىافتد. تا اینکه حدود دوازده سال از این داستان مىگذرد. روزى یکى از آشنایان مرحوم والد رضوان الله علیه که با مرحوم مطهّرى دیدارى داشته است نقل مىکند که ایشان مىگویند: من مدّت دوازده سال است که در این کار و عمل آقاى آقا سیّد محمّد حسین حسینى طهرانى در فکر و حیرت و تردید بسر مىبردم، و چه بسا نظر و رأى خود را در این مسأله بر نظر ایشان صائب و راجح مىدانستم، و ایشان را بر این عمل تخطئه مىنمودم. تا اینکه اخیراً بواسطه بعضى از قضایائى که بر من گذشت و حقائقى که بر من معلوم شد دریافتم که حقّ با آقاى آقا سیّد محمّد حسین بوده است و ایشان این شخص را به مدّت دوازده سال قبل از من مىشناختهاند و بخوبى از اسرار نفس او مطّلع، و بر ضمیر او واقف بودهاند، و به مسائلى رسیده بودند که ما اکنون پس از گذشت این مدّت طولانى رسیدهایم. و این نیست جز اینکه ایشان در آن وقت از افق دیگرى به مسأله مىنگریستند، سواى افقى که ما و امثال ما به آن توجّه داریم؛ و از دریچهاى غیر عادى و غیر ظاهرى مسائل را درمىیافتند، دریچهاى که ما از آن خبر نداریم.
آرى، این است فرق بین اختلاف انظار و اختلاف دیدگاهها در قضایا و مسائلى که چه بسا با دید ظاهر و سنجش عادى و متداول نتوان به مغزى و محتواى آن پى برد، و دیدى ماوراء دید ظاهرى مىطلبد که آن فقط در نفوس منیر و ضمائر نورانى اولیاء حقّ و آن کسانى که پردههاى غیب و جهل از دیدگان آنان کنار رفته است وجود دارد.
قضیّه دوّم باز مىگردد به اوان فعّالیّت ایشان در حسینیّه ارشاد.
دعوت مرحوم مطهّرى از شریعتى جهت سخنرانى در حسینیّه ارشاد و پیامدهاى آن در آن زمان، ایشان از فردى بنام دکتر على شریعتى جهت ایراد سخنرانى در حسینیّه ارشاد دعوت بعمل مىآورند. این فرد که در فنّ خطابه و تبیین مراد و مرام و تسخیر اذهان مخاطبین ید بیضاء نشان مىداد، آنچنان مستمعین را مسحور سخنان بظاهر دلنشین و جذّاب خود مىنمود که گوئى در این زمینه عمل او به سحر و تسخیر أشبه است تا به حدّ یک خطابه و سخنرانى متعارف و پسندیده. و گویا مرحوم مطهّرى را نیز مرعوب همان شیوه و مرام نموده بود، و این عالم تیزبین و نقّاد نیز از خدنگ وسائط و اسباب تسخیر او در امان نمانده بود. در ابتداى مسأله نظر ایشان نسبت به او نظرى مساعد و توأم با تحسین و تمجید و حتّى شاید فراتر از آن مىنمود.
در یکى از نامههائى که آن مرحوم به آن شخص نوشتهاند (این نامه در سال 1346 خورشیدى نوشته شده است) چنین آمده است:
برادر عزیز دانشمندم جناب آقاى على شریعتى! قلب خود شما گواه است که چه اندازه به شما ارادت مىورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقائق اسلامى امیدوارم. خداوند مثل شما را فراوان فرماید ... (سیرى در زندگانى استاد مطهّرى، چاپ هفتم، ص 211)
بعضى ممکن است گمان کنند که شاید تمجید و تعریف و دعوت ایشان از آن شخص بر اساس لحاظ پارهاى از مصالح و مقتضیات آن زمان و شرائط موجود در آن وقت تحقّق پذیرفته است، ولى این گمانى بیش نیست؛ زیرا اوّلًا لحن نامه خود گویاى حقیقتى است غیر قابل انکار، و ثانیاً اینجانب خود حاضر و ناظر بودم که در ملاقات ایشان با مرحوم والد رضوان الله علیه چگونه ایشان از نظرات و عقائد و مشى آن شخص دفاع مىنمود؛ و اگر بر هر فردى این قضیّه مختفى باشد بر این بنده کاملًا واضح و آشکار است.
بارى، پس از انتشار کتاب «محمّد خاتم پیامبران» توسط مؤسّسه حسینیّه ارشاد، روزى مرحوم والد رضوان الله علیه به یکى از علماء و ائمّه جماعات طهران فرموده بودند: «این حسینیّه ارشاد باید به عمریّه إضلال تغییر نام دهد!».
آن عالم محترم این مطلب را به گوش مرحوم مطهّرى رسانده بود. ایشان بلافاصله به مرحوم والد تلفن میزنند و از ایشان وقتى براى ملاقات مىگیرند. این جلسه که در یکى از شبهاى سرد زمستان در منزل مرحوم والد رضوان الله علیه انجام پذیرفت، از ساعت 9 شب تا ساعت دوازده بطول انجامید.
ابتدا مرحوم مطهّرى رحمة الله علیه فرمودند: هنگامیکه من این مطلب را از جانب شما شنیدم دلم بدرد آمد و فوقالعاده متأثّر شدم؛ گرچه از ابتداى افتتاح و فعّالیّتهاى حسینیّه ارشاد اعتراضها و انتقادها و چهبسا طعنهاى بسیارى را شنیده بودم، و حتّى همین اواخر روزى براى شرکت در مجلس ختم به مسجد ارک طهران رفته بودم، و همینکه وارد مجلس شدم آن شخص خطیب فوراً کلام خود را تغییر داد و با لحنى بسیار زشت و زننده مرا متّهم به تسنّن نمود و حتّى مرحوم پدرم را نیز صراحتاً سنّى و از مخالفین و معاندین اهل بیت علیهم السّلام خطاب کرد، بطوریکه همه اهل مجلس متوجّه این خطاب به شخص بنده شدند و با نگاههاى خود بسمت من عکسالعمل گفتار او را در من جستجو مىنمودند؛ ولى این برخورد نیز مرا بدرد نیاورد و از آن عبور نمودم. امّا این کلام شما مرا سخت به وحشت انداخت، بطوریکه خواب و خوراک را از من سلب نموده است. آخر مگر شما چه امر خلاف مکتب و عقیدهاى در این مؤسّسه دیدهاید که این چنین تعبیرى از آن مىنمائید؟!
ایشان به ذکر پارهاى از جریانات و مسائلى که در حسینیّه ارشاد مىگذشت اشاره کردند، و در ضمن از مقالهاى که از آقاى على شریعتى در کتاب «محمّد خاتم پیامبران» (محمّد خاتم پیامبران، ج 1، ص 369) درج شده بود و در آن تصریح شده بود که رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم، امامت جماعت ابوبکر را تأیید و امضاء کرده بودند و از اجتماع مسلمین در اقتداء به ابوبکر اظهار خرسندى و رضایت کرده بودند، نام بردند.
مرحوم آقاى مطهّرى به دفاع از محتواى مقاله مزبور پرداخته و اظهار داشت: این مطلب از «تاریخ طبرى» نقل شده است و چه اشکالى دارد که از یک مرجع غیر شیعى نیز مطلبى آورده شود!!
مرحوم والد رضوان الله علیه فرمودند: چطور شما این حرف را مىزنید؟ شما این کتاب را به نام تشیّع و به نام حسینیّه ارشاد و به نام ترویج مبانى مکتب تشیّع به تمام شهرها و قراء و مجامع مىفرستید و همه افراد در ارتباط با این کتاب، دیدگاهى منطبق با مکتب تشیّع خواهند داشت و مطالب آنرا نشأت گرفته از مبانى اصیل تشیّع خواهند پنداشت؛ آنوقت شما مىگویید: چه اشکالى دارد که از یک مدرک و مرجع غیر شیعى نیز استفاده گردد! مگر اینجا یک مملکت سنّى نشین است! و مگر تبیین و تفسیر و توضیح مبانى اصیل تشیّع برعهده شما و امثال شما نیست؟ و مگر انسان مىتواند پا روى حقّ بگذارد و از اصول یقینیّه و مواضع متقنه خود به هر علل و توجیهاتى تنازل نماید؟! شما که الآن این مطالب خلاف واقع و خلاف حقّ را در کتابى که از محصولات مؤسّسهاى بنام حسینیّه ارشاد است، از بطن جامعه تشیّع متولّد و منتشر مىکنید و به همهجا آنرا صادر مىنمائید، چه جوابى براى إغواء اذهان افرادى که آنرا مطالعه مىکنند و به غلط به مطالب خلاف واقع ایمان و اعتقاد پیدا مىکنند، مىتوانید بدهید؟!
ایشان در این موقع سر بزیر انداختند و پس از لحظاتى سر برآوردند و فرمودند: بله حقّ با شماست، و انتشار این مطالب اشتباه بوده است.
از اینجا به بعد صحبت در اطراف افکار و عقائد و مرام آن شخص به میان آمد و مرحوم والد رضوان الله علیه صراحتاً به ایشان مىفرمایند: این شخص اصلًا اعتقادى به وحى و ارسال رسل و انزال کتب ندارد، و ظهور پیامبران الهى را صرفاً یک اقتضاى زمان و محیط و تولّد حرکتى انقلابى در قبال جریانات زر و زور و تزویر، و بالأخره یک نوع جهش اجتماعى مىداند که از بطن جامعه مظلوم و افراد تحت سلطه در جهت طرد و اضمحلال جریان حاکم برمىخیزد، و تمام افکار او بر مبناى مادّیگرى و اصول جامعهشناسى بنا نهاده شده است. و اینکه بعضى او را سنّى مذهب قلمداد کردهاند بطور کلّى خلاف است، او اصلًا ابوبکر و یا عمر را قبول ندارد تا معتقد به آراء و مرام آنان گردد، بلکه او اساساً وحى را قبول ندارد و اتّصال به غیب را انکار مىکند و نزول ملائکه و جبرائیل را پوچ مىپندارد. و بطور کلّى فردى است همچون مؤسّسین و پدیدآورندگان مکتب پروتستان در قبال کاتولیک. او در صدد ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامى است که دین را از محتواى وحیانى آن خارج سازد و حقائق عوالم غیب را از پیکره او بزداید، و تنها به ظواهرى فریبنده و عقائدى مندرآوردى و مطابق با افکار پوچ و توخالى و عوامپسند اکتفاء نماید و دین را بر اساس قوانین دنیاپسند و امروزى جلوه نماید؛ و خطر این فرد هزاربار از خطر و ضلالت اهل سنّت بیشتر و بالاتر است.
معارضه مرحوم مطهّرى با افکار و عقائد شریعتى پس از ملاقات با مرحوم علّامه
مرحوم مطهّرى رحمة الله علیه به تمام مطالب مطرح شده اعتراف و همه را تصدیق نمودند، و از آن شب پایه و بناى معارضه با خطّ و مشى و عقائد على شریعتى را بنا نهادند، و به مرحوم والد رضوان الله علیه قول دادند که از فردا با تمام توان به مقابله با این جریان برمىخیزم؛ و انصافاً نیز به وعده خود وفا نمودند و از هیچ کوششى جهت افشاء مبانى فاسده و تبیین مواضع انحراف و اعوجاج وى فروگذار ننمودند. و این تفاوت فاحش و اختلاف یکصد و هشتاد درجهاى ایشان را با عقائد منحرفه او از نامهاى که به مرحوم آیة الله خمینى رحمة الله علیه مىنویسد مىتوان به وضوح دریافت. این نامه در سال یکهزار و سیصد و پنجاه و شش خورشیدى نوشته شده است.
... بارى، از آن شب ارتباط ایشان با مرحوم والد رضوان الله علیه صورت دیگرى بخود گرفت. مرحوم مطهّرى دریافت که ماوراى آنچه که تا کنون از مرحوم والد دیده و یا شنیده است، مسائلى دیگر نهفته است، و باید در وجود این شخصیّت قضایاى دیگرى را جستجو نمود...
تبدّل حالات روحى مطهّرى، و جلسات هفتگى با مرحوم علّامه
از آن شب هفتهاى یک جلسه با مرحوم والد در منزل ایشان ملاقات داشته، و فقط راننده ایشان و بعضى از خواصّ منتسبین به ایشان از این مسأله اطّلاع داشتند. کمکم آثار این مراوده و ارتباط در چهره و کلام و سخنرانیهاى ایشان آشکار شد، و افرادى که از نزدیک با ایشان حشر و نشر داشتند از این تغییر و تبدّل یاد مىکنند. همنشینى با اولیاى الهى بکلّى مسیر زندگى ایشان را عوض کرد و در ارتباط ایشان با دوستان سابق و معاشرینشان تحوّلى بوجود آورد که منجرّ به معارضه و مقابله و بالمآل ترک و رفض آنان گردید.
و این مسأله یک تبدّل قهرى و تکوینى بود که بسیارى از افراد از آن یاد مىکردند و ارتباط با مرحوم والد رضوان الله علیه را موجب آن مىدانستند؛ و این معنى کاملًا در شخصیّت مرحوم مطهّرى هویدا بود. تبدّل حالات روحى و تعابیر متفاوت از قضایا در دو برهه متفاوت، و کیفیّت سخنرانیها و بطور کلّى اخلاق و روحیّات ایشان بنحوى بود که براى افراد مرتبط و معاشر با ایشان کاملًا مشهود بود (اسرار ملکوت جلد 2 ص 31 تا 41)
آری بر اساس ارتباطی که شهید مطهری با علامه طهرانی داشتند باب مراوده ایشان با مرحوم عارف کامل و موحد کبیر حضرت آقای حاج سید هاشم حداد اعلی الله مقامه الشریف باز می شود که علامه در کتاب شریف روح به مجرد به آن اشاره کرده و می فرمایند:
مرحوم مطهّرى با حقیر سوابق دوستى و آشنائى دیرین داشت، و ذکر مبارک حضرت آقا (سید هاشم حداد) با وى کم و بیش- نه کاملًا- به میان آمده بود. و اینک که آقا از کربلا به طهران آمدهاند ایجاب مىنمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روى این اصل، بنده جناب مطهّرى را خبر کردم و ایشان در بنده منزل احمدیّه دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومى ملاقات انجام شد. و سؤالاتى نیز از ناحیه مرحوم مطهّرى شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهّرى شیفته ایشان شد، و کأنّه گمشده خود را اینجا یافت. و سپس مرتبه دیگر آمد و باز ساعتى در این اطاق عمومى بیرونى با هم سخن و گفتگو داشتند.
آنگاه صدیق ارجمند مرحوم مطهّرى به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتى وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت میدهند، و مکان خلوت هم داریم!
به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعى ندارد؛ بیاید و هر سؤالى که دلش میخواهد بکند.
در بالاى بام منزل اطاق کوچکى براى اثاثیّه و لوازم بام معمولًا بنا مىکنند، حقیر مکان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتى را آقا معیّن فرمودند براى فردا که بیاید و ملاقات خصوصى داشته باشیم.
در موعد مقرّر مرحوم شهید مطهّرى آمدند، و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و براى آنکه احیاناً کسى به بام نرود حتّى از اطفال و افراد بى خبر از رفقا و دوستان، در وقت پائین آمدن درِ بام را از پشت قفل نمودم.
در اینجا مرحوم مطهّرى آنچه میخواهد از ایشان مىپرسد. سؤالهاى انباشته و کهنه و جواب داده نشدهاى را که چون ساعت به سر رسید و آقا پائین آمدند و مرحوم مطهّرى پشت سرشان بود، من دیدم مطهّرى بقدرى شاد و شاداب است که آثار مسرّت از و جناتش پیداست.
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقاى مطهّرى، و تا این ساعت هم نمیدانم. ولى مرحوم مطهّرى هنگام خروج آهسته به حقیر گفتند: این سیّد حیات بخش است.
ناگفته نماند که روزى مرحوم مطهّرى به حقیر مىگفتند: من و آقا سیّد محمّد حسینى بهشتى در قم در ورطه هلاکت بودیم، برخورد و دستگیرى علّامه طباطبائى ما را از این ورطه نجات داد.
حالا این کلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سیّد هاشم که: این سیّد حیات بخش است، هنگامى است که حضرت علّامه هم حیات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان که در روز هجدهم محرّم الحرام 1402 هجریّه قمریّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه بقا مخلّع گشتند.
و در ادامه می فرمایند:
مرحوم مطهّرى باز پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدّس که شرحش خواهد آمد، ساعتى دیگر ملاقات خصوصى و خلوت خواستند که آنهم به همین نحوه و کیفیّت برگزار شد. باز هم حقیر از ردّ و بدلهاى آنان اطّلاعى ندارم، ولى همینقدر میدانم که در این جلسه مرحوم مطهّرى از حضرت ایشان دستور العمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتى به او داده بودند.
مرحوم مطهّرى از بنده عکس و تصویر آقاى حدّاد را خواست تا در اطاقش بگذارد و نصب کند. من به او گفتم: تصویر ایشان را به شما میدهم ولى نزد خود نگهدارید و در اطاق نصب نکنید، و بجاى آن تصویر مرحوم قاضى را نصب نمائید؛ چرا که آقا حاج سیّد هاشم مرد ناشناختهاى است و شما مرد سرشناس، و رفت و آمد با همه طبقات دارید؛ چنانچه تصویر ایشان را ببینند براى آنها مورد سؤال واقع میشود که این مرد کیست؟ و به چه علّت در اینجا آمده است؟ در آن وقت هم براى شما ضرر دارد و هم ایشان نمىپسندند که نامشان مشهور گردد. امّا تصویر مرحوم قاضى چنین نیست. حقیر یک روز که منزل آن مرحوم رفته بودم، دیدم سه عکس در اطاق خود نصب کردهاند: تصویر مرحوم پدرشان آقا شیخ محمّد حسین مطهّرى، و تصویر مرحوم حاج شیخ میرزا على آقا شیرازى، و تصویر مرحوم آیة الله حاج میرزا سیّد على آقا قاضى طباطبائى قَدَّسَ اللهُ أسرارَهُم و أعلَى اللهُ دَرجَتَهُم و مَقامَهُم جَمیعًا.
در سفرى هم که مرحوم مطهّرى به أعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانى منزل آقا حاج سیّد هاشم را بنده به ایشان دادم، و در کربلا دوبار به محضرشان مشرّف شدهاند، یکبار ساعتى خدمتشان میرسند، و بار دوّم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مىنمایند.
مرحوم مطهّرى در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند، و میفرمودند: در یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند: نماز را چگونه میخوانى؟ عرض کردم: کاملًا توجّه به معانىِ کلمات و جملات آن دارم!
فرمودند: پس کِىْ نماز میخوانى؟! در نماز توجّه ات به خدا باشد و بس! توجّه به معانى مکن!
انصافاً این جمله ایشان حاوى أسرار و دقائقى است، و حقّ مطلب همینطور است که افاده فرمودهاند.
... بارى، مرحوم حاج سیّد هاشم هم به مرحوم مطهّرى علاقمند شده بودند؛ و در سفر اخیر حقیر به شام که حضرت آقا هم بدانجا براى زیارت مشرّف بودند، و این سفر پس از شهادت آن مرحوم بود، براى این ضایعه متأسّف بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرینَ، و ألحَقَ الباقینَ بِهِم إنْ شاءَ اللَهُ تَعالَى. (روح مجرد، ص 159 تا 164)
فرزند دوم علامه درباره نگرش شهید مطهری به مرحوم حداد و میزان ارادت وی به ایشان می نویسد:
مرحوم آیة الله مطهّرى- رحمة الله علیه- که جهت زیارت اعتاب مقدّسه به عراق مشرّف شده بود پس از مراجعت که در خدمت مرحوم والد به زیارت ایشان رفتیم فرمودند: در این سفر من با بسیارى از علماء و مراجع نجف ملاقات و دیدار داشتم ولى تنها خاطرهاى که از این سفر براى من مانده است ملاقاتى است که با حضرت آقاى حدّاد در منزلشان داشتیم که هنوز لذّت آن دیدار از نفس من محو نشده است. رحمة الله علیه. (افق وحى؛ ص 538)
و در جای دیگری بیان می دارند:
اشتیاق ایشان (مرحوم مطهری) به ارتباط با مرحوم والد رضوان الله علیه و کسب دستورات بسیار زیاد بود، و حتّى براى مسائل اجتماعى و امور تبلیغى خود از ایشان اجازه مىگرفتند. روزى این بنده ناظر بودم و مىشنیدم که ایشان جهت شرکت در مسجد الجواد و تصدّى امور آن از مرحوم والد طالب کسب مجوّز بودند؛ و در سایر برنامههاى خود همواره نظر مرحوم والد را نصبالعین خود قرار مىدادند. و این در حالى بود که در آن زمان ایشان با بسیارى از بزرگان و اساتید و مراجع تقلید که گهگاهى به عظمت و علوّ مقام از آنها یاد مىکردند حشر و نشر داشتند.
درست بخاطر دارم زمانى که ایشان در اواخر سلطنت پهلوى سفرى به عتبات عالیات داشتند، پس از مراجعت به اتّفاق مرحوم والد رضوان الله علیه به زیارت ایشان رفتیم. ایشان شرح مفصّلى از کیفیّت این سفر و ملاقات با بزرگان بخصوص با حضرت آیة الله خمینى رحمة الله علیه بیان داشتند؛ سپس فرمودند: ولى تنها خاطره بیاد ماندنى و توشه همراه من در این سفر زیارت و ملاقات با حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد أعلى الله تعالى درجاته بوده است. و آنچنان با شعف و شوق زائد الوصفى از آن ملاقات یاد مىکردند که گوئى هم اینک این زیارت دست داده است، و هم اکنون سرمست و سرشار از لذائذ فیض حضور به آن نعمات و فیوضات متنعّماند. (اسرار ملکوت، ج 2، ص: 41)
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
آری شهید مطهری با اینکه اساتید بسیار و بزرگان عالی مرتبه ای را ادراک کرده بود و از هر کدام خوشه ها چیده بود اما توشه اش را از مکتب توحیدی و عرفانی علامه طهرانی بر می دارد او دریافته است که در مکتب علّامه طهرانى عرفان بر اساس برهان و یقین است که این دو شرط اساسى صحّت طریق و استقامت مسیر سالک می باشند.
آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام خوبان بسیار دیده ام اما تو چیز دیگری
در یکى از سنوات که مرحوم علّامه طباطبائى و مرحوم شهید آیة الله مرتضى مطهّرى نیز قصد تشرف به مشهد الرضا علیه السلام را داشتند، آیة الله مطهّرى به علامه طهرانی هم که طبق همه سال ها تابستان ها به آن آستان مبارک مشرف می شدند، مىگویند: ما با علّامه طباطبائى قرار گذاشتیم براى زیارت مرحوم حاجى سبزوارى به سبزوار برویم، شما هم اگر تمایل دارید تشریف بیاورید. علّامه طهرانى عذرى آورده از رفتن اظهار عدم تمایل نمودند و آن دو بزرگوار مرحوم حکیم سبزوارى را زیارت کردند. مرحوم علّامه طهرانى بعدها فرمود:
«کسى که به زیارت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السّلام مىآید چطور مىتواند وقت خود را به زیارت امثال حاجى سبزوارى صرف نماید؟ هزاران حاجى و غیر حاجى همه مندکّ و فانى در ولایت مطلقه آن حضرت و مستفیض از بحار فیوضات بیکران آن ظهور اتمّ سرمدى مىباشند؛ حیف نیست که انسان توجّه خود را از آن آستان ملائک پاسبان به ریزهخوارانى چون حکیم سبزوارى و غیره مصروف بدارد!»
مىفرموند:
«کسانى که براى زیارت علىّ بن موسى الرّضا علیهماالسّلام با ماشین مىآیند نباید در بین راه قصد زیارت بزرگانى امثال بایزید بسطامى و شیخ أبوالحسن خرقانى و شیخ عطّار در نیشابور و حکیم سبزوارى در سبزوار را بنمایند؛ زیرا زائر علىّ بن موسى الرّضا فقط و فقط باید به شخص آن حضرت توجّه نماید و از غیر او که همه فانى و مندکّ در ذات او و ولایت اویند چشم بپوشد، و زیارت علىّ بن موسى الرّضا موجب زیادى مثوبه به هزاران مقابل براى زائر و مزورهاى در بین راه خواهد بود.» (اقتباس از مهر فروزان)
علامه طهرانی بدون هیچ مضایقه و ضیق صدر و اخفاء و پردهپوشى، آنچه را که جهت تربیت نفس و تنویر ذهن و تصحیح فکر و رشد معنوى و عبور از کریوههاى نفس و کثرات دنیوى لازم مىنمود در اختیار ایشان قرار مىدادند، و در شناخت و معرّفى حقائق و شخصیّتهاى افراد از هیچ فرصتى فروگذار نمىکردند. و بالأخره در یک جمله مرحوم والد رضوان الله علیه از آنجا که احساس مىنمودند شاید عدم شناخت صحیح و واقعى مرحوم شهید مطهّرى رحمة الله علیه نسبت به برخى از جریانات و شخصیّتها موجب بروز حوادث و مشکلاتى در سیر و حرکت ایشان گردد و آنطور که شاید و باید نتوانند از این فرصت خدادادى و توفیقى که نصیب هر کسى نخواهد شد استفاده ببرند، در مقاطع مختلف و شرائط مقتضى با بیانى لطیف و رندانه و بسیار ظریف به تبیین منازل راه و لوازم عبور و حرکت سالک و بیان کریوههاى صعب العبور و خطرات موبقه طریق و دسائس و وساوس قاطعان طریق و دزدان در کمین نشسته راهیان بسوى مطلوب و شباک ابلیس و غلبه هواها و احساسات بر قواى عقل و جنود رحمن، مسائل را توضیح و تفسیر مىنمودند.
گرهزاران دام باشد در قدم چون تو بامایی نباشد هیچ غم
مرحوم علامه در کتاب الله شناسى جلد 3 صفحه 80 ضمن بیان مطلبی به نقل از یکی از کتاب های شهید مطهری در تجلیل از ایشان می فرمایند: سزاوار است براى مزید توضیح و بیان ریشه ثنویّت قدرى از گفتار صدیق ارجمند مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضى مطهّرى أعلَى اللَه مقامَه را در اینجا به عنوان زنده داشتن نام او و ذکر او و کلام او بیاوریم.
البته ممکن است در میان کتاب های ایشان مطالبی باشد که مورد نقد علمی و حتی معرفتی باشد همانطور که کتاب ها و بعضی از جملات شهید مطهری هم خالی از آن نیست چنانچه سیدنا الاستاد در برخی از کتاب های خودشان به بعضی از اشتباهات ایشان تصریح دارند مخصوصا به مطالبی از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران که در کتاب گرانسنگ نور ملکوت قرآن جلد چهارم به آن می پردازند اما در عین حال قلم را از دایره ادب و احترام و حفظ حریم عالمان دلسوز و با غیرت دینی چه رسد به رفیق دیرین خود، فراتر نبرده و زبان به جسارت نگشوده اند بلکه با کلماتی مودبانه به نقد و بیان اشتباهات وی می پرد ازند.
بارها می فرمودند: مرحوم شهید شیخ مرتضى مطهّرى دوست دیرین ما و هم صحبت ما در روزهاى مدیده بود.
اما این مسلم است که هر کسی در بیان و نوشتن و عمل، غیر از معصوم از خطا و اشتباه مبرا نیست و اینکه نسبت به غیر معصوم و غیر انسان کامل گفته شود تمام مطالب حق است و صحیح، کلامی ناصحیح است؛ اما این مساله نباید دستآویزی برای نادیدن گرفتن آن همه آثار مطلوب و منحصر به فرد باشد و انسان را بی پروا و بی حیا کرده و راهی برای توهین باز نماید.
از سیدنا الاستاد علامه طهرانی رحمة الله علیه شیندیم که می فرمودند: فقط مجتهد است که می تواند بر اساس معیارهای علمی و فنی از مجتهد دیگر انتقاد نماید و این عمل را برای افرادی که از تسلط و اشراف بر مبانی و اصول علمی بی بهره اند را حرام می دانستند.!! فتامل جیدا
آگه از عیب عیان خود نئیم پرده های عیب مردم می دریم
از طرفی مرحوم مطهری مورد وثاقت سیدنا الاستاد بودند و بسیاری از پیغام ها و یادداشت هایی که قصد داشتند به رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله خمینی رحمة الله علیه برسانند، توسط مرحوم مطهری انجام می گرفت؛ نقل می کردند در یکی از این پیغام ها در همان اوان انقلاب مرحوم علّامه طهرانى به مرحوم مطهرى فرموده بودند: به آیة الله خمینى بگوئید در مسیر و حرکت خود به آنچه مورد نظر خداوند متعال است عمل کنند و به فکر اقبال و حمایت مردم نباشند این مردم که یک روز اقبال کردند یک روز ادبار مىکنند. (یعنی یک روز می آیند یک روز می روند)
یکبار حضرت علامه در جمع تعدادی از شاگردانشان فرموده بودند: مرحوم مطهری از شش دانگ وجودش فقط دوتایش را به ما داده بود که این گفته ایشان قدری با تعجب همراه با طعن افراد قرار گرفته بود که بلافاصله فرموده بودند: شما حتی آن دو دانگ را هم ندادید می دانید همین دو دانگ چقدر است؟!
البته شکّى نیست که سرّ و رمز موفقیّت در هدایت و ارشاد حکیم الهى و مربّى نفوس همانا تسلیم و انقیاد کامل و تفویض اراده و اختیار خود به استاد کامل، و جایگزینى اراده و خواست و منویّات او بجاى خواست و میل و اراده شاگرد و راهرو مىباشد. و این مسأله از مسلّمات و اصول غیر قابل تردید مسأله تربیت و ارشاد مىباشد. و بدون توجّه به این نکته حیاتى کمیت سالک لنگ خواهد بود و از ارتباط و معاشرت با استاد کامل طرفى نخواهد بست، و عمر خود را تضییع و زحمت استاد را ایجاب خواهد کرد. بنابراین به هر مقدار که انسان خود را در تحت تربیت ولىّ کامل و استاد واصل درآورد، به همان مقدار از مواهب الهى و عنایات ربّانى برخوردار خواهد شد و نفس خود را به همان مقدار به رشد و فعلیّت رسانده است؛ و به هر مقدارى که در این مسأله کوتاهى و تساهل ورزد از این نعمت و فوز محروم خواهد شد، و در این مسأله هیچگونه شکّى و تردیدى راه ندارد (اقتباس از کتاب اسرار ملکوت ج 2 )
به یاد دارم کتابی از انتشارات صدرا در شرح حال زندگانی شهید مطهری چاپ شد که سیدنا الاستاد علامه طهرانی شاگردانشان را به مطالعه آن توصیه و تشویق نمودند و خود در جایی می فرمایند:
اخیراً کتابى از انتشارات صدرا (به تاریخ 12 اردیبهشت 70) به نام «سیرى در زندگانى استاد مطهّرى» با مقالهاى از حجّة الإسلام هاشمى رفسنجانى انتشار یافته است. این کتاب بسیار حاوى مطالب دقیق و عمیقانه و در حقیقت کشف اسرارى است از ناحیه مرحوم شهید آیة الله شیخ مرتضى مطهّرى أعلى الله مقامه. و من مطالعه و دقّت در محتویات آنرا به همه جویندگان حقیقت توصیه میکنم (پاورقی نور ملکوت قرآن ج 4 ص 147)
کوتاه سخن آنکه : در جایی که اسلام مورد هجوم شبهات از هر سو قرار گرفته بود، این آیة الله شهید مطهری بود که یک تنه در مقابله این آماج سهمگین شبهات ایستاد و از کیان اسلام و اصول و مبانی آن پاسداری کرد که کتاب های ایشان موید این مطلب می باشد و حقا هنوز هم که به مطالب ایشان مراجعه می شود از تازگی و پویایی در معنا برخوردار است لذا می توان گفت این شهید بزگوار از این حیث حق عظیمی بر ما دارد که اولا باید با تجلیل از وی نام برد و ثانیا به مطالعه آثار گرانسنگ ایشان همت گماشت
و اما داماد بزرگ شهید مطهری، راجع به وضع ایشان در عالم برزخ می گوید:
من یکبار خودم از علامه پرسیدم مرحوم آقای مطهری وضعشان و اموراتشان در آخرت چطور است؟ فرمودند: ایشان فرد سرشناسی بودند و نمی توانستند در جریانات انقلاب در کنار باشند و ریاست و مسوولیت نداشته باشند و از طرفی ریاست برای سیر ایشان خلل ایجاد می کرد و لذا نماز شب ها و ممارست ها به قرآئت قرآن ایشان را نجات داد و به شهادت واصل شدند.
گفتم به بلبلی که: علاج فراق چیست؟ از شاخ گل به خاک فتاد وتپید و مُرد
و بالاخره مرحوم آقا شیخ مرتضى مطهّرى در روز 5 جمادى الثّانیه بدست دشمنان اسلام و منافقان خبیث مطابق با 12 اردیبهشت سال 1358 شمسی به شهادت رسیدند البته سیدنا الاستاد می فرمودند: تاریخ اسلامی و صحیح همان تاریخ قمری است.
از خداى متعال خواستاریم اگر چنانچه آن مرحوم بواسطه کثرت اشتغالات و هجوم کثرات و قضایائى نتوانست آنطور که بایسته و شایسته یک همچنین فردى با ایمان و با اخلاص و با انصاف و با عِرق و حمیّت دینى است، استعدادات خود را به مرحله فعلیّت و تفصیل درآورد، إن شاء الله در آن دنیا به برکت نفوس اولیاء و استمداد أئمّه هدى صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین تتمّه راه را با موفقیّت به پایان برد، و خداى منّان جایگاه او را قرین با اولیاى خود (فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر) مقدّر فرماید؛ آمین.
اللهم صل علی محمد و آل محمد