در روز جمعه بیست و یکم شهر جمادى الاولى، یکهزار و چهارصد و یک هجریّه قمریّه در شهر مقدّس مشهد، به بازدید جناب مستطاب حضرت صدیق ارجمند، و سرور گرامى: آیة الله حاج سیّد على لواسانى دامت برکاته، فرزند برومند آیة الله آقاى حاج میرزا أبو القاسم لواسانى، فرزند مرحوم آیة الله آقاى حاج سیّد محمّد لواسانى، فرزند مرحوم آیة الله آقاى سیّد ابراهیم لواسانى رحمة الله علیهم أجمعین به منزلشان شرفیاب شدم. در ضمن مذاکرات، شرحى راجع به حالات مرحوم آیة الله عارف عابد، و فقیه نبیه: آقاى حاج سیّد أحمد طهرانى کربلائى بیان داشتند؛ از جمله آنکه فرمودند:
«پدر من: مرحوم آقاى حاج سیّد ابو القاسم از شاگردان مرحوم آیة الحقّ عارف بى بدیل آخوند مولى حسنیقلى همدانى رضوان الله علیه؛ و پس از ایشان شاگرد مرحوم مبرور آیة الله آقاى حاج سیّد أحمد طهرانى بوده اند؛ و نیز وصىّ مرحوم آقاى حاج سیّد أحمد بوده است؛ و مرحوم آقاى حاج سیّد أحمد در حالى که سرش در دامان ایشان بوده است؛ رحلت نموده اند.
پدر من: مرحوم حاج سیّد أبو القاسم مى گفتند: روزى از روزها که درس تمام شد و شاگردان شروع به رفتن کردند، من هم برخاستم که بروم. مرحوم استاد حاج سیّد أحمد فرمودند: آقاى سیّد أبو القاسم اگر کارى ندارى قدرى بنشین.
من دانستم که: ایشان کار خصوصى دارند. عرض کردم: نه. کارى ندارم و نشستم. و پس از آنکه همه رفتند فرمودند: براى آقا میرزا محمّد تقى بنویس! و سپس حالشان منقلب شد و گفتند: آه آه، خودش گفته است، خودش گفته است. مسلّم است مسلّم است. و چنان انقلاب حال پیدا کردند که بى حال شدند
ما پنداشتیم که: شاید آقاى میرزا محمّد تقى درباره ایشان جمله اى زننده گفته و یا نسبتى داده است که به ایشان رسیده که بالنتیجه ایشان را تا این سرحدّ ملول و ناراحت نموده است.
از طرفى دیگر مى دانستیم که: آقاى میرزاى محمّد تقى شیرازى، شخص عادل و با ورع و متّقى است، و هیچگاه کلمه اى که در آن غیب و خلاف واقع باشد نمى زند؛ و نیز مى دانستیم که: ایشان هم کسى نیستند که از نسبتهاى ناروا که به او داده شود، ملول و خسته شوند. و لذا همینطور متحیّر شدیم؛ و به حال سکوت و بهت درآمدیم.
در اینحال من براى ایشان سبیلى چاق کردم (چون مرحوم حاج سیّد أحمد استعمال دخانیات مىنمودند) و به ایشان دادم و عرض کردم: حالا این شَطَبْ را بکشید! و اینقدر ناراحت نباشید!
مرحوم استاد شَطَب را کشیدند؛ و قدرى که سرحال آمدند؛ فرمودند: این مرد (یعنى آقاى آقا میرزا محمّد تقى شیرازى) احتیاطات خود را به من ارجاع داده است، و افرادى به او مراجعه کرده اند؛ و از او پرسیده اند که: اگر خداى ناکرده براى شما واقعه اى اتّفاق بیفتد، ما بعد از شما از چه کسى تقلید کنیم؟ و اینک در احتیاطات شما به که مراجعه نمائیم.
آقاى میرزا محمّد تقى در جواب گفته است: به سیّد أحمد. من غیر از او کسى را سراغ ندارم.
آقا سیّد أبو القاسم! براى او بنویس که: آقا میرزا محمّد تقى! شما در امور دنیا حکومت دارید! اگر دیگر از این کارها بکنید، و کسى را ارجاع دهید؛ فرداى قیامت در محضر جدّم رسول خدا، که حکومت در دست ماست؛ از شما شکایت خواهم کرد؛ و از شما راضى نخواهم شد».
و نیز داستان دیگرى از ایشان نقل شده است که: در موقع رحلت مرجعى از مراجع تقلید، اگر طهرانى ها، یعنى علماى طهران، و تجّار و کسبه طهران، به کسى رجوع مى نمودند؛ و از او تقلید مى کردند؛ او مرجع تقلید تمام شیعیان مى شد و همه بلاد و شهرها به تَبَع طهرانى ها از او تقلید مى کردند.
و چون طهرانىها به حاج سیّد أحمد رجوع کردند؛ تا از او تقلید کنند؛ نپذیرفت و در جواب گفت: اگر جهنّم رفتن واجب کفائى باشد، مَن بِهِ الکِفَایَة موجود است.
بارى اتّفاقاً وفات مرحوم آیة الله آقا میرزا محمّد تقى شیرازى در شب سیزدهم ذو الحجة الحرام (1338) در کربلاى مُعَلّى واقع شد که شش سال بعد از وفات آقا حاج سیّد أحمد در نجف اشرف بوده است.
* 27 شوال المکرم سالروز ارتحال عارف بالله آقا حاج سیداحمد کربلایی است.