برای اولین بار مستندات تاریخی زیارت پیاده بر اساس قرآن و روایات و سیره علما و حتی در سایر ادیان توسط استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی بررسی شده و "بر مرکب إرادت" نام گرفته است. «بخش نهم» آن تقدیم می گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب بر مرکب إرادت، فرهنگ نامه زیارت با پای پیاده (۹)
منبع: تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
تاریخچه پیاده روی زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
اولین زائر سیدالشهداء علیه السلام جابر بن عبد الله انصاری است که باید وی را اولین زائر حضرت در اربعین هم به حساب آورد.
اولین زائر اربعین جابر بود
جابربن عبد الله انصاری از اصحاب رسول خدا است، و بسیار مرد بزرگی بوده چنانچه در حالاتش می نویسند که در هجده غزوه از غزوات پیغمبر با پیغمبر از جمله در جنگ بدر و جنگ اُحد شرکت داشته است او همچنین در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین بوده است. (الاستیعاب فی معرفة الاصحاب 1412، ج 1، ص .220)
مرحوم سیدنا الاستاد می فرمودند: جابر از شیعیان خالص امیرالمؤمنین است جابر؛ او از افرادی است که رَجِعَ اِلی أمیرالمؤمنین ولایته. و ما در بین بزرگان شیعه که دارای کتب رجال و تراجم هستند ، هیچ قدحی نسبت جابر بن عبدالله انصاری ندیده ایم.
در کوچههای مدینه راه میرفت و فریاد میزد: عَلی خیرُ البشر مَن اَبی فقد کفَر. میگفت: «ای مردم ، به علی بگروید! اگر ببینید که نسبت به علی محبّت ندارید بروید از مادر خودتان علّت را سؤال کنید» و علناً هم میگفت... خلاصه جابر یک مرد جا افتاده، فقیه و از شیعیان خالص و با معرفت است. (سخنرانی، اربعین 1396 هجری قمری)
جابر همان کسی است که محضر حضرت امام محمّد باقر علیهالسّلام را درک کرد، و سلام پیغمبر را هم به آن حضرت رساند، و در سن نود سالگی از دار دنیا وفات کرد.
طبق قول أصح جناب جابر در سال ۶۱ هجری حضرت امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا زیارت کرده که در آن موقع هفتاد دو سال از سن او می گذشته است.
جابر هنگام زیارت اربعین نابینا نبوده است
در برخی از نوشتجات است که جابر هنگام زیارت اربعین نابینا بوده درحالیکه در هیچ منبع معتبری سندی بر این مساله یافت نشد و همان روایت ملاقاتش با امام باقر علیه السلام که حضرت را دید و گفت: اندکی نزد من راه برو آنگاه گفت: این شمائل رسول خدا است بر مدعای ما کافی است. ( غایة المرام ، ص 265 و 266)
چگونگی زیارت جابر در روز اربعین
«عطیّه عوفی کوفی» که از اصحاب أمیرالمؤمنین علیه السّلام بوده، می گوید:
همراه جابر بن عبد اللّه انصارى ، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام حرکت کردیم. هنگامى که به کربلا رسیدیم جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایى به تن کرد و کیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت جز آن که ذکر خداى متعال گفت تا این که به قبر نزدیک شد و به من گفت: دست مرا بر قبر بگذار.
چون دست او را بر قبر گذاشتم بیهوش ، بر روى قبر افتاد. کمی آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد سه بار گفت : اى حسین !
آن گاه گفت : دوست پاسخ دوست را نمىدهد ؟!
سپس گفت: چگونه پاسخ دهى در حالى که خون رگ هایت را بر میان شانه ها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت جدایى انداختند؟! گواهى مىدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه سَرور زنانى ؟! و چگونه چنین نباشى در حالى که از دست سَرور پیامبران غذا خورده اى و در دامان تقواپیشگان پرورش یافته اى و از سینه ایمان شیر نوشیده اى و با اسلام تو را از شیر گرفته اند .
پاک زیستى و پاک رفتى؛ امّا دل هاى مؤمنان در فراق تو خوش نیست بى آن که در این تردیدى رود که همه اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد ! و گواهى مىدهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریّا رفت .
آن گاه جابر دیده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما اى روح هایى که گرداگردِ حسین فرود آمده، همراهش شدید ! گواهى مى دهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى باز داشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت در آنچه به آن در آمدید با شما شریک هستیم.
به جابر گفتم: اى جابر! چگونه با آنان شریک باشیم ، با آن که ما نه به درّه اى فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم ، در حالى که اینان سرهایشان از پیکر جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟!
جابر گفت: اى عطیّه ! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید :
«هر کس گروهى را دوست داشته باشد ، با آنان محشور مى شود و هر کس کارِ کسانى را دوست داشته باشد، در کارشان شریک مىشود» و سوگند به آن که محمّد را به حق به پیامبرى بر انگیخت نیّت من و همراهانم همان است که حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفته اند. مرا به سوى خانه هاى کوفه ببر.
هنگامى که بخشى از راه را رفتیم گفت: اى عطیّه ! آیا سفارشى به تو بکنم که دیگر گمان ندارم پس از این سفر تو را ببینم ؟ دوستدار خاندان محمّد را تا زمانى که آنان را دوست مى دارد دوست بدار و دشمن خاندان محمّد را تا زمانى که با آنان دشمن است دشمن بدار هر چند روزه گیر و شب زنده دار باشد، و با دوستدار محمّد و خاندان محمّد رفاقت کن که اگر یک گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد گام دیگرش به محبّت آنان استوار مىمانَد؛ چرا که دوستدار آنان به بهشت باز مىگردد و دشمن آنان به سوى آتش مىرود. (ع: بشارة المصطفى عماد الدین طبری: ص ٧۴ ، بحار الأنوار مجلسی: ج ۶٨ ص ١٣٠ ح ۶٢ ؛ مقتل الحسین للخوارزمی : ج ٢ ص ١۶٧)
ادامه دارد...