گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


پرسش و پاسخ (علم امام زمان علیه السلام به زمان ظهور)

سلام علیکم و رحمة الله، تشکر از پویایی سایت، بفرمایید که آیا این مطلب صحیح است که خود امام عصر علیه السلام هم از زمان ظهور کبری اطلاعی ندارند؟ و آیا این موضوع با مقام ولایت کلیه الهیه حضرت که کانون اراده در عوالم و تعاریف موجود در زیارت جامعه کبیره همخوانی دارد یا خیر. ممنونم. یاعلی مدد پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

سلام علیکم و رحمة الله، تشکر از پویایی سایت، بفرمایید که آیا این مطلب صحیح است که خود امام عصر علیه السلام هم از زمان ظهور کبری اطلاعی ندارند؟ و آیا این موضوع با مقام ولایت کلیه الهیه حضرت که کانون اراده در عوالم و تعاریف موجود در زیارت جامعه کبیره همخوانی دارد یا خیر. ممنونم. یاعلی مدد

 

 

پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

 

 

هو العلیم. علیکم السلام و رحمة الله و برکاته. توضیح مطلب:

 

 

اول: بحث در مورد این مساله یکی از مباحث بسیار مهم امام شناسی و مربوط به صفات امام علیه السلام و علم امام است که میزان فهم و معرفت ما را نسبت به حقیقت امامت و ولایت و صفات امام علیه السلام می رساند و به طور اجمال باید گفته شود که: قطعا اگر قائل به این باشیم که امام عصر علیه السلام علم به زمان ظهور ندارد، نه تنها انکار امامت و ولایت آن حضرت را کردیم، بلکه علم خدای متعال را انکار کرده ایم.

 

 

امام علیه السلام، یک انسان عادی نیست و علمش علم حصولی و اکتسابی مانند علم دیگران به مسائل گوناگون نیست که کتابی بخوانند یا چیزی را از کسی بشنوند آنگاه عالم به آن مساله شوند؛ بلکه از آنجایی که امام معصوم علیه السلام مظهر اتم و آیینه تمام نمای ذات اقدس پروردگار است، علمش همان علم خداست و همانطور که چیزی از علم پروردگار مستور و مجهول نیست، امام نیز اینگونه است؛ و چون علم خدای متعال علم حضوری است یعنی تمام اشیاء عالم خلقت در نزد او حاضر و محقّقند؛ علم امام علیه السلام نیز اینگونه است.

 

 

معنای علم حضوری امام علیه السلام این است که اصل هر چیزی و هر حادثه و پدیده ای به صورت تجرّدى و ملکوتى در نفس امام علیه ‏السّلام حضور و وجود دارد.

 

 

اگر قائل شویم که امام به چیزی علم ندارد، عین این است که بگوییم خدای متعال نسبت به آن علم ندارد و تعالی الله عن ذلک.

 

 

... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ. (البقرة : 231)

 

 

دوم: در مورد اینکه غیب آیا فقط مختص به خداست یا غیر از خدا هم مطلع بر آن هستند؟ دو دسته آیات در قرآن وجود دارد. دسته اول، آیاتی است که می گوید غیب فقط و فقط اختصاص به خدای متعال دارد

 

 

وَ عِنْدَهُ مَفَاتِیحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ... (آیه 59، از سوره الانعام‏)

 

 

(کلیدهاى غیب در نزد خداوند است بطورى که هیچکس علم و اطّلاع از آنها را ندارد مگر او...)

 

 

قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمَوتِ وَ الارْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُون. (آیه 65 از سوره النّمل)

 

 

(بگو اى پیامبر: غیر از خدا کسى نیست که در آسمانها و زمین از غیب علم و اطّلاع داشته باشد، و هیچ نمى ‏دانند که در چه هنگام زنده و برانگیخته میشوند)

 

 

دسته دوم، آیاتی که دلالت دارند غیر از خدا، پیامبران و ائمه اطهار سلام الله علیهم و اولیاء الهی بر مغیبات علم دارند.

 

 

عَلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و یَسْلُکُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا* لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى‏ کُلَّ شَىْ‏ءٍ عَدَدًا. (آیه 26 تا 28، از سوره جنّ)

 

 

(خداوند عالِم به تمام غیب است و بس، پس بر غیب خود هیچکس را واقف نمى‏گرداند مگر آن رسولى را که بپسندد و انتخاب و اختیار نماید، که در این صورت در پیش رو و در پشت سر آن رسول (از فرشتگان خود) محافظ و پاسدار می گمارد. تا بداند که: آن رسولان، پیغامها و مأموریّت‏هاى پروردگار خود را به طور تحقیق و کامل ابلاغ کرده‏ اند؛ و خداوند به آنچه در نزد رسولان است إحاطه و هیمنه دارد و تعداد و شمارش هر چیز را میداند.)

 

 

اما جمع بین این دو دسته آیات به این است  که همه علوم و از جمله علم غیب مختصّ به خداست و هیچکس و هیچ موجودى را در آن راه نیست، ولیکن بالاستقلال و بالاصالة، اما همین علوم از جمله علم غیب در نزد اولیای الهی به همان علم حضوری حاضر است اما بالعرض و تبعا و به افاضه خدا و إعطاء او.

 

 

و نظیر این استقلال و تبعیّت، یا ذاتى و عرضى، و یا اصلى و ظِلّى، در عبارات قرآن کریم، بسیار آمده است؛ همچون آیه: اللَهُ یَتَوَفَّى الانفُس ، (خداوند است که جان‏ها را میگیرد) که دلالت بر این دارد که جان گرفتن فقط اختصاص به خدا دارد؛ با آیه: حَتَّى إِذا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ و رِسُلُنَا، (و تا زمانى که چون مرگ به نزدیکى از شما بیاید رسولان و فرستادگان ما او را قبض روح میکنند)، که تصریح دارد که رسولانی از ناحیه خدا با اذن او وظیفه قبض روح و جان گرفتن را دارند.

 

 

سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه در جمع بین این دو دسته آیات و علم اولیای الهی بیان می دارند: افرادى که به علم غیب خداوندى به اذن حضرت او راه مى ‏یابند نه آنست که خود عالم به غیبى شده‏ اند در برابر ذات حقّ، تا منافات با توحید باشد، بلکه حقیقة عین علم اوست که در اینها ظهور کرده است. و این عین توحید است. خداوند به قدر ذرّه خَردلى از علم بیکران خود، مستقلًّا به غیر نمى ‏دهد و نمى ‏تواند هم بدهد. زیرا اعطاء ملازم با تنقیص علم لا یتناهى، بلکه تنقیص ذات اوست، تَعَالَى اللَهُ عَنْ ذَلِکَ. امّا اعطاء غیر استقلالى، منافات با توحید ندارد بلکه عین توحید است.

 

 

سوم: امام، آئینه تمام نماى صفات بارى است و یکی از صفات پروردگار علم اوست پس امام علیه السلام آیینه تمام نماى علم بارى تعالی است.

 

 

إِنَّا نَحْنُ نُحِى الْمَوْتَى وَ نَکْتُبُ مَا قدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِى إِمَامٍ مُّبینٍ. (آیه 12، از سوره یس )

 

 

(تمام علوم و تمام حقایق این عالم نزد امام علیه السلام به علم حضوری جمع شده است)

 

 

بنابراین آن نفس کلّى که بر تمام عالم سیطره و تسلط و علم و اشراف کامل دارد به طوریکه هیچ ذره ای از تحت ولایت و علم و احاطه او خارج نیست، اسمش امام است؛ که از او تعبیر به امام مبین شده است.

 

 

در تفسیر «بُرهان» در تفسیر وَ کُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِى إِمَامٍ مُّبینٍ، روایات عدیده‏اى را نقل می کند که دلالت دارند بر آنکه مراد از امام مبین أمیر المؤمنین علیه السّلام هستند و در حدیث مُفضَّل خمسه طیّبه ذکر شده است، و على کُلّ تقدیرٍ مراد جمیع أئمّه طیّبین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین هستند.

 

 

عمّار یاسر گوید: من با حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام در بعضى از جنگ‏هاى آن حضرت بودم تا اینکه از یک وادى عبور کردیم که آن بیابان مملوّ و سرشار بود از مورچه. من عرض کردم: آیا کسى از مخلوقات خدا هست که شمارش این مورچه‏ ها را بداند؟!

 

 

حضرت فرمود: آرى اى عمّار! من مى ‏شناسم مردى را که عدد آنها را میداند، و نیز میداند در میان آنها چقدر نر و چقدر ماده هستند! عرض کردم: اى أمیر المؤمنین! آن مرد کیست؟ فرمود: اى عمّار مگر در سوره یس نخوانده ‏اى که ما هر چیز را در امام مبین شمارش میکنیم! عرض کردم: آرى اى آقاى من و مولاى من! فرمود: من آن امام مبین هستم!.

 

 

در حقیقت امام علیه السلام در بالاى زمان و مکان است، و بر تمام موجودات زمانى و مکانى سیطره و اطّلاع و علم دارد، بنابراین بر هر چه بوده و هست و خواهد بود علم دارد؛ چون مقام ولایت که همان مقام عبودیّتِ محضه است، از نقطه نظر قُرب، مقامى است که بین آن و ذات حضرت حقّ هیچ فاصله‏اى نیست؛ و اگر کسى در آن مقام قرار گیرد، احاطه علمیّه و احاطه واقعیّه حقیقیّه نسبت به تمام موجودات عوالم پیدا میکند.

 

 

امام علیه السلام فردى است که علمش علم خدا و قدرتش قدرت خدا و حیاتش و صفاتش همه و همه با ذات و مبدأ هستى متّحد شده است.

 

 

در زیارت وجود مبارک حضرت حجت علیه السلام می‌خوانیم: «السلام علیک یا حافظ اسرار رب‌ العالمین»؛ سلام بر تو ای نگاهبان اسرار پروردگار! که دلالتی صریح بر مدعا دارد.

 

 

چهارم: بله روایاتی هست که علم به غیب و حتی علم امام علیه السلام را به زمان ظهور نفی می کند که در جواب باید بگوییم که:

 

 

اولا، این روایات نظیر آیات قرآن نسبت به پیامبر صلی الله علیه و اله است که هر گونه علم به غیب و یا علم به وقت وقوع قیامت را از پیامبر نفی می کند؛ همچون آیه: قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفسِى نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِىَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون. (آیه 188، از سوره الاعراف)

 

 

(ای پیامبر بگو من به هیچ وجه مالک و صاحب اختیار منفعتى و یا ضررى براى خودم نیستم، مگر آنچه را که خدا بخواهد و اگر من اینطور بودم که از غیب و پنهان علم و اطّلاع داشتم البتّه خیر و خوبى را براى خودم زیاد می کردم و به من گزندى و بدیى نمیرسید؛ من نیستم مگر ترساننده و بشارت دهنده براى گروهى که ایمان مى‏ آورند)

 

 

که گفته شد در تمام این آیات و روایات، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام، علم را از خود به نحو استقلال نفی می کند نه به نحو تبعیّت. یعنى می گوید: علم اختصاص به خدا دارد، و من مستقلًّا از پیش خود نیاورده‏ام. من آیینه و آیت و مرآتى هستم از علم خدا. علم استقلالى ذات اقدس او منحصر در اوست و در من که آیینه هستم، تجلّى و ظهور دارد و بنابراین نه تنها من علم غیب را ندارم بلکه هیچگونه علم را ندارم. همه علوم من از خداست؛ در من ظهور و تجلّى کرده است به هر مقدار که او اراده نموده است و در هر زمانى که او خواسته است. چون زمانش سپرى گردد به او بازگشت میکند. مصدر اوست؛ مبدأ و منتهى اوست. و علیهذا من تحقیقاً از نزد خود علمى ندارم، همچنانکه قدرتى ندارم، نفع و ضررى ندارم، مرگ و حیات و نشورى ندارم. همه این صفات در بسته و سر بسته، مهر و موم شده مستقلًّا از خداست و مال خداست و مرجعش به خداست، و در این حیات عاریت به عنوان عاریت داده شده و به اصل خود برمیگردد. (اقتباس از امام شناسی علامه طهرانی)

 

 

ثانیا: گاهی نفی علم، در موضع تقیه و به خاطر رعایت یک سری مصالح اجتماعی بیان شده است.

 

 

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام سدیرمی گوید: من به اتّفاق ابوبصیر و یحیى بزّاز و داوود بن کثیر در مجلس امام صادق علیه ‏السّلام نشسته بودیم، در این وقت حضرت وارد اطاق شدند درحالیکه آثار غضب در چهره ‏شان مشهود بود و هنگامى که نشستند فرمودند: تعجّب مى‏ کنم از افرادى که خیال مى‏کنند ما علم به غیب داریم درحالیکه جز خداى متعال کسى عالم به غیب نمى‏ باشد، همین پیش از این خواستم فلان کنیز خود را تنبیه کنم از دست من فرار کرد و من ندانستم که در کدام اطاق پنهان شده است.

 

 

سدیر گوید: وقتى که حضرت از جاى خود برخاستند و به اندرون منزل رفتند و افراد متفرّق شدند، من و ابوبصیر و میسّر برگشتیم به اطاق و به حضرت عرض کردیم: خداوند ما را فداى شما گرداند، ما الآن مطلب غریبى از شما درباره کنیزتان شنیدیم درحالیکه ما مى ‏دانیم شما داراى علم بسیار مى ‏باشید و شما را نیز به علم غیب مرتبط نمى‏ گردانیم. پس این قضیّه چگونه خواهد بود؟

 

 

حضرت صادق علیه‏ السّلام فرمودند: اى سدیر، آیا قرآن نخوانده‏ اى؟ عرض کردم: چرا خوانده‏ ام. فرمودند: آیا به این آیه برخورد کرده ‏اى در قرآن کریم: گفت آن کسى که قدرى از علم کتاب را دارا بود، من تخت بلقیس را به اینجا حاضر مى‏ کنم قبل از اینکه پلک چشم به هم بزنى.

 

 

سدیر عرض مى‏ کند: بلى خوانده‏ ام فدایت گردم. حضرت فرمودند: آیا آن شخص را مى‏ شناسى؟ و نیز آیا مى‏دانى چه مقدار از علم کتاب در نزد او بود؟ عرض کرد: شما به من خبر دهید.

 

 

حضرت فرمودند: علم آن شخص به اندازه یک قطره در دریاى سبز (اقیانوس) بوده است، حال این چه مقدار از علم کتاب است؟ عرض کردم: فداى تو شوم، چقدر این مقدار کم است حضرت فرمودند: اى سدیر: نه اینچنین نیست چقدر این مقدار زیاد است اگر خداوند آن را به علم و آگاهى که به تو خبر مى ‏دهم مربوط و منسوب کند (یعنى گرچه این علم نسبت به کل کتاب حکم یک قطره را دارد ولى چون این قطره منتسب به خدا و علم او است بسیار زیاد خواهد بود).

 

 

اى سدیر: آیا باز در کتاب خداى تعالى خوانده ‏اى که مى ‏فرماید: بگو اى پیامبر خداوند براى شهادت بین من و بین شما کفایت مى‏ کند و آن کسى که نزد او علم کتاب است.

 

 

سدیر عرض کرد: این آیه را نیز خوانده ‏ام فدایت شوم. حضرت فرمودند: آیا کسى که تمام کتاب نزد اوست فهمش بیشتر و دانشش افزونتر است یا کسى که علمش به بعضى از کتاب است؟

 

 

عرض کرد: خیر، بلکه کسى که علمش به همه کتاب است قطعاً وسعت اطّلاعش بیشتر خواهد بود، در این هنگام حضرت با دست به سینه خود اشاره کردند و فرمودند: قسم به خدا علم تمام کتاب نزد ما است، قسم، به خدا علم تمام کتاب نزد ما است. (الکافی، ج 1 ص 257)

 

 

در این روایت که واقعاً عقول را حیران و خرد را پریشان مى ‏سازد امام علیه‏السّلام به قدرت لایزال ولىّ خدا و احاطه علمى بى‏انتها به واسطه احاطه علمى حضرت حقّ تصریح مى‏ فرمایند.

 

 

همانطور که در این روایت مشهود است در ابتدا که مجلس عمومی بود امام علم به غیب را از خود نفی می کند اما وقتی مجلس خصوصی می شود آن اسرار را بیان می دارد.

 

 

ثالثا، گاهی مطلب اینچنین است که اصلا خود امام علیه السلام نمی خواهد که علم داشته باشد، نه این که علم ندارد و اگر هم بخواهد نمی تواند بر آن مطلع گردد! که به این معنا هم در برخی روایات اشاره شده است.

 

 

در روایتی از امام صادق علیه السلام وارد است که علیه السّلام قالَ: إذا أرادَ الإمامُ أن یَعلَمَ شَیئًا أعلَمَهُ اللهُ ذَلِکَ. (الکافى، ج 1، ص 258)

 

 

(هنگامی که امام علیه السلام بخواهد علم و آگاهی بر چیزی پیدا نماید خداوند او را مطلع می گرداند)

 

 

توضیح این وجه آنکه: امام علیه السلام دارای مراتب وجودی است که آخرین مرتبه او همان نفس امام علیه السلام که در عالم دنیا به بدن مادی او تعلق پیدا کرده است؛ حال وقتی علوم و اسرار الهی از ناحیه خدای متعال به امام علیه السلام عنایت می شود، ابتدا در مرتبۀ ملکوتی و مثال امام علیه السلام نقش می بندد و تمام این علوم در آنجا حضور عینی دارند و ثابت هستند؛ حال برای بروز آن علوم در مرتبه دیگرِ امام علیه السلام که مرتبه ذهن و فکر و نفس متعلق به بدن، نیاز است که آن علوم از آن مرتبۀ قبل احضار شود و این احضار در اختیار خود امام علیه السلام است که هرگاه بخواهد آن علم را به فکر خود مى ‏آورد و هرگاه نخواهد نمى ‏آورد و آن علم را در آن ظرف خاصّ خودش که در واقع مخزن غیب و اسرار الهى است نگه مى ‏دارد، درست مانند ذهنیّات و مرتکزات در نفس خود ما.

 

 

هر یک از ما در میان قوه حافظه خود ممکن است مطالب بسیارى اندوخته باشد که از سالیان دراز همین طور بر روى هم انباشته شده است، امّا هیچ وقت اتّفاق نیفتاده که در آنِ واحد، انسان نسبت به همه آنها حضور ذهنى داشته باشد و به تفصیل همه مطالب ذخیره شده را در یک لحظه بداند، ولى درباره هر مطلب وقتى به حافظه خود مراجعه مى ‏کند، مى ‏تواند پس از صرف وقت، حال کم یا زیاد بالأخره آن مطلب مورد نظر را احضار نماید.

 

 

بنابراین معناى این سخن که مى ‏فرماید: إذا شاءُوا علموا، هر وقت بخواهند عالم مى ‏شوند، این نیست که قبل از اراده جاهل هستند و پس از اراده، خداوند افاضه علم به نفس آنان مى ‏کند بلکه این است که آن حقیقت علمى عینى را از خزینه غیب خود به صورت منقوش در نفس و ذهن و قواى مفکّره احضار مى ‏کند.

 

 

رابعا، گاهی امام علیه السلام در بعضی از موارد با اینکه علم دارد یا اگر اراده کند علم پیدا می کند، اما با این حال از ناحیه پروردگار ماذون و مجاز به بیان نیست. و این مساله مخصوصا نسبت به موضوع حساس زمان ظهور، بسیار بجاست چرا قطعا حکمت و مصالح بسیاری در اختفاء زمان ظهور نقش داردند.

اینگونه نیست که هر کسی هر چیزی را که از امام پرسید، بلافاصله به او بگویند؛ در برخی موارد امام مامور به کتمان است. چنانچه در فلسفه اصلی غیبت امام زمان علیه السلام هم ائمه اطهار ماذون به بیان نبودند.

 

بد اللّٰه بن فضل هاشمى میگوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: براى صاحب این امر (یعنى حضرت قائم) غیبتى خواهد بود که گروهى به شک مى‌افتند. به امام صادق عرض کردم غیبت ایشان براى چیست؟ حضرت فرمود: مأذون نیستیم که جهت آنرا بیان کنیم.

 

 

 

 

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام درباره فلسفه مخفی بودن "زمان ظهور" سوال شد، که حضرت فرمودند: اگر به مردم گفته می ‌شد: ظهور قائم تا دویست سال و یا سیصد سال دیگر واقع نمی‌شود؛ دلها سخت می‌شد و بیشتر مردم از اسلام برمی ‌گشتند. اما گفته‌اند این امر با شتاب پیش می ‌آید و نزدیک است! تا دلهای مردم الفت گیرد و فرج نزدیک احساس شود

در آیه قرآن درباره برخی سوال ها اشاره شده است که هر سوالی را نباید پرسید چرا که در بیان پاسخ آن مفسده است؛ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ. (المائدة : 101)

(اى کسانى که ایمان آورده‏اید سؤال نکنید از چیزهایى که اگر ظاهر شود بر شما ناراحت مى‏شوید و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسید معلوم مى‏شود بر شما و خداوند آنها را مى‏بخشد، و خداوند بخشنده و حلیم است)

لذا در چنین مواردی وقتی از امام درباره زمان ظهور سوال می شود، به همان حکمت و مصلحتی که پیامبر علم به زمان وقوع قیامت را از خود نفی می کند، امام علیه السلام هم علم به زمان ظهور را از خود نفی فرمود.

 

 

چطور ممکن است امام علیه السلام به زمان ظهور خود مطلع نباشد امام زمانی که به تمام اشیاء و تمام حالات و سکنات ما علم دارد و خود تصریح می فرماید: فَإنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأنْبائِکُم وَ لا یَعْزُبُ عنّا شَى‏ءٌ مِنْ أخْبَارِکُمْ

 

 

حقیقتا جای تعجب است که با این همه روایات از رسول خدا و سایر ائمه علیهم الصلاة و السّلام که در باب علم غیب معصومین وارد شده است که حتّى از حدّ تواتر نیز فراتر رفته است و بر ظهور تمامى اشیاء در نفس امام علیه ‏السّلام صراحت دارند، چطور عده ای کوتاه بین با وجود چنین ادلّه قطعى الصدور و الدّلالة در این مسأله تشکیک و شبهه کرده‏ اند و بعضى نیز از روى غرض و مرض و عناد مبادرت به طرح چنین شبهاتى مى‏ن مایند غافل از آنکه:

 

 

از همه محرومتر خفّاش بود             کو عدوى آفتاب فاش بود.

 

 

از ناحیه ائمه علیهم السلام روایات زیادی واصل شده که علائم ظهور را بیان می دارد حال آیا معنا دارد که امام علائمه ظهور را مطلع باشد اما به زمان ظهور آگاهی نداشته باشد؟

 

 

مرحوم آیت الله بهجت رحمة الله علیه می فرمودند: خود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) هم منتظر روز موعود است و خودش می‌داند که چه وقت ظهور می‌کند. اینکه گفته می‌شود آن حضرت وقت ظهورش را نمی‌داند ، درست نیست. (کتاب آداب انتظار عارفان)

 

 

حقیر به جزم و حتم عرض می کنم که حتی اولیای الهی زمان دقیق ظهور را می دانند چه رسد به معصومین علیهم السلام و این معنا از آیات قرآن و روایات عدیده قابل اثبات است که این مجال را فرصت بیان آن نیست. همینقدر بگویم که حقیر قرائنی از سیدنا الاستاد دارم که برایم به قطع ثابت است که حضرتش زمان دقیق ظهور را می دانستند.

 

 

حضرت علامه طهرانی رحمة الله می فرمایند: بنابر آیات قرآن، سالکان راه معرفت حضرت احدیّت که به پیروى و تبعیّت راه امامان، از مراحل عالم مادّه و طبع عبور کرده و در منهاج راستین صراط مستقیم تزکیه نفس قدم برداشته ‏اند، کشف حجب ظلمانیّه و نورانیّه براى آنها امرى ضرورى بوده است، و معنى و مفهوم فَکَشْفَنا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ «پس ما غطاء و پرده فهم و ادراک تو را باز کردیم و حجاب‏هاى جهل را از جلوى دیدگان دل تو برداشتیم تا بالنّتیجه چشم تو در امروز تیزبین و حادّ شده است» براى آنان محقّق بوده آنچه براى مردم عادّى مشکل و یا محال است، براى آنها آسان و ممکن گردیده است. (اقتباس از کتاب امام شناسى، ج ‏12، ص: 20)

 

 

حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه محضر استادشان مرحوم علامه طباطبایی عرض می کنند: راجع بحضرت قائم آل محمّد حضرت حجّة بن الحسن العَسکرى أرواحُنا فِداه و کیفیّت ظهورش، از مرحوم قاضى رحمة الله علیه چیزى بخاطر دارید؟!

 

 

علّامه طباطبایی می فرمایند: در روایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند، اوّل دعوت خود را از مکّه آغاز مى‏ کنند. بدینطریق که بین رکن و مقام پشت به کعبه نموده و اعلان مى ‏فرمایند، و از خواصّ آنحضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع مى‏ گردند. مرحوم استاد ما قاضى رحمة الله علیه مى ‏فرمود که: در اینحال حضرت به آنها مطلبى مى‏ گویند که همه آنها در اقطار عالم متفرّق و منتشر مى ‏گردند، و چون همه آنها داراى طىّ الارض هستند، تمام عالم را تفحّص مى ‏کنند، و مى ‏فهمند که غیر از آنحضرت کسى داراى مقام ولایت مطلقه الهیّه و مأمور به ظهور و قیام، و حاوى همه گنجینه‏ هاى اسرار الهى، و صاحب الامر نیست. در اینحال همه به مکّه مراجعت مى‏ کنند، و به آن حضرت تسلیم مى‏ شوند، و بیعت مى ‏نمایند.

 

 

مرحوم قاضى رضوان الله علیه مى ‏فرمود: من مى‏دانم آن کلمه ‏اى را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آنحضرت متفرّق میشوند چیست. و من در روایت دیده ‏ام که حضرت صادق علیه السّلام مى ‏فرمایند: من آن کلمه را مى‏ دانم. (مهرتابان، ص: 331)

 

 

ناگفته نماند اینکه برخی به روایاتی که می گوید: تمام وقت تعیین کنندگان ظهور دروغگویانند، بر عدم علم امام زمان علیه السلام استشهاد می کنند، امری شگفت است!، چرا که اولا این روایات ناظر به غیر امام علیه السلام است، ثانیا این روایات در مقام عدم اجازه تعیین وقتند نه اینکه نظر به این داشته باشد که کسی هم از آن زمان مطلع نیست.

 

 

خداوند إن شآء الله روزی کند که ما امام را بشناسیم و واقعیّت و حقیقت مسأله ولایت را ادراک کنیم، صفات امام را بشناسیم و ادراک کنیم که تمام جهان آفرینش در حکم یک پیکر است و امام زمان علیه السلام روح آنست؛ روحی که بر همه چیز اشراف و احاطه دارد و تمام اعمال انسان در محضر و مشهد اوست، و اوست کتاب مبینى که ولایت کلّیّه الهیّه مى ‏باشد و خداوند هر چیز را در او احصاء فرموده است. آری وقتی می گوییم مقام ولایت امام زمان علیه السلام یعنی بر تمام ما سوی الله اشراف و احاطه علمی و عینی دارد؛ خدا کند که بفهمیم!.

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.