ببخشید میخاستم بدانم اینکه در تلویزیون اقایان روحانی و علما برای صحبت می ایند و انسان به عنوان یک برنامه خوب گوش میدهد ایا این گوش دادن یا عمل به صحبتها این معنا را دارد که استاد اخلاق برای انسان باشند یا این تشتت تاثیری بر نفس دارد یا خیر؟ پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
ببخشید میخاستم بدانم اینکه در تلویزیون اقایان روحانی و علما برای صحبت می ایند و انسان به عنوان یک برنامه خوب گوش میدهد ایا این گوش دادن یا عمل به صحبتها این معنا را دارد که استاد اخلاق برای انسان باشند یا این تشتت تاثیری بر نفس دارد یا خیر؟
پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
هو العلیم. بیان پاسخ در چند نکته:
اول: به صرف اینکه شخصی در رسانه حاضر می شود نمی توان به تمامی مطالب وی اعتماد کرد و این اشکالی هم ندارد چرا که اینها معصوم و از اولیاء الهی نیستند و در عین اینکه جهات مثبت و مطلب و نکته های خوبی را هم بیان می کنند، گاهی در برداشت های خود و مخصوصا انطباق مصادیق با مبانی اسلامی، خطا و اشتباه می کنند؛ کما اینکه بارها مشاهده شده که شخصی به عنوان استاد اخلاق و سخنوری شهیر، زمانی در رسانه مورد توجه و اقبال مردم و دولت بوده ولی یک مرتبه ممنوع التصویر و الصوت و الذکر می شود.!
حقیر بارها بعضی از مطالبی که از ناحیه بعضی از مشهورین به طور عموم در سطح رسانه و افکار عمومی مطرح شده را گوش دادم، ولی متاسفانه مطالبی خلاف واقع و نادرست و صرفا یک استنباط شخصی بر اساس مبانی فکری و در خیلی موارد کاملا احساسی بوده است و حال آنکه تلقّی مردم این است که این شخص هرچه می گوید درست است. حال شما ببینید چه بر سر این نفس می آید لذاست که انسان باید دستش در دست ولی خدا و استاد خبیر باشد تا از گزند این مسائل در امان باشد.
به یاد دارم زمانی در اوائل انقلاب همین آقای دکتر سروش در تلویزیون ظاهر شد و چنان نهج البلاغه و اشعار مولانا را قرائت می کرد و تفسیر می نمود که همه را از عامی و خاص مجذوب و شیفته خود کرده بود؛ اما یکباره ورق برگشت و شد آنچه شد و رفت و افکار بسیاری از جوانان را هم با خودش برد و به انحراف کشاند، اما در همان موقع فقط یک نفر بود که فریاد می کشید که وجود این شخص برای اسلام و قرآن و تشیع خطرناک است! بله، فقط از علامه طهرانی شنیده شد که مواظب حرف های خطرناک و انحرافی این شخص باشید! ولی مانند همیشه همه مجذوب ظاهر بودند و از باطن بی خبر.
دوم: اگر فردی از این افراد مورد اعتماد و تایید بزرگی از بزرگان اهل معنی باشد، بله می تواند برای دیگران استاد اخلاق باشد؛ ولی در مسیر کمال و سیر الی الله داشتن استاد اخلاق آن هم به صورت مجازی و غیر مستقیم ابدا کافی نیست و اثرپذیری از اینچنین استاد اخلاقی بیش از مطالعه یک کتاب اخلاقی اثر ندارد! کتاب انسان را راهنمایی می کند اما آیا می تواند از مهالک نفس عبور دهد؟
بر اساس سیره الهی (لزوم امام معصوم حیّ در هر زمان) و سیره معصومین و سیره بزرگان معرفت، آنچه برای نجات و هدایت و رسیدن به سکینه خاطر و آرامش دل و رهایی از تشویش و اضطرار نفس که لازمه اش وصول به توحید است، لازم می نماید، استادی است که در طریق تهذیب و تزکیه نفس و سیر و سلوک و ریاضت و تحمل ابتلائات دنیا و آزمایش های الهی و عبادت و بندگی محض خدا و پیروی از سنت نبوی و منهاج ائمه به صفای نفس و طهارت دل رسیده باشد از نفس عبور کرده متحقق به صفات رحمانی پروردگار گشته و از جزئیت به کلیت رسیده باشد، کسی که چشم باطن و ملکوتی اش باز شده باشد، آنچه را که دیگران نمی بینند او می بیند، آنچه را که دیگران نمی شنوند او می شنود، مطالب را از ملکوت و عالم معنا دریافت می کند و خلاصه اینکه إشراف بر نفوس دارد و می تواند هر کسی را بر اساس شاکله و خصوصیاتش سیر دهد و از همه مهمتر در دسترس است عینا مانند طبیبی حاذق که مریض به او مراجعه می کند.
استاد اخلاق انسان را تشنه می کند ولی سیراب نمی نماید. استاد اخلاق راه نشان می دهد اما راه نمی برد.
سیدنا الاستاد در فرق بین استاد عرفان و استاد اخلاق در مصداق مرحوم قاضی با دیگران می فرمایند: آری فرق بین مرحوم قاضی (استاد عرفان) با دیگران (علما و اساتید اخلاق) فرق بین شخص بینا و بصیر است در شب تار و ظلمانی که در دست او چراغ قرار دارد و دقیقاً راه را از چاه بازمی شناسد و طریق مستقیم را از راههای انحرافی و خطرناک و مهالک تشخیص می دهد و خود و دیگران را به سلامت و صحّت به منزل مقصود می رساند، و بین شخص أعمیٰ و کور که با عصایی در دست میخواهد خود را از این مهالک و چاه ها و درّه ها و طوفان و صاعقه و گردبادها و گرداب ها نجات دهد، و با این وضع حرکت می کند و دیگران را به حرکت درمی آورد؛ و خدا میداند که نتیجۀ این قیام و اقدام به کجا خواهد رسید!
فرق بین حضرت قاضی با دیگران، فرق بین خورشید با شب تار است؛ نه بین خورشید و ماه و یا بین ماه و ستارگان. قاضی می بیند و دیگران نمی بینند؛ قاضی لمس میکند و دیگران در تخیّل و وهم بسر می برند؛ قاضی حقیقت را با جان خود مسّ و با قلب خود مشاهده می کند و دیگران تیری در شب تار می پرانند؛ قاضی به حقّ متحقّق گشته است و اصالت یافته است و بقیّه در اعتباریّات و تصوّرات منغمرند. (مهرتابناک)
سوم: همانطور که اشاره کردید یکی از اثرات نامطلوب توجه و دل سپردن به افرادی که به عنوان استاد اخلاق در رسانه ظاهر می شوند، این است که نفس دچار تشتّت و حیرت و سردرگمی می شود و این برای نفس درجا زدن و بازگشت به عقب است و در نهایت دلزدگی را همراه دارد.
نفس حالتی دارد که فقط از وحدت به آرامش می رسد لذاست که دل ها فقط به یاد و نام و وصول به ذات اقدس الهی به آرامش و طمانینه و سکون می رسد چون واحد است و أحد؛ چون هیچ شائبۀ دوئیّت و دوگانگی در او نیست و اگر دل های ما در توجه و توسل به معصومین و زیارت آنها به همان حال سکینه و آرامش می رسد، به این دلیل است که این ذوات فانی در ذات خدا هستند، آیینه و آیه اند، آیه و آیینه از خود چیزی ندارد و تمام معصومین نور واحد هستند که حکایت از همان نور مطلق الهی می کنند. آیا ما کامل تر از خدا داریم؟ قطعا می گویید: خیر؛ اما همین خدا اگر دو تا شود موجب فساد و تشتّت و تحیّر می باشد و این خیلی عجیب است.
لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ. (الأنبیاء : 22)
(اگر در آسمان و زمین غیر از خداى یکتا خدایانى وجود داشت همانا خلل و فساد در آسمان و زمین راه مىیافت، پس (از نظم ثابت عالم) بدانید که پادشاه ملک وجود خداى یکتاست و از توصیف و اوهام مشرکان پاک و منزه است)
و روی همین اساس است که بزرگان سالکان راه خدا را از بودن در نزد دو استاد در عرض نهی می کردند و می فرمودند اولا: خلاف ادب است
ثانبا: هر استاد روش تربیتی خاص خود را دارد و گاهی این دستورالعمل ها با یکدیگر در تزاحم هستند و چه بسا آثار یکدیگر را خنثی کنند.
یکی از شاگردان مرحوم آقای حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمة الله علیه، مرحوم آقای حاج محمد حسن بیاتی همدانی بودند که سیدنا الاستاد از ایشان به سالک پختۀ واصل، و رهبر راه رفته مُجدّ و مشتاق، حاوی اسرار إلهیّه، تعبیر میکنند و حقیر از دوران صباوت با ایشان مانوس بودم و هر وقت حقیر و اخوان ما را می دیدند به مرحوم والد سفارش می کردند و چون کودکی در همدان در همان مسجدی که مرحوم انصاری اقامه نماز می کردند توفیق تکبیرگویی برای نماز جماعت را پیدا می کردیم این پیرمرد با صفا و نورانی را با حالاتی بسیار متفاوت از دیگران مشاهده می کردیم گرچه از آنچه که بر قلب ایشان می گذشت بیخبر بودیم.
آقای بیاتی در سفر آخر مرحوم انصاری به أعتاب عالیه، در معیّت ایشان بوده، و جزء شاگردان وی محسوب میشده است.
مرحوم آقای بیاتی نقل می کردند: روزی که با مرحوم استاد انصاری و شاگردانشان به کوفه برای أعمال مسجد کوفه می رفتیم. در هنگام مراجعت با واگن آمدیم؛ واگنهای دو طبقه که با اسب بر روی ریل حرکت می کرد. حضرت آقای انصاری با شاگردان همه در طبقۀ اوّل نشستند. من که در آخر آنها بودم چون وارد شدم، این طبقه پر شده بود؛ لذا به طبقۀ بالا رفتم؛ و دیدم آن طبقه خالی است، فقط یک سیّد جلیل المنزله و عظیم القدر و نورانی در صدر واگن نشسته است، چون چشمش به من افتاد؛ فرمود: ”بیا! بیا اینجا!“ من سلام کردم و در کنار وی نشستم.
از احوال من پرسید و بسیار به من محبّت کرد و گرم گرفت، و تا به نجف رسیدیم پیوسته با من گفتگو داشت؛ و دستوراتی به من داد و فرمود: ”به اینها عمل کن!“ و من با آنکه تا آن لحظه او را ندیده بودم، چنان شیفته و دلباختۀ او شدم که قابل وصف نیست!
واگن به نجف رسید، مرحوم آقای انصاری که با شاگردان در طبقۀ پایین بودند، پیاده شدند و رفتند؛ و من که در طبقۀ بالا بودم و دنبال آن سیّد جلیل می آمدم، و او نیز خیلی آرام و آهسته پایین می آمد. چون به پایین رسیدم، از او خداحافظی کردم و رفتم تا خود را به آقای انصاری برسانم؛ تا چشم ایشان به من افتاد، فرمود: آیا آن سیّد را شناختی؟! عرض کردم: نه، ولی بسیار عظیم و کریم و عالمی بود از عظمت و متانت و تمکین! فرمود: ایشان قاضیّ است. آیا به تو دستوری هم دادند؟! عرض کردم: آری، چنین و چنان! فرمود: آیا به آن عمل میکنی؟! عرض کردم: من چون اینک در تحت ولایت شما هستم، منوط به اذن شماست! فرمود: أحسنت، راه همین است!
آری گر در خانه کس است، یک حرف بس است.