با عرض سلام و احترام خدمت استاد همدانی. بنده در خانوادهای زندگی میکنم که پدرم ابداً به مسائل خمس و وجوهات شرعیه اهمیتی نمیدهد و حساب سال هم ندارد و هر چقدر هم با ایشان در این مورد گفتگو میکنم، اثری ندارد. از طرفی طبق نظر مرجع تقلید بنده تصرف در اموال و مصرف غذاها و ... برای بنده جایز است؛ هرچند که حقیر احتیاط میکنم و در مواردی که ایشان به بنده پولی میدهد، ابتدا خمس آنرا میپردازم. ولی درمورد غذاها، با اینکه اجازه تصرف دارم، میخواستم بدانم که به لحاظ سلوکی، آیا اینها اثر وضعی سوء خواهد داشت؟ و آیا در این شرایط، راه سلوک برای بنده باز است؟ لازم به ذکر است که ازدواج و تشکیل زندگی مستقل، فعلاً برای بنده مقدور نمیباشد. بسیار متشکرم از اینکه وقت گرانبهایتان را در اختیارم میگذارید. پاسخ از حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
هوالعلیم. علیکم السلام. در این مورد به نظر می رسد آنچه را که شرعا برعهده داشتید به پدر محترمتان ابلاغ کردید و بیش از این دیگر تکلیفی ندارید و چه بسا صحبت بیشتر از آنجایی که موجبات وهن و احترام ایشان باشد جایز نیست و همین احتیاطی که می کنید و خود عهده دار پرداخت می شوید بسیار خوب است گرچه ممکن است قدری هم سخت باشد البته این احتیاط هم تا جایی ممدوح است که شما را به عسر و حرج نیاندازد
اما در مورد اثر وضعی باید عرض کنم که هیچ اثری بر آنچه که مصرف می کنید نیست و با خیال راحت به امور زندگی تان ادامه دهید البته همان جانب احتیاط که رعایت می کنید بسیار خوب است و اثر وضعی مترتب بر همان است
در اینگونه موارد سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند آقاجان مصرف کنید نوش جانتان و ابدا بر ذمه شما چیزی نیست
یک نکته را هم عرض کنم و آن اینکه اثر وضعی مترتب بر صرف فعل خارجی نیست بلکه بر قلب و نیست شخص وارد است و خدای متعال اثر را بر اساس نیات و قلوب می داند نه صرفا عمل خارجی مثل اینکه یک شخص معاند و کافر به حسب اتفاق کاری را بکند که در اسلام وارد است مثلا انفاقی بکند آیا این برایش همان اثر وضعی را دارد که یک مسلمان شیعه معتقد با قلبی آکنده از محبت خدا و اهل بیت علیهم السلام هنگام انفاق و پرداخت خمس و زکات دارد؟ ابدا اینطور نیست که در سوره مائده به این امر تصریح شده است که می فرماید: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ﴿27﴾ ای پیامبر داستان دوپسر آدم را که داستانی حقیقی است برای آنهابیان کن ، زمانی که هر دو در راه خداو برای نزدیکتر شدن به او چیزی قربانی کردند،اما از یکی از آنها پذیرفته شد واز دیگری پذیرفته نشد،و آنکه قربانیش پذیرفته نشد به آنکه قربانیش قبول شد،گفت : من تو را خواهم کشت ،و او در جواب گفت : همانا خدا از مردم با تقوی قبول می کند که در واقع ماجرا برمی گردد به داستان هابیل و قابیل که این دو پسر هردو قربانی به در گاه خدا آوردند، ولی قربانی یکی از آنها پذیرفته شد و قربانی دیگری پذیرفته نشد، قابیل که قربانیش پذیرفته نشده بود و به هابیل گفت : من تو را خواهم کشت و انگیزه این گفتار هم حسدی بوده که در دل قابیل زبانه کشیده ، چون هابیل مرتکب عملی نشده بود که مستوجب چنین تهدیدی باشد،و هابیل در جواب می گوید: مسأله قبول شدن قربانی یا قبول نشدنش هیچ ربطی به من ندارد و من جرم و تقصیری ندارم ، تنهاجرمی که هست از ناحیه توست که تقوی نداری و از خدا نمی ترسی و خدای تعالی به کیفر بی تقوائیت قربانی تو را نپذیرفت ،چون خدا فقط از متقین قبول می کند.
انشاالله خدای متعال شما در مسیر حق و انجام دستورات و نیل به معارف ثابت قدم و بیش از پیش موفق گرداند