گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


پرسش و پاسخ (آسیب شناسی حوزه های علمیه و راهکارهایی برای تداوم راه)

سلام الله علیکم و تحیاته حقیر جوانی 20 ساله هستم. قبلا مدرسه تیزهوشان درس می خواندم و از شاگردان ممتاز بودم تا اینکه با یکی از اهل معرفت آشنا و خیلی به ایشان علاقه مند شدم.همین علاقه باعث شد به حوزه بروم.در حال حاضر طلبه پایه اولم...متاسفانه تو حوزه چیزی جز صرف و نحو یادمون نمیدن...غالب طلاب هم مسائل شرعی و اخلاقی رو رعایت نمیکنن...من بیچاره ماندم حوزه بمانم یا برگردم دانشگاه...لطفا منو راهنمایی کنید.یا علی پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

سلام الله علیکم و تحیاته حقیر جوانی 20 ساله هستم. قبلا مدرسه تیزهوشان درس می خواندم و از شاگردان ممتاز بودم تا اینکه با یکی از اهل معرفت آشنا و خیلی به ایشان علاقه مند شدم.همین علاقه باعث شد به حوزه بروم.در حال حاضر طلبه پایه اولم...متاسفانه تو حوزه چیزی جز صرف و نحو یادمون نمیدن...غالب طلاب هم مسائل شرعی و اخلاقی رو رعایت نمیکنن...من بیچاره ماندم حوزه بمانم یا برگردم دانشگاه...لطفا منو راهنمایی کنید.یا علی

پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

هو العلیم. علیکم السلام و رحمة الله و برکاته؛

 

 

اینکه طلبه ای در کنار دروس حوزوی و با وجود اشتغالات علوم دینی، ورای این علوم ظاهری هنوز در جان و ضمیر خود احساس تشنگی وطلب داشتنه و امر دیگری را بر اساس کلام امام صادق علیه السلام که فرمود: "العلمُ نورٌ یقعه الله فی قلب مَن یشاء" مُتمنّی باشد، از یک توفیق و عنایت خاص الهی نوید می دهد که باید بر این معنا خدا را شاکر بود و قدر آن را دانست و خوب از آن پذیرایی نمود و در اینباره نفس را رها نکرده و ناکام نگذاشت و در نورانیت و تربیت آن بر اساس آنچه طریق هدایت و سعادت بر اساس شریعت است کوشید.

 

 

 می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار              این موهبت رسید ز میراث فطرتم

 

 

قبل از آنکه نکاتی را نسبت به پرسش شما عرض کنم مطالبی را تحت عنوان بایدها و نبایدهای طلبگی و توقعات از حوزه های علمیه، لازم به ذکر می دانم

 

 

باید از ورای این علوم هرچند مقدس و الهی، قلب را با علم حقیقی یعنی معرفت خدا سیراب نمود که اگر غیر از این باشد همین علوم که باید رفع حُجُب کنند خود تبدیل به حجابی اکبر از نوع حجاب های نورانی می شوند چرا که زلال ترین و پاکترین آب ها اگر در ظرفی کثیف ریخته شود حکم همان کثیف را پیدا می نماید.

 

 

در سابق برای از بین بردن و هلاکت شخصی یا از مایع سمّی استفاده می کردند یا ظرف را سمّی می کردند که نتیجه هر دو یکی بود. از این روی، قرآن کریم اوّل به تهذیب نفس و تزکیه آن به عنوان ظرف توصیه می نماید بعد به تحصیل علم به عنوان مظروف اشاره می کند.

 

 

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ‏ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ (164)

 

 

(خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولى از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت مى‏کند و آنان را پاک مى‏گرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت مى‏آموزد، و همانا پیش از آن در گمراهى آشکار بودند)

 

 

خدای متعال مراحل سیر و کمال انسان را در این آیه متذکر می شود که بسیار قابل تأمّل است:

 

 

مرحله اول، آگاهی اجمالی است که با خواندن و دانستن حاصل می شود (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ)

 

 

مرحله دوم، تزکیه و تهذیب و تربیت نفس و همان سیر و سلوک الی الله و عرفان عملی بر اساس دستورات شرع و راهنمایی های اولیای الهی است؛ (وَ یُزَکِّیهِمْ)

 

 

مرحله سوم، رسیدن به مقام عرفان و حکمت و به بار نشستن کمال الهی است؛ (وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ)

 

 

آخرِ این آیه حاوی همان نکته ای است که عرض شد خدای متعال می فرماید: اگر دستور تزکیه به عنوان ظرفی صالح برای دریافت علوم و معارف الهی نباشد، اگرچه سایر مقدمات باشند، گمراهی و هلاکت است. (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ)

 

 

سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه می فرمودند:

 

 

علم (علوم دینی) از همه چیز بیشتر انسان را زمین مى ‏زند؛ یعنى علم یک کمالى است مثل زیبائى زن. زن زیبا یک غرورى دارد؛ حُسن یک غرورى براى او مى ‏آورد. در مرد علم حکم زیبائى زن را دارد. اگر کسى علمش بالارفت این طبعاً و ذاتاً به خود مى‏ بالد و مغرور مى ‏شود. این غرور را بایستى که به حسابش برسد و بفهمد که این علم مال خودش نیست، این مال خداست، مى ‏دهد و مى‏ گیرد و این آلتى بیشتر نیست؛ و اگر بخود ببندد، این دور فرعونیّت و شخصیّت نفس، خود و خانواده و تمام افرادى که به او بستگى دارند، حرکت مى‏ دهد، و خودمحور و خودشخصیّت مى ‏شود، و در مقابلِ اینکه خود و وجود خود را مرآت براى خدا بداند، خودش مى ‏شود مرکز دعوت همه افراد بسوى خود؛ چونکه خود را از همه بالاتر مى‏ داند، و در مقابل پروردگار؛ گرچه نمى‏ گوید: خدائى نیست، پیغمبرى نیست، امامى نیست، کتابى نیست؛ ولى عملًا آنچه از فکرش تراوش مى‏کند حقّ مى ‏بیند و غیر او هر چه هست باطل؛ ولو اینکه به آیه قرآن یا روایت صحیحه‏ اى هم برخورد بکند، آنها را بالأخره تأویل مى ‏کند و حسابش را مى‏ رسد و مى ‏گذارد کنار و مى ‏گوید: مطلب همین است و بس! علم در مورد عالم بى‏عمل و راه نیافته به حق جز بعد و دورى چیزى اضافه نمى ‏کند

 

 

و این اعظم از خطرات است، که آن علم صافى و پاک الآن در کانون وجود این تبدیل به یک کانون آتش، و آن مرکز خیر تبدیل به یک جهنّم گداخته شده؛ و لذا در روایات داریم که از این علماء بترسید، دنبال یک همچنین عالمى نروید. مبادا اینکه شما عملتان عملى باشد که از این جاها سر در بیاورد! تحصیلتان در علم، شما را به شخصیّت و تجبّر و تکبّر بکشاند! شما همیشه باید خود را نیست و نابود و مرکز تجلیّات علمى پروردگار ببینید. (متن سخنرانی ها نرم افزار کیمیای سعادت)

 

 

از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم روایت شده است:

 

 

مَنِ ازْدَادَ عِلْمًا وَ لَمْ یَزْدَدْ هُدًى لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَهِ إلَّابُعْدًا!

 

 

(کسیکه علمش زیاد بشود ولى هدایتش زیاد نشود، نور قلبش زیاد نشود، راه یافتگى‏اش به پروردگار بیشتر نشود، این علم براى او چیزى جز دورى و بُعد اضافه نمى‏کند)

 

 

شیخ نورانی ز ره آگه کند                با کلامش نور را همره کند

 

 

آسمان شو ابر شو باران ببار            ناودان بارش کند نبود به کار

 

 

آب باران باغ صد رنگ آورد           ناودان همسایه در جنگ آورد

 

 

سیدنا الاستاد می فرمودند:

 

 

علمائى که اینها به خود مغرورند و دنیا را براى طعمه ‏هاى نفسانى خود، صید و شبکه قرار داده‏اند ، اینها از هر موجود خطرناکترند.

 

 

حقیقت امر این است که توقع از حوزه فقط پرداختن به صرف و نحو و فقه و اصول و خواندن حتی یک دوره تفسیر علمی و ظاهری قرآن و حدیث نیست بله علوم حوزوی از آنجایی که موضوعش دین و کلام خدا و کلام و سیره معصومین علیهم السلام است مقدسترین و عالیترین علوم هستند اما این ظاهر و پوسته ای مقدس است که نورانیتش به باطن و معرفت بر اساس تهذیب نفس و طهارت دل است و این پوسته فقط پوسته ظاهری انسان و طالب علم و حق را سیراب می نماید و جان او را تشنه می گذارد.

 

 

بشوی اوراق دفتر اگر هم درس مانی                          که درس عشق در دفتر نگنجد

 

 

بر این مبنا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طهرانی رحمة الله علیه از همان روزهای نخست، طلاب را بر مراقبه و تزکیه نفس و انجام دستورات سلوکی و اخلاقی در کنار تحصیل توصیه و سفارش می کردند و از هر امری که نفس را در این مسیر به مخاطره می انداخت، برحذر می داشتند و از آنجایی که طیّ مراتب کمال و تهذیب نفس احتیاج به کسب مهارتها و آگاهی و دانستن علومی به عنوان مقدمه نیز دارد، در کنار تعلّم صرف و نحو، به درس گرفتن و مباحثه بعضی از کتب اخلاق مانند معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقی سفارش اکید می نمودند و بعد از آن کتاب جامع السعاده مرحوم ملا محمد مهدی نراقی را توصیه می کردند.

 

 

حقیر وقتی به امر و اذن ایشان طلبه شدم از همان روز اول که یک درس شرح امثله گرفتم، فرمودند: کتاب معراج السعاده را درس بگیرید و مباحثه نمایید و شخصی را از شاگردان خود که از فضلای منضبط و درس خوان بود به عنوان ناظر بر امور درسی ما گماشتند و در کنار همه این ها به دستورات اخلاقی و سلوکی مخصوصا صدق و خلوص و اخلاق و ادب و تقیّد به دستورات شرع توصیه فرمودند. مجلسی نبود (چه مجالس عمومی در اعیاد و وفیات معصومین علیهم السلام چه مجالس خصوصی) که ما خدمت ایشان برسیم و نکته ای ناب از معارف و آداب و اخلاق اسلامی فرا نگیریم مانند پدری مهربان از بیان هیچ نکته ای دریغ نمی کردند

 

 

به یاد دارم در یکی از مجالس اطعام که به مناسبتی در منزل یکی از رفقایشان برقرار بود بلافاصله بعد از پایان غذا در حالیکه هنوز سفره پهن بود، آداب غذا خوردن را بر اساس سیره پیامبر صلی الله علیه و آله گوشزد کردند همانجا بود که برایمان مشخص گردید چه نکات گرانبهایی که ما تا به حال نشنیده بودیم و رعایت نمی کردیم و اصلا به حساب نمی آوردیم.

 

 

یکبار که به مناسبت ایام تبلیغی ماه محرم الحرام به یکی از شهرستان های مجاور تهران رفته بودم در یکی از مدارس علمیه آن شهر همراه تعدادی از طلاب حوزه علمیه قم ساکن شدم در میان ایشان طلابی بودند که سال ها به منبر و وعظ در سطح نسبتا مشهوری اشتغال داشتند 

اما با هزار تأسّف و تأثّر باید عرض کنم چنان رفتارهای زشت و ناپسند و غیر قابل باوری از این افراد در طول مدت این ده روز مخصوصا هنگام صرف غذا و بعضی از امور مالی دیدم که اگر دستم در دست مرحوم سیدنا الاستاد نبود معمول نبود چه بر سر می آمد

 

 

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند                            چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

 

 

خلاصه آنکه نمونه ای از آنچه استاد ما از وضع حوزه نجف ترسیم می کردند و اسمش را خون دل خوردن های نجف گذاشتند، با  چشم دیدیم وضع طوری بود که بهت زده به تفکر در امور این اشخاص که خود را مبلّغ دین معرفی می کنند و چه داستان ها از اخلاق و اخلاص برای مردم بازگو می کردند، می نگریستم که آخر این چه وضعی است آیا این است ثمره حوزه و سال ها درس خواندن و مباحثه و مطالعه؟ براستی گناه این مردم چیست که باید دین و ناموس و مالشان را به اینان بسپارند؟ باید دانست که مردم از اهل علم توقع نمایندگی امام صادق علیه السلام و امام زمان علیه السلام را دارند!

 

 

سیدنا الاستاد نقل می کردند:

 

 

یکی از ارحام ما می گفت: روزی خدمت مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی که از مراجع تقلید بودند به ایشان گفتم مردم که از علماء تبعیت می کنند شما را نمونه امام صادق علیه السلام می بینند شما چگونه رفتار می کنید که نمایشگر ایشان باشید؟

 

 

مردم از شما توقع عصمت دارند نه عدالت! بعد از این کلام مرحوم حاج آقا حسین به فکر فرو رفته و رنگشان چنان سرخ شد که به سیاهی می زد و بعد فرمودند: راست می گویید همین طور است!

 

 

آری بعد از آن ماجرا بود که بیشتر قدر مکتب تربیت عرفان و سلوک بر پایه تزکیه نفس و تعلیم علوم الهی بر محور قرآن و عترت و خون دل خوردن های بزرگان را دانستم؛ آنجا بود که قدر مکتب تربیتی عرفای الهی مخصوصا سیدنا الاستاد را فهمیدم لذا وقتی به قم برگشتم اول کاری که کردم وضوئی ساختم و به سجده افتادم و خدا را بر امر شکر کردم.

 

 

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد                که بود ساقی و باده از کجا آورد

 

 

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ‏ یَلْعَبُونَ (سوره انعام آیه:91)

 

 

(و آنها خدا را آن گونه که باید، نشناختند که گفتند: خدا بر هیچ کس از بشر کتابى نفرستاده. بگو: کتاب توراتى را که موسى آورد و در آن نور علم و هدایت خلق بود چه کسى بر او فرستاد که شما آیات آن را در اوراق نگاشته، بعضى را آشکار مى‏نمایید و بسیارى را پنهان مى‏دارید و آنچه را شما و پدرانتان نمى‏دانستید به شما آموختند؟ بگو: خداست که رسول و کتاب فرستد، سپس آنها را بگذار تا به بازیچه خود فرو روند)

 

 

البته ناگفته نماند که طلبه هایی هم در میان ایشان بودند که اهل ادب و تهجّد و رعایت تقوا بودند و حتی طلبه سیدی بود که این وضع را طاقت نیاورد و به قم برگشت.

 

 

آری اینان همان کسانی هستند که وقتی از تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله و مراقبه و داشتن استاد سخن به میان بیاید همه را به باد استهزاء و سخره و بازی می گیرند و با عبارت ساختگی و کلیشه ای انجام واجبات و ترک محرمات خیال خود را راحت کرده و فقط خود را مشغول به خواندن کتاب های دینی کرده اند و دین و علومش را بازیچه دنیا ساخته اند و در واقع بارکشی می کنند.

 

 

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ. (سوره جمعه آیه: 5)

 

 

(وصف حال آنان که علم تورات بر آنان نهاده شد و بدان مکلف شدند ولى آن را حمل نکردند و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى ماند که بار کتابها بر پشت کشد و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد، آرى مثل قومى که حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار بد است و خدا هرگز ستمکاران را به راه سعادت رهبرى نخواهد کرد)

 

 

آری،

 

 

چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست                      نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود

 

 

ر

 

 

حضرت علامه استاد بزرگوار ما گاهی در میان کوچه و خیابان وقتی به یکی از طلابی که از شاگردانشان بود برخورد می کردند، می ایستادند و با حوصله از کیفیت دروس وی سوال می کردند، اینکه الآن مشغول خواندن کدام کتاب هستید و خلاصه شروع می کردند از همان کتاب عباراتی را خواندن و بر اساس آن سوالاتی بسیار دقیق و ظریف پرسیدن و بعد نکاتی در نحوه درس خواندن و جدیت و آداب تحصیل بیان می کردند البته گاهی در لابلای مطالب برخی از نقائص و عیوبی را که آن شخص در نفس داشت که مُخّل به سیر و سلوک او بود، به لطائفی گوشزد می نمودند مثلا در شعر عربی که برای سوالات ادبی انتخاب می کردند، نکاتی را منتقل می کردند و این از فراست و تیزهوشی و زرنگی آن طلبه سالک بود که آن را درمی یافت.

 

 

می فرمودند: طلبه ای که به حوزه می آید باید عالم شود اما نه یک عالم عادی که فقط وقت و نفس خود را صرف و نحو و فقه و اصول نماید بلکه یک عالم جان دار کسی که علاوه بر جهد و سعی بلیغ در این امور از طهارت و تهذیب و تربیت نفس و طی مدارج کمال و در نهایت نایل شدن به مقام معرفت و لقای رب به عنوان هدف اصلی و غایت همه علوم غفلت نکرده باشد.

 

 

مرحوم علامه اصلا طلبه و عالم بی عمل و خالی و تهی از عرفان عملی و سیر و سلوک الی الله را عالم نمی دانستند و میفرمودند:

 

 

حقیقت علم همان عملى است که بر طبق علم انسان انجام مى‏دهد، عالم بدون عمل را عالم نباید گفت‏. علم بدون عرفان و شناخت خدا صرف یادگرفتن پاره ای اصطلاحات است باید با دو بال علم و عمل حرکت کرد.

 

 

از قیل و قال مدرسه دلم گرفت                       یک چند نیز خدمت معشوق و می کنیم

 

 

بارها به طلاب می فرمودند:

 

 

اگر می خواهید عالم شوید عالم عارف شوید عالم خداشناس شوید

 

 

و این همان کلام ناب مولانا امیر المومنین علیه السلام است که می فرمود: اول العلم معرفة الله

 

 

توقّع سیدنا الاستاد از حوزه همان مکتب حقه امیر المومنین علیه السلام به عنوان مکتبی جامع بود که بر اساس توحید و معرفت بنا شده باشد و نشأت گرفته از مقام ولایت بر مبنای خدا و رضای الهی باشد که هم ظاهر را تامین کند هم باطن را سیراب نماید  لذا حوزه ای را که در او عرفان عملی تعطیل شده بود را خلاف مکتب قرآن و مکتب امیر المومنین و حوزه امام صادق علیه السلام می دانستند

 

 

می فرمودند: علت براندازی حوزه نجف غیرت امیر المومنین علی علیه السلام بود حوزه ای که مصالح دنیا را بر رضای الهی ترجیح می داد حوزه ای که صدق و امانت داری و خلوص در نیت و رفتار جایش را به نفاق و مطامع دنیا و نفس داده بود.

 

 

ایشان بسیار تاسف می خوردند که چرا در حوزه های علمیه حوزه حکمت و عرفان عملی نیست؟ چرا حوزه ای با عنوان اخلاق و عرفان حضرت حق وجود ندارد تا حلقه های معرفت و اخلاق تشکیل دهند و طالبان علم را از حقیقت شریعت بهره مند سازند و جانشان را سیراب نمایند

 

 

خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق                         تیره آن دل که در او شمع محبت نبود

 

 

بر این اساس بیش از هر چیزی برای طلاب علوم دینی تقیّد به و التزام به احکام شرع مبین و تأسّی به سیره معصومین علیهم السلام ضروری و لازم است تا در اثر این تبعیت و التزام آثار و انوار حضرت حق و محبتش در قلبشان ظهور نماید و غرض اصلی از تحصیل علم که همان رسیده به مقام قرب لقاء الهی است محقق شود.

 

 

سیدنا الاستاد از جمله دستوراتی را که خصوصا برای طلاب لازم می دانستند توجه و تقید به نماز اول وقت و حد المقدور جماعت بود به خواندن نماز شب بسیار تاکید و اصرار داشتند و سفارش می نمودند که خود را به صاحبان شریعت ائمه اطهار سلام الله علیهم عرضه نمایید و از آنان استمداد کنید.

 

 

می فرمودند: طلاب باید با قرآن مانوس باشند و سعی کنند همیشه قرآن را در جیبشان داشته باشند و از جمله چیزهایی که می فرمودند خوب است همراه باشد مهر تربت سید الشهداء علیه السلام و جانماز است.

 

 

اما با اینکه این مقدمه طولانی شد چند مطلب را در خصوص سوال جنابعالی قابل عرض می دانم:

 

 

اول:

 

 

خدواند استعدادی را نصیب شما کرده اما بدانید که این نعمتی خاصّ از ناحیه پروردگار است که باید حقش ادا شود و حقش آن است که در عالیترین از علوم صرف گردد و آن غیر از علوم آل الله علیهم السلام چیزی دیگری نیست.

 

 

آیا حال که شما بر اساس عنایت خاص و توفیق کم نظیر الهی به سمت تحصیل علوم نورانی دینی که أشرف از علوم است گرایش پیدا کرده اید، بهتر نیست عزم را جزم نمایید و این مهم را با یک بینش جدید و توجه به مبدا توحید و صاحبان آن بر پایه اصل محبت و تربیت الهی به پایان برسانید؟

 

 

سیدنا الاستاد یکی از علامات صحت طریق و دستگیری خدای متعال را ورود به حوزه و میل و رغبت به علوم اهل بیت علیهم السلام می دانستند و میفرمودند:

 

 

این علامت صحّت طریق ما است که رفقاى ما به علم میل می کنند.

 

 

یکی از دوستان ما و از شاگردان علامه نقل می کرد یکبار که شخصی برای ورود به حوزه از ایشان اجازه گرفته بود و بر آن اصرار داشت و علامه صلاح نمی دانستند در نهایت فرموده بودند:

 

 

کسی که وارد حوزه می شود امام زمان علیه السلام باید پرونده اش را امضاء نمایند و دست ما نیست.

 

 

حال با توجه به این مطالب آیا حیف نیست که نبوغ خود را صرف علومی غیر از علوم اهل بیت علیهم السلام نمایید؟

 

 

آیا این آیه قرآن به تنهایی شما را بر این مسیر به ذوق نمی آورد و روحی دوباره بر کالبد جانتان نمی دمد که می فرماید:

 

 

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ. (بخشی از آیه یازدهم سورهن مجادله)

 

 

(خداوند آنان را از شما که ایمان آوردند بالا می برد و آنان را که به ایشان علم داده چندین درجه بالاتر برده و رفعت می بخشد)

 

 

خدای متعال در این آیه می فرماید: مومنین دو دسته اند مومن عابد و مومن عالم و مومن عالم بسیار برتر و افضل است)

 

 

علامه طهرانی رحمة الله علیه در جلسه ای در تفسیر این کریمه می فرمودند:

 

 

انسان عمرش را بگذارد برود دنبال دکّان، پنج کیلو زردچوبه بکشد و یک بیجک بنویسد، یک فاکتور بنویسد؛ یک‏ساعت دیگر سه چارک ماست بکشد، عمر تمام شد، مغازه‏اى است از باباجانش یا از پدرجانش به او ارث رسیده او را خوب حفظ کند و ترازو و دکّان و ... تا آن عمر تمام شد، چه دستش آمد؟ آن کار هم خوب است کسبِ حلال هم هست، حرفى نیست؛ حرفى نیست امّا آن با علم زمین تا آسمان فرق دارد آقا! فرق دارد یا ندارد؟!

 

 

حالا این فکر را شما بیا مشغول کن در «قرآن» در «اصول کافى» در «وافى مرحوم فیض» در «جواهر مرحوم شیخ محمّد حسن» در «مبسوط شیخ» در «نهایه شیخ» در «من لایحضره الفقیه» و «تهذیب» و «استبصار» شیخ در فقه؛ اینها بهتر است یا اینها؟! هم خودت زنده شدى، هم دیگران زنده شدند.

 

 

به یاد دارم در جلسه ذکر که همراه بعضی از خواصّ از شاگردان در محضرشان بودیم سخن از جناب بوعلی سینا و خدمات ارزشمند ایشان کردند ولی در ادامه به این نکته اشاره کردند که خدای متعال از آن نبوغ درخواست و توقّع دیگری داشت چرا بوعلی آن نبوغ را صرف کمالات باطنی خود نکرد بعد در حالیکه سرشان پایین بود و با حالتی متأثر و گرفته این مطلب را بیان می کردند، فرمودند: الآن در عالم برزخ از او بازخواست می کنند که ما این نبوغ را برای چه به تو دادیم و چرا صرف غیر کردی؟ بعد در نهایت فرمودند: إن شاء الله به خاطر خدماتی که به جامعه بشریت کرد او را می بخشند

 

 

دوم:

 

 

اینطور نیست که درب های رحمت و معرفت خدای متعال برای کسی که از روی صدق و همّت و خلوص خدا و معارف حقه او را می خواند بسته باشد؛ بلی مخصوصا در آخرالزمان دینداری سخت تر است اما همانگونه که در همان حوزه نجف امثال علامه طباطبایی و طهرانی رشد کردند و به کمال رسیدند الآن هم باب باز است

 

 

نباید مایوس شد این یاس و ناامیدی و برگشت به گذشته و نادیده انگاشتن تفضلات الهی به مراتب بدتر از آن بی اخلاقی هایی است که بدان اشاره داشتید و روح شما را مکدّر ساخته است.

 

 

سیدنا الاستاد می فرمودند: بله راه سخت است اما چاره ای هم نیست

 

 

این را بدانید این یأس از ناحیه شیطان و القائات و دسیسه های اوست می خواهد شما را به عقب برگرداند.

 

 

سوم:

 

 

همیشه اینگونه بوده که عده ای در لباس حق ره باطل را رفته اند و این هم از راهبردهای شیطان برای انحراف و از طرفی از راه های امتحانات الهی است به طوری که می توان گفت دین از ناحیه خودش بیشتر ضربه خورده تا از غیر.

 

 

من از بیگانگان هرگز ننالم               که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

 

 

حال آیا صحیح است که بخاطر عملکرد عده ای، انسان خودش را از فیوضات الهی که به سویش گشوده شده محروم نماید شما خوبان و صالحان را که در مجموع کم هم نیستند ببینید و آنها را سرمشق خود قرار دهید لذا همت را بالا ببرید کسی که همتش بلند است و آسمان را چشم انداز خود قرار می دهد پرندگان عنقاء و سیمرغ را می بیند نه چند حشره بی ارزش در سطح زمین را.

 

 

نقل است روزی شیخ انصاری از فرزندش پرسید: میخواهی در آینده چکاره بشوی؟ پسر گفت:می خواهم مثل شما شوم. پدر گفت: پس بدان هیچ نمی شوی من می خواستم مثل امام صادق علیه السلام بشوم این شدم. تو که می خواهی مثل من بشوی پس هیچ نمیشوی.

 

 

شما امام صادق علیه السلام و دست پروردگان مکتب ایشان را بنگرید و بس و در این مسیر تابلوی نگاه خود را به شاگردان و دست پروردگان آن حضرت بدانید و به کمتر از ایشان نفس خود را راضی ننمایید.

 

 

یکی از اساتید حقیر در ادبیات و از شاگردان وارسته سیدناالاستاد، جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبدالحمید واسطی أیّده الله نقل می کردند:

 

 

درباره انصراف از دانشگاه که در رشته مهندسی عمران دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شده بود و ورود به حوزه با مرحوم استاد علامه جعفری رحمة الله علیه کسب تکلیف نمودم که در پاسخ برای انصراف از دانشگاه فقط یک جمله فرمود: اگر در مسیر مانند علامه طباطبایی حرکت کنی از هزار دانشگاه برتر است.

 

 

به کثرت و جمعیت توجه نکنید و بدانید که همیشه و در همه حال اهل معنا کم هستند

 

 

خدای متعال می فرماید:

 

 

... وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ. (سبأ : 3)

 

 

على علیه السّلام فرمودند: اى مردم از پیمودن راه حق وحشت و ترسى نداشته باشید و نباید فکر کنید که چون راه روان طریق حق کم هستند باید از این راه ترسید، مردم روى یک سفره‏اى نشسته‏اند که سیرى در آن کوتاه و گرسنگى بسیار طولانى است.

 

 

در واقع آن طرف سکه را هم باید دید و گرچه کسی منکر برخی مشکلات و کمبودها و نقائص در حوزه نیست اما نمی توان اصل آن و صفایی که در آن حاکم است را نادیده دانست

 

 

به قول امروزی ها نیمه پر لیوان را ببینید که ابدا با چیز دیگری قابل قیاس نیست.

 

 

زیبا شود به کارگه عشق کار من                   هر گه نظر به دیدۀ زیبا کنم تو را

 

 

خواندن حالات علمای ربانی و کیفیت سلوک و مشی آنان به شما در تجدید روحیه علم جویی و معرفت طلبی بسیار موثر و خوب است.

 

 

چهارم:

 

 

دلیل شما برای رفتن به دانشگاه، بخاطر بعضی از کمبودها و نقایص حوزه و بعضی از طلابی که شاید به خاطر عدم دسترسی به یک استاد وارسته غفلتی از آنها صادر شده باشد، منطقی و کافی نیست؟

 

 

حقیر از فضای دانشگاه بیگانه نیستم شاید نیمی از دوران تبلیغی ام را در دانشگاه ها و در بین دانشجویان سپری کرده ام اما فضای دانشگاه برای امثال شما با این دریافت از حقیقت، سمّ مُهلک است با بسیاری از دانشجویانی که از صدق و صفای معنوی برخوردار بودند ملاقات داشتم که از حضورشان در دانشگاه پشیمان بودند و اظهار می داشتند که چیزی دستشان را نگرفته است و وقتی پا به حوزه می گذاشتند و بدون حاشیه به تحصیل می پرداختند و توأمان به تهذیب نفس و آداب الهی می پرداختند انگار گمشده خود را یافته بودند و بسیار جدّی به تحصیل همت می گماشتند حقیر در مدرسه معصومیه قم در بخش ورودی های از دانشگاه تدریس داشتم و با اینگونه طلاب حشر و نشر داشتم و روزی نبود که از این مباحث به میان نیاید.

 

 

حضرت استاد می فرمودند:

 

 

حوزه خیلى مهمّ است! اصالت دارد! طلّاب باید دروس را با دقّت بخوانند! دروس حوزه یکروز و دو روز نیست، یک عمر کم است. طلبه ها مقصدى جز خدا، (و جز) علم، ندارند؛ انگیزه آنها دنیوى نبود و نیست، براى کسب مدرک و مدال نیست، انگیزه آنها خداست؛ شهید و علّامه حلّى انگیزهشان این بود. امّا علوم دانشگاه این انگیزه را ندارد، آنها به امید کسب مدرک و دنیا میروند و از امکانات آن استفاده میکنند و با فرا گرفتن پاره اى الفاظ و اصطلاحات سطحى انسان با سواد نمیشود؛ با چند اصطلاح فلسفى انسان فیلسوف نمیشود!

 

 

این فیلسوف نماهائى (امثال دکتر سروش) که آمدند و گفتند: «قبض و بسط تئوریک شریعت» واقعاً انسان شرمش میشود!! دانشگاه است که چنین افراد بیسوادى را تربیت میکند که با یاد گرفتن چند اصطلاح می آیند و نظر میدهند و در مقابل علماء اظهار نظر میکنند، در حالیکه از فضل و کمال عارى و خالى و تهى هستند؛ امّا حوزه اینچنین نیست؛ مطالعه و زحمت و خون دل خوردن، و در حجره هاى نمناک با تهیدستى زندگى کردن دارد...

 

 

دانشگاه ( در امروزه) سطحى است؛ تا بحال دیده اید یک پروفسور و یک محقّق بیرون بدهد؟!. (متن سخنرانى هاى علامه طهرانى؛ نرم افزار کیمیاى سعادت)

 

 

پنجم:

 

 

از امور بسیار مهم که در مسیر علمی و عملی مخصوصا طلاب بسیار تاثیر دارد همنشین و مصاحب و رفیق است که این امر هم شامل اساتید وی هم شامل رفقا و هم درسی های وی می شود.

 

 

سعی کنید رفقایی در خور و مناسب به حالات خود بیابید و مباحثات و درس های خودتان را با آنها سپری کنید رفیق در این راه بسیار سرنوشت ساز است یک رفیق خوب به انسان امید و انگیزه می دهد راهنما خواهد بود در انتخاب استاد درسی و هم بحث و هم حجره ای دقت لازم را بنمایید.

 

 

دراینباره شما عزیزم را توصیه می کنم بخش اول از کتاب "نور مجرد" که یادنامه علامه طهرانی است را حتما مطالعه نمایید که در بازیابی روحیه امید و انگیزه و طریق صحیح و جامع تحصیل در حوزه بسیار بسیار مفید است.

 

 

در نهایت از خدا طلب دستگیری یکی از اولیای الهی را داشته باشید اگر انسان در ابتدای راه نیاز به استاد دارد بدانید در ادامه داشتن استاد ضرورتش به مراتب بیشتر است

 

 

سیدنا الاستاد می فرمودند: کسانی که از سویدای باطن بر اساس صدق و خلوص از خدا طلب هدایت و تربیت نمایند و در این امر همت کنند خدا دستشان را در دست استاد و ولی اش قرار می دهد

 

 

کتاب هایی که خدمت شما معرفی می شود به همین ترتیب که نوشته می شود تهیه کرده و مطالعه نمایید

 

 

کتاب سالک آگاه . تالیف علامه طهرانی انتشارات مکتب وحی

 

 

کتاب آیین رستگاری . تالیف علامه طهرانی انتشارات مکتب وحی

 

 

کتاب نور مجرد تالیف آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

 

 

رساله لب اللباب تالیف علامه طهرانی اگر این کتاب را با دوستی مباحثه نمایید بهتر است

 

 

کتاب روح مجرد تالیف علامه طهرانی

 

 

نکته پایانی را بر اساس مشاهدات و بعضی از دریافت ها عرض می کنم و آن اینکه ترک حوزه عواقبی دارد و در میان شاگردان علامه کسانی بودند که حوزه را ترک کردند و نه تنها در سایر امور و مشاغل چندان موفقیتی کسب نکردند بلکه روزگار خوشی را هم سپری ننمودند همیشه کارهایشان با گره هایی همراه بود و در نهایت اظهار پشیمانی می کردند حال در این مساله چه سرّی است دیگر نمی دانم!

 

 

در آخر برای شما آروزی موفیقت توام با عافیت در دنیا و آخرت می نمایم. و السلام

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.