مقاله حاضر شرحی مختصر درباره شخصیّت فرزانه مرحوم آیت الله حاج سیّد محمّد صادق حسینی طهرانی پدر و والد مکرّم و معظّم حضرت سیّدالطائفتین علامه طهرانی اعلی الله مقامهما الشریف است که از کتاب های ارزشمندی چون گنجینه دانشمندان و گلشن ابرار و ستارگان حرم و مکتوبات علامه طهرانی استخراج شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح اجمالی حضرت آیة الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی پدر علامه طهرانی اعلی الله مقامه
طلوع
آیةالله حاج سید محمد صادق لاله زاری، فرزند آیةالله حاج سید ابراهیم، فرزند سید علی اصغر حسینی تهرانی عالمی فاضل و کاملی جلیل بود. وی در سال 1300 ق. در سامرا دیده به جهان گشود و در سایه مراقبت و تربیت پدر دانشورش پرروش یافت.
زادگاه
وی در شهر مذهبی سامرّا به دنیا آمد. این شهر، یکی از شهرهای عراق است و در 130 کیلومتری شمال بغداد قرار دارد. مرقد مطهّر دو امام معصوم، حضرت امام هادی و حضرت امام حسن عسکری علیهما السلام، آنجا است و غیبت صغری و کبری امام زمان علیه السلام از این شهر آغاز شد. این شهر مقدس مدت ها ناحیه مقدسه نامیده می شد و مرکز نواب اربعه بود. سامرّا هرچند از نظر تاریخی و حوادث رابطه تنگاتنگ با شیعیان دوازده امامی دارد، ولی هم اکنون اکثر ساکنان آن را اهل تسنّن تشکیل می دهند.
پس از هجرت میرزای بزرگ به سامرا و تأسیس حوزه علمیه سامرّا، شاگردان، اصحاب آشنایان و بسیاری دیگر از طالبان علم در اوایل سال 1292 ق. از نجف اشرف و سایربلاد به آنجا کوچ کردند و این حوزه نوپا با ورود آنان روز به روز رونق تازه ای یافت.
پدر
یکی از افرادی که در این میان به سامرّا هجرت کرد، سید ابراهیم حسینی تهرانی بود. وی عالمی جلیل القدر و فقیهی بزرگوار بود که در روستای شهران، از توابع تهران، به دنیا آمد و در اوایل عمرش در حدود سال 1300 ق. به سامرّا مشرّف شد و تحت تعلیم تربیت میرزای شیرازی قرار گرفت.(1) وی سپس با خواهر علامه میرزا محمد تهرانی عسکری ازدواج کرد.
وی علاوه بر درس میرزای شیرازی، در درس علاّمه سید محمد طباطبایی فشارکی اصفهانی نیز حاضر می شد و تا هشت سال بعد از وفات میرزا در سامرّا بود. آن گاه به قصد زیارت امام رضاعلیه السلام به ایران آمد و سپس در تهران مقیم شد و به اقامه نماز جماعت و نشر احکام و رسیدگی به امور مردم از خاص و عام پرداخت.
او عالمی هوشیار و بیدار دل بود که جامعه را از خدمات علمی و عمرانی مذهبی خود بهره مند ساخت. و از جمله خدمات وی بنیان نهادن مسجد لاله زار در خیابان لاله زار تهران است. او در اواخر عمر، دوباره توفیق تشرّف به سامرّا را پیدا کرد و بیش از یک سال در آنجا توقف نمود، سپس به تهران بازگشت و پس از مدت کوتاهی در ذی الحجّه سال 1332 ق. به بهشت جاودان شتافت. پس از رحلت، فرزند بزرگ او (سید محمدصادق) که وصیّ پدر گشت، پیکر او را به قم انتقال داد و او را در ایوان آیینه حضرت معصومه علیها السلام به خک سپرد.
مادر
مادر سید محمد صادق، که دوستدار علم و فضیلت بود، در محیطی علمی و فرهنگی رشد یافت. مادر سید محمدصادق به همراه مادرش (مادر بزرگ مادری سید محمدصادق) که بانویی دانشمند و در حسابرسی امور بسیار آگاه و کاردان و امین بود، بخشی از امور دفتر وجوهات میرزای بزرگ بر عهده داشت و در خانه میرزا زندگی می کرد.(2)
تحصیلات
محمد صادق، دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در محضر پر از صفا و معنویّت پدر، شروع به فراگیری علوم نمود و دروس مقدمات و قسمتی از سطوح را نزد وی و بعضی از فضلای سامرا فرا گرفت. او در حدود سال 1320 ق. همراه پدر به تهران سفر کرد و نزد علمای این شهر، فقه و اصول و بعضی از علوم دیگر را تکمیل نمود.
نوه حاج سید محمد صادق در این باره چنین می نویسد:
آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی تهرانی از علمای برجسته تهران بود. وی از تلامذه بنام مرحوم آیةالله العظمی حاج میرز محمدتقی شیرازی و هم بحثی آیةالله العظمی حاج سید عبدالهادی سبزواری به شمار می آمد؛ که پس از طیّ دوره های فقه و اصول و معارف اسلامی از سامرّا به تهران هجرت نموده در محله شاه آباد سکنا گزید.(3)
استادان
در اینجا لازم است شرحی مختصر از زندگی اساتید مرحوم سید محمد صادق طهرانی را ذکر نماییم:
1. میرزا محمد تقی شیرازی (1258 - 1338 ق).
این عالم وارسته در شیراز متولد شد و در کربلا رشد یافت. او فرزند عالم صالح و عارف کامل حاج میرزا محبّ علی شیرازی است. در کربلا مقدمات علوم دینی را از سید علی نقی طباطبایی بهره گرفت و سپس در درس علامه ملا محمد حسین اردکانی حائری که از استوانه های علم اصول بود، حاضر شد.سپس با هم مباحثه اش، علامه سید محمد فشارکی اصفهانی، در اوایل هجرت میرزا به سامرّا رفت و در درس میرزای شیرازی شرکت نمود. پس از چندی این دو بزرگوار در شمار فاضل ترین شاگردان میرزای بزرگ قرار گرفتند و هر کدام مجلس درسی داشتند که جمعی از افاضل شاگردان میرزا در آن شرکت می کردند.
بعد از وفات میرزای بزرگ، میرزا محمدتقی به عنوان آیةالله ثانی (میرزای دوم) شناخته شد. در مجلس این مرد بزرگ گروهی از مجتهدین عظام تربیت شدند و که بسیاری از فضلا و صلحا به مقام اجتهاد رسیدند. او رهبری انقلاب بزرگ عراق را در سال 1920 م بر عهده داشت.(4)
2. علامه سید محمد فشارکی (م 1316 یا 1318 ق).
سید محمد بن قاسم طباطبایی فشارکی اصفهانی معروف به «سید استاد»، یکی دیگر از استادان وی در شهر سامرّا بود. وی عالمی فقیه، محقق، مدرّس و از بزرگان و اعاظم شیعه بود که در فشارک اصفهان متولد شد. وی در درس فاضل اردکانی حضور یافت و در سامرا یکی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بود. دانشمندان بزرگی همچون: شیخ عبدالکریم حایری، و میرزای نایینی از شاگردان بزرگ این مرد محسوب می شوند. «سید استاد»، با وجود برخورداری از علم و تقوا و فضل و کمال، خود را در معرض ریاست قرار نداد و هرچه شاگردان وی بر نوشتن رساله اصرار کردند، قبول نکرد.
برخی آثار وی عبارتند از: کتاب فی البرائة، الاغسال، شرح اوائل البرائه انصاری، الفروع المحمدیّه.(5)
3. شیخ فضل الله نوری (1259 - 1327 ق).
یکی از اساتید وی در تهران، آیةالله شیخ فضل الله نوری، فرزند ملاعباس کجوری بود. وی در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مرکز منطقه نور آغاز کرد و در تهران دوره سطح را به پایان رساند. حضور مستمرّ وی در دروس اساتید بزرگ نجف و سامرا، بزرگانی چون: میرزا حبیب الله رشتی، شیخ رضی و میرزای شیرازی بزرگ، همراه با پشتکار در تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته ساخت. او در سال 1303 ق. به علت موقعیت حسّاس سیاسی و اجتماعی ایران روانه تهران شد و به علت مهارت در فقه و اصول و سایر علوم اسلامی و آگاهی از مسائل روز جامعه، به زودی مورد توجه طلاب و روحانیون قرار گرفت.
شیخ فضل الله نوری در فعالیت های اجتماعی و سیاسی حضوری فعّال داشت. مخالفت سرسختانه با مشروطه انگلیسی و حمایت او از میرزای آشتیانی در نهضت تنبکو، باعث شد تا سرانجام وی را به اتهام طرفداری از استبداد به دارآویزند.
دست حق در دست می آمد روان بر پای دار
تا بلند آوازه سازید بعد از این آوای دار
آن که در آیینه اندیشه می بیند خدای
کی کند اندیشه از رنج توانفرسای دار.(6)
هم مباحثه ایشان آیةالله سید عبدالهادی شیرازی ( 1300 - 1380 ق)، فرزند میرزا اسماعیل و عموزاده و برادر میرزای بزرگ بود و از اساتید بزرگ نجف اشرف و از مراجع تقلید به شمار می رفت. او در خانواده علم و تقوا رشد یافت و از مجلس درس صاحب کفایه، میرزا محمدتقی شیرازی، میرزا علی آقا شیرازی، میرزا حسین نایینی و شریعت اصفهانی بهره گرفت. علم حکمت را از میرزا محمد باقر استهباناتی و علم اخلاق را از حاج آقا رضا تبریزی آموخت. وی پس از فوت آیةالله بروجردی یکی از مراجع تقلید شد. در همان موقع، چشمش دچار عارضه ای گردید و معالجات ثمری نبخشید؛ تا اینکه سرانجام نابینا شد و با این حال، از درس و مباحثه خودداری نمی کرد.(7)
ویژگی های اخلاقی
آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری ویژگی های اخلاقی بارزی داشت که رمز موفقیت و عامل سربلندی آن مرد بزرگ بود. بر اثر برخورداری وی از جاذبه خاص معنوی، اغلب مردم در اوّل اوقات نماز، در مسجدش حاضر می شدند و از بیانات او استفاده می کردند. نوه او در این باره می نویسد:
ایشان از همان اوان، که مصادف بود با کوران استبداد و خودکامگی پهلوی اول در رضاشاه ملعون، شروع به نشر معارف و اقامه نماز جماعت در مسجد لاله زار، و تصدّی امور شرعیه و قضائیّه مردم محلّ و رفع حوائج و حلّ مشکل آنان نمود. مردی بود صادق، قویّ النّفس، متصلّب، دارای عرق مذهبی متین و اراده ای استوار. در بیان حقایق و اجرای مبانی اسلام اصیل از هیچ ملامتی در هراس نبوده، با عزمی راسخ اهداف خود را تعقیب می نمود: (ولایخافون فی الله لومة لائم)، و در تحمّل اعباء شریعت غرّاء و مقابله با تهاجم کفر و ارتجاع و سلطنت پهلوی، فرید عصر به شمار می آمد، و مشارٌ بالبنان بود.(8)
او قسمتی از عمر خود را در شدّت حصر و ضیق از سوی طاغوتیان به سر برد؛ اما همواره در برابر مشکلات چون کوه مقاوم و پایدار بود و هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختی ها زانو به زمین نزد.
تألیفات
از ایشان آثار علمی همچون: قرآن و نوشته ها و جزواتی در مباحث فقهی و همچنین بنا بر رسم آن زمان اربعین حدیثی به جای ماند که همه آنها در اختیار فرزند ایشان علامه طهرانی قرار گرفته بود.(9)
فعالیت اجتماعی و سیاسی
آیةالله سید محمدصادق طهرانی معروف به لاله زاری، پس از وفات پدرش، در مسجدی که پدرش در خیابان لاله زار تهران تأسیس نموده بود(10)، به اقامه جماعت و ترویج دین پرداخت و تحوّل عجیبی در کسبه و اصناف خیابان مزبور ایجاد کرد؛ چنان که اغلب آنان به هنگام نماز در این مسجد حاضر می شدند و از سخنان دلنشین او بهره می بردند. وی همواره بر اساس مشی صحیح و صراط مستقیم زندگی می کرد و از شجاعت بارزی برخوردار بود. وی با افرادی که بر ضدّ دین و اسلام سخنی می گفتند، به شدت و با شجاعت تمام برخورد می کرد. و آنچه را که مورد رضایت خداوند می دید، به اندازه قدرت و توان خویش انجام می داد.
عارف کامل مرحوم علامه حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی در این باره می فرماید:
یادم می آید وقتی کوچک بودم... مرحوم پدر ما (رحمةالله علیه) در تهران مجالسی داشتند و در مسجدی اقامه نماز می کردند که کم کم قضیه کشف حجاب پیش آمد و مجالس عزاداری و وعظ در تهران و سایر جاها ممنوع شد. و از همان کوچکی پدر ما دست ما را می گرفت و در این مجالس با خودش می برد. از همان کوچکی این فکر در ذهن ما بود که آخر یعنی چه؟... آخر این دستگاه چرا با اینها مخالفت می کند؟ چرا کلاه های معمولی و محلّی را از سر مردم بر می دارند و کلاه شاپو بر سر مردم می گذارند؟ چرا کشف حجاب می کنند؟ پاسبان ها چرا زن ها را با لگد می کوبند و چادر را از سرشان می کشند و پاره می کنند؟ این فکر همین طور در ذهن ما بود و خلاصه در باطن به اینها لعن می فرستادیم که آخر این چه زندگی است؟... هرکس شاپو سرش نمی گذاشت، اعم از کاسب و عمله و بّنا، او را می بردند کلانتری و حبس می کردند و شلاّق می زدند و شکنجه می دادند؛ و این وضع خیلی عجیبی بود. بله، تا آنکه کشف حجاب عملی شد. کشف حجاب در سنه 1354 هجری قمری، تقریباً 55 سال پیش، واقع شد و وضع آن زمان اصلاً گفتنی نیست؛ و نوشتنی هم نیست؛... و هرکه بخواهد بگوید، نمی تواند آن مطلب را برساند.
مرحوم پدر ما مقیّد بودند در ایّام ماه مبارک رمضان پس از اقامه جماعت در مسجدشان، خودشان منبر بروند و صحبت کنند. در اوایل زمان رضاخان پهلوی... که پس از ایام نهم آبان 1304 ش. و تاجگذاری موقّت بود، ایشان در بالای منبر گفته بودند: «ای مردم بیدار باشید! خطرات عجیبی به سوی ما در حرکت است و پیغمبر فرمودند که: بترسید از آن زمانی که باد زردی از طرف مغرب بوزد و شما صبح از خواب بیدار شوید و ببینید همه دین و ایمانتان از دست رفته است. امروز آن روز است، و گِلادِستُون انگلیسی در صد سال پیش قرآن را برداشت و بر روی تریبون کوفت و گفت: ای اعیان زبده انگلیس! تا این کتاب در جامعه مسلمین است، اطاعت از ما در سرزمین های استعماری انگلستان محال است! باید این قرآن را از روی زمین بردارید!»
در منبر مطالبی شبیه به آن ایراد می کنند و پیشگویی ها و پیش بینی هایی را در جریان واقعه و حمله مفاسد و استعمار مدهش و موهش را شرح می دهند و در آخر منبر هم دعا می کنند به افرادی که بیدارند و دینشان را در مشقّات و مشکلات حفظ می کنند؛ و بعد نفرین می کنند بر دشمنان آل محمد و کسانی که به دین قصد خیانت دارند. بعد ایشان می آیند منزل؛ در حالی که روزه بودند. والده ما برای ما تعریف می کردند که بعد از یک ساعت چند مأمور و پاسبان به منزل آمدند؛ و یک دستوری آوردند که... به کلانتری تشریف بیاورید... ایشان را می برند کلانتری، و از آنجا ایشان را یک سره می برند برای نظمیّه در حبس شماره یک، و یک شبانه روز در همان سلول ها ایشان را حبس می کنند... کم کم از تهران سر و صدا بلند می شود؛ و افرادی شروع می کنند به اقدامات؛ از جمله آیةالله آقای میرزا محمد رضای شیرازی فرزند مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی (رحمةالله علیه)... تلگرافی به شاه می کند و همچنین بعضی از همین مردم محل و کسانی که قدری غیرت دینی داشتند، جمع می شوند که همان وقت بروند منزل شاه و کاخ را سنگباران کنند؛ ولی ایشان را بعد از یک شبانه روز آزاد کردند.
... خلاصه وضع این طور بود که اگر کسی می گفت: ملاحظه دین و ایمان خودتانرا بکنید! این بدترین جرم و بالاترین شورش بود. دولت بی حجابی را رسمی کرد. بعد دانشکده معقول و منقول را برای برانداختن طلاّب و حوزه های علمیّه تشکیل داد، و منبرها را محدود کرد و گفت: هیچ کس حقّ منبر رفتن ندارد... بدون استثنا مردم را می بردند به کلانتری و التزام می گرفتند که تا فلان روز باید عمّامه ات را برداری یا خودشان بر می داشتند؛ و قباها را هم می بریدند.
مرحوم پدر ما می گفت: من عمامه ام را بر نمی دارم و اجازه هم نمی گیرم، من عمامه ای که با اجازه باشد سرم نمی گذارم. در آن وقت علمای تهران بدون استثنا اجازه گرفتند...
ایشان گفت: «من بدون عمامه هم کار خود را می کنم و وظیفه ام را انجام می دهم، اگر عمامه را هم بردارند، من با همین قبا و لبّاده یک شب کلاه سرم می گذارم و صبح تا غروب در خیابان ها فقط راه می روم... برای اینکه مردم مرا ببیند! فقط همین تبلیغ من است... ایشان مقید بود که حتماً هر سالی یک بار مشرّف بشوند برای کربلا و دهه عاشورا را آنجا باشند؛ و چند سال شهربانی (برای عکس گذرنامه)... می گفت: لباس باید بی عمامه باشد و ایشان می گفت: من بی عمامه اصلاً کربلا نمی روم.
در تهران و شهرستان ها وقتی خواستند بی حجابی (را ترویج) کنند، امر کردند که رئیس هر صنفی یک مجلس ضیافت و میهمانی تشکیل بدهد و افراد آن صنف را دعوت کنند که با خانم هایشان مکشّفه و با کلاه در آن مجلس شرکت کنند. این مجالس... در میان ادارات، شهربانی، دادگستری، مجلس، کسبه، تجّار، اصناف در همه شهرستان ها برگزار شد.
آن وقت در تهران، برای آقایان علما که اجباراً باید مجلس تشکیل دهند و آقایان علما همه در آن مجلس شرکت کنند. چهار نفر را مشخص کردند که از سرشناسان درجه یک تهران بودند. و اینها بایستی مجلسی درست کنند و علما را با خانم هایشان دعوت کنند. یکی از آن چهار نفر پدر ما بود، یکی مرحوم آیةالله آقا شیخ علی مدرّس، یکی مرحوم آیةالله امام جمعه تهران و یکی مرحوم آیةالله شریعتمدار رشتی.
این چهار نفر را معین کردند که به عنوان رئیس، تمام علما را با خانم هایشان در چهار مجلس در خانه های خود بدون حجاب و مکشّفه دعوت کنند. و آن زمان غیر از این زمان بود... زمان محمدرضا شدت و فشار و مشکلات خیلی بالا بود، ولی حساب شده و کلاسیک و از راه بود؛ اما در آن زمان فقط فحش و قدّاره و تفنگ بود... رضاشاه بارها خودش از ماشین در هنگام عبور از خیابان ها پیاده می شد و به شکم زنها لگد می زد و چادر از سرشان می کشید...
به هر حال یکی از افرادی که مأمور شده بودند آقایان علما را دعوت کنند، پدر ما بود... در آن وقت پدر ما مریض بود؛ حصبه داشت و در منزل بستری بود. یکی از مأمومین مسجد ایشان... ساعت ساز بود بنام سید علیرضا صدقی نژاد. او فرد متدیّنی بود.... یک روز که من از مدرسه به منزل آمدم... دیدم در زدند. و این سید علیرضا صدقی نژاد آمد منزل و سلام کرد و نشست و... در بین احوال پرسی و سخنش گفت که: «سرتیپ محمد خان درگاهی آمد در دکان ما و گفته که تو به آقا این خبر را بده به اینکه ایشان هم یکی از چهار نفری هستند که در تهران معیّن شده اند برای اینکه مجلس تشکیل بدهند؛ ولی من گفتم: آقا مریض اند. الآن توی رختخواب افتاده اند. سرتیپ گفت: ما صبر می کنیم تا ایشان حالشان خوب شود، ما صبر می کنیم.»
تا این جمله را پدر ما شنیدند بلند شدند و در رختخواب نشستند و گفتند: ... من کجا مریضم؟ من سالمم! این... بی غیرت... خیال می کند که ما مثل خودش هستیم... که دخترهای خودمان را به مردم نشان دهیم؟ زن خودمان را نشان دهیم؟... ما دین داریم، شرف داریم، عزّت داریم؛ مسلمانیم، حیا داریم... و اما من یک سر دارم... در این راه بدهم... اما زن و بچّه ام بعد از اینکه من کشته شدم اینها را هم نمی توانید ببرید، مگر اینکه طناب به پایشان ببندند و توی کوچه بکشند.
... در دنباله کاری که پدر ما کرد، آقای شیخ علی مدرس هم گفته بود، من این کار را نمی کنم. آقای شریعمتدار رشتی هم گفته بود من این کار را نمی کنم! مرحوم امام جمعه تهران هم گفته بود: من یک سردارم، آن هم در این راه می دهم! ما این کار را نمی کنیم. آن سه تا هم نفی کردند؛ اما این جریان در اصناف دیگر انجام شد و بعضی از افرادی که غیرتمند بودند... خودکشی کردند؛ چون دعوت می کردند زن هایشان را با خودشان در این مجالس و آنها هم می بایست شرکت کنند و بعضی هم حاضر نبودند و بالأخره به خصوص در خود تهران خیلی ها خودکشی کردند؛ از جمله یکی از کسانی که خودکشی کرد، از قوم و خویش های خود ما بود... و از اجزای آن وقت دادگستری بود. مرد متدیّنی هم بود. به او گفته بودند که عیالت را فلان شب بیاوری دادگستری در فلان مجلس. ایشان شب می آید مقدار زیادی تریک می گیرد و می خورد و در خیابان راه می افتد. منزل هم نمی آید، آب زیادی هم می خورد و راه می رود که این زهر اثر خودش را بکند؛ نزدیک طلوع آفتاب بود که روی همان خیابان به زمین می افتد. او را به منزل می آورند و به فاصله یک ساعت می میرد.
... این انتحارها در وقتی صورت گرفت که رضاخان رفته بود برای مازندران، در آنجا شنیده بود که قشون روس یک مانوری در سرحدّ داده اند؛ و لذا ترسید... اگر این قضیه کشف حجاب و زد و خورده موجب اغتشاش در داخل کشور باشد مصلحت نیست. از همان جا تلگراف زد به «جم» که رئیس الوزرای آن وقت بود که فعلاً دست نگهدارید تا بعداً خبر دهم...
مرحوم پدر ما وقتی که رضاخان از ایران رفت، در همان وقتی که انگلیسی ها و روس ها آمده بودند، نقل خرید آورد در منزل ما، و به اندازه ای خوشحال بود که کم وقتی من ایشان را آن قدر شاداب دیدم؛ و سوگند یاد کرد که چند سال است (یا ده سال است) که یک شب نشد که منبیایم خانه با فکر راحت بخوابم و امید داشته باشم که تا صبح زنده هستم. وضع این طور بود. این قضایا منحصر در چادر و حجاب و امثال اینها نبود؛ بلکه هدف از بین بردن قرآن بود.(11)
فرزندان
مرحوم حاج سید محمدصادق لاله زاری دارای چهارده فرزند بود و نام فامیلی خود را «شیعی امامی حسینی حجازی» برگزیده بودند. سه تن از فرزندان ایشان عالم بودند که به شرح زندگی آنان می پردازیم:
1. علامه آیة الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی.
وی فقیهی وارسته و عالمی ربانی بود که در سال 1340 ق. چشم به جهان گشود و بعد از گذراندن آموزش های ابتدایی و متوسط در رشته مکانیک، در مشهد به دست مرحوم آیةالله میرزا محمد عسکری تهرانی به کسوت روحانیت در آمد و در سال 1364 ق. در قم در مدرسه حجّت به مجموعه شاگردان علامه طباطبایی پیوست و از شاگردان و خواص آن فرزانه در تفسیر و فلسفه گردید. وی همچنین از محضر آیات عظام حاج سیدرضا بهاءالدینی، حاج شیخ عبدالله سدهی، حاج شیخ مرتضی حائری، سید محمد حجّت، سید محمد داماد و حاج آقا حسین بروجردی استفاده کرد.
در سال 1371 ق. در نجف اشرف از محضر آیات عظام: شیخ حسین حلّی و حاج سیدابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی استفاده برد و در امور عرفانی و الهی با آیةالله حاج شیخ عباس قوچانی وصی عارف کامل مرحوم آیةالله میرزا علی قاضی حشر و نشر داشت.
ایشان پس از آشنایی با حاج سید هاشم موسوی حدّاد (م 1404 ق) تا پایان عمر آن عالم، به مباحث عرفانی نزد وی پرداخت. وی پس از 24 سال تلاش مخلصانه در تهران، به مشهد مهاجرت کرد و همواره در حال تدریس و تألیف بود؛ تا اینکه پس از عمری تلاش و کوشش در نهم صفر 1416 ق. در 71 سالگی درگذشت و پیکر پکش پس از تشییع و نماز به امامت آیةالله بهجت، در ضلع جنوب شرقی صحن انقلاب حرم رضوی به خک سپرده شد.
روابط نزدیک ایشان با رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله خمینی قدس الله نفسه الزکیه و فعالیت گسترده ایشان در استخلاص امام از زندان نگارش نامه ای به امام راجع به پیش نویس قانون اساسی و فعالیت های دیگر در مسجد قائم گواه تلاش مخلصانه اواست. علامه سید محمد حسینی طهرانی اهمیت بسیاری به درس می داد و وقت خود را غنیمت می شمرد. خودشان در این باره فرموده اند: «من در قم در شبانه روز، علاوه بر اوقاتی که درس می خواندم، ده ساعت تمام هم مطالعه می کردم.»(12)
2. حاج سید محمد مهدی لاله زاری.
وی در سال 1324 ق. تهران متولد شد. دروس سطح را نزد شیخ مهدی نوری و میرزا طاهرتنکابنی خواند و پس از چندی به نجف اشرف مهاجرت نمود و فقه و اصول را از مرحوم آیةالله میرزا ابوالحسن مشکینی شش سال از درس اصول میرزای نایینی و نیز به مدت دوازده سال از دروس آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی و حاج شیخ کاظم شیرازی استفاده نمود. وی در سال 1360 ق. به ایران مراجعت نمود و در تهران رحل اقامت افکند و به خدمات دینی مشغول شد؛ تا اینکه بعد از مسافرت دیگر به نجف اشرف، که دو سال به طول انجامید، دوباره به ایران بازگشت و مجاورت حضرت عبدالعظیم را در شهر ری بر سکونت در تهران ترجیح داد و به انجام وظایف دینی و روحی پرداخت. او آثار ماندگاری از خود به جا گذارد و مساجد بسیاری در تهران و ری بنا و یا تعمیر نمود؛ مانند مسجد لاله زار، مسجد قائم، مسجد سلمان، مسجد ابوذر و مسجد خاتم النبیین و چندین مسجد دیگر. وی در شهر ری در منزل شخصی خود درس خارج فقه تدریس می نمود و در مسجد خاتم النبیین به سخنرانی می پرداخت و بیاناتش جذّاب و شیرین، و مواعظش بسیار مؤثر و نافذ بود.
جلسات بسیاری هم در تهران به نام اتفاقیون و ولیّ عصر(عجّ) داشت که در روزها و شب های جمعه و ایام سوگواری برگزار می شد و با بیانات مفید و مؤثرش بسیاری از جوانان را تربیت کرد و به مقامات والای ایمان و تقوا رسانید.(13)
از جمله آثار علمی ایشان، تقریرات دروس چند تن از استادانش است. ایشان پیش از انقلاب، به امور سیاسی توجه داشت و اعلامیه ای در پیروی از مراجع و امام در مبارزه نوشت.(14) آن بزرگوار در جمادی الثانی در ایام فاطمیّه به سال 1402 ق. از دنیا رفت.
3. حاج سید محمدعلی حسینی تهرانی.
ایشان سطوح را نزد مدرسین حوزه قم آموخت و چندی از محضر آیةالله بروجردی و دیگران استفاده کرد. آنگاه به سال 1341 ش. که نهضت امام در حال اوج گرفتن بود، به نجف هجرت کرد و درس فقه را از امام راحل قدس سره و درس اصول را از آیةالله خوئی فراگرفت.(15) همچنین ایشان از درس معالم آقای اعتمادی و درس لمعه مرحوم ستوده استفاده نمود و سطح عالی را نزد آیةالله ناصر مکارم شیرازی و آیةالله میرزا علی مشکینی و آیةالله جعفر سبحانی و آیةالله میرزا حسین نوری گذراند و با مرحوم شیخ عباس تهرانی جلسه معنوی داشت. وی در سال 1348 ش. (پس از مراجعت از نجف اشرف) در محلّه ای از محلاّت جنوب تهران به نام احمدیّه دولاب سکنا گزید و صبح ها در مسجد قوامی و شبها در مسجد لاله زاری اقامه جماعت داشت. وی در حال حاضر نیز در مسجد لاله زار اقامه جماعت دارد و سال ها است که جمع کثیری از خواص و عوام، از محضر این آیت خدا و اقامه جماعت ایشان استفاده می کنند.
مسجد لاله زار، واقع در خیابان لاله زار جنوبی تهران، سالیان سال است که در دست این نسل بزرگواربوده است. پس ازبنیانگذاری آن به دست آیةالله حاج سید ابراهیم حسینی تهرانی (پدر سید محمد صادق)، خود ایشان در آن مسجد اقامه جماعت داشت، پس از او فرزندشان حاج سید محمد صادق لاله زاری، سپس مدتی علامه آیةالله حاج سید محمدحسین و پس از اومدتی آیةالله حاج سید محمد مهدی حسینی لاله زاری در آن اقامه جماعت داشتند. آن گاه مدتی، هیچ یک از این بزرگواران در این مسجد اقامه جماعت نکرد. بعد از انقلاب و تجدید بنای مسجد لاله زاری، تکنون به دستور آیةالله سید محمدرضا گلپایگانی (و نیز به درخواست نمازگزاران این مسجد)، حجةالاسلام حاج سید محمدعلی حسینی عهده دار اقامه جماعت و نشر معارف دینی در این مسجد بوده است.(16)
اسامی بقیه فرزندان ایشان بدین شرح است:
حاج سید محمد حسن، حاج سید محمدتقی، حاج سید محمد سعید، حاج سید محمدرضا، سید محمد ابراهیم، عذرا سادات (که بانویی فاضل و دارای تألیفات ادبی بود)، ربابه مادر حجةالاسلام حاج سید علی کبر حسینی (حاج سید عبدالصاحب نویسنده کتاب اخلاق خانواده و مجری برنامه تلویزیونی معروف در زمینه اخلاق)، حوریه سادات، زهرا معروف به حاج خانم، حلاله سادات، صفیّه سادات.
دو تذکر
1. در کتاب گنجینه دانشمندان به جای حاج سید محمدعلی حسینی، به اشتباه نام جناب آقای حاج سید عبدالصاحب حسینی (نوه دختری حاج سید محمد صادق) ذکر گردیده است.
2. علاّمه حاج سید محمد حسین طهرانی و حاج سید محمد مهدی میرحجازی از همسر اوّل و حاج سید محمدعلی حسینی (از علما)، حاج سید محمد حسن (معروف به حاج ناصر از تجّار)، حاج سید محمدتقی (معروف به حاج مسعود از تجّار) و حاج سید محمد سعید (کارمند اداره محیط زیست) از همسر دوم و حاج سید محمدرضا (ساکن در مشهد) و سید محمد ابراهیم از همسر سوم آیةالله سید محمد صادق هستند.
از دختران نیز دختر اوّل و دوم از همسر اول، سوم و چهارم از همسر دوم، و پنجم و ششم از همسر سوم بوده اند.
مردانی از این خاندان
آیةالله حاج سید محمد تقی تهرانی که به سال 1312 ق. ولادت یافت، برادر آیةالله سید محمدصادق است و از علمای اعلام تهران به شمار می رفت. وی در قم از محضر آیةالله ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نایینی (هنگامی که ایشان به علت مخالفت با دولت استعمارگر انگلستان در گرفتن امتیاز رودهای فرات و دجله، به ایران تبعید شده بود). بهره مند گردید؛ تا به درجه علم و اجتهاد نائل آمد. آن گاه به تهران مراجعت کرد و بیش از پنجاه سال به خدمت دینی اشتغال ورزید و چند سال در مسجد اباذر غفاری به اقامه جماعت و تبلیغ احکام مشغول بود.(17)
دو برادر دیگر آیةالله سید محمدصادق لاله زاری عبارتند از:
حاج سید محمدرضا هاشمی و حاج سید محمد کاظم. این دو از تجّار بودند و در «میدان اعدام» تهران به این امر اشتغال داشتند.
شخصیت فرهیخته دیگر این خاندان دائی آیةالله لاله زاری، یعنی میرزا محمد تهرانی عسکری (1371 - 1281 ق) است. وی تربیت شده میرزای بزرگ بود و با مادرش در خانه میرزا زندگی می کرد. میرزا محمد از شاگردان مبرّز آیةالله سید محمد فشارکی و محقق آخوند خراسانی و آیةالله میرزا محمدتقی شیرازی بود. وی دارای تألیفات ارزنده ای از جمله مستدرک البحار در شش جلد است. او از سال 1300 ق. تا زمان وفات میرزا در درس مخصوصی که میرزا برای او و فرزندش میرزا علی آقا گذاشته بود، شرکت می کرد.(18)
رحلت
سرانجام مرغ روح آیةالله حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری، در شانزده صفر 1370 ق، به ملکوت اعلا پرواز کرد. پیکر مطهر او را به قم آوردند و در جوار حضرت معصومه علیها السلام به خک سپردند.
علامه محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب مهرتابان در این باره چنین می فرماید:
بر حسب اراده حضرت ایزد متعال، قبر ایشان (علامه طباطبایی) مجاور قبر مرحوم والد حقیر آیةالله حاج سید محمد صادق تهرانی قرار گرفت؛ به طوری که بین این دو قبر فاصله ای نیست و قبر مرحوم والد مقدّم و در طرف قبله ایشان قرار دارد. رحمةالله علیهما رحمةً واسعةً.(19)
پی نوشت:
1) شرح حال این عالم بزرگ را در دفتر اول گلشن ابرار، ص 385، مطالعه فرمایید.
2) ستارگان حرم، ج 7؛ گنجینه دانشمندان، کتابفروشی اسلامیه، 1353 ش.، محمد رازی، ج 4، ص 542؛ میرزای شیرازی، انتشارات چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم، خرداد 1363، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 98، 190- 191؛ طبقات اعلام الشیعه، نقباء البشر، قسم اول، ص 18، و قسم دوم، ص 858؛ آیینه پژوهش، ش 33.
3) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542؛ طبقات اعلام شیعه، نقباء البشر، قسم دوم، ص 858 - 859.
4) گلشن ابرار، نشر معروف، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص 451 - 457؛ میرزای شیرازی، ص 119.
5) ماهنامه فرهنگ کوثر، ش 24، «آیینه ایام»، میرزای نایینی، چاپ اول، 1374، مرکز چاپ و انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، نورالدین علی لو، ص 40.
6) گلشن ابرار، ج 1، ص 419 - 430.
7) اختران تابنک، انتشارات اسلامیه، 1349، شیخ ذبیح الله محلاتی، ص 319 - 303.
8) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542.
9) طبقات اعلام الشیعه، نقباءالبشر، قسم دوم، ص 858 - 859؛ و به نقل از جناب آقای سید عبدالحسین میرحجازی نوه سید محمدصادق حسینی لاله زاری.
10) مسجد قائم یکی از مساجد بزرگ تهران می باشد که در خیابان سعدی (بعد از چهار راه سید علی یا چهار راه کنت) قرار دارد. شخصی به نام حاج میرزا علی آقا وِیَنه منزل بزرگی داشت که وی بنا به توصیه مرحوم حاج سید محمدصادق و فرزندش مرحوم حاج سید محمد مهدی، آن را جهت ساخت مسجد وقف کرد. وی مقداری از بودجه آن را پرداخت کرد و مقداری از هزینه آن را نیز حاج سید محمد صادق و حاج سید محمد مهدی تأمین نمودند. حاج میرزا علی آقا تا آخر عمر در کنار همین مسجد سکونت داشت و در حال حاضر مقبره وی در همان جا می باشد. این مسجد در خیابان لاله زار واقع شده است و بنیانگذار آن حاج سید ابراهیم حسینی پدر حاج سید محمدصادق حسینی لاله زاری می باشد.
11) وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، علامه سید محمدحسین تهرانی، نشر علامه طباطبایی، چاپ اول، 1410 ق، ص 23 - 33.
12) مجله نگاه حوزه ویژه فرهنگ عاشورا، اسفند 1381، ش 90 - 92.
13) اختران فروزان ری و تهران، ص 292 - 294؛ گنجینه دانشمندان، ص 61 - 63.)
14) اختران فروزان ری و تهران، مکتةالزهراء، محمد شریف رازی، ص 292 - 294؛ گنجینه دانشمندان، کتابفروشی اسلامیه، 1353ش. ج 4، ص 640 - 641؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 232 - 234.
15) گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 63 - 61.
16) به نقل از فرزند ایشان نوه حاج سید محمد صادق حسینی لاله زاری.
17) گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 542.
18) میرزای شیرازی، ص 190 - 191؛ ستارگان حرم، ج 7، ص 138.
19) طبقات اعلام الشیعه، نقباء البشر، قسم دوم، ص 858 - 859؛ مهرتابان، انتشارات باقرالعلوم(ع)، علامه تهرانی، ص 78.
منبع : سایت حوزه