عُصاره همه دستورات شرع و اصول سیر و سلوک إلى اللـه عبارت است از عمل صالح و نیّت خالص که نردبان ترقّى به سوى خداوند و وصال و لقاء اوست که همه بدان دعوت شدند ادامه مقاله به قلم حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
بسم الله الرحمن الرحیم
فیضِ توحید (همه انسان ها به توحید دعوت شده اند)
منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
قُلْ إنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَـهُکُمْ إِلَـهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـلِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا. (سوره مبارکه کهف آیه 110)
این آیه شریفه از جمله آیاتى است که به سالکان راه خدا بشارت امکان لقاء حضرت پروردگار را داده است.
در الدّرالمنثور از رسول خدا صلّىاللـهعلیهوآلهوسلّم روایت میکند : لَولَم یَنزِلْ عَلَى أُمَّتى إلّا خاتِمَةُ سورَةِ الکَهفِ لَکَفَتهُمْ.
عصاره همه دستورات شرع و اصول سیر و سلوک إلى اللـه همین دو دستورى است که در این آیه شریفه بیان شده که عبارت است از عمل صالح و نیّت خالص که نردبان ترقّى به سوى خداوند و وصال و لقاء اوست.
علاّمه طهرانی که خود تمثّل عینى توحید و سلوک بودند، مىفرمودند: تا وقت هست باید در راه سیر و سلوک قدم گذاشت، و این مسیر را طوعا و از روى اختیار طىّ نمود.
و نیز حضرت آقاى حدّاد رضوان اللـه تعالىعلیه مىفرمودند: بالأخره این راه را باید طىّ کرد و بدون تردید از انسان اعتراف به نیستى و عجز خواهند گرفت؛ اگر با اختیار خود این راه را برود که رفته است و گرنه با زور و اجبار او را خواهند برد، پس چه بهتر که انسان با اراده و اختیار خود برود. به قول حافظ علیهالرّحمهوالرّضوان:
بصوت بلبل و قُمرى اگر ننوشى می علاج کى کنمت؟، آخرالدواءُ، ألکىّ
اکثر انسانها، کال و نارس از دنیا مىروند.
انسان در أثر ضعف إدراک، و از سوى دیگر غرور و هوس و تکبّر، تنها همین ظاهر حیات دنیا را مىبیند و در أثر پرداختن به مظاهر دنیا از عالم ملکوت و آنچه براى او در آن عوالم مهیّا شده غافل مانده و آن قابلیّتها و استعدادهاى خداوندى را براى همیشه با خود دفن خواهد کرد.
علامه طهرانی رضوان الله علیه مىفرمودند: «نوع أفراد بنىآدم، کال و نارس از دنیا مىروند. میوه کال غیرقابلاستفاده است؛ نه طعم و مزهاى دارد و نه خاصیّتى، و قابلخوردن نیست.»
یعنى انسانى که قابلیّت دارد مظهر أسماء و صفات حسناى حضرت پروردگار شود و بر مسند خلافت إلهى تکیه زند، با لذّتهاى حسّى خود را از إدراکات عقلیّه محروم و در ویرانههاى این عالم حبس میکند.
عرش است نشمینگاه تو شرمت ناید کآیی و مقیم خطه خاک شوی
مىفرمودند: «نخیر! عالم عقبى نقد است؛ و دنیا نه نقد است و نه نسیه.» یعنى این دنیا با تمام مظاهرش جز سراب و وهم چیزى بیش نیست؛ مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِنداللَهِ باقٍ.
خواستم خشت ز خم گیرم و بوسم لب جام چرخ دوری زد و خشت لب ایوانم کرد
فرزند ارشدشان نقل می کنند: یک شب درحالى که شام خود را که مقدارى نان و پنیر بود صرف مىکردند، رو کردند به من و فرمودند: «آقا سیّدمحمّدصادق! کسى که خدا را دارد، تمام عیش و خوشى عالم را دارد ولو اینکه غذاى او مقدارى نان و پنیر باشد و یا با نان خشکى سدّ جوع کند، اینها مهمّ نیست؛ و کسى که خدا را ندارد هیچ ندارد.»
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ وَ ما الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟
«خدایا! کسى که تو رااز دست داد چه چیز را یافت؟ و کسى که تو را یافت چه چیزى را از دست داد؟»
ناکام کسى است که به وصال حق نرسیده باشد
و نیز می گوید: روزى در خدمتشان به زیارت أهل قبور رفته بودیم، فرمودند: «روى بعضى از قبرها نوشتهاند: «جوان ناکام»! کسى که ازدواج نکرده از دنیا برود ناکام نیست، ناکام آن کسىاست که به وصال حضرت أحدیّت نرسیده و شراب وصل او را ذوق نکردهاست.»
یَعْلَمُونَ ظَـهِرًا مِنَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَـفِلُونَ.
لزوم صرف عمر در مسأله توحید
حالا این عمر را صرف چه کنیم تا حسرت زده و ناقص و کال از دنیا نرفته باشیم؟
به مقتضاى کلام سیّد العارفین حضرت أمیرالمؤمنین علىّ بن أبىطالب علیهالصّلوةوالسّلام که میفرماید: الفُرْصَةُ تَمَرُّ مَرَّ السَّحابِ، فَانْتَهِزوا فُرَصَ الْخَیرِ باید ساعات عمر و دقائق آن را صرف توحید و مسائل آن و تحقّق به این مقام منیع نمود چرا که توحید اشرف امور است و ما برای توحید خلق شدیم.
روزى در مجلس سؤال و جواب، خدمت مرحوم علاّمه طباطبائى رضواناللـهتعالىعلیه بودیم و عدّه معدودى از فضلاء نیز حضور داشتند. یکى از آقایان سؤال کرد: آیا مسأله توحید این ارزش را دارد که انسان عمر خود را براى آن صرف کند و در ارتباط با مسائل آن به تحقیق بپردازد؟
حضرت علاّمه رحمةاللـهعلیه فرمودند: آیا از توحید مسألهاى عالىتر و راقىتر وجود دارد؟! اگر توحید، أعلى و أرقى از همه مسائلاست، پس مىارزد که انسان همه عمر را در این راه بگذارد.
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
یکی از راقی ترین مکتوبات و نامه های عرفانی که مشتمل بر عالی ترین دستورات توحیدی است نامه مرحوم ملا فیض کاشانی رحمة الله علیه در جواب یکی از شاگردانش به نام قاضی سعید قمی است
مصدر و منبع مکتوب عرفانی مرحوم فیض کاشانی ره
این مکتوب قاضىسعید قمّى و ملاّمحسن فیض کاشانى رحمةاللـهعلیهما را جناب آقاى حبیبى، محقّق و مصحّح شرحالأربعین قاضىسعید در مقدّمه تصحیح خود از ص ۲۰ تا ص ۲۶ آوردهاند. و نیز مدیر محترم انتشارات بیدار، مکتوب فیض کاشانى را همراه با رساله زادالسّالک در قطع جیبى، طبع و بصورت رایگان در اختیار دوستداران عرفان و سلوک قرار دادهاند. جزاهما اللـه عن أهلالإسلاموالعرفان خیرالجزآء.
فیض در نگاه علامه طهرانی
- آیت ربّانى و حکیم متألّه صمدانى و عارف محقّق و فقیه مدقّق
- عالِم بى بدیل در میان عالم تشیّع در جامعیّت نسبت به جمیع علوم
- یگانه عالم جامع و بارع و فقیه و عارف ارزشمند دوران
فیض در نگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی از مرحوم ملّا محسن فیض کاشانى بسیار تمجید مى کردند و مى فرمودند: این مرد جامع علوم است و به جامعیّت او در عالم اسلام کمتر کسى را سراغ داریم؛ و ملاحظه مى شود که در علوم مستقلّا وارد شده، و علوم را با هم خلط و مزج نکرده است.
علامه طباطبایی بهترین کتاب اخلاق را در مختصرات کتاب «طَهارةُ الاعراق» تألیف ابن مِسْکَوَیه مى دانستند. و بهترین آنها را در متوسّطات «جامعُ السّعادات» تألیف حاج ملّا مهدى نراقى، و بهترین آنها را در مُطوّلات کتاب «إحیآءُ الإحیآء» تألیف ملّا محسن فیض کاشانى مى دانستند.
علامه می فرمودند: مرحوم فیض از رفتن به مهمانی و مجالست با اصحاب و انصار دیوان (حکومت) فاصله میگرفته و در جستجوی اهل کمال و کاوشهای علمی مسافرتهای زیاد کرده است.
برخی از آراء خاص فقهی و کلامی او عبارتند از:
- جواز غنا و موسیقی، وی با استناد به روایاتی حرمت غناء را مخصوص جایی میداند که با حرام دیگری همراه باشد مانند بازی با آلات لهو، وارد شدن مردان بر زنان و کلام باطل والا از نظر او غناء فی نفسه حرام نیست.
- شیء نجس شده، چیز دیگر را نجس نمیکند.
- عدم نجاست آب قلیل در برخورد با نجاست.
- عدم خلود کافران در عذاب دوزخ.
- عدم نجات اهل اجتهاد، اگر چه از بزرگترین دانشمندان باشند.
- متفاوت بودن بلوغ نسبت به تکالیف مختلف.
- حصول مغرب شرعی با استتار قرص خورشید از دید چشم.
- عدم شرط خشک بودن محل مسح در وضو.
- کفایت هر غسلی از وضو.
- وجوب عینی نماز جمعه.
مکتوب عرفانى فیض کاشانى (ره)
مرحوم قاضىسعید قمّى ملقّب به «حکیم کوچک» که خود از أعیان حکماء و از أفاضل تلامذه ملاّمحسن فیض کاشانى رحمةاللـهعلیه بالأخره در مىیابد که این علوم به تنهائى او را از اضطراب و بىقرارى نفس نمىرهاند؛ و در ضمن مکتوبى به مرحوم ملاّمحسن فیض کاشانى رضواناللـهعلیه از گرفتارى در وادى حیرت و پریشانى أحوال، شکوه کرده و از محضر فیض، طلب درمان و علاج خودمیکند
پاسخ نامه توسط مرحوم فیض
بعد از اینکه نامه بدست مرحوم فیض می رسد در جواب می نویسد: نامه شریف رسید. و بعد از اطّلاع بر مضمون آن مسرّتى دست داد و مساءتى روى نمود.
امّا سبب مسرّت، اشتمال آن بر تیقّظ و آگاهى آن برادر روحانى و تأسّف ایشان بر فوت وقت و ضیاع سرمایه که به صرافت آن افتادهاند، و داعیه وصول به کمال که در ایشان پدید آمده، و درد طلب و شوقى که روى نموده، زاده اللـه شوقا و تعطّشا إلیه؛
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
چه این دردىاست که سرمایه همه درمانهاست، و قفلىاست که مفتاح کنوز سعادت دلها و روانهاست. غمىاست که به دعا باید خواست، و دردى است که به دوا باید تحصیل نمود.
کفر، کافر را و دین، دیندار را |
ذرّهاى دردت دل عطّار را |
در أزمنه سابق أصحاب این درد بسیار بودهاند و طبیب آن کمیاب، و درین أعصار صاحب آن کمیاباست و طبیب آن مفقود.
و أمّا سبب مساءت، وقوع ایشان در بیدارى حیرت نظّار، که به سبب تصادم شکوک و تعارض ادلّه مىباشد
تا چشم باطن گشوده نشود، علم حقیقى براى انسان حاصل نمىشود
چنانکه آدمى را دو چشم ظاهر است که به آن عالم شهادت را مىبیند، در باطن نیز دو چشم است که به آن عالم غیب را تواند دید، اگر گشوده باشد؛ لیکن اکثر مردمان را آن دو چشم باطن بستهاست؛ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا. وفى الحدیث: ما مِن عَبْدٍ إلّا وَ لِقَلْبِهِ عَیْنانِ، وَ هُما غَیْبٌ یُدْرَکُ بِهِما الْغَیْبُ؛ فَإذا أَرادَ اللَهُ بِعَبْدٍ خَیْرًا فَتَحَ عَیْنَىْ قَلْبِهِ، فَیَرى ما هُوَ غآئِبٌ عَنْ بَصَرِهِ.
و تا آن چشم باطن گشوده نشود، علم به هیچچیز او را حاصل نمىتواند شد مگر به تقلید. و اگر تقلید را کماهوحقّه کند بمُحوضةٍ من غَیرِ تصرُّفٍ فیه بعَقلِهِ النّاقصِ، کان من المُفلِحین
سعى باید نمود که آن چشم باطن گشوده شود، کار همیناست و دواى همه دردها این. ... چون چنین شود همه عیان در عیانست و اطمینان در اطمینان و تعاضد شواهد و تصادق بیّنات.
و تحصیل این بصیرت، به فکر و نظر و ممارست بر براهین عقلیّه نمىشود، بلکه هرچند خوض در آن بیشتر کنند، ظلمت و حجاب بیشتر مىشود و شکوک و شبهات افزونتر میگردد و از مقصد دورتر مىافتد.
فلسفى خود را ز اندیشه بکشت |
گو بدو کو را سوى گنجست پشت |
طریق تحصیل مراتب باطن
و این بصیرت فقط و فقط چنین حاصل مىشود که طالب این حقیقت قلب خود را فارغ ساخته و باطنش را از افکار و کدورات عالم طبع مصفّا نموده، و از عالم غرور پهلو تهى کرده و با شراشر وجود به عالم نور و خلود روى آورده، و قبل از آنکه مرگ بر آستانه او فرود آید خود را براى مرگ آماده سازد. نفس خود را از صفات زشت و آنچه مایه پستىاست، پاک کند و آن را به حلیه صفات نیکو و مکارم اخلاق مزیّن سازد، و از شرع متابعت کامل نموده و خود را به آداب آن مؤدّب کند. و همواره ملازم تقوا بوده و در مسیر وصال، سختیها و مشقّات را تحمّل نماید. و در خلوت خویش همواره به یاد خدا باشد تا قلب او نورانى شده و از زنگار و رین شهوات و خواطر شیطانى و طلب حظوظ دنیایى جلا یابد و جمعیّت خاطر براى او حاصل گردد.
در این حال تمام فکر و ذکر او فکر واحد شده و تنها خواهان محبوب ازلى و ابدى است.
پس در این هنگام، آینه دل، به تمام مراتب صفا یافته و براى انواع علوم کلیّه حقیقیّه مهیّا و قابل مىشود، و آن علوم نظرى با حقیقت خود با کمترین فکر و تأمّل در آینه سرّ و باطن سالک تجلّى نموده، به هرچه نظر میکند حقیقت آن، آنچنان که گویا آن را به عیان مىبیند، برایش ظاهر و آشکار میگردد. و اگر پردهکنار زده شود، ذرّهاى بر یقین او افزوده نمىشود.
حکمت و علم حقیقى
و این امر از باب هدایت الهى است که از آثار إنابه و بازگشت بسوى خداونداست. خداوند تبارک و تعالى میفرماید: «خداوند به سوى خود بر مىگزیند هر کس را که بخواهد و به جانب خویش هدایت مىنماید هرکس را که به سوى او انابه و بازگشت نماید.» در سنّت خدا، اجتباء و برگزیدن مختصّ أنبیاء و أولیاء بوده و هدایت به عوالم قرب و اُنس، مختصّ به علماء و حکماء.
و تا نفس انسان به این مرتبه از هدایت و بصیرت نرسد حکیم نخواهد بود، زیرا حکمت أمرى موهبتى است نه اکتسابى؛ «خداوند حکمت را به هر کس که بخواهد مىدهد، و هر کس به او حکمت داده شود، خیرى کثیر به او عطا شدهاست.»
آیات و روایاتی درباره توحید و عرفان که علم حقیقی اند و راه رسیدن به
و دلیل بر گفتار ما از کتاب و سنّت، بسیاراست. خداوند متعال فرمودهاست: «خود را در دژ محکم تقوى و وقایت از خداوند در آورید، و خداوند علم و حکمت به شما مىآموزد.» «اگر تقوا پیشه کنید، خداوند نورى در دل شما قرار مىدهد که با آن حقّ را از باطل مىشناسید.» «هر کس، تقواى الهى داشته باشد، خداوند راه خروجى از گرفتگى و تنگىها براى او قرار مىدهد.» «و هر کس به خدا ایمان آورد خداوند قلب او را هدایت میکند.» «و کسانى که در ما مجاهده نمایند، هر آینه ایشان را در راههاى خود راهبرى مىنمائیم.»
و در حدیث آمده است: «علم به کثرت تعلّم نیست، بلکه نورىاست که خداوند در قلب آن کس که مىخواهد او را هدایت نماید مىافکند.» «علم روشنى و نورىاست که خداوند در قلوب اولیائش مىافکند و با آن بر زبان ایشان سخن میگوید.» «جوع و گرسنگى ابر حکمت است، پس هنگامى که بنده گرسنه گردد، نگاه او حکیمانه شده و بر اساس حکمت در امور مىنگرد.» «هر کس خود را براى خداوند چهل روز خالص گرداند، چشمههاى حکمت ازقلبش بر زبانش جارى میگردد.» «هر کس بداند و به آنچه دانست عمل نماید، خداوند علم آنچه نمىداند را به او عطا خواهد نمود.»
و در فرمایشات أمیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدهاست: «از محبوبترین بندگانخدا نزدخدا، بندهاىاست که خداوند متعال او را در مسیر بندگى و عبودیتش یارى فرموده، پس او حزن و اندوه را شعار و لباس زیرین، و خوف از خداوند را لباس روى خود قرار داده، پس چراغ هدایت در قلبش روشن شدهاست... جامههاى شهوات را از تن برون نموده و از همه همّ و غمها خود را فارغ ساخته، مگر همّى واحد که همّ آخرت و لقاء خداوند باشد. پس از کورى و بىبصیرتى خارج گردیده و از مشارکت با أهل هوى و دنیا بیرون شده و از کسانى شده که درهاى هدایت به واسطه ایشان گشوده مىشود و بابهاى انحراف و هلاکت به سبب ایشان بسته میگردد. راه پیش روى خود را با نور باطنش مشاهده نموده و مسیر خود را پیمودهاست، و نشانهها و علامات هدایت را در آن راه شناخته و به تاریکىها و گردابهاى انحراف و خطا دچار نگردیدهاست، و به استوارترین دستاویزها و محکمترین ریسمانها چنگزدهاست، و آنچنان به یقین رسیده و حقائق بر او آشکار گردیده که گویا نور خورشید بر او تابیدهاست.»
و در سخن دیگرى از آنحضرت علیهالسّلام آمدهاست: «قلب خود را با ذکر و محبّت خدا حیات بخشید، و نفس را با ریاضت و قطع طمع از غیر خدا میراند، تا آنجا که نفس و أنانیّت که بین او و خدا حاجب بود، نازک و لطیف شد و از أفق عوالم غیب، نورهاى بسیار روشن برایش درخشید و راه را آشکار ساخته و او را در مسیر قرب به خدا حرکت داد. مقامات و منازل عرفان را به تدریج و یکى پس از دیگرى طى کرد تا اینکه در مقرّ أمن و سلامت و خانه اقامت و جاودانگى مأوى گرفت. و از آنجا که قلب و ضمیر خود را به خدا مشغول ساخت و پروردگارش را راضى نمود، قدمهاى او همراه با طمأنینه وسکون بدن در جایگاه آسایش و ایمن از هر آفتى استوار شد.» و احادیث دیگرى غیر از آنچه بیان شد که این مکتوب، مقام بیان آنها نیست.
ثمرات وصول به استاد
و بدانکه: هرگاه خداوند براى یکى از طالبین این راه خیرى بخواهد، راه وصول به یکى از مشایخ این طریق را برایش هموار میکند، تا آن طبیب روحانى، او را در حجر تربیت گرفته و در طریق حقّ وى را پرورش دهد؛ وگرنه راه بهمراتب طولانى گردیده و مطلوب او دیر حاصل مىشود و قدم او در طریق وصال متزلزل میگردد، و اگر خود را به رنج و مشقّت نیز اندازد از میزان عادى و طبیعى سیر تجاوز نمىکند، مگر آنکه خود را ملزم به اصول و قواعدى که علماء سلوک آن را پایهریزى نمودهاند بنماید و آنها را بکار گیرد؛ زیرا آغازِ صحیح است که فرجام نیک دارد، و بر پایههاى محکم و استوار است که بناهاى مشیّد برافراشته میگردد؛ «آیا آن کسىکه بنیان خود را بر اصل تقوى و خشنودى خدا نهاده است بهتر است، یا آن کس که بنیان خود را بر لب پرتگاهى قرار داده که در شرف انهدام و خرابى مىباشد!»
پس علم و بصیرت را تنها از خدا أخذ کن و آداب سلوک و ذلّ بندگى را تنها از رسول خدا صلّىاللـهعلیهوآله بیاموز؛ «و کسى که با رسول خدا از در لجاجت و سرسختى برآید پس از آنکه هدایت براى وى مبیّن و آشکار شده است و از غیر راه مؤمنین پیروى نماید، ما او را بر مىگردانیم به آنچه به سوى آن بازگشت نموده است.» «و ایناست صراط و راه من که مستقیم است، پس از آن تبعیّت کنید و از راههاى دیگر پیروى ننمائید که این راهها شما را از راه او جدا سازند.» «اى پیامبر! بگو اگر خدا را دوست دارید از من تبعیّت کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد.»
در راه خدا، براى رسیدن به مطلوب از هیچ تلاشى نباید دریغ نمود
سالکى که قدر و قیمت مطلوب خود را بداند ثمنى را که براى آن بذل میکند بر او آسان و هموار مىآید، و کسى که طالب امر گرانبها و نایاب باشدخود را در راه وصول به آن به خطر مىاندازد، و آنکه از شاهدى که در زیبایى بىنظیراست خواستگارى میکند و او را طلب مىنماید، مَهر او هر چه باشد نباید در نظر او جلوه کند و سنگین بیاید!
جوانمرد، آنگاه که به نور پایههاى رفعت و شرف خیره مىشود، کمترین و آسانترین چیزى که از او فوت مىشود خواب خوش است!
«و کسى که با تمام مراتب وجود براى خدا باشد، خدا نیز براى اوست.» این راه؛ رونده آن کجاست؟ این جایزههاى نفیس ربّانى؛ طالب آن کجاست؟ این پیراهن یوسف؛ کجاست یعقوب تا این کحل را به چشم زند و بینا گردد؟ این طور سیناء؛ موسى کجاست تا تجلّى حضرت حقّ را مشاهده کند و نداى إنّى أنا اللـه و لا إله الّا أنا بنیان أنانیّتش را در هم شکند؟ این ذوالفقار؛ أبوالحسن علىّ کرّار کجاست تا آرام و قرار از مشرکین ببرد و راه توحید را بگشاید؟ این اشارات و دقائق علوم ربّانى؛ امّا جنید و شبلى کجایند تا این ظرائف علم إلهى در آئینه دل آنها بتابد و از خواطر آنها بگذرد؟ این تفرّجگاه زهد و دلکندن از غیر خدا؛ امّا ابن ادهم کو تا در آن به اُنس با حضرت حقّ مشغول شود؟
اى مردم! آن دوستان خدا و مردمان نیکسرشت که نور توحید و معرفت در سیماى آنها ظاهر بود کجایند؟ چگونهاست خانههاى آنها را مىبینم اما از ساکنان آن خبرى نیست؟ آنان را چه شدهاست؟ این آثار برجاىمانده از منازلمحبوبان منست؛ پس اى مصاحب و یار شفیق من! اندکى درنگ کن و از درد هجران و شوق دیدارشان اشک بریز!
اى برادر من! وصول به این مرتبه عالى، امرىاست که تنها اگر فضل خداوند و رحمت بىکرانش، دامنگیر انسان شود، میسور میگردد! «وخداوند هرکس را که بخواهد به رحمتش اختصاص مىدهد.»
معرفت حق فقط با عنایت و فضل الهى میسور است
اینگونه نیست که هر کس آهنگ راه خدا کرد، سلوک نمود؛ و نه هر کسقدم در راه سلوک گذاشت، شاهد وصل را در آغوش گرفت؛ و نه هر کس وصل او را إدراک نمود، در آن مقام متمکّن شد و قرار گرفت!
چنین نیست که هر کس به سوى مطلوبى حرکت کند، به مقصود خود نائل شود؛ و اینگونه نیست که هر کس به اطراف و قرقگاه سرزمین محبوب، راه یافته و به گردش پرداخت، نداى حضرت پروردگار را بشنود!
عرفان به حضرت ربّ تبارکوتعالى و آثار آن، عنایاتى أزلى و عطایایىاست که از عوالم ربوبى سرچشمه مىگیرد. در أبد و گذر زمان، آنچه قلم تقدیر در أزل نگاشته جارى مىشود. و از هر کس در أزل خلعت قبول را گرفتند، در أبد هیچگاه آن را نخواهد پوشید. و آنکه در أزل آن لباس معرفت را به تن کرد، در أبد هیچگاه از او گرفته نخواهد شد.
بر همانند این لیلاى توحید، سزاوار است مرد خود را بکشد! اگرچه شب را با کتمان یأس و ناامیدى از وصل محبوب در ضمیر خود، صبح کند و از این درد بر خود بتابد.
در غرور این هوس گر جان دهم |
به که دل در خانه دکّان نهم |
سرچشمه زاینده علوم و اندیشه تو باید حضرت حقّ باشد و باید از او معارف خود را أخذ کنى و براى او تلاش نمائى. و با پرداختن به این صورتهاى زیبا که زائیده قلم صنع پروردگاراست از معانى آن که در پس آنها نهان است غافل مشو! و این کاخ زیبا و دلفریب هستى و آیات آفاقى، تو را از خالق و آفریدگار آنها باز ندارد. و هیچگاه از مقام توحید تنزّل ننموده و خود را به غیر او مشغول مساز.
والسّلام على من اتّبع الهدى.»