بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست جلسه دوم از جلسات انوار معرفت
سخنران حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
1. خدای متعال انسان را بر اساس إدراک مقام عبودیّت و بندگی محض که لازمه اش تهذیب نفس است ،آفرید تا به حقیقت ربوبیّت ذات مقدّس پروردگار نائل بشود.
2. تنها کلید حرکت و مسیر حرکت و از بین بردن فرق میان عاشق و معشوق ، مسأله ی إدراک عبودیّت و بندگی است .
3. مرحوم آقای حدّاد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: این « من » ، جمال ، علم و قدرت و ... مال تو نیست ، الآن در اختیار تواست و با تو پیوست و إتّصال دارد ولی مال تو نیست. اگر مال توست همه را نگه بدار !
4. نصیحت امام حسین علیه الصّلوة والسّلام به یکی از صحابه ی خود ، در زمان غفلت و ارتکاب گناه و خطا و معصیت
5. مرحوم علّامه می گفتند : مؤمن ریش خودش را دست هر کسی نمی دهد . چون معلوم نیست که اگر این ریش و قیچی، دست افراد بیفتد چه بلایی سر انسان بیاورند ، چون بعضی از این افراد وارد و ماهر نیستند.
6. انسان ، سالک و مؤمن باید بر اساس إراده و اختیار خدا و بعد از او ، أولیاء خدا ، اختیار و زمام أمورش در دست خودش باشد و بر اساس تدبیر إلهی تدبیر بکند و تصمیم بگیرد.
7. جواب آیت الله بهجت به فردی که گفت شیطان نمی گذارد آدم بشویم .
8. سفارش بزرگان مبنی بر اینکه انسان هر روزصبح مصاحبه ی با نفس داشته باشد . و از او عهد و پیمان بگیرد و زمام نفس را در اختیار مولای خود که همان عقل است ، قرار بدهد .
9 .آن چیزی که بین انسان و أغیار، آشتی و صلح و ربط بر قرارمی کند ، هوای نفس است .
10.مرحوم علّامه رحمة الله علیه می فرمودند : مطالعه ی رساله ی لقاءالله و کتاب المراقبات مرحوم میرزا جواد آقا برای سالکین راه خدا مؤثّر است . ونیز می فرمودند : أثر و نور ، هدایت ، نجات ، تربیت و دستگیری قرائت قرآن برای سالک از هزار تا بی نهایت کتاب سیر و سلوک مفیدتر و بهتر است.
11 . توصیه های علماء و أولیاء خدا بر اساس « وءاتوا البیوت من أبوابها » است . هرکسی را از راه و طریق مخصوص به خودش دستگیری می کردند.
12.مرحوم علّامه می فرمودند : در سلوک ، یک زن به اندازه ی ده تا مرد کار می برد . ولی اگر جنبه ی « حسن التّبعّل » برای زن حلّ بشود ، سیر او ، خیلی سیر ظریف و لطیف و سریع خواهد بود .
13.مرحوم علّامه در جواب إصرار بعضی افراد مبنی بر پذیرش بچّه هایشان برای طلبگی ، می فرمودند : آقا جان دست ما نیست که ، امام زمان علیه السّلام باید پرونده ی کسی را که در مسیر خدا می آید و طلبه می شود را إمضاء بکند.
14.مرحوم علّامه از قول مرحوم آقای حدّاد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که : اگر انسان افراد را بر اساس علائق و أمیال آنها راهنمایی بکند ، دو خاصیّت دارد : یکی اینکه او در آن مسیر مؤفّق خواهد بود . دوّم اینکه نیازهای اجتماع انسانی و بشری بر آورده می شود.
15.فرق بین عرفان و مکتب اخلاق در این است که در مکاتب اخلاقی به ظواهرمی پردازند. ولی در عرفان از همان اوّل نیشتر و چاقوی جرّاحی را روی نفس ومنبع و اصل کاری می گذارند ، این که درست شد ، بقیّه هم درست می شود .
16.افرادی که می گویند آقا ظاهر مهمّ نیست ، باید باطن انسان سفید باشد . این گفته خلاف منطق توحید ، خلاف منطق ولایت است ! این در واقع یک مغلطه و إلقاء شیطانی است برای اینکه انسان از زیر بار أمر و حکم خدا و دستور شرع شانه خالی بکند .
17.مرحوم علّامه رضوان الله تعالی علیه می فرمودند : آن افرادی که می آیند و در وسط راه می مانند و می روند ، اصلا اینها از اوّل نیامده بودند . اینها در واقع از اوّل به قصد و نیّت دیگری آمده اند . او می شناسد لذا در ظاهر یک مماشاتیمی کند . چون می خواهد حجّت بر او تمام بشود و به خود او ثابت بشود که آقا جان دیدی که مدّعای تو با إدّعای تو نمی سازد !
18. سؤال پیغمبر درباره ی علامت رسیدن به یقین ، از جوانی که إدّعای رسیدن به یقین داشت.
19.امام صادق علیه الصّلوة والسّلام می فرماید که : « الظّاهر عنوان الباطن » خدا ظاهر هرکسی را عنوان باطنش قرار داد. لذابرای أولیاء خدا ظاهر و باطن فرقی نمی کند.
20.« واتّقوا الله حقّ تقاته » حقّ تقوا یعنی اینکه انسان کم نگذارد . اگر خدا، مستحب گفت ، برای این است که می خواهد به ما تخفیف بدهد و گرنه از همان اوّل ، واجب می گفت . این حیث عبد ، ظاهر بر نمی دارد .
21. حضرت آیة الله حسن زاده ی آملی می فرمودند : برای سالک و ولیّ خدا ، حورالعین چه جایی دارد ؟ بهشت چه موقعیّت و مقامی دارد که انسان بخواهد در این عالم خود را به مادون اینها سرگرم بکند ؟
22. تمام محور قرآن بر مسأله ی توحید و عبودیّت از یک طرف و عبودیّت و نفس از طرف دیگر است .
23. امام صادق علیه الصّلوة و السّلام فرمود : « العبودیّة جوهرة کنهه الرّبوبیّة » عبودیّت و بندگی یک حقیقتی و جوهری است که وقتی انسان نگاه کرده و دقّت می کند ، می بیند چیزی جزء خدای واحد أحد قهّار نیست .
24.مرحوم آقای حدّاد در جواب زمان ظهور و فرج امام زمان فرموده بودند : زمانی که انسان و سالک و منتظر امام زمان، در ظهور و در مظهریّت ، بین امام زمان و یک بچّه ی پنج ساله فرقی نگذارد ..یعنی همانگونه که این بچّه را مظهر می بیند ، امام زمان را هم مظهر ببیند .
25.مرحوم آقای حدّاد می فرمودند : اگر مکاشفه می خواهی ؟ شیر آب را باز بکن ، این مکاشفه است . پرنده را نگاه بکن ، این کشف است . مکاشفه یعنی چه ؟ یعنی کشف از عالم معنا ، کشف از خدا ، یعنی پرده کنار برود و من خدا را ببینم .
26.اگرانسان می خواهد سریع به مقام عبودیّت برسد ، هرچقدر که بیشتر تفکّر بکند ، این راه نزدیکتر خواهد شد .
27.عبورمرحوم علّامه از کنار یک دشت خیلی زیبا و پر از گلهای رنگارنگ و بیان اینکه ببینید خدا ، هزار رنگ است !
28. « إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لأولی الألباب » . یعنی خدای متعال تمام این عالم را به این شکلهای مختلف ، برو ، بیا ، امروز اینگونه ، فردا گونه ای دیگر ، خلق می کند تا اینکه قوّه ی تفکّر من تحریک بشود ،عقل من تحریک بشود ، فهم من بالا برود .
29.شرح آیه ی «الّذین یذکرون الله قیاما و قعودا » و منظور از أولی الألباب .
30.شرح « ربّنا ما خلقت هذا باطلاً » و « وقنا عذاب النّار ».
31.روایت : گاهی خداوند به منافق اشک چشم می دهد. در واقع این روایت اشک چشم منافق را مکر خدا می داند.
32. در مذمّت سفره ی هفت سین که در اصل هفت شین بوده است و اینکه قرآنی که بر سر سفره ی هفت سین می گذارند در وجود خود هزار بار می گوید : آقا خرافات را کنار بگذارید.
33.بزرگان بیشتر از همه چیز به عقل و فهم ، به علم و إدراک و شعور بها می دادند. چون به وسیله ی عقل میتوان به حقیقت ولایت مطلقه ی کلّیّه یإلهیّه رسید.
34.ما بایدبر سر سفره ی ولایت، برمائده ی عید غدیر، بر سفره ی دینوإکمال دین، اتمام نعمت، رضایت خدا، اسلاموأمیرالمؤمنین علی علیه السلام بنشینیم وسفره های باطلو پوچ، سفره های شکمو خیالات و توهّمات وتکبّرات و تجمّلات را از میان برداریم.
متن کامل جلسه دوّم از جلسات انوار معرفت
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ
اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العَالَمیِنَ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلَامُ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا أبوالقَاسِمِ مُصطَفی مُحَمَّد وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبیِن الطَّاهِریِنَ المَعصُومِینَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی الأَرَضِینَ أَرواحُنَا وَ أروَاحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِدَاء وَلَعنُ الدَّائِم عَلی أعدَائِهِم أَجمَعِینَمِنَ الآنِ إلیَ لِقَاءِ یَومُ الدِّینِ.لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّابِاللهِ العَلِیِّ العَظِیمِ.
عرض شد که خدای متعال انسان را بر اساس إدراک مقام عبودیّت و بندگی محض ، صرف و مطلق آفرید ، تا از این إطلاق در ناحیه ی عقل و نیاز و بندگی و عبودیّت به إطلاق در ناحیه ی ربوبیّت ذات مقدّس پروردگار نائل بشود . لذا خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی ذاریات ،آیه ی شصت و پنج فرمود : « وما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون » خیلی آیه ی زیبایی است . خدا در آفرینش و خلقت انسان ، هیچ قید و بند و هیچ وصفی را برای غیر از عبودیّت مطلق و محض و خالص برای انسان قرار نداده است ، هر چه إدراک انسان نسبت به این مقام عبودیّت به همان إطلاق نزدیک بشود ، و این إدراک که بر اساس سلوک و سیر وتهذیب نفس او و صفای قلب اوست ، هر چه قدر بیشتر بشود ، از آن طرف جنبه ی معرفت او به مقام ولایت مطلقه ی کلّیّه ی إلهیّه هم نزدیکتر می شود .
لذاست که هر چه انسان در این جنبه ی عبودیّت و بندگی ، که لازمه اش تهذیب نفس است کار بکند به آن حقیقت ربوبیّت که إطلاق است می رسد .
گفت : « میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یا ر ناز نماید شما نیاز کنید »
هر چه که این نیاز از طرف بنده بیشتر باشد ، إدراک و سهم او از عالم ناز که همان عالم ذات پروردگار است بیشتر است . این فرق بسیار فقط درهمین یک زمینه است . و اینکه حضرت حافظ می فرماید بین انسان و بین ممکن و بین او این همه فرق وجود دارد ، تنها کلید حرکت و مسیر حرکت و از بین بردن این فرق ، همین مسأله ی إدراک عبودیّت و بندگی است . ما حقیقتا بنده هستیم ولی باید این را إدراک بکنیم . ما حقیقتا عبد هستیم و تنها صفتی است که برای انسان إصالتدارد و غیر از آن هر صفتی را که به خود نسبت می دهد ، مجاز است ، عرضی است ، قرضی و امانت است . از یک حقیقت دیگری آن را گرفته است .
مرحوم آقای حدّاد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند : این « من » مال تو نیست ، این جمال ، علم و قدرت مال تو نیست ، الآن در اختیار تواست و با تو پیوست و إتّصال دارد ، امّا این مال تو نیست بلکه مال اوست .مبادا این را به خود نسبت بدهی ! چرا این را به خود نسبت می دهی ؟ این «من » گفتن مال تو نیست ، اگر مال توست خب ، آنرا نگه بدار . جمال ،علم ، قدرت ، شهرت و جوانیت را نگه دار . حتّی این حیات خود را اگر مال توست بیا و این را نگه بدار !
امام حسین علیه الصّلوة والسّلام در آن سفارشی که به آن صحابه داشتند اینگونه بود که ، یکی از صحابه ی ایشان خدمت حضرت آمد و عرض کرد که : آقا ما را یک نصیحتی بکنید . غفلتی می آید و مرتکب گناه و خطا و معصیت می شوم ، حضرت پنج مورد را سفارش فرمودند که چهارمین آن ، این بود که : زمانی که ملک الموت ، این ملک مقرّ ب وعزیز و عالی مقام و نورانی پروردگار که برای قبض روح تو می آید ، بگو : نه و استنکاف بکن و بگو نه من این روح را در اختیار تو قرار نمی دهم ، اگر توانستی که جان خود را در اختیار او قرار ندهی « أذنب ما شئت » برو و هر گناهی که دلت می خواهد ، انجام بده . آیا می توانی اینگونه باشی ؟
یکی از رفقای ما می گفت که : یکبار در محضر مرحوم علّامه بودیم که گفتند : بگو نه ، بگو دکتر گفته که برای تو خوب نیست که بمیری ! و یا اینکه نه ، پدرم سفارش کرده که خلاصه چیزی را به دیگری ندهم . مرحوم علّامه می فرمودند که : مؤمن ریش خودش را دست هر کسی نمی دهد . به تعبیری ریش و قیچی را به دست هر کسی نمی دهد . چون معلوم نیست که اگر این ریش و قیچی ، دست افراد بیفتد چه بلایی سر انسان بیاورند ، چون وارد و ماهر نیستند. یعنی اینکه انسان ، سالک و مؤمن بر اساس إراده و اختیار خدا و بعد از او ، أولیاء خدا ، اختیار و زمام أمورش در دست خودش باشد و بر اساس تدبیر إلهی تدبیر بکند و تصمیم بگیرد . نه اینکه هر جا گفتند ، برویم ، بگوید : برویم . و هر چه که گفتند و هر مسأله ای که به گوش او رسید ، در نفس و قلب او أثر بگذارد . اینگونه رفتار کردن خوب نیست .
« یمیلون مع کلّ روح » انسان نباید با هربادی ، این طرف و آن طرف بشود . دیده اید که بعضی افراد دائماً با این بادهایی که الآن هم می آید ، تغییر جهت می دهند .مثل داستان بیست و هشت مرداد آن سالی که صبح می گفتند مرگ بر شاه ، بعداز ظهربر خلاف صبح می گفتند درود بر شاه ! این چه رفتاری است که صبح یک قسمی بودند و بعداز ظهر قسمی دیگر !این رفتارها به جهت همین بود که زمام أمور را به دست غیر سپردند . این غیر در اصل همان هوای نفس است . هوای نفس ماست که غیر را در کنار ما قرار می دهد و شیطان و اهل دنیا را می آورد . دیده اید که گاهی انسان می خواهد همه ی تقصیرها را گردن این و آن بیندازد که آقا مثلا دیر شد ، چرا دیر شد ؟ چون یکی مانع شد . چرا فلان جا رفتی ؟ چون دیدم اگر نروم او ناراحت می شود . آقا چرا این کار را کردید ؟ چون اگر نمی کردم ، به فلانی ، رئیسم ، خاله ام ، عمّه ام ، پدرم ، مادرم بر می خورد . یا اینکه بعضی وقتها هم می گوییم شیطان این چنین کرد . تمام این افرادی را که نام می بریم وآن نقطه ی اتّصال ما ، هوای نفس است .خب ، مگر شیطان اطراف أمیرالمؤمنین نبود ؟
خدا مرحوم آیة الله آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه را رحمت بکند ! یکبار شخصی خدمت ایشان آمده بود و عرض کرده بود که ما را یک نصیحتی بکنید . ایشان گفته بودند که : آقا بروید آدم بشوید ! بعد آن شخص گفته بود که آقا می خواهیم آدم بشویم ولی شیطان نمی گذارد . تا این جمله را گفته بود ، مرحوم آقای بهجت گفته بودند : آقا شیطان کو ؟ شیطان خیلی بیجا می کند ! چرا هر کاری را که انجام می دهید بعدش می خواهید آن را گردن شیطان بیندازید ؟ نشان بدهید ببینم ! آن زمانی که می خواهید آن کار خطا را انجام بدهید شیطان کجاست ؟ بله ، نمی خواهد شیطان را نفی بکند و بگوید اصلاً وسوسه ی شیطان نیست ! امّا بین من و شیطان را چه چیزی آشتی می دهد ؟ چه چیزی باعث می شود که آن عنایات حضرت شیطان شامل حال ما بشود ؟ هوای نفس . ما یک در باغ سبزی به او نشان می دهیم که او هم می آید ! این در باغ سبز از نفس ما نشأت گرفته است . أولیاء خدا این در باغ و خود باغ و سبز و سفید و همه را رو به خدا باز می کنند .
« ای یک دله !صد دله دل ، یک دله کن مهر دگران را زدل خود یله کن »
اینکه بزرگان می فرمودند : انسان مصاحبه ی با نفس داشته باشد . به این صورت که بعد از نماز صبح ، آن دستورات و أذکار و قرآن و أدعیّه را که انجام داد ، بنشیند و برهمان سجاده با نفس خودش مصاحبه بکند و نفس خود را مخاطب قرار بدهد . اینکه امروز تو می خواهی با ماچه کار بکنی ؟ تو می خواهی ما را به چه سمتی ببری ؟ بنشیند با نفس صحبت بکند و از او عهد بگیرد ، از او پیمان بگیرد و زمام نفس را در اختیار عقل و در اختیار مولای خود ش قرار بدهد . عقل همان مولی است و دو تا نیست . آنچه که بین انسان و أغیار آشتی و صلح و ربط می دهد ، هوای نفس است . أولیاء خدا از همان إبتداء خود شان را راحت کردند .
انسان این حدیث امام صادق علیه الصّلوة والسّلام را مدّ نظر خود قرار بدهد که « القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله ». من إبتداء این حدیث را در کتاب رساله ی لقاء الله مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی دیدم ، بسیار کتاب خوبی است و مرحوم علّامه خواندن آن را سفارش می کردند ، مخصوصاً برای کسانی که تازه به راه خدا مشرّف می شوند و عنایات خدا شامل حال آنها شده است ، می فرمودند که : مطالعه ی رساله ی لقاءالله و کتاب المراقبات مرحوم میرزا جواد آقا مؤثّر است .
امّا از همه ی اینها بالاتر می فرمودند که : أثر و نور ، هدایت ، نجات ، تربیت و دستگیریقرائت قرآن برای سالک از هزار تا بی نهایت کتاب سیر و سلوک مفیدتر و بهتر است .این روایت را آنجا دیدم خیلی برای من جالب بود و همان زمان هم حفظ کردم . « القلب حرم الله » یعنی در قلب انسان حرم خدا قرار دارد. مرحوم آیة الله اراکی رحمة الله علیه از مراجع تقلید معاصربودند که چند سال پیش از دنیا رفتند ، زمان شاه ، إبتداء در مسجد امام حسن عسگری نمازجماعت و حتّی نماز جمعه می خواندند و بعد در فیضیّه ، نمازهای خیلی با حالی می خواندند. مرحوم علّامه رحمة الله علیه در جواب فرزندان خود که برای طلبگی درقم آمده بودند و سؤال کرده بودند که آقا ما نماز چه کسی را شرکت بکنیم ایشان به فرزندان خود توصیه کرده بودند که نماز آیة الله اراکی را شرکت بکنند . تعبیری که بنده از مرحوم علّامه راجع به ایشان شنیده بودم این بود که می فرمودند: ازآن افراد و مراجع و علمایی است که هوای نفس نداشت .اهل عرفان نبود ولی درآن مسیر اخلاقی و در مسیر زهد زحمت کشیده بودند و تهذیب نفس داشتند . و به آن صفای قلب و باطن رسیده بودند .
یکبار جوانی خدمت ایشان می آید و می گوید که : آقا ما را یک نصیحتی بکنید . ایشان فرموده بودند که : شغل شما چیست ؟ گفته بود که من نجّار هستم . فرموده بودند : خب ، إن شاءالله از آن درهای محکم و خوبی را که می سازید یکی را بسازید و در جلوی قلب خود و خانه ی دلتان بگذارید وغیر خدا را به آن راه ندهید . توصیه هایعلماء و أولیاء خدا بر اساس « وءاتوا البیوت من أبوابها » است . هرکسی را از راه و طریق مخصوص به خودش دستگیری می کردند . بینید مذاق او چیست ؟ و به قول امروزی ها ببینید مزه ی دهان او چیست ؟ باید از همان طریق هدایت و دستگیری کرد و باید انسان تربیت را از همان طریق آغاز بکند. شاکله ها مختلف است ، علاقه ها و طبایع مختلف و گوناگون است ، خصوصیّات فرق می کند ، مرد یک قسمی است ، زن قسمی دیگر است ، سلوک مرد فرق می کند ، سلوک زن متفاوت است و خیلی سخت تر است .
مرحوم علّامه می فرمودند که : در سلوک یک زن اندازه ی ده تا مرد کار می برد .برای خود آن زن راحت تر است ولی پدر این استاد در می آید . ولی اگر حواس جمع باشد ، اگر توجّه باشد ، اگر آن جنبه ی « حسن التّبعّل » برای زن حلّ بشود ، سیر او ، خیلی سیر ظریف و لطیف و سریع هم خواهد بود .
لذا من شنیدم که آقازاده ی مر حوم علّامه رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که : ما داشتیم که بعضی از افراد و سالکین و أولیاء و علماء می گفتند که : خدایا ای کاش ما را زن خلق کرده بودی ! تا این اندازه راه خدا برای زن راحت و سهل است . مگر چه چیزی خواستند ؟ شاکله ها مختلف است و أولیاء خدا هر کسی را بر اساس آن شاکله ی خودش و از آن بالاتر بر اساس علائق او، چه در آن سیر و تکامل باطنی و چه در سیر و تکامل ظاهری او تربیت و دستگیری می کردند .مثلا در مورد مرحوم علّامه اینگونه نبود که هر کس از همان اوّل خدمت ایشان بیاید وایشان بگویند که آقا تو برو طلبه بشو ! البته قبل از این مسائل پدرها ، مادرها نذر و نیاز می کردند که بچّه ی آنها بیاید و طلبه بشود و برای این کارچه اشتیاقی داشتند و می گفتند خدا بکند که آقا اجازه بدهد . یکبار مرحوم علّامه در جواب إصرار بعضی افراد می فرمودند که : آقا جان دست ما نیست که ، امام زمان علیه السّلام باید پرونده ی کسی را که می آید و در مسیر خدا است و طلبه می شود را إمضاء بکند. « تا یار که را خواهد و میلش به که باشد » و از قول مرحوم آقای حدّاد رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که : اگر انسان افراد را بر اساس علائق و أمیال آنها ، مثلا یکی به کشاورزی علاقه دارد ، یکی به خیّاطی ، یکی به نجّاری ، یکی به رانندگی ، یکی به نانوایی ،یکی به آشپزی و ...در مورد زنها هم همینطور ، راهنمایی بکند،دو خاصیّت دارد . یکی اینکه او در آن مسیر مؤفّق خواهد بود . دوّم اینکه نیازهای اجتماع انسانی و بشری بر آورده می شود . و مطلبی روی زمین نمی ماند که یک جا صف بکشند و یک جای دیگر خالی بماند. این دو حسن را دارد و این در روش أولیاء بوده است .
علی أیّحال ، آنچه که بین افراد و شیطان آشتی می دهد ، هوای نفس است . لذا هر چه که انسان روی هوای نفس خود کار بکند ، جلو رفته و قدم برداشته است . فرق بین عرفان و مکتب اخلاق در این است که در مکاتب اخلاقی ، به همین ظواهر می پردازند که آقا اینگونه برو ، آنگونه نرو ، اینگونه غذا بخور ، این کار را بکن ، آن کار را نکن ، تواضع و ... در واقع به شاخ و برگها می پردازند . یک درخت چند هزارتا برگ دارد ؟ تا انسان یکی یکی بخواهد آنها را درست بکند . مر حوم علّامه فرموده بودند که : اگر کسی بخواهد بر اساس کتاب جامع السّعادات و معراج السّعادة مرحوم نراقی عمل بکند ، هشتصد سال طول می کشد تا بخواهد به کمال برسد .
عمر حضرت نوح هم کم می شود .امّا می فرمودند : در عرفان اینگونه نیست ، از همان اوّل نیشتر و چاقوی جرّاحی را روی نفس ومنبع و اصل کاری می گذارد . این که درست شد ، بقیّه هم درست می شود . چرا زبان منحرف است ؟ چون نفس منحرف است . چرا ظاهر منحرف است ؟ چون نفس منحرف است .
بعضی از افراد که می گویند آقا ظاهرت ، قلبت سفید باشد ! می گوییم آقا چرا ریش خود را تراشیدی ؟ تراشیدن ریش در اسلام حرام است . خانم چرا موی شما بیرون است ؟ چرا این لباس را به این شکل پوشیده اید ؟ می گویند آقا ظاهر مهمّ نیست ، باید باطن انسان سفید باشد . این خلاف منطق توحید ، خلاف منطق ولایت است ! این در واقع یک مغلطه و إلقاء شیطانی است برای اینکه انسان از زیر بار أمر و حکم خدا و دستور شرع ، شانه خالی بکند . بنده ی خدا تو عرضه نداری یک وجب صورت خود را صاف نگه بداری ! نورانی نگه بداری ! قلب تو کو ؟ کجا دست تو به باطنت رسیده است ؟ تو دائما فقط به این ظاهر پرداختی ! خرابی ظاهر حکایت از خرابی باطن دارد . این صلاح ظاهر حکایت از صلاح باطن می کند . بله ، می شود این باطن را در یک ظاهری به نفاق و به دروغ پنهان کرد ، امّا تو برای کسی می توانی این کار را بکنی که ظاهر شناس نیست ! آیا کسی می توانست پیغمبر و أولیاء خدا را فریب بدهد ؟ آیا کسی می توانست زید را فریب بدهد وقتی که در مسجد پیغمبرآمد و نشست در حال که چهره ی او یک مقداری زرد و نحیف شده بود ؟ پیغمبر فرمودند :کیف أصبح ؟ چه شده است ؟ این چه حالی است ؟ عرض کرد که : « یا رسول الله أصبحت علی یقین » این علامت یقین من است .این زردی چهره ، این ظاهر من حکایت از باطنی می کند . پیغمبر فرمود : علامت آن را بگو . خب، پیغمبر سریع مچ می گیرد و نمی نشیند که هر کسی هر چیزی بگوید ، سرش را تکان بدهد و بگوید به به به ، چه آقای خوبی ! ببین چه چیزی می گوید ! بلکه سریع امتحان می کند .
در مکتب خدا و مکتب معرفت و أولیاءخدا انسان نمی تواند ملّق بزند چون اگر بزنی از این طرف ، از آن طرف بیرون می روی ! انسان نمی تواند با مکتب أمیرالمؤمنین بازی بکند ، نمی تواند شوخی بکند ، یک جایی درز پیدا می کند . لذامرحوم سیّدنااأستاد حضرت علّامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه و أفاض الله علینا من برکات روحه می فرمودند : آن افرادی که می آیند و در وسط راه می مانند و می روند ، اصلا اینها از اوّل نیامده بودند . این از اوّل به قصد و نیّت دیگری آمده است . او می شناسد خب ، حال او می آید و در این ظاهر یک مماشاتی می کند ، می خواهد حجّت بر او تمام بشود ، می خواهد به خود او ثابت بشود که آقا جان دیدی که مدّعای تو با إدّعای تو نمی سازد ! می گفتی ما چنین هستیم ، ما چنان هستیم ، دو روز بیا و اینجا بمان ، مچ را باز می کند . پیامبر فرمود خب ، علامت یقین تو چیست ؟ عرض کرد : یا رسول الله الآن بهشت و اهل بهشت را می بینم ، جهنّم و اهل جهنّم را هم می بینم .اگر بخواهید همین الآن این افرادی را که اطراف شما نشسته اند ؛ أمیرالمؤمنین ، عمر ، أبو بکر ، عثمان ، سلمان ، أباذر ، مقداد ، بلال را می گویم کدام یک اهل بهشت و کدام اهل جهنّم هستند . پیامبر فرمودند : درست ، قبول . مسأله همین است . خدا مرحوم حاج هادی ابهری رحمة الله علیه را رحمت بکند ! مرد روشن ضمیر و باصفایی بودند و بر اساس آن صدق و اخلاصی که داشتند ، خدا موهبات وعنایاتی به ایشان کرده بود .مرحوم آقا می فرمودند که : یکبار در یک جلسه ای که علماء هم بودند ، ایشان که آمده و نشسته بودند ، بعضی ها ایشان را می شناختند و بعضی ها هم می خواستند یک مزّه ای بریزند ، به ایشان می گویند که : ها ! حاج هادی چوخ مخلصیم ! ایشان هم نگاه کرده بود و گفته بود که : آی چوخ دروغ می گویی ! خب ، آقا چرا می گویی ما مخلصیم ؟ تو نسبت به خدا اخلاص نداری ، آن وقت به من اخلاص داری ؟ وقضایایی پیش آمده بود که ظاهرا مرحوم آقا جمع کرده بود . « آنکه را أسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند »
هیچ چیزی نگو ، آبرو ریزی نکن . بالأخره ظاهراً مؤمن و مسلمان که نباید این اعمال را انجام بدهد .
انسان نمی تواند دغل بازی در بیاورد و خلاصه پشتک بزند ، راه خدا اینگونه است . بنابراین امام صادق علیه الصّلوة والسّلام می فرمایند که : « الظّاهر عنوان الباطن »خدا ظاهر هرکسی را عنوان باطنش قرار داد . اگر انسان ، انسان شناس باشد به ظاهر که نگاه می کند، می تواند از این ظاهر به باطن هم دست پیدا بکند . قلبت سفید باشد و ... اینها مهمّ است ! نه آقا جان ! از این مطلب دقیق تر این است کهکسی که عبد خداست ، عبد است و دو تا حیث ندارد یعنی ظاهر او، باطنش است و باطن او ، ظاهرش است . یک حقیقت و یک موجود است و همان موجودیّت واحد خود را هم باید از دست بدهد و تقسیم به ظاهر وباطن و دنیایی و آخرتی و از این بالاتر برویم واجب و مستحب و حرام و... همه ی اینها مال اهل ظاهر است .
أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام به إراده و میل و خواست خدا نگاه می کند و می رود آن را انجام می دهد . اگر واجب است ، خب واجب است . و اگر مستحب است ، برای أمیرالمؤمنین هیچ فرقی نمی کند . برای أولیاء خدا فرقی نمی کند . این ظاهر و باطن درست کردن برای ماست که اهل ظاهر هستیم ، برای ماست که می خواهیم از زیرش در برویم . برای ماست که می گوییم آقا این واجب است و این مستحب ،این را بگیر، از ما نخواستند ، در مستحب که باید و نباید نیست ، در مکروه که باید و نباید نیست ، نه می شود ، انجام داد ! أولیاء خدا مکروه انجام نمی دادند.مرحوم آقا می فرمودند که مرحوم آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه آنچنان بر ترک مکروهات مصمّم بودند که دشمنانشان می گفتند او که این اندازه به شرع تقیّد دارد ، می خواهد ظاهر سازی بکند . ندیده بودند که مکروهی از ایشان سر بزند . چرا ؟ چون برای آقای قاضی بین مکروه و حرام فرق نمی کند . چرا ؟ چون که هر دوی آنها مبغوض مولی است ، چه یک درصد ، چهبیست درصد . مولی دوست ندارد . انسان عاشق از معشوق خود این سؤال را نمی پرسد که مثلا تو این را چند درصد دوست داری ؟ که اگر گفت مثلا بیست درصد ، آن را انجام بدهد و اگر گفت یک درصد ، انجام ندهد. همین که انسان احساس بکند ، استشمام بکند که او دوست دارد ، آن را انجام می دهد. حال أنبیاء ، حال پیامبر این بوده است .
آیه ی قرآن داریم که : « واتّقوا الله حقّ تقاته »حقّ تقوا یعنی اینکه کم نگذارد .اگر او مستحب گفت ، برای این است که می خواهد به ما تخفیف بدهد و گرنه از همان اوّل ، واجب می گفت . این حیث عبد ظاهر بر نمی دارد .
« آن کس که تو را شناخت ، جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی ، هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند »
آن کسی که دیوانه و مجنون تو است ، منظور از دیوانه و مجنون در اینجا یعنی همان واله و شیدا که عین عقل است . آن کسی که از خود در مقابل خودیّت خدا ، بی خود است ، یعنی عبد است . برای چنین انسانی دنیا و آخرت فرقی نمی کند . به قول حضرت آیة الله حسن زاده ی آملی که می فرمودند : برای سالک و ولیّ خدا ، حورالعین چه جایی دارد ؟ بهشت چه موقعیّت و مقامی دارد که انسان بخواهد در این عالم خود را به مادون اینها سرگرم بکند ؟
« ما از تو به غیر از تو نداریم طمع حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده است »
مرحوم علّامه می فرمودند که : در مسیر عرفان ، دست و نیشتر روی مسأله ی نفس قرار می گیرد و وقتی که نفس درست شد ، بقیّه ی چیزها هم درست می شود .
در مبانی اسلامی و مبانی قرآن و اصول قرآنی می بینیم مسأله به همین صورت است .
« قوا أنفسکم و أهلیکم » به همین جهت قرآن کتاب أحکام و کتاب بیان مسائل و جزئیّات نیست . تمام محور قرآن بر مسأله ی توحید و عبودیّت از آن طرف و عبودیّت و نفس از این طرف است . مسأله ی نفس خیلی مهمّ است . سالک باید زمام نفس را در اختیار خود بگیرد و در آن مصاحبه ی صبح خود اینگونه بگوید که می خواهی چه کار بکنی ؟ و همانجا به قول قدیمی ها گربه را دم حجله خفت بکند و بگیرد و نگذارد که نفس کارها را خراب بکند و باید این مصاحبه را در طول روز با مراقبه حفظ بکند و برگردد. مراقبه چیست ؟ یعنی اینکه تا چه اندازه به عهدی که با خودت بسته ای ، پایبند هستی ؟ و در آخر شب که می خواهد بخوابد ، بنشیند و محاسبه ی نفس بکند که امروز چه کار کردی ؟ لذا فرمود : « وما خلقت الجنّ والإنس إلّا لیعبدون » مطلق عبودیّت است . و این إطلاق عبودیّت ، تهذیب نفس می خواهد که نتیجه ی آن ، وصول به إطلاق ربوبیّت است . اینجاست که امام صادق علیه الصّلوة و السّلام فرمود : « العبودیّة جوهرة کنهه الرّبوبیّة » عبودیّت و بندگی چیست ؟ می دانی با تهذیب نفس به کجا می رسی ؟ یک حقیقتی و جوهری است که وقتی انسان نگاه می کند و دقّت می کند ، می بیند چیزی جزء خدای واحد أحد قهّار نیست . لذا گفتند أمیرالمؤمنین خدا است . چرا اشتباه کردند ؟ چرا کسی معاویه را اشتباه نگرفت ؟ نگاه کردند و نگاهشان درست بود ، ولی چون دستشان در دست ولیّ خدا نبود و از طریق ولیّ خدا إدراک نکردند ، نسبت به خود ولیّ خدا هم دچار اشتباه شدند. مرحوم آقا رضوان الله تعالی علیه از قول مرحوم آقای حدّاد أعلی الله مقامه الشّریف می فرمودند که : از هر صد نفری که در مکتب عرفان تحت نظر استاد می آید ، از این صد نفر ، نود و پنج نفرشان که هیچ ، فقط پنج نفر باقیمانده که بالا می آیند ، چهار نفرشان در استاد گیر می کنند و فقط یک نفر می ماند که البته آن هم ما به ایشان می گفتیم که آن یک نفرهم آقا سیّد محمّد حسین یعنی مرحوم آقا است . ببینید از این پنج نفر ، چهار نفرشان می مانند ، یعنی استاد برای آنها حجاب می شود .ولیّ خدا برای آنها مانع می شود ، امام زمان علیه الصّلوة و السّلام برای آنها یک پرده می شود . لذاست که به مرحوم آقای حدّاد گفته بودند که انسان چه زمانی به خدمت امام زمان می رسد و ظهور و فرج آن حضرت چه زمانی است ؟ فرموده بودند : زمانی که انسان ، سالک و منتظر امام زمان در ظهور و در مظهریّت ، بین امام زمان و یک بچّه ی پنج ساله فرقی نگذارد .یعنی همانگونه که این بچّه را مظهر می بیند ، امام زمان را هم مظهر ببیند . خیلی این مسأله ،مسأله ی دقیقی است و فقط از یک شخصی مثل مرحوم آقای حدّاد ، این موحّد بزرگ که جامع بین توحید و ولایت و جامع بین عالم ملک و ملکوت است بر می آید .برای ما فرق می کند ، برای ما این بچّه ، پنج ساله است ولی برای او امام زمان است .این مسأله خیلی فکر نیاز دارد ، بروید و فکر بکنید ، اگر حلّ بشود خیلی کمک می کند . حضرت آقای حدّاد جرأت نکردند بالاتر از این مطلب را بگویند . بالاتر از آن ، این است که بین امام زمان و یک درخت ،آیا ما فرق نمی گذاریم ! این جنبه ی تکوین است نه آن جنبه ی ولایت ، ربط این با خدا ، مخلوق بودن این با خداست.
« روا باشد أنا الحقّ از درختی » ندای أنا الحقّ خدا برای حضرت موسی از کجا بود ؟ این ظهور برای حضرت موسی از کجا بود ؟ آیه ی قرآن می گوید از یک درخت بود . آقای حدّاد می گویند : تا وقتی که تو در مقام هستی ، پس معلوم است که تو در کثرت و در تعدّد هستی . در یک و دو و سه و چهار گیر کردی . تو برای ظهور آن حقیقت در این عالم کثرت فرق می گذاری . او را ربط می دهی ولی این را ربط نمی دهی .
مرحوم آقای حدّاد می فرمایند که : آقا جان ! مکاشفه می خواهی ؟ شیر آب را باز بکن ،این مکاشفه است . پرنده را نگاه بکن ، این کشف است . مکاشفه یعنی چه ؟ یعنی کشف از عالم معنا ، کشف از خدا ، یعنی پرده کنار برود و من خدا را ببینم . خب ، نگاه بکن به ماهی ، به گل و... چه می بینی ؟ این هم خدا را نشان می دهد . ببینید توحید تصحیح می کند . خرافات را کنار می ریزد ، خیالات را از انسان دور می کند ، مجازات را کنار می گذارد و می گوید که در این عالم فقط یک حقیقت ظهور و بروز دارد و فرق نمی کند که این مظهر باشد یا آن مظهر باشد . تا وقتی که ما در این مسائل گیر داریم ، می مانیم ولی وقتی که اینها درست شد ، آن زمان فرج برای تو حاصل می شود .
لذا أکثر کسانی که به سر خود می زنند و « یا حجة بن الحسن أدرکنی » می گویند که ما را إدراک بکن در واقع همه ی اینها گیر هستند ! بله ، درست است که باید حضرت ما را إدراک بکند ما که نمی توانیم . ولی همه ی ما در ظاهر امام زمان گیر هستیم و روزی هزار تا حقیقت ، ظهور ، تبلور و بروز امام زمان علیه الصّلوة و السّلام در این عالم است امّا نمی بینیم . امام زمان می خواهد بیاید چه کاری انجام بدهد ؟ أشعار مولانا درباره ی همین مطلب است که می فرماید : « این نفس اژدرهاست ، او کی مرده است از غم بی آلتی ، افسرده است
گر بیابد آلت فرعون او که به أمر او همی رفت آب جو
وانگهی بنیان فرعونی کند راه صد موسی و صد هارون زند »
این صد موسی و صد هارون چیست ؟ همین است . صد تا موسی را نمی گوید بلکه صد تا حق را می گوید . یک دروغ گفتن ، یک امام زمان را کنار گذاشتن و یک پرده انداختن است . یک غیبت هم همین گونه است . خب ، چرا مطلب را نمی گیریم ؟ امام زمان می خواهد بیاید و این را به من بگوید ! تو امام زمان را برای چه چیزی می خواهی ؟ آیا برای خوشگلی او می خواهی ؟اگر برای عبا و عمّامه اش می خواهی ، خب ، این عبا و عمّامه ! برای ریشش می خواهی ؟ خب، این ریش ! با یکی از رفقاء را جع به اینکه عربستان چه چیزی دارد و تولیداتش چه چیزی است ؟ صحبت می کردیم که یک دفعه یکی گفت : آقا این عربستان غیر از ریش هیچ چیزی ندارد ، هیچ صادراتی ندارد .
یعنی واقعا انسان به آن کسی که بر سرش می زند باید بگوید : بابا ! تو چه می خواهی ؟ از این امام زمان چه می خواهی ؟ از این امام رضا چه می خواهی ؟ از این امام حسین علیه الصّلوة و السّلام چه می خواهی ؟ می بینیم همه در پارچه ، در مو ، در پشم ، در ریش , در عبا ، در قبا ،در رنگ مانده ایم ! امام زمان بیاید چه چیزی می خواهد بگوید ؟ می خواهد بگوید که برو بابا من تو را نمی خواستم ! امام زمان می خواهد بیاید بگوید که آقا این حقّ النّاس به گردنت است ، برو أداء بکن . این زن بر تو حرام است ، برو طلاق بده . این مال باید چنین باشد ،چنان باشد .آن وقت خواهد گفت : برو بابا ! خدا خیرت بدهد ، مخلصت هم هستیم ، برو همانجا بنشین ، خبرت می کنیم ! الآن خسته هستید ، الآن شب عید است و مردم وقت ندارند ! واقعاً مطلب همین گونه است .
لذا می فرمودند : زمانی که دیگر برای تو فرق نکند و همه را از او ببینی ، در این مظاهر وقتی که چشم انسان به خورشید افتاد ، دیگر چه کار داری که این خورشید از کجا آمد ؟ او نور را می خواهد .
ما این معنا را می خواستیم بگوییم که مهمّترین ابزار در مقام « وما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون »، عبودیّت است که حقیقت آن ربوبیّت می باشد .
« بنده ی پیر مغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد »
در نتیجه ، آن عبودیّت و آن بندگی با ولایت همراه می شود که عالی ترین و مفید ترین و میانبر این مسأله ، جنبه ی تفکّر و تدبّر و تأمّل است . انسان نمی تواند این راه را بدون تفکّر و تدبّر طی بکند . اگرانسان می خواهد سریع به مقام عبودیّت برسد ، هرچقدر که بیشتر تفکّر بکند ، این راه نزدیکتر خواهد شد .
لذا خدای متعال در سوره ی آل عمران ، آیات صد و نود و صد و نود و یک می فرماید که : « إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لأولی الألباب » می فرماید ما این آسمان را رنگارنگ خلق کردیم ....
یکی از رفقاء چندی پیش که سر قبرمرحوم آقا در مشهد الرّضا علیه الصّلوة و السّلام نشسته بودیم تعریف می کرد که : من تازه آمده بودم ، با مرحوم آقا به همدان رفتیم ، در برگشت ، از کنار یک دشت خیلی زیبا و پر از گلهای رنگارنگ عبور می کردیم که یک دفعه ایشان رو کردند و گفتند : آقای فلانی نگاه بکن و ببین خدا ، هزار رنگ است ! ببینید خدا ، هزار رنگ است !
« إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار... » این شب و روز ، این گرما و سرما ، این بهار و تابستان « لآیات لأولی الألباب » اینها همه آیه و عبور هستند . برای چه چیزی ؟ برای اینکه فکرت به کار بیفتد . یعنی خدای متعال تمام این عالم را به این شکلهای مختلف ، برو ، بیا ، امروز اینگونه ، فردا گونه ای دیگر ، خلق می کند تا اینکه قوّه ی تفکّر من تحریک بشود ،عقل من تحریک بشود ، فهم من بالا برود .
وقتی تفکّر آمد ، تخیّل می رود . چرا خداوند می گوید تفکّر بکنید ؟ چون بدبختی های ما از خیال است ، معصیت و همه ی گناهان از خیال است . « رأس کلّ خطیئة حبّ الدّنیا » یعنی خیال ، یعنی کشک ، یعنی سر بنده ی خدا تا ناف کلاه رفته و بیچاره و بدبخت شده است . با این همه ی این أحوال خدا از آن طرف هِی می خواهد این فکر وعقل را تحریک بکند. «الّذین یذکرون الله قیاما و قعودا » ، أولی الألباب چه کسانی هستند ؟ آن کسانی هستند که دائماً متذکّر هستند . در قیام ذکر دارند . منظور از ذکر این نیست که یک تسبیح در دستش بگیرد و راه برود و لاإله إلّا الله بگوید ! بلکه نگاه می کند و می گوید : چه شد ؟ موضع چیست ؟ « و قعوداً » یعنی وقتی که نشسته است ، حواسّش جمع است .
مرحوم علّامه طباطبایی روی زمین نشست ، برایش میوه آوردند یک سیب برداشت و نیم ساعت به آن نگاه کرد ، هِی بالا و پایین کرد . قعوداً همین است . « و علی جنوبهم » وقتی که می خوابند باز هم متذکّر هستند . لذا مرحوم علّامه می فرمودند : وقتی که سالک می خوابد همین طور ذکر « لاإله ألّا الله» را بگوید تا بخوابد . آن ذکر به او کمک می کند . منظور از « علی جنوبهم » تفکّر و محاسبه ی نفس هم می باشد.« ویتفکّرون... » به چه چیزی فکر می کنند ؟ « فی خلق السّماوات و الأرض » .
و بعد می گویند : « ربّنا ما خلقت هذا باطلاً » خدایا تو اینها را باطل خلق نکردی .
خدا می گوید من این اختلاف ، پاییز و زمستان و بهار ، نو وکهنه را خلق کردم ، روییدن علفها ، سبز شدن درختها ، جاری شدن سیل ها و بیدار شدن حیوانات و نو شدن را به وجود آوردم تا توبه این مطلب برسی و بگویی : « ربّنا ما خلقت هذا باطلاً » . تو از بطلان ، از عدم و از مجاز به حقیقت برسی .از اعتبار به واقعیّت برسی . آیا ما اینگونه هستیم ؟ نه ، ما به علف که نگاه می کنیم ، به به می گوییم وبه جای اینکه عقل ما تیز بشود ، گوش های ما تیز می شود و محو آن می شویم . در این صورت به جای اینکه با این حقیقت از باطل بیرون بیاییم ، در باطل می افتیم و باطل ما بیشتر می شود . آقا ببینید ما به قول مشهدی ها چقدر چَپَکی راه می رویم ! خدا چه کار بکند ؟
« وقنا عذاب النّار » و با این وضع و حال می گوید : خدایا از آتش جهنّم به تو پناه می برم . آتش جهنّم چیست ؟ همین بدبختی است که امروز دامن مردم دنیا و مردم ما را گرفته است . اینکه خدا می خواهد اینها را بیرون بکشد ولی اگر خدا را به اینها بدهی ، او را می کشانند و می آورند سر سفره ی هفت سین خود می گذارند ! نمی آورند ؟ قرآن می گذارند ، و می گویند حاج آقا چه کسی گفته که بد است ؟ شراب که نیست ،ما قرآن می گذاریم و می خوانیم . بنده ی خدا ظاهر قرآن که دردی را از تو دواء نمی کند . حقیقت قرآن ، این سفره و اهل سفره را نفرین می کند ، حال تو بر سر سفره قرآن گذاشته ای که چه شود ؟حقیقت قرآن را بیاور ببینیم چه کسی گفته است که هر کجا که قرآن است آنجا درست است ؟ مثل این است که یک دزد بگوید : خب ،« بسم الله الرّحمن الرّحیم « دو ، سه تا آیه هم بخواند و کارش را شروع بکند ! آیا این کار درست است ؟ و دزدی او تأیید می شود؟ نعوذ بالله ، کسی می خواهد شرب خمر بکند ، اگر قرآن بخواند ، این عمل او درست می شود ؟
این هم از آن بازیها و وسوسه های شیطانی است که می گویند ما قرآن می خوانیم . قرآن به کمرت بزند ! تو برخلاف قرآن عمل می کنی ! این قرآن ، چه قرآنی است ؟ این قرآن تو ، همان قرآنی است که أمیرالمؤمنین فرمود : از روی نیزه ها پایین بیندازید . این کار قرآن سر نیزه کردن است ! چرا ؟ برای اینکه خود مان را فریب بدهیم . دقّت می کنید ؟ حالا دعا بکن ، اشک بریز و گریه هم بکن .
در روایتی هست که « خداوند گاهی به اهل نفاق اشک چشم می دهد .» بنده خیلی جستجو کردم ولی آن را پیدا نکردم ، اگر شما جایی به آن برخورد کردید به من بگویید . در مجلس می بینی گریه می کند ، چه گریه ای ! اشک چشم دارد . لذا داریم که این اشک را خدا به او داده است و مکر خداست . به خدا پناه ببریم .
اگر تو طالب قرآن هستی ، دنباله رو قرآن هستی ، این کارها را نباید انجام بدهی ! این قرآن همان قرآنی است که سنّی ها می خوانند .مگرآنها انجیل می خوانند ؟ إن شاء الله خدا نصیب بکند ، در مسجدالحرام که می روی ، اینها صبح تا شببه أنحاء و أقسام و أشکال ، خوابیده ، « یتذکّرون » در قیام و قعود هستند . « علی جنوبهم »پایش سمت مسجدالحرام هوا کرده و خوابیده ، دراز کشیده و یک دستش زیر سرش ، قرآن می خواند . چقدرهم زیاد می خوانند ! هر چقدر که من و شما و شیعه ها قرآن نمی خوانیم ، آنها می خوانند. این قرآن همان قرآن است ! کجا می خواند ؟ در مسجد پیغمبر . کجا می خواند ؟ در مسجدالحرام . انجیل و تو رات نمی خواند ! رمّان ، داستان هزارو یک شب کرد شبستری را نمی خواند ، قصّه ی لیلی و مجنون نمی خواند ! بلکه مشغول خواندن قرآن است .
« ربّ تال (قارئ ) للقرآن والقرآن یلعنه » قرآن او را لعنت می کند . آقا جان ! این قرآنی که دست تو است ، همین قرآن می گوید : « أطیعوا الله و أطیعو الرّسول و أولی الأمر منکم »،آقای وهّابی همین « أولی الأمر منکم » را که قرآن می گوید اطاعت بکن ، أولی الأمر تو کجاست ؟ کو ؟ او را نشان بده ببینم ! این قرآنی را که ما سر سفره های هفت سین می گذاریم ، در وجود خود هزار بار می گوید : آقا خرافات را کنار بگذارید.هفت سین و هفت شین چیست ؟ إن شاء الله أصل هفت سین را در سلسله مقالات در دو سه شماره بعدش خواهیم آورد که اصلا ، أصل هفت سین چه بوده است ؟هفت شین بوده که یکی از شین ها هم شراب بوده است . در حالی که این مردم مسلمان ما می خواهند اینها را پاس بدارند ! خب ،آقا جان ! تو که می خواهی پاس بداری ، پس أصل آن را پاس بدار. بنده شنیده ام که الآن دیگر هفت شین می اندازند واین هفت شین ، شکربوده و شهد که همان عسل هست بوده ، شربت بوده ، شراب بوده ، شیر بوده ، شمشاد بوده است . بعد از اسلام خواستند که اینها را اسلامی بکنند ، لذا آنها را هفت سین کردند.ما خدا را شکر می کنیم و درودو رحمت و سلام و صلوات خدا بر پیامبر، برأمیرالمؤمنین، بر فاطمه زهرا، بر أئمّه یأطهار، برامام زمان، بر أولیاء،بر علماء راستین، بر عرفای بالله و ربّانی که جلوی نفس وهوای نفس را در زمانخودشان گرفتند و یک سر سوزن پا را از مقام عبودیّت فراتر نگذاشتند و به وسیله ی عقل به حقیقت ولایت مطلقه ی کلّیّه یإلهیّه رسیدند .
لذا در جلسه ی اوّل گفتیم که بزرگان بیشتر از همه چیز به عقل بها می دادند ، به فهم ، به علم و إدراک و شعور بها می دادند.
خدا رحمت بکند اینهایی را که امروز دست ما را گرفتند و این سفره های باطل، اینسفره های پوچ، این سفره های شکم، این سفره های خیالات و توهّمات وتکبّرات و تجمّلات را از میان ما برداشتند و ما را بر سفره ی ولایت، برمائده ی عید غدیر، بر سفره اتمام و إکمال دین آوردند و نشاندند . واقعاً این چه سفره ای است؟آقا بیایید سر سفره ی دین بنشینید ، سر سفره إکمال دین، اتمام نعمت،رضایتخدا، اسلام، أمیرالمؤمنین علی علیه السلام بنشینید.
إن شاء الله که قدر بدانیم و قدردان باشیم. اگر روزی هزار بار شکر بکنیم باز هم کم است.
اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .