عالیترین اعجاز اولیای الهی وجود خود و کلام گهربارشان است که حق را از باطل تمییز داده و راه صواب و منطق را مبرهن می نماید؛ امام حسن عسکری علیه السلام بیانات بسیار گرانبهایی در جواب یکی از دوستانشان دارند که از حضرت درخواست اعجاز نموده بود که مقاله حاضر به بیان آن اختصاص دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
رویاروئی مردم با حق و حقیقت در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
برگرفته از سخنرانی های حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
وَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ الْهَرَوِیُّ قَالَ خَرَجَ تَوْقِیعٌ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام إِلَى بَعْضِ بَنِی أَسْبَاطٍ قَالَ کَتَبْتُ إِلَیْهِ أُخْبِرُهُ عَنِ اخْتِلَافِ الْمَوَالِی وَ أَسْأَلُهُ إِظْهَارَ دَلِیلٍ
(قاسم هروى گفت: از طرف حضرت عسکرى علیه السّلام توقیعى صادر شد براى یکى از بنى اسباط.
او ماجرا را اینگونه بیان می کند:
من نامهاى نوشتم براى آن جناب و تذکر دادم که دوستان درباره شما اختلاف دارند تقاضا دارم دلیل و معجزهاى اظهار بفرمائید.)
فَکَتَبَ إِلَیَّ : وَ إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَاقِلَ لَیْسَ أَحَدٌ یَأْتِی بِآیَةٍ أَوْ یَظْهَرَ دَلِیلًا أَکْثَرَ مِمَّا جَاءَ بِهِ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدُ الْمُرْسَلِینَ فَقَالُوا سَاحِرٌ وَ کَاهِنٌ وَ کَذَّابٌ وَ هَدَى اللَّهُ مَنِ اهْتَدَى غَیْرَ أَنَّ الْأَدِلَّةَ یَسْکُنُ إِلَیْهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ .
(حضرت در جواب من نوشتند: خداوند عاقلان را طرف خطاب خویش قرار داده هیچ کس را یاراى آن نیست که معجزه یا دلیلى بیآورد بیشتر از آنچه خاتم الأنبیاء صلى اللَّه علیه و اله آورد اما با این وجود درباره آن حضرت گفتند که او ساحر و شعبده باز و دروغگو است.
خدای متعال هر که را قابل هدایت باشد، هدایت می کند. البته در کنار دلیل عقلی و منطقی، معجزه موجب آرامش خاطر بیشتری خواهد شد.)
وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَأْذَنُ لَنَا فَنَتَکَلَّمُ وَ یَمْنَعُ فَنَصْمُتُ
( این را باید بدانید که خداوند عزیز بما اجازه سخن گفتن می دهد پس صحبت مىکنیم و گاهى هم ما را از سخن باز می دارد در آن موقع است که ساکت خواهیم بود.)
وَ لَوْ أَحَبَّ أَنْ لَا یَظْهَرَ حَقّاً مَا بَعَثَ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَصَدَعُوا بِالْحَقِّ فِی حَالِ الضَّعْفِ وَ الْقُوَّةِ وَ یَنْطِقُونَ فِی أَوْقَاتٍ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرَهُ وَ یُنْفِذَ حُکْمَهُ النَّاسُ فِی طَبَقَاتٍ شَتَّى
و خدای متعال اگر نمىخواست حق آشکار شود، پیامبران را با مژده و تهدید نمىفرستاد، آنها حق را آشکار کردند در حال ضعف و قدرت و مردم را راهنمائى کردند در زمانهاى معین خداوند آنچه خود فرمود و حکم کرده اجرا خواهد کرد. )
وَ الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ مُتَمَسِّکٌ بِالْحَقِّ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعٍ أَصِیلٍ غَیْرُ شَاکٍّ وَ لَا مُرْتَابٍ لَا یَجِدُ عَنْهُ مَلْجَأً
(مردم ( در رویاروئی با حق و پذیرش آن ) چند دسته هستند،
عده ای هستند که بر پایه معرفت و بصیرت در راه رستگارى و نجات جویاى واقعیت اند اینها کسانی اند که به حق چنگ می زنند و خود را بشاخه اى محکم آویزان نموده شک و تردید ندارند و پناهى جز آن نخواهند داشت.)
وَ طَبَقَةٌ لَمْ تَأْخُذِ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِهِ فَهُمْ کَرَاکِبِ الْبَحْرِ یَمُوجُ عِنْدَ مَوْجِهِ وَ یَسْکُنُ عِنْدَ سُکُونِهِ
(دسته ى دیگر حق را از اهلش نمی جویند آنها مانند کسى هستند که با کشتى در دریا سفر نموده و موجهاى خروشان او را به هر طرف مىبرد وقتى موج ساکن می شود اینها هم آرام می گیرند.)
وَ طَبَقَةٌ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ شَأْنُهُمُ الرَّدُّ عَلَى أَهْلِ الْحَقِّ وَ دَفْعُ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ
گروهى دیگر شیطان آنها را فریب داده کار آنها رد کردن اهل حق است از رشگ و حسدى که دارند با باطل خود، جلوی حق را مىگیرند.)
فَدَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَالرَّاعِی إِذَا أَرَادَ أَنْ یَجْمَعَ غَنَمَهُ جَمَعَهَا فِی أَهْوَنِ السَّعْیِ
(آنهائى را که از خود ارادهاى ندارند و به چپ و راست می روند رها کن چوپان وقتى بخواهد گوسفندان خود را جمع کند با کمترین کوشش جمع مىکند.)
ذَکَرْتَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ مَوَالِیَّ فَإِذَا کَانَتِ الْوَصِیَّةُ وَ الْکِبَرُ فَلَا رَیْبَ وَ مَنْ جَلَسَ مَجَالِسَ الْحُکْمِ فَهُوَ أَوْلَى بِالْحُکْمِ أَحْسِنْ رِعَایَةَ مَنِ اسْتَرْعَیْتَ
(در نامه خود تذکر دادهاى که دوستان اختلاف دارند وقتى امام را معین نمایند و مشخص باشد دیگر شکى باقى نمىماند کسى که در مقام حکم بنشیند او شایسته حکم است متوجه کسانى باش که رعایت حال آنها را در اختیار تو گذاشتهاند)
وَ إِیَّاکَ وَ الْإِذَاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَةِ فَإِنَّهُمَا یَدْعُوَانِ إِلَى الْهَلَکَةِ
(مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و جویاى ریاست شوى که این دو کار موجب هلاکت مىشود.)
ذَکَرْتَ شُخُوصَکَ إِلَى فَارِسٍ فَاشْخَصْ خَارَ اللَّهُ لَکَ وَ تَدْخُلُ مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِناً وَ أَقْرِئْ مَنْ تَثِقُ بِهِ مِنْ مَوَالِیَّ السَّلَامَ وَ مُرْهُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّ الْمُذِیعَ عَلَیْنَا حَرْبٌ لَنَا
(در نامه خود نوشتهاى که تصمیم دارى به فارس ( ایران ) بروى برو خدا برایت خیر پیش آورد انشا اللَّه بسلامت وارد مصر خواهى شد به دوستان ما که اطمینان به آنها دارى سلام مرا برسان به ایشان بگو تقوى و پرهیزگارى پیشه گیرند و در امانت خیانت نورزند و بگو هر کس موجب افشاء امر امامت شود مثل اینست که با ما بجنگ پرداخته است.)
قَالَ فَلَمَّا قَرَأْتُ وَ تَدْخُلُ مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمْ أَعْرِفْ مَعْنَى ذَلِکَ فَقَدِمْتُ إِلَى بَغْدَادَ وَ عَزِیمَتِیَ الْخُرُوجُ إِلَى فَارِسَ فَلَمْ یَتَهَیَّأْ ذَلِکَ فَخَرَجْتُ إِلَى مِصْر (بحار الأنوار ج50 ص 297)
(گفت وقتى نامه را خواندم از جمله ى (وارد مصر خواهى شد انشا اللَّه) چیزى نفهمیدم. به بغداد رفتم و تصمیم رفتن به فارس داشتم ولى امکان پیدا نشد بجانب مصر رفتم )