گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


خانم رباب علیهاالسلام که بود؟

یکی از زنان عارفه به حق اهل بیت علیهم السلام که از حاضران در صحنه کربلا بوده حضرت رباب علیهاالسلام همسر سیدالشهداء علیه السلام و مادر خانم سکینه و آقا علی اصغر علیهما السلام است. تمام مورخین اسلام این بانوی برازنده را ستودند، از جمله سید محسن أمین در أعـیان الشیعه أوصاف حضرت رباب را این گونه بیان می کند: رباب از برترین زنان زمان خود و بانویی در کمال ادب و فهم و جمال بود

بسم الله الرحمن الرحیم

خانم رباب علیهاالسلام که بود؟

منبع سلسله یادداشت ها تالیف حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

یکی از زنان عارفه به حق اهل بیت علیهم السلام که از حاضران در صحنه کربلا بوده حضرت رباب علیهاالسلام همسر سیدالشهداء علیه السلام و مادر خانم سکینه و آقا علی اصغر علیهما السلام است

تمام مورخین اسلام این بانوی برازنده را ستودند، از جمله سید محسن أمین در أعـیان الشیعه أوصاف حضرت رباب را این گونه بیان می کند: کانت من خیار النّساء، جمالاً و أدبـاً و عقلاً؛ (أمین، 1421: 6/ 449 ) رباب از برترین زنان زمان خود و بانویی در کمال ادب و فهم و جمال بود

در نسب حضرت رباب آمده است که وی دختر امرؤالقیس بن عدی اسـت. پدرش از اعـراب شام و نصرانی بود و در خلافت عمر مسلمان شد. از مادر رباب نیز با نام هند الهنود دختر ربـیع بـن مسعود بن مصاد بن حصن بن کعب یاد شده است (امین، ۱۴۲۱: ۶/۴۴۹)

البته امرؤ القیس پدر حضرت رباب علیها السلام غیر از «امرؤا القیس بن عابس کندی» از شـعرای معروف جاهلیت، صاحب قصیدۀ معروف از معلقات سبعه است. او هشتاد سال پیش از بعثت از دنیا رفته بود (خراسانی، بی تا: 243)

طبق نقل های متعدد تاریخی پدر جناب رباب در زمان خلافت عمر بن خطاب از شام به مدینه آمد تا مسلمان شود عوف بن خارجه مزی نقل می کند:

نزد عمر در مسجد پیامبر  بـودم. در ایـن هنگام، مردی نزد عمر آمد و خـواست مسلمان شود. عمر نـام او را پرسـید و او گفت: من مسیحی هستم و نـامم امـرؤالقیس کلبی است. عمر او را شناخت و علّت اسلام آوردنش را پرسید. امرؤالقیس گفت: آمده ام به اسـلام مـشرف شوم و آداب آن بیاموزم. بعد از این کـلام بـود کـه مسلمان شد و حـکومت مـسلمانان «قضاعه» که در شام بـودند بـه او داده شد.

نقل است وقتی امرءالقیس اسلام آورد و از مجلس به سمت منزل خود بیرون رفت، امیر مومنان علیه السلام که نظاره گر این مرد شریف بود چنانچه شیفته وی شد که بلافاصله دنبال او با حسنین از مسجد خارج شدند. حضرت نزدیکش رفت و بـه او فـرمود: من علی بن ابی طالب پسرعموی پیامبر صلی الله علیه و آله هستم و این دو حسن و حسین فرزندان من و فرزندان فاطمه دختر پیامبر اسلام هستند. نکته اینجاست که مولی امیرمومنان علیه السلام چه چیزی را در وی دیده بود که به او فرمود: ما می خواهیم با تو پیوند خویشاوندی برقرار کنیم آیا قبول می کنی؟ او هم چنان شریف و بزرگ بود و معلوم می شود از فهم و بصیرت کافی برخوردار که دخترش محیاه را به حضرت تزویج نمود؛ و دختر دیگرش سلمی را به امام حـسن علیه السلام و حضرت رباب علیها السلام را هم به تزویج امام حسین علیه السلام درآورد. (ابن عساکر، بی تا: 69/ 119)

از ماجرای قبول این ازدواج می توان فهمید که اسلام آوردن امـرء القـیس از روی شـناخت و بینش واقعی بوده که بـا یـک پیـشنهاد از سوی امام علی علیه السلام، سه دختر خود را به این خانواده داد.

بنابراین در همان سال 14 یا 16 هجری - که تـاریخ اسـلام آوردن امرؤالقیس است - رباب به ازدواج حضرت سیدالشهداء علیه السلام درآمد؛ چنان که مشهور بین مورخان نیز همین است. ایشان نخستین زنی اسـت کـه بـه حباله نکاح حضرت سیدالشهداء علیه السلام درآمده است (محلاتی، بی تا: 3/ 315)

وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام علاقه ای شدید به حضرت رباب داشت و گاه ایـن عـلاقه را در قالب اشعاری بیان می کرد:

کان الحسین یحبّها [الرّباب] حُبّاً شدیداً... (ابن جوزی)

أحبّ الحسین زوجته الرّبـاب حـباً شدیداً و کان بهما معجباً یقول فیها الشعر: (ابن کثیر، 1413: 8/ 209)

کَأنَّ الَّیلَ مَوصُولٌ بـِلَیلٍ/ إذا زارَت سـُکَینَةُ وَ الرُّبابُ؛ (خراسانی، بی تا: 243)

از جمله شواهد، شعری اسـت کـه حـضرت سیدالشهدا در زمانی که حضرت رباب و سکینه بـرای دیـدن خویشان خود از حضرت دور بودند می نگاشت:

«گویا شب به شب متصل است/ زمانی کـه سـکینه و رباب به دیدن کسی بـروند» کـنایه از این‌که روزی بـرایم وجـود نـدارد و همه‌اش مانند شب تاریک می‌گذرد.

همچنین در وصف حضرت ربـاب و سـکینه، آمـده است که سـیدالشهدا علیه السلام چـنین می فرمود:

 لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحـِبُّ داراً

تـَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ

 

اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی

وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ

(سوگند به جـان‌ تـو، همانا من خانه‌ای‌ که‌ در آن سکینه و ربـاب بـاشد دوست دارم. آن دو را دوسـت دارم و بـیشتر امـوالم را در راه آن دو بخشش می‌کنم و به سـرزنش ملامت‌گران اعتنایی ندارم.) (امین، ۱۴۲۱: ۶/ ۴۴۹)

شیخ مفید می نویسد: رباب دو فرزند از امام حسین علیه السلام داشـت؛ یـکی سـکینه و دیگری عبداللّه. عبداللّه (علی اصـغر) کـه در روز عـاشورا، در حالی که کودکی بیش نبود، در آغوش پدرش به شهادت رسید (مفید، 1388: ۲/ ۱۳۵ )

در صبوری، حضرت رباب علیه السلام را زینب ثانی گفته اند مادری بود که شاهد شکافته شدن حنجره تشنه فرزند شش ماهه اش بود

وقتی حرمله را به نـزد مـختار بـردند، مختار از او پرسید: ای ملعون! هیچ وقت در کربلا دلت به حال امام حسین علیه السلام نسوخت؟ گـفت: آری! پس از شـهادت علی اصغر، هنگامی که حسین به خیمه ها برگشت، طفل کشتۀ خود را زیر عبا گرفته بود. در این وقـت دیـدم کـه زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ها ایستاده، گـویا مـادر آن طفل شیرخوار بود. همین که چشم حسین به مادر او افتاد، برگشت و چند دقیقه ای تـأمل کـرد؛ سـپس به سوی خیمه آمد، باز خجالت کشید و برگشت و این حرکت را سه بار ادامه داد. مختار گـفت: آخـر چه شد؟ گفت: بالأخره حسین از مرکب به زیر آمد و گودالی کند و طفل را در آن دفن کـرد. (اسـماعیلی یـزدی، بی تا: 547)

صدرالدین واعظ قزوینی در این باره می گوید:

امام حسین علیه السلام قنداقۀ علی اصغر را به خون آغشته کـرد و سـپس آن را دفن نمود. (واعظ قزوینی، بی تا: 2/ 103)

به نقل از مورخان، حضرت رباب ، در سفر کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفـت. سـپس به مدینه باز گشت و به مـدّت یـک سال بـرای سـید الشـهدا علیه السلام عزاداری کرد و مرثیه هایی نـیز در سوگ آن حضرت سرود. وی خواستگارانی از اشراف و بزرگان قریش را ردّ کرد و حاضر نشد با کسی ازدواج کند (ابـن اثـیر، 1399: ۴/ ۸۸).

خانم رباب در سوگ اباعبداللّه پیوسته گریان بـود و زیـر سـایه نـمی رفت. از فـرط گریه و اندوه بـر شـهادت حسین علیه السلام یک سال بعد - در سال 62 هجری - جان باخت. (ابن اثیر، 1399: 4/ 88 )

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لَمَّا قُتِلَ الْحُسَینُ علیه السلام أَقَامَتِ امْرَأَتُهُ الْکلْبِیةُ عَلَیهِ مَأْتَماً وَ بَکتْ وَ بَکینَ النِّسَاءُ وَ الْخَدَمُ حَتَّی جَفَّتْ دُمُوعُهُنَّ وَ ذَهَبَتْ فَبَینَا هِی کذَلِک إِذَا رَأَتْ جَارِیةً مِنْ جَوَارِیهَا تَبْکی وَ دُمُوعُهَا تَسِیلُ فَدَعَتْهَا فَقَالَتْ لَهـَا مـَا لَک أَنْتِ مِنْ بَینِنَا تَسِیلُ دُمُوعُک قَالَتْ إِنِّی لَمَّا أَصَابَنِی الْجَهْدُ شَرِبْتُ شَرْبَةَ سَوِیقٍ قَالَ فَأَمَرَتْ بِالطَّعَامِ وَ الْأَسْوِقَةِ فَأَکلَتْ وَ شَرِبَتْ وَ أَطْعَمَتْ وَ سَقَتْ وَ قَالَتْ إِنَّمَا نُرِیدُ بِذَلِک أَنْ نَتَقَوَّی عَلَی الْبُکاءِ عـَلَی الْحـُسَینِ؛ (کلینی، بی تا: 1/466، باب مولد الحسین بن علی(ع)، ح9)

هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسرش از قبیلۀ کلبی برایش مجلس ماتم و عزا گرفت و خودش همراه زنان و خادم ها می گریستند، تا آن که اشـک چـشمانشان خشک شد. روزی دید یکی از زنان خدمتکار گریه می کند، در حالی که اشک هایش جاری است. به او گفت: چرا در بین ما تنها اشک تو جاری است؟ پاسخ داد: من مقداری سویق خورده ام. او وقتی ایـن مـطلب را شـنید، دستور داد طعام و سویق بیاورند. هـمگی خـوردند و گـفت: با این کار می خواهیم قدرت گریه بر امام حسین پیدا کنیم.

حضرت رباب علیهاالسلام این مدت یک سال عزاداری را از زیر آفتاب به زیر سقف یا سـایه نـرفت تـا این که بدنش فرسوده شد و از فرط اندوه و غصه از دنیا رفت (امـین، 1403: 6/ 449)

گویا وی پس از آن که به چشم خود بدن مطهر امام حسین را بـرهنه در مـقابل آفتاب دید، با خود عهد کرد در سایه زندگی نکند؛ چنان که نقل شـده اسـت هنگامی که حضرت زینب علیها السلام از او خواست همراه دیـگر بـانوان بـه زیر سقف و سایه بیاید و عزاداری کند، نـپذیرفت و فـرمود: « از هنگامی که دیدم جسم آقای من حسین زیر حرارت خورشید است، با خـودم عـهده کرده ام تا هنگامی که زنـده هـستم زیر سـایه نـروم» (قـمی، بی تا: 1/ 464)

روز وفات حـضرت رباب علیها السلام مشخص نیست، ولی قدر مسلّم تا یک سال بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام حـیات داشـت (محلاتی، بی تا: 3، 313)

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.