یکی از شاگردان مرحوم علامه طهرانی قدس سره نقل میکرد: ایام فتح خرمشهر بود که در منزل مرحوم علامه روی بالکن مشغول کار کردن بودم و ایشان در مکتبه ( کتابخانه) خود مشغول تالیف بودند که در آسمان صدای عبور هلی کوپتر بلند شد و مرحوم علامه تشریف آوردند بیرون و پرسیدند چه خبر است؟ عرض کردم...
یکی از شاگردان مرحوم علامه طهرانی قدس سره نقل میکرد: ایام فتح خرمشهر بود که در منزل مرحوم علامه روی بالکن مشغول کار کردن بودم و ایشان در مکتبه ( کتابخانه) خود مشغول تالیف بودند که در آسمان صدای عبور هلی کوپتر بلند شد و مرحوم علامه تشریف آوردند بیرون و پرسیدند چه خبر است؟ عرض کردم: هلیکوپتری مشغول دور زدن در آسمان است و چیز خاصی نیست در این ایام اینها در شهر تردد میکنند و نظارت دارند. نگاهی به آسمان نموده و فرمودند: این هلی کوپتر آیتاللهخمینی است و ایشان برای شکرانه فتح خرمشهر به زیارت حضرت امام رضا آمدهاند.
این سخن بر من خیلی سنگین آمد و با خود گفتم در این شلوغی چگونه ممکن است که ایشان به مشهد بیایند.
شب در محضر ایشان و یکی از رفقا به حرم مشرف شدیم و در بدو ورد یک پیرمرد درشت هیکل ترک زبان با خوشحالی بسیار زیاد به سوی حضرت علامه آمد و دست به گردن ایشان انداخت و ایشان را بوسید و با زبان ترکی گفت آقا ایت الله خمینی به حرم آمده بودند.
و وقتی از زیارت فارغ شدیم و بر میگشتیم حضرت علامه رو به من کردند و عبایشان را روی سرشان کشیدند و فرمودند: آقای … ، فرض کنید بنده آیت الله خمینی، عبا را روی سرم میکشم و سوار هواپیما میشوم و از هواپیما پیاده میشوم و سوار هلی کوپتر میشوم و به حرم میآیم و هیچ کس هم نمیفهمد؛ آیا نمیشود؟