روزى شهید محراب آیت اللَّه مدنى به خادمش می گوید: هوس کباب کرده ام، مى توانى چلوکباب تهیه کنى؟ البته سعى کن از جایى بخرى که تمیز و غذایش خوشمزه و لذیذ باشد.
خادم مى گوید: من که هیچ وقت ندیده بودم آقا غیر از نان و گوجه یا پنیر و چاى شیرین غذاى دیگرى بخورد، با شوق و عجله گفتم: الان آماده مى کنم. زود حرکت کردم تا آقا از تصمیم خود برنگردد. هنگام حرکت به من فرمود: موقع آمدن غذا را در چیزى بپیچ تا دیگران متوجه نشوند. گفتم: به چشم! حرکت کردم و از رستورانى که آشنا بود، غذا تهیه کردم و با اشتیاق فراوان در حالى که آن را مخفى کرده بودم، به منزل برگشتم. سفرهاى در اتاق آقا پهن کردم و غذا را روى سفره گذاشتم.
عرض کردم: آقا! سفره آماده است. تا غذا سرد نشده بفرمایید.
فرمود: شما تشریف ببرید بیرون، بعد از نیم (یا یک) ساعت بیایید، ظرف و سفره را جمع کنید.
زمان مقرر به اتاق برگشتم، اما با شگفتى و ناراحتى متوجه شدم آقا غذا را میل نکرده اند، پیش خود خیال کردم لابد چیزى در غذا دیده یا باب میلش نبوده که نخورده اند. پرسیدم: غذا باب میل شما نبود؟! فرمود: غذا باب میل بود و هیچ مشکلى نداشت.
گفتم: پس چرا تناول نفرمودید؟ گفت: از اول هم بناى خوردن نداشتم.
چند روزى بود این نَفْس، هواى چلوکباب کرده بود. مى خواستم او را ادب کنم و به او بفهمانم اگر بخواهم مى توانم فراهم کنم، اما این کار را نمى کنم. خواستم غذا را جلوى چشم نفس قرار دهم، تا آن را ببیند و عطر آن را استشمام کند، وقتى به او ندادم، دیگر چنین هوسى نکند.
*مرحوم آیت الله شهید حاج سید اسدالله مدنی در 20 شهریور سال۱۳۶۰خورشیدی پس از اتمام مراسم نماز جمعه توسط منافین در محراب نماز جمعه به شهادت رسید و پیکر ایشان در قم تشییع و در بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.