گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


"حافظ" در منظر اولیاء الهی

از برجسته ترین شاعران نامی ایران و جهان جناب خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین شیرازی ملقب به حافظ است که وی را باید از برترین عرفای شیعه به شمار آورد تا جاییکه حضرت علامه طهرانی ره ایشان را شیخ العرفاء و سند الواصلین‏ می نامیدند؛ مقاله پیش روی به مناسبت روز بزرگداشت حضرت حافظ علیه الرحمة تقدیم می گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

"حافظ" در منظر اولیاء الهی

 

 

منبع: کتاب روح مجرد، ص: 343 تالیف علامه طهرانی ره

 

 

مرحوم قاضى رحمة الله علیه حافظ شیرازى را هم عارفى کامل میدانستند، و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر میفرمودند؛ ولى معتقد بودند که: ابن فارض که شاگرد محیى الدّین است از وى اکمل است؛ و از «دیوان حافظ» و از اشعار ابن فارض در «نَظمُ السُّلوک» (تائیّه کبرى) و غیره بر این مطلب شواهدى‏ ذکر مى‏ نموده ‏اند. از جمله میفرموده ‏اند: در تمثیل و بیان اصالت عشق و تَیَمان و محبّت خداوندى، حافظ میگوید:

 

 

عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم             با شیر اندرون شد و با جان بِدَر شود [1]

 

 

و همین محبّت و عشق را ابن فارض بدین عبارت بازگو میکند که‏:

 

 

وَ عِنْدِىَ مِنْها نَشْوَةٌ قَبْلَ نَشْأتى مَعى             أبَدًا تَبْقَى وَ إنْ بَلِىَ الْعَظْمُ [2]

 

 

یعنى «عشق و مستى من از شراب او، پیش از خلقت و ایجاد من است؛ و همینطور إلى الأبَد باقى خواهد ماند اگرچه استخوانم بپوسد.»

 

 

حافظ ابتداى عشق را بَدْوِ خلقت مادّى و طبیعى گرفته، و انتهایش را مرگ طبیعى میداند. امّا ابن فارض ابتدایش را قبل از خلقت (به هزاران و هزاران سال) که تا بى نهایت پس از خلقت باقى خواهد ماند میداند.

 

 

و حقّاً ابن فارض در این بیت معنى تجرّد از زمان و مکان را براى نفس آدمى، و ابدیّت و ازلیّت را براى وى در سیر مدارج نزول و صعود، در این نکته گنجانیده است که شعر حافظ بدین ذِروه نرسیده است.

 

 

ابن فارض در بیت پس از این بیت میگوید:

 

 

عَلَیْکَ بِها صِرْفًا وَ إنْ شِئْتَ مَزْجَها             فَعَدْلُکَ عَنْ ظَلْمِ الْحَبیبِ هُوَ الظُّلْمُ‏

 

 

ظَلْم با فتحه ظاء به معنى آب دهان است؛ و معنى این بیت اینطور مى ‏شود: بر تو باد به ذات و نفس محبوبه (و عدم تجاوز و تنازل از آن به چیز دیگرى) و اگر أحیاناً خواستى از ذات و نفس او تنازل نمائى و آن ذات صرف و نفس مجرّد و نور را به چیز دگرى مخلوط و ممزوج کنى، متوجّه باش که: در اینصورت فقط به آب دهان او تجاوز کن، و آن را با ذات محبوبه در هم بیامیز! و مبادا غیر از آب دهان وى به چیزى غیر آن توجّه نمائى که این ستمى است بزرگ؛ بلکه یگانه ظلم و ستم است.

 

 

مرحوم قاضى میفرموده است: مراد از ظَلْمُ الْحَبیب، آل محمّد علیهم السّلام مى ‏باشند. زیرا که در این بیت دعوت به توحید محض است و استغراق در ذات احدیّت و عدم تنازل از آن به هر چیز دگرى که فرض شود و تصوّر گردد. امّا آل محمّد علیهم السّلام در این تعبیر راقى عرفانى و کنایه بدیعه سلوکى، به منزله ظَلمُ الحَبیب یعنى آب دهان محبوبه است که شیرین‏ترین و آرام بخش‏ترین و خوشگوارترین چیز از هر چیزى است، و از ذات محبوبه گذشته، هیچ چیز به حلاوت آن نیست؛ در اینصورت در مقام کثرت و تنازل از آن وحدت حقیقیّه، فقط به آل محمّد علیهم السّلام تمسّک جو و با آنان بیامیز که در هیچیک از نشت عالم وجود از مُلک و مَلَکوت به مثابه آنان موجودى آرام بخش تر، و به مانند ایشان از جهت سعه ولایت و گسترش آیتیّت و أقربیّت به ذات أحدیّت چیزى نیست.

 

 

مکیدن لبان و نوشیدن آب دهان محبوبه از لحاظ قرب و فناء و اندکاک در هستى ذات و نفس محبوبه، بزرگترین و قوى‏ترین چیزى است که اتّحاد با خود محبوبه را میرساند، و در صورت مَزْج و خَلْط وى با چیز دیگر، از خود محبوبه حکایت میکند. و در این تشبیه و استعاره بدیعه عرفانیّه، آل محمّد علیهم السّلام را با حضرت ذات احدیّت و فناء و اندکاک در آن ذات ما لا اسمَ لَهُ وَ لا رَسْمَ لَه چنان متّحد و واحد قرار داده است که اقرب از آن متصوّر نیست.

 

 

بنابراین ظَلمُ الحبیب که در مقام بقاءِ بعد از فناء لازم و براى سالک ضرورى است، غیر از عترت حضرت ختمى مرتبت و آل محمّد نخواهد بود.

 

 

شاهد بر این مدّعى‏ است آنچه این عارف بلند پایه در یائیّه خود میگوید:

 

 

ذَهَبَ الْعُمْرُ ضیاعًا وَ انْقَضَى             باطِلًا إذْ لَمْ أفُزْ مِنْکُمْ بِشَىْ‏

 

 

غَیْرَ ما اولیتُ مِنْ عِقْدى وَ لَا             عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ حَقًّا مِنْ قُصَىّ [3]

 

 

«عمر من ضایع شد و به باطل سپرى گشت؛ چرا که من بهیچوجه به حقیقت شما نرسیدم و کامیاب نشدم، غیر از عَقد و گره ولایت عترت برانگیخته شده به حقّ از اولاد قُصَىّ (عترت و خاندان محمّد بن عبد الله ... ابن قُصَىّ) که آن به من رسیده است.»

 

 

یعنى نتیجه یک عمر سیر و سلوک إلَى اللَه، وصول به ولایت عترت طاهره و گره خوردن و عقد ولاءِ ایشان است که بطور مِنْحه و بخشش به من اعطاء شده و من از آن کامیاب و فائز گردیده ‏ام.

 

 

از اینجا اوّلًا بدست مى‏ آید که:

سیر و سلوک صحیح و بى غِشّ و خالص از شوائب نفس امّاره، بالاخره سالک را به عترت طیّبه میرساند، و از انوار جمالیّه و جلالیّه ایشان در کشف حُجُب بهرمند مى‏سازد. و ابن فارض که مسلّماً از عامّه بوده و مذهب سنّت را داشته است و حتّى کنیه و نامش أبو حَفْص عُمَر است، در پایان کار و آخر عمر از شرب مَعین ولایت سیراب و از آب دهان محبوب ازل سرشار و شاداب گردیده است.

 

 

و ثانیاً: همانطور که مرحوم قاضى قَدّس الله نفسَه فرموده‏اند، وصول به مقام توحید و سیر صحیح إلَى اللَه و عرفان ذات احدیّت عَزّ اسمُه بدون ولایت امامان شیعه و خلفاى به حقّ از علىّ بن أبى طالب و فرزندانش از بتول عذراء صلواتُ الله علَیهم محال است.

 

 

این امر درباره ابن فارض مشهود، و درباره بسیارى دیگر از عرفاى عالیقدر همچون محیى الدّین عربى، و ملّا محمّد رومى و فرید الدّین عطّار نیشابورى و أمثالهم به ثبوت و تحقّق رسیده است.

 

 

و حاصل مطلب آنستکه: از ارتباط دقیق معانى «فتوحات» با اشعار ابن فارض، و با در نظر گرفتن آنکه محیى الدّین عربى استاد ابن فارض مصرى بوده است و در راه و طریق و سلوک، گفتارشان هماهنگ بلکه مشابه و متّحد است، و نتیجه سلوک ابن فارض رسیدن به وَلاءِ اهل بیت عصمت بوده است؛ این نتیجه و ثمره را مى‏توان در سلوک و راه محیى الدّین مشاهده نمود.

 

 

مرحوم قاضى میفرموده ‏اند: محیى الدّین روزى به ابن فارض گفت: خوب است شما شرحى بر دیوان خود بنویسید! ابن فارض گفت: حضرت استاد! «فتوحات مکّیّة» شما شرح دیوان من است‏.

 

 

پانویس:

 

 

[1] «: دیوان حافظ» با تصحیح دکتر رشید عیوضى و دکتر اکبر بهروز، ص‏ 532

 

 

[2] «دیوان ابن فارض» طبع دار صادر- دار بیروت (سنه 1382) میمیّه، ص 143، سطر 35

 

 

[3] «دیوان ابن فارض» یائیّه آن که اوّلش اینست: سائِقَ الاظعانِ یَطْوى البیدَ طَىّ، ص؛ و دانشمند گرامى و محقّق عالیقدر و صدیق دیرین ما حضرت آقاى حاج سیّد جلال الدّین آشتیانى دامت برکاته در پیشگفتار کتاب «مَشارقُ الدَّرارىّ» سعید فَرَغانى در ص یازده مرقوم داشته‏اند که:

 

 

ابن فارض در این اثر بنا به مشرب تحقیق و مختار، معتقد است که: جهت ولایت حضرت ختمى نبوّت قطع نمى‏شود، و ولىّ کامل در هر عصر، قائم مقام نبوّت است و وارث این مقام، عترت و اهل بیت نبوّت میباشد، لذا گوید:

 

 

بِعترتِهِ اسْتَغْنَتْ عَنِ الرّسُلِ الوَرَى             و أولادِه الطّاهرینَ الائمّةِ

 

 

در بعضى از نسخ چاپى و خطّى تائیّه عبارت «و أصْحابِهِ و الطّاهرینَ ...» آمده است؛ و چون بعضى از نسخه نویسان سنّى مشرب بوده‏اند، أولادِهِ را به أصحابِهِ تبدیل کرده‏اند.

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.