اول ربیع الاول مصادف است با هجرت نبی اسلام صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه و همزمان است با واقعه بسیار مهم لیلة المبیت واقعه ای که خداوند به سبب آن به وجود امیر مومنان علیه السلام بر تمامی ملائکه فخر فروخت.
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان لیله المبیت و ایثار و فداکارى أمیر المؤمنین نسبت به رسول الله
منبع: کتاب امام شناسی تالیف مرحوم علامه طهرانی ج 1 ص 118 با اختصار
أمیر المؤمنین علیه السلام در تمام مراحل با پیغمبر اکرم بودند، و خود را فداى آن حضرت مى نمودند، در ایثار دقیقه اى فروگذارى نمى نمودند، کفار قریش مسلمین را بسیار شکنجه مى نمودند تا آنکه مجبور شدند به اذن حضرت به حبشه هجرت کنند.
چون ابو طالب از دنیا رفت، تعدّى قریش بر آن حضرت شدید شد، دیگر از هیچ آزارى خوددارى نمى نمودند، در منزل آن حضرت پیوسته سنگ و چوب پرتاب مى کردند، و در راه خاک بر سر ایشان مى ریختند.
تا آن که انصار مدینه به خدمت ایشان آمده، و ایمان آوردند و با آن حضرت بیعت کردند بآنکه اگر آن حضرت به مدینه رود مانند خود و اولاد خود آن حضرت را حفظ کنند، و از دشمنان آن حضرت ممانعت نمایند.
از طرفى کفار قریش دیدند که بهر قسم که خواهند آن حضرت را از دعوتش منع کنند نشد، با وعده و با وعید هم نشد، و روز به روز بر عدّه مسلمین افزوده مى گردد.
آخر الامر قرار گذاردند در دار الندوة مجلسى گرد آورده و درباره آن حضرت تصمیم نهائى را بگیرند.
چهل نفر از دانایان مُجرَّب در دار النَّدْوَة گرد آمدند، و پس از گفتگوهائى طویل تصمیم گرفتند پیغمبر را بکشند، بدینطریق که اگر از هر قبیله یک نفر براى شرکت در قتل آن حضرت انتخاب گردد، و آنان یک مرتبه در مجلس واحد آن حضرت را بکشند؛ چون خون آن حضرت در میان قبایل پخش مى گردد، لذا بنى هاشم نمى توانند با آن قبایل نبرد نموده، حاضر به دِیَه مى شوند، و این مهمّ نیست آنها دیه آن حضرت را به بنى هاشم مى پردازند.
بر این میعاد تصمیم گرفتند، و از هر قبیله یک شخص شجاع انتخاب نمودند، تا در شب معین بدون اطلاع احدى در منزل رسول خدا ریخته، و بدن مبارکش را در زیر شمشیر قطعه قطعه کنند.
جبرائیل آن حضرت را از این قضیه آگهى داد. و آن حضرت را امر نمود که أمیر المؤمنین را در جاى خود و در بستر خود بخواباند، و خود از مکه به مدینه هجرت کند.
حضرت رسول اکرم، أمیر المؤمنین را طلبیدند، و فرمودند که خداى من به من امر نموده است که امشب هجرت کنم، آیا راضى هستى در بستر من بخوابى، تا کفار قریش تو را بجاى من گیرند، و از رفتن من اطلاع حاصل نکنند؟
أمیر المؤمنین عرض کرد: یا رسول الله! اگر من در جاى شما بخوابم جان شما بسلامت خواهد بود؟
فرمود: بلى، عرض کرد جان من فداى شما باد، خندان و شاد شد، و فوراً به سجده افتاد، و این اولین سجده شکرى است که در اسلام بجاى آورده شده است.
أمیر المؤمنین خود را حاضر نمود که شب در منزل رسول الله در بستر آن حضرت بیتوته کند، و در هر لحظه خود را طعمه ده ها شمشیر بران قرار دهد.
قریش پیوسته از منزل آن حضرت به فراش رسول خدا نگاه مى کردند، و على را در فراش خوابیده مى دیدند، و گمان مى کردند که پیغمبر خوابیده است، تا چون صبح شد و در فراش، على را یافتند؛ با خود گفتند محمد از مکه بیرون نرفته است، اگر بیرون مىرفت على را نیز مسلماً با خود برده بود.
همین مطلب آنها را در اشتباه انداخته از تفحص پیغمبر در خارج مکه مأیوس شدند. و پیغمبر على را امر نموده بود که بعداً به مدینه ملحق شود.
على اهل بیت رسول خدا را به مدینه فرستاد، و سپس خود راه مدینه را گرفت، و براى آنکه کفّار از حرکت او اطلاع حاصل نکنند شبها پیاده راه مى رفت و روزها خود را مخفى مى داشت تا به مدینه رسید.
چون خبر ورود على را به پیغمبر دادند فرمود: على را بسوى من بخوانید! عرض کردند: اى پیغمبر خدا، على دیگر قادر به حرکت نیست خون چکیده از پاى على در هجرت بمدینه
پیغمبر اکرم خود براى ملاقات على آمدند، چون على را با آن کیفیّت دیدند دست بگردن او درآویخته و در آغوش کشیدند، پاهاى على متورم شده و در اثر طول راه و پیاده رفتن در شبهاى تار، قطره قطره از آن خون مى چکید، حضرت از روى ترحّم و شفقت بر على گریستند، و آب دهان خود را بر جراحات پاى او مالیدند، و براى عافیت او دعا کردند، و گویند: تا هنگامى که بدرجه شهادت رسید هیچگاه از درد پا شکایتى ننمود.
یعفوبى مى گوید: پیغمبر اکرم فرمودند:
خداوند وحى فرستاد به جبرئیل و میکائیل که من بین شما دو فرشته عقد برادرى بستهام، و عمر یکى از شما را درازتر از دیگرى قرار دادهام، کدام یک از شما عمر بیشتر را به برادرش ایثار مىکند؟
هر دوى آنها از موت اظهار کراهت نمودند، و راضى نشدند که عمر زیادى خود را بدیگرى بدهند.
خداوند به آنها وحى فرستاد: که من عقد برادرى بین پیغمبر خود محمّد و بین ولىّ خود علىّ بستهام، و على عمر خود را به محمد ایثار نموده، و در فراش او جان خود را در کف گرفته و خوابیده است، و مىخواهد خون او را با فداکارى خود حفظ کند. بروید بسوى زمین! و او را از دشمنانش حفظ کنید.
هر دو به پائین در روى زمین نازل شدند، جبرائیل نزد سر آن حضرت نشست، و میکائیل در نزد پاى آن حضرت، و جبرائیل شروع کرد به تحسین و مىگفت: به به از مثل تو اى فرزند أبى طالب.
خداوند عّز و جلّ به واسطه فداکارى تو بر ملائکه خود مباهات نموده است، و سپس این آیه (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ اْبِتَغاءَ مَرْضَاتِ اللهِ) [1] در شان و منزلت على بن أبى طالب بر رسول اکرم فرود آمد: بعضى از مردم جان خود را براى بدست آوردن رضاى خدا مىفروشند، «وَ اللهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» [2]
در روایات است که چون پیغمبر از مکه خارج شد، یکسره بغار ثور رفت، و سه روز در آنجا متوقف و مخفى بود، عنکبوت و کبوتر در دهانه غار لانه گذارده، و تار بسته بودند.
کفار براى جستجوى پیغمبر تا دَرِ غار آمدند، ولى خدا آنها را از رفتن درون غار منصرف نمود.
و در لیلة المبیت آن افراد جنگجو که از هر عشیره گرد آمده بودند، خواستند شبانه در منزل بریزند، و پیغمبر را قطعه قطعه کنند، ابو لهب نگذاشت و گفت: در این خانه زنان و اطفال هستند، شما مراقب محمد تا به صبح بوده باشید، و خانه او را از هر طرف در احاطه خود محفوظ دارید، براى آنکه فرار نکند چون صبح شد، یکباره همه در منزل ریختند، على یکمرتبه برد سبز را از روى خود برداشته و ایستاد.
گفتند: یا على محمد کجاست؟.
فرمود: مگر او را بدست من سپرده بودید؟
در اینحال چون دانستند پیغمبر خارج شد، در جستجوى او برآمدند، و خداوند آن حضرت را بحول و قوه خود مصون داشت.
پاورقیی:
[1] سوره بقره: 2- آیه 207
[2] سوره بقره: 2- آیه 207