بیستم مهر، روز بزرگداشت عارف و شاعر بی نظیر جناب حافظ شیرازی لسان الغیب است؛ فردی که هر اهل دلی با او و غزل های عارفانه اش اُنسی بی شمار دارد؛ در آنچه به دنبال می آید عشق و علاقۀ وافر مرحوم علّامه طهرانی رحمة الله علیه به جناب خواجه شیراز از نظر می گذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اُنس بی مثال علّامه طهرانی به حضرت حافظ
منبع: برگزیده ای از کتاب نور مجرد، ج 2 ص 437
(عارف کامل مرحوم علّامه حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی أعلی الله مقامه) از مزارات شیراز بعد از زیارت امام زادگان معظّم، به زیارت خواجه جافظ علیه الرّحمة بسیار مقیّد بودند و در آنجا با مرحوم خواجه انس و الفت و حالی خاصّ داشتند. هر بار که خدمتشانن مشرّف می شدیم مدتی توقّف می کردند و گاهی در صورتی که کسی تردّد نمی کرد می فرمودند: برخی از همراهان اشعاری از مرحوم خواجه را بخوانند.
یک بار به برخی از رفقای شیراز فرمودند با مسؤول حافظیّه هماهنگ کنند که برای سحر به زیارت مرحوم خواجه حافظ برویم. یکی دو ساعت قبل از اذان صبح به حافظیّه رفتیم و نماز شب را در آنجا خواندند و بعد از آن، نماز صبح را به جماعت به ایشان اقتداء کردیم. باغبان یا متصدّی حافظیّه هم آمد و اقتداء نمود و بعد از نماز پرسید: ایشان کیستند؟ من تا به حال در عمرم نمازی این چنین نخوانده بودم.
در یکی از اوقاتی که مشرّف شده بودیم فرمودند: با من صحبت نکنید تا من خودم به نزد شما بیایم. سرشان را روی قبر گذاشتند و قبر را در بغل گرفتند و شاید حدود بیست دقیقه این حال طول کشید.
در آن زمان افرادی در حافظیّه بودند که شهرت خانوادگیشان هم «حافظ» بود و می گفتند از نوادگان جناب خواجه می باشند. یکی از ایشان با بستنی از ما پذیرائی کرد. علّامه والد مریض بودند و بستنی برایشان مناسب نبود، ولی فرمودند: این پذیرائی خواجه حافظ است، نمی شود نخوریم.
یک بار فرموده بودند: من چهل سال است به خواجه حافظ بدهکارم. و نیز فرموده بودند: اگر انسان مسافتی بسیار طولانی تا شیراز پیاده برود که به زیارت خواجه مشرّف شود کاری نکرده است.
بسیاری از مواقع که از تألیف فارغ می شدند و از پلّه های مکتبه پائین می آمدند، با تکیه به صوت از اشعار حافظ می خواندند و زمزمه می کردند. خصوصاً در زمان تألیف کتاب روح مجرّد در خاطر دارم که حالشان منقلب بود و پس از تألیف که جهت رفع خستگی به اندرونی می آمدند شروع به خواندن حافظ می نمودند.
یک بار می خواستند مکّه مشرّف شوند، در هنگام جمع کردن و سائلشان، در کتابخانه و طاقچه و این طرف و آن طرف دنبال چیزی می گشتند. عرض کردم: دنبال چه هستید؟ فرمودند: دنبال دیوان حافظ، مکّه رفتن با حافظ صفای دیگری دارد.
گاهی هم به تناسب حال به دیوان خواجه فال می زدند و از لسان الغیب در حلّ مشکل مدد می گرفتند.
می فرمودند: اشعار حافظ لطیف است و در سیر سالک خللی ایجاد نمی کند، ولی برخی دیگر از شعراء چنین نیستند. خوب است سالک حافظ بخواند و در معانی آن تأمّل کند و اسرار و رموز سلوک را از آن بیاموزد و با صدای خویش بخواند تا عشق خدا در قلبش زنده شود.