گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


اقتدا علامه طباطبایی به علامه طهرانی در نماز

عارف کامل مرحوم علامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: این مرد (علامه طباطبایی)، جهانى از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روى زمین مى‏ نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیّه مى‏ آمد، و چون نماز بر پا مى ‏شد مانند سائر طلّاب نماز را به جماعت مرحوم آیة الله آقاى حاج سیّد محمّد تقى خونسارى مى‏ خواند. آنقدر متواضع و مؤدّب، و در حفظ آداب سعى بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادبِ شما و ملاحظات شما ما را بى ادب مى ‏کند! شما را بخدا فکرى بحال ما کنید!...

از همان زمان طلبگى ما در قم، که من زیاد بمنزلشان مى ‏رفتم، هیچگاه نشد که بگذارند ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم. و این غصّه در دل ما مانده بود که ما جماعت ایشان را ادراک نکرده ‏ایم؛ و از آن زمان تا به حال، مطلب از این قرار بوده است. تا در ماه شعبان امسال‏ که به مشهد مشرّف شدند و در منزل ما وارد شدند، ما اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادیم تا با مطالعه هر کتابى که‏ بخواهند روبرو باشند. تا موقع نماز مغرب شد. من سجّاده براى ایشان و یکى از همراهان که پرستار و مراقب ایشان بود پهن کردم و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند، و سپس من داخل اطاق شوم و به جماعتِ اقامه شده اقتدا کنم؛ چون مى‏ دانستم که اگر در اطاق باشم ایشان حاضر براى امامت نخواهند شد.

قریب یک رُبع ساعت از مغرب گذشت. صدائى آمد، و آن رفیق همراه مرا صدا زد، چون آمدم گفت: ایشان همینطور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانند.

عرض کردم: من اقتدا مى ‏کنم! گفتند: ما مُقتدى هستیم!

عرض کردم: استدعا میکنم بفرمائید نماز خودتان را بخوانید! فرمودند: ما این استدعا را داریم.

عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا نموده ‏ام که یک نماز با شما بخوانم تا بحال نشده است؛ قبول بفرمائید! با تبسّم ملیحى فرمودند: یک سال هم روى آن چهل سال.

و حقّاً من در خود توان آن نمى‏ دیدم که بر ایشان مقدّم شده و نماز بخوانم، و ایشان به من اقتدا کنند؛ و حالِ شرم و خجالت شدیدى به من رخ داده بود.

بالاخره دیدم ایشان بر جاى خود محکم نشسته و به هیچوجه من الوجوه تنازل نمى ‏کنند؛ من هم بعد از احضار ایشان صحیح نیست خلاف کنم، و به اطاق دیگر بروم و فُرادى نماز بخوانم.

عرض کردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمائید اطاعت مى‏ کنم!

فرمودند: امر که چه عرض کنم! امّا استدعاى ما این است! من برخاستم و نماز مغرب را به جاى آوردم، و ایشان اقتدا کردند. و بعد از چهل سال علاوه بر آنکه نتوانستیم یک نماز به ایشان اقتدا کنیم امشب نیز در چنین دامى افتادیم.

خدا میداند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتى که در سیماى ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیمِ لطیف را شرمنده مى ‏ساخت، و شدّت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب مى‏ کرد.

منبع: کتاب مهرتابان یادنامه علامه طباطبایی ره، تالیف علامه طهرانی ره ص 8

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.