همانطور که خورشید را طلوع و غروبی است و هر دو از آیات الهی اند، پایان عمر بزرگان هم جلوه ای دیگر از جلوات پروردگار و غروبی است که طلوع دیگری را نوید می دهد، به مناسبت نهم ماه صفر سالروز ارتحال حضرت علّامه طهرانی رحمة الله علیه نگاهی بر ساعات پایانی عمر با عظمت آن آیت الهی می اندازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونگی ساعات آخر عمر حضرت علامه طهرانی ره
منبع: کتاب آیت نور ۶۲۳ تا ۶۲۷
سنّ شریف حضرت آقا به هفتاد و یک سال رسیده است. بواسطه عوارض کسالت قلبى، أطبّا ایشان را از کار زیاد و شرکت در مجالس عمومى منع نمودهاند، و به همین علّت تمام ملاقاتها و کارهاى دیگرشان را به حدّاقل ضرورت رساندهاند تا بتوانند هر چه بیشتر کار تألیفشان ـ که اینک به مجلّد سوّم «الله شناسى» رسیده است ـ را با تلاشى بىوقفه به پیش ببرند.
ماه محرّم سال یکهزار و چهارصد و شانزده هجرى قمرى فرا مىرسد. عطر و بوى حسینى و شور و شوق عاشورائى همه جا را پر کرده است. گرچه ارواح اولیاء خدا همواره بمصداقِ... فَأُولَـآءِکَ مَعَ الَّذِینَ... با معصومین معیّت دارد و بمصداق یَحْزَنُونَ بحُزْنِنَا در مصائب أئمّه سوگوارند ولو بظاهر بروزى هم نداشته باشند، ولى حال آقا در این أواخر به گونهاى است که به مقتضاى مقام جمع الجمعى، ظهور و بروز و حالت رقّت و بکائشان در عزادارى آل الله بیشتر است. به هنگام برقرارى مجلس و ذکر مصیبت توسّط منبرى یا مرثیه خوان، در ایوانِ خانه، کنار محلّ کفشهاى عزاداران مىنشینند و به پهناى صورت در مصائب اجداد مظلومشان اشک مىریزند و با حرارت به سینه مىزنند.
روزها به سرعت میگذرد و ماه شدّت غم و حزن آل رسول مىرسد: ماه صفر که در امتداد محرّم است و در پایانش عظیمترین و دردناکترین مصیبت اتّفاق مىافتد: فقدان رسول مکرّم اسلام حضرت ختمى مرتبت محمّد بن عبدالله صلواتُ الله و سلامُه علیه و على آله الطّاهرین.
حسینیّه منزل حضرت آقا همچون سالهاى قبل که در مدّت دو ماه محرّم و صفر سیاهپوش و کتیبه خورده است ـ همانند روزهاى شهادت أئمّه علیهم السّلام ـ حال و هواى دیگرى دارد و هالهاى از غم و اندوه همه جا را در بر گرفته است.
عصر روز جمعه هشتم ماه صفر، مجلسى با حضور حضرت آقا در حسینیّه منزلشان برگزار میباشد؛ پس از قدرى سکوت و آرامش، آقا به صِهر أرشدشان حجّة الإسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد جعفر علم الهدى فرمودند مقدارى قرآن تلاوت و سپس آنرا بیان کنند.
ایشان «آیة الکرسىّ» را تلاوت کردند و سپس شروع به شرح و بیان آن نمودند.
گوشها به تفسیر قرآن بود و نگاهها متوجّه جمال نورانى آقا. التهاب عجیبى بود. حال ظاهرى آقا ناآرام مىنمود و به شدّت براى حفظ آرامش ظاهرى خویش تلاش داشتند.
بیست دقیقهاى گذشت؛ تفسیر به کلمه «قیّوم» رسیده بود؛ ناگهان انقلاب حال آقا تشدید شد و تعادل خود را از دست دادند؛ با اینکه چهار زانو نشسته سر به پائین افکنده بودند، ناگهان به زمین نزدیک شدند و نزدیک بود
فروغلطند، که خود را نگه داشته و سریعا دست مبارک را به جیب بردند تا قرص قلب زیر زبانى را که همراه داشتند در آورند، شیشه دارو از دستشان افتاد. کسى جرأت حرکت نداشت. یکى از اطبّاء که در مجلس بود از جا پرید و قرص را در آورده در دهان آقا گذارد.
فضاى حسینیّه دگرگون شد؛ اشکها جارى و زمزمهها بلند، و فریاد گریه سکوت را مىشکست. بدن آقا روى تختى چوبین از در خانه خارج شد. به هنگام خروج آقا با تبسّمى فرمودند: بلند بگو لا إله الاّ الله ! کوچه به خاطر لولهگذارى کنده و خاکها انباشته بود، به سرعت این مسیر پر تلاطم طى شد و آقا روانه بیمارستان شدند.
دقائقى بعد در صحن بیمارستان بودیم و نگران و دعاگو و اشک ریزان. خبر به سرعت به دوستان دیگر رسید و گروه گروه راهى بیمارستان شدند.
همان شب گوسفندى قربانى و جلسات دعا و گریه و توسّل به علىّ بن موسى الرّضا علیه آلاف التّحیّة و الثّنآء بر پا شد. آقازادگانشان سریعا خود را به مشهد رساندند. موجى از تأثّر و نگرانى تمامى جمع دوستان و علاقمندانشان را که در سراسر کشور گستردهاند در بر گرفت.
روز بعد اندکى حالشان سبک شد که نوعى امید را در جمع یاران به دنبال داشت. ولى دیگر این طائر قدسى پر گشوده بود و آسمانیان لحظه شمارى دیدار روح مطهّرش را داشتند و تلاشهاى بى وقفه پزشکان ثمرى نداشت.
باور نکردنى بود. همه چیز را در تخیّل خود رقم مىزدیم جز فراق استاد و معلّم توحید و ولایت را. چه دردناک بود پخش این خبر: «آقا از دستمان رفت» !گرچه در آخرین لحظه که براى بردن آقازاده ارشدشان به بیمارستان و دیدار از حضرت آقا إقدام شد فرمودند: به قرآن تفأّل زدم این آیه آمد: لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ؛ آقا دیگر دعوت حق را لبّیک گفتهاند.
بدن مطهّرشان بعد از غروب به منزل آورده شد و در میان حیاط منزل بیرونىشان، بر مغتسلى که تهیّه شده بود قرار گرفت. همه جا حضور
ارادتمندان داغدار بود و ذکر مصیبت سالار شهیدان أباعبدالله الحسین علیه السّلام و اشک و شور حسینى لحظهاى قطع نمىشد. آنگاه که پارچه از روى آن چهره منوّر کنار رفت، ضجّه و ناله فضا را پر کرد، و پیکر نورانى پیر عشق غسل داده شد.
عجب لحظات جانکاهى و عجب حال و هوائى ! برخى از بزرگان علما براى تودیع با پیکر مطهّرشان در همین ساعات به منزل آمدند؛ از آن جمله حضرت آیة الله العظمى بهجت بودند که در مشهد بسر مىبردند.
آن شب پس از مراسم تکفین، محارم نیز ساعتى با آن نازنین بدن خلوت کرده و تودیع نمودند.
تا صبح تلاوت قرآن بود و ذکر مصائب حضرت امام حسین علیه السّلام، و صبحگاهان بدنشان به مسجد شهداى مشهد ـ مسجد بنّاهاى سابق ـ منتقل شد. و در آنجا نیز با حضور عالمان وارسته و طلاّب و فضلاى حوزه علمیّه مشهد و دوستان و یاران، با تلاوت قرآن و ذکر توسّل مقدّمات تشییع فراهم شد.
پس از آن پیکر مطهّرشان با شکوهى فراوان به سمت حرم مطهّر تشییع گردید.
تابوتشان در حرم مطهّر و بالاى سرحضرت بر زمین نهاده شد و پس از زیارت أمین الله و ذکر توسّل، به صحن آزادى باز گردانده شد و نماز میّت بر بدنشان توسّط آیة الله العظمى بهجت اقامه گردید.
سپس با هزار درد و اندوه، در قسمت جنوب شرقى صحن عتیق رضوى ـ صحن انقلاب ـ در آستانه کفشدارى شماره چهار به خاک سپرده شدند.
در این جا سخن را با همان ابیات و صلواتى که حضرت آقا رحمة الله علیه یادنامه استاد کامل خویش حضرت حدّاد رضوان الله تعالى علیه را به پایان بردهاند خاتمه میدهیم، تا این یادنامه که از زبان خود ایشان است با سخن خودشان خاتمه یافته باشد.
حَدیثُهُ أوْ حَدیثٌ عَنْهُ یُطْرِبُنى
|
هَذا إذا غابَ أوْ هَذا إذا حَضَرا
|
کِلاهُما حَسَنٌ عِنْدى اُسَرُّ بِهِ
|
لَکِنَّ أحْلاهُما ما وافَقَ النَّظَر
|
«گفتار خود او و از او سخن گفتن، هر دو براى من بهجتآور است؛ این در صورتى است که او غائب باشد، و آن در صورتیکه حاضر باشد.
هر دوتاى از آنها در نزد من نیکوست و بدانها مسرور میشوم، ولیکن شیرینترین آن دو، گفتارى است که با دیدارش موافق باشد.»
اللَهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِکْ عَلَى سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ وَ خاتَمِ النَّبیّینَ مُحَمَّدٍ، وَ عَلَى أخیهِ وَ وَصیِّهِ وَ صاحِبِ سِرِّهِ وَ لِوآئِهِ وَ وَزیرِهِ وَ وَلىِّ کُلِّ مُوءْمِنٍ وَ مُوءْمِنَةٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ خَلیفَتِهِ فِى اُمَّتِهِ: عَلىِّ بْنِ أبىطالِبٍ أمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ عَلَى الْبَتولِ الْعَذْرآءِ الصِّدّیقَةِ الْکُبْرَى فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، وَ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلىِّ ابْنِ موسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ وَ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلىٍّ وَ الْخَلَفِ الْقآئِمِ الْمَهْدىِّ عَجَّلَ اللَهُ تَعالَى فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَنْهَجَهُ وَ جَعَلَنا مِنْ شیعَتِهِ وَ تابِعیهِ وَ ناصِریهِ وَ الذّآبّینَ عَنْهُ وَ الْمُحامینَ لِدَوْلَتِهِ وَ شَوْکَتِهِ.
اللَهُمَّ الْعَنْ أعْدآئَهُمْ وَ مُخالِفیهِمْ وَ مُعانِدیهِمْ وَ غاصِبى حُقوقِهِمْ وَ مُنْکِرى فَضآئِلِهِمْ وَ مَناقِبِهِمْ إلَى یَوْمِ الدّینِ.
اللَهُمَّ أعْلِ دَرَجَةَ اُسْتاذِنا وَ وَلیِّنا وَ مُرَبّینا وَ الهادى إلَى الْحَقِّ صِراطَنا: الْمَرْحومِ الْمَبْرورِ (الْحآجِّ السَّیِّد محمّدٍ الحسین الحسینىّ الشّیعىّ الإمامىّ الحجازىّ الطّهرانىّ) وَ اجْعَلْنا مِن سالِکى سَبیلِهِ وَ الثّابتینَ عَلَى مَنْهَجِهِ فى صِراطِکَ الْمُسْتَقیمَ، وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُوَفَّقینَ لإدآءِ شُکْرِهِ وَ مِنَ الْمُوءَدّینَ لِحُقوقِهِ، وَ احْشُرْهُ فى زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الأطْیَبینَ الأکْرَمینَ. اللَهُمَّ اجْعَلهُ عِنْدَکَ فى أعْلَى عِلّیّینَ، وَاخْلُفْ عَلَى عَقِبِهِ فى الْغابِرینَ، وَ ارْحَمْنا بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ.