گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


پرسش و پاسخ (نسبت ظلم به برخی انبیاء در قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم؛ طبق آیه 124 سوره بقره,چرا بعد از درخواست حضرت ابراهیم علیه السلام برای اعطای مقام " امامت " به ذریه ایشان, خداوند میفرمایند" عهد من به ظالمین نمیرسد "؟ با اینکه میدانیم در ذریه ایشان انبیاء بزرگی وجود داشته اند و به تصریح خود قرآن همگی از " صالحین " بودند.منظور از این ظلم چیست؟ کدام یک از پیامبران به جز حضرت ابراهیم و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارای این مقام بودند؟ باتشکر پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم؛ سوالی از حضور شریفتان داشتم: طبق آیه 124 سوره بقره,چرا بعد از درخواست حضرت ابراهیم علیه السلام برای اعطای مقام " امامت " به ذریه ایشان, خداوند میفرمایند" عهد من به ظالمین نمیرسد "؟ با اینکه میدانیم در ذریه ایشان انبیاء بزرگی وجود داشته اند و به تصریح خود قرآن همگی از " صالحین " بودند.منظور از این ظلم چیست؟ کدام یک از پیامبران به جز حضرت ابراهیم و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارای این مقام بودند؟ باتشکر

پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

هو العلیم. علیکم السلام و رحمة الله؛

سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف در جلد اول کتاب ذی قیمت و گرانسنگ و بی نظیر امام شناسی مجلس ششم و هفتم به طور تفصیل درباره معنای امام و منصب امامت بحث می کنند که مطالعه آن هر مراجعه کننده ای را بی نیاز می گرداند.

در اینکه پیامبران علیهم السلام از نظر مقام و رتبه درجات مختلفی داشته اند شکی نیست خداوند در قرآن کریم نیز به این مطلب تصریح کرده و می‏فرماید: وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی‏ بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُودَ زَبُورًا.

و یا در سوره بقره می‏فرماید: تِلْک الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضهُمْ دَرَجَتٍ...

حضرت آقای حسن زاده آملی حفظه الله تعالی می فرمودند:

از ظواهر آیات و روایات چنین استفاده مى‏شود که اوالو العزم علیهم السلام در رتبه اول محمد صلی الله علیه و آله پس از آن ابراهیم پس از وى نوح  پس از وى موسى پس از وى عیسى علیهم السلام است.

سیدناالاستاد می فرمودند: حتی مقامات بهشتی و اخروی انبیاء بر اساس ظروف و قابلیت آنها و فعلیتشان در دنیا متفاوت است

و می فرمودند: بر همین‌ اصل‌ در روایت‌ داریم‌ که‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرموده‌اند: ما در بهشت‌ عَدْن‌ هستیم‌، و آن‌ در وسط‌ بهشت‌هاست‌، و سائر انبیاء در بهشت‌های‌ اطراف‌ ما هستند.

در «عیون‌» با اسناد تَمیمی‌ از حضرت‌ رضا، از پدرانش‌ علیهم‌السّلام‌ آورده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ گفته‌اند: وَسَطُ الْجَنَّةِ لِی‌ وَ لاِهْلِ بَیْتِی‌.

(وسط‌ بهشت‌ برای‌ من‌ و برای‌ أهل‌ بیت‌ من‌ است‌.)

در «تفسیر علیّ بن‌ إبراهیم‌» در ذیل‌ آیۀ کریمۀ: إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّـٰتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً؛ آورده‌ است‌ که‌: این‌ آیه‌ دربارۀ أبوذرّ و مقداد و سلمان‌ فارسی‌ و عمّار بن‌ یاسر نازل‌ شده‌ است‌؛ جَعَلَ اللَهُ لَهُمْ جَنَّاتِ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً مَأْوًی‌ وَ مَنْزِلاً.

و در «خصال‌» صدوق‌، با سند خود از ابن‌ عبّاس‌ آورده‌ است‌ که‌ قَالَ: خَطَّ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ أَرْبَعَ خِطَطٍ فِی‌ الارْضِ وَ قَالَ: أَتَدْرُونَ مَا هَـذَا؟ قُلْنَا: اللَهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ! فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: أَفْضَلُ نِسَآءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ؛ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَ ءَاسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ: امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.

(رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در روی‌ زمین‌ چهار خط‌ کشیدند و گفتند: آیا میدانید این‌ خط‌ها چیست‌؟! ما گفتیم‌: خدا و رسول‌ خدا بهتر میدانند! رسول‌ الله‌ فرمود: با فضیلت‌ترین‌ زنان‌ بهشت‌ چهار نفرند؛ خدیجه‌ دختر خُوَیلِد، و فاطمه‌ دختر محمّد، و مریم‌ دختر عمران‌، و آسیه‌ دختر مزاحم‌: زوجۀ فرعون‌.)

و در «مجالس‌» مفید از ابن‌ قولوَیه‌ از پدرش‌ از سعد از ابن‌ عیسی‌ از سعید بن‌ جَناح‌ از عبدالله‌ بن‌ محمّد از جابر بن‌ یزید، از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر علیه‌ السّلام‌، از پدرانش‌ علیهم‌ السّلام‌، از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ آورده‌ است‌ که‌:  الْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَی‌ الانْبِیَآءِ حَتَّی‌ أَدْخُلَهَا، وَ مُحَرَّمَةٌ عَلَی‌ الامَمِ کُلِّهَا حَتَّی‌ یَدْخُلَهَا شِیعَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.

(بهشت‌ ممنوع‌ است‌ بر پیامبران‌ که‌ در آن‌ وارد شوند مگر زمانی‌ که‌ من‌ وارد شوم‌، و ممنوع‌ است‌ بر تمام‌ امّت‌ها مگر زمانی‌ که‌ شیعیان‌ ما اهل‌ بیت‌ وارد شوند.)

و در «خصال‌» صدوق‌ با سند خود از حضرت‌ صادق‌ علیه‌السّلام‌ آورده‌ است‌ که‌: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: إنَّ اللَهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ خَلَقَ فِی‌ الْجَنَّةِ عَمُودًا مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَآءَ، عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ قَصْرٍ، فِی‌ کُلِّ قَصْرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ غُرْفَةٍ؛ خَلَقَهَا اللَهُ عَزَّ وَجَلَّ لِلْمُتَحَآبِّینَ وَالْمُتَزَاوِرِینَ فِی‌ اللَهِ.

(رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرموده‌اند: خداوند تبارک‌ و تعالی‌ در بهشت‌ ستونی‌ را از یاقوت‌ سرخ‌ آفریده‌ است‌ که‌ بر روی‌ آن‌ هفتاد هزار قصر بنا شده‌ است‌، و در هر قصری‌ هفتاد هزار غرفه‌ و اطاق‌ فوقانی‌ است‌؛ این‌ را خداوند برای‌ کسانی‌ آفریده‌ است‌ که‌ دربارۀ خدا و بر اساس‌ محبّت‌ خدا، به‌ یکدیگر محبّت‌ کنند و یکدیگر را زیارت‌ و ملاقات‌ نمایند.)

و از طرفی ثابت و مسلم است که از میان پیامبران الهی غیر از حضرت ابراهیم و خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کس حایز مقامت امامت نبوده است.

اما اینکه خدای متعال می فرماید: عهد من به ظالمین نمی رسد، نمی توان نتیجه گرفت که این عهد به آنهایی که رسیده ظالم نیستند و به آنهایی که نرسیده پس ظالم هستند!، بلکه آیه در مقام این حقیقت است که کسانی که این عهد به آنها رسیده ابدا مرتکب ظلمی نشده اند حتی خطور ظلم در آنها بی معناست.

به عبارت دیگر ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام سه دسته اند، کسانی که ظالمند که عهد به آنها نمی رسد؛ کسانی که ظالم نیستند، اما قابل نیستند! مانند همان پیامبرانی که از ذریه او هستند؛ سوم ذریه ابراهیم که علاوه بر اینکه ظالم نیستند قابل برای دریافت منصب امامت هستند.

و به عبارت دقیقتر این آیه در مقام اثبات عصمت دریافت کنندگان منصب امامت است نه اثبات ظلم دیگران.

اما در جواب شفافتر که ما را از معنای ظاهری عبارت قرآن دور نگرداند، باید گفت که: حق مطلب این است که بگوییم آیه علاوه بر اینکه در مقام اثبات عصمت و قابلیت برای بعضی از ذریه حضرت ابراهیم است در مقام اثبات ظلم برای کسانی است که قابل نیستند که ممکن است در میان ایشان پیامبران هم باشند که بر این اساس ناگزیریم قدری راجع به معنای ظلم صحبت کنیم.

حقیقت ظلم، عبارت است از عدم نور که جمع او ظلمات است که در قرآن بسیار بکار رفته است

خدای متعال می فرماید: أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍ‏ [النور/ 40]

ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏ [النور/ 40]

أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ [النمل/ 63]

وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ [الأنعام/ 1]

و گاهی ظلم به معنای جهل و شرک و فسق تعریف می شود

قال اللّه تعالى: یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ [البقرة/ 257]

أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ [إبراهیم/ 5]

فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ [الأنبیاء/ 87]

کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ [الأنعام/ 122]

کَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ [الرعد/ 19]

ظلم در لغت و در استعمال بسیاری از اهل لغت این است که چیزی در غیر جای خودش قرار گیرد مثل اینکه کسی که در غیر وقت آب بنوشد می گوید من ظلم کردم در وقتی که نباید آب می نوشیدم آب نوشیدم یا اینکه می گویم به زمین ظلم کردم در جایی که چاهی را که نباید می کنده حفر کرده باشد.

و اما در اصطلاح ظلم به سه معنا بکار می رود:

اول ظلمی که بین انسان و بین خدای متعال باشد که بدترین مصداقش کفر و شکر و نفاق است

إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‏ [لقمان/ 13]

وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً [الإنسان/ 31]

دوم: ظلمی که بین انسان و بین مردم باشد

در قرآن است: إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ‏ [الشورى/ 42]

سوم: ظلمی که بین انسان و خودش باشد یعنی ظلم در حق نفس

خدای متعال می فرماید: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ [فاطر/ 32]،

و قوله: ظَلَمْتُ نَفْسِی‏ [النمل/ 44]

حال که معنای ظلم در لغت و استعمالات قرآنی روشن شد باید عرض کنیم: ظلم از نوع اول و دوم با عصمت پیامبران منافات دارد و ایشان هرگز مرتکب چنین ظلمی نمی شوند و این بر اساس آیات دیگر قرآن ثابت است.

اما ظلم به معنای سوم که ظلم به نفس است و از مراتب آن ترک اولی است، منافاتی با عصمت ندارد و فقط قابلیت اشخاص را ضیق و محدود می کند، یعنی ترک اولی گناه و فسق نیست و ظلمی در حق خدا و مردم نیست اما در حق نفس ظلم است که از آن تعبیر به عدم قابلیت و نقصان در مرتبه هم می شود که ابدا منافاتی با عصمت ندارد.

حال باید گفت که به تصریح قرآن ظلم قسم سوم که همان ترک اولی و عدم قابلیت و نقص در مرتبه ای نسبت به مرتبه بالاتر است به پیامبران الهی با حفظ مقام عصمت نسبت داده شده است.

در داستان حضرت آدم و حوّا علیما السلام در قرآن آمده است: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا) الخ، که بنابراین اعتراف بظلم خود کرده‏اند.

علامه طباطبایی در تفسیر و معنای این ظلم می فرمایند این ظلم از مقوله گناه نیست بلکه ظلم نامبرده همان واقع شدن در تعب زندگى در دنیا، از گرسنگى، و تشنگى، و عریانى، و خستگى بوده، و بنا بر این ظلم آدم و همسرش، ظلم بنفس خود بوده، نه نافرمانى خدا، چون اصطلاحا وقتى این کلمه گفته میشود، معصیت و نافرمانى و ظلم بخداى سبحان بذهن مى‏رسد

حضرت یونس خود اقرار به این قسم از ظلم دارد و عرضه می دارد: "لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین"

علامه طباطبایی رحمة الله علیه در ذیل این جمله در تفسیر المیزان می فرمایند:

در این جمله حضرت یونس علیه السلام از آنچه که عملش نمایش مى‏ داد بیزارى مى ‏جوید، چون عمل او که راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینکه از ناحیه خدا دستورى داشته باشد،- گر چه او چنین قصدى نداشت- این معنا را ممثل مى‏کرد که غیر از خدا مرجع دیگرى هست که بتوان به او پناه برد. و چون عملش بیانگر چنین معنایى بود از این معنا بیزارى جست و عرضه داشت" لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ- جز تو معبودى نیست" و نیز چون این معنا را ممثل مى‏کرد که ممکن است به کارهاى او اعتراض نماید، و بر او خشم گیرد، و نیز این تصور را به وجود مى‏آورد که ممکن است کسى از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت:" سُبْحانَکَ"." إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ"- در این جمله به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملى آورده که ظلم را ممثل مى‏کرد، هر چند که فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصیت نداشت، چیزى که هست خداى تعالى در این پیشامد پیغمبرش را تادیب و تربیت کرد تا با گامى پاک و مبراى از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شایسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.

راجع به حضرت داود علیه السلام است که: إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ (22) إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ (23) قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى‏ نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ (24) فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ (سوره ص آیه 25)

که بنابر این آیات، حضرت داود هم مرتکب همان ظلم شده است

پس نتیجه می گیریم که ظلم همیشه مساوق و برابر با گناه و خطا و فسق نیست بلکه بعضی از اقسام آن مانند ظلم به نفس به همان معنای ترک اولی است که با عصمت انبیاء هم قابل جمع است که این ترک اولی از ملزوماتش ظیق ظرفیت و عدم قابلیت برای مراتب بالاتر است؛ همان که همه انبیاء الهی حتی پیامبران اولی العزم بدان اعتراف داشتند و خود را مادون مقام پیامبر خاتم و ائمه اطهار می دانستند.

به عبارت دیگر ظلم آنها چه بسا تکوینی بوده است

حال که این معنا خوب روشن شد عرض می کنیم: در آیه قرآن که می فرماید عهد ما یعنی مقام امامت به ظالمین نمی رسد مراد و منظور از ظلم تمام اقسام ظلم است یعنی این عهد به کسانی می رسد که حتی مرتکب ترک اولی هم نمی شوند کسانی که در نقطه مقابل ظلم، کامل مطلق هستند و ذره ای در آنها نقصان تکوینا و تشریعا معنا ندارد یعنی همان صاحبان مقام ولایت کلیه الهیه که منحصر می شود در معصومین علیهم السلام.

 در کتاب بسیار دلنشین و متقن "شبهای پیشاور" نقل شده که صعصعة بن صوحان، از دوستان و ارادتمندان حضرت علی علیه السلام بود.

عرض کرد: یا امیرالمومنین! آیا شما افضل هستید یا حضرت آدم؟

حضرت، چشم های مبارک خویش را گشوده و فرمودند: انسان خوب نیست از خودش تعریف کند، اما برای اینکه نعمت های الهی را در حق خودم اظهار کنم و نوعی شکرگزاری کرده باشم، جواب تو را می گویم: خداوند متعال، آدم را داخل بهشت کرد و تمام نعمت های بهشت به غیر از خوردن گندم را بر او مباح و حلال نمود. با وجود منع الهی، آدم از آن گندم خورد ولی برای من گندم مباح بود اما از آن استفاده نکردم.

عرض کرد: شما افضل هستید یا حضرت نوح علیه السلام؟

امام فرمودند: زمانی که قوم نوح، او را اذیت و آزار رساندند، قومش را نفرین کرد و گفت: رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً: پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روی زمین، باقی مگذار ؛ ولی من با این همه مصیبت و آزار، در عمر خود نفرین نکردم.

صعصعة پرسید: آیا شما افضلید یا ابراهیم خلیل؟

حضرت فرمودند: ابراهیم به خدا عرضه داشت«رب ارنی کیف تحی الموتی»: خداوندا، به من نشان بده که چگونه این مردگان پوسیده را زنده خواهی کرد» خطاب رسید: مگر به قدرت ما ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: چرا؛ ولی می خواهم قلبم مطمئن شود، اما ایمان من در مرتبه ای است که «لوکشف العظاء ما ازددت یقیناً»: اگر تمام پرده های بین خالق و مخلوق برداشته شود، یقین و اطمینان من به حدی است که کم و زیاد نمی شود.

باز پرسید: یا علی! تو افضلی یا موسی علیه السلام؟ امام فرمود: زمانی که خداوند موسی را با معجزه ید بیضا و عصا به سوی فرعون فرستاد و فرمان داد: برو به سوی فرعون؛ از خداوند تقاضا کرد که برادرش هارون را با او همراه کند؛ «ولهم علی ذنب فاخاف ان یقتلون»: پروردگارا! آنان به اعتقاد خودشان، مرا گناهکار می دانند: می ترسم مرا بکشند اما وقتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مرا مامور کرد تا سوره برائت را به سوی فرعونیان مکه ببرم و در موسم حج بخوانم، با وجودی که بسیاری از پهلوانان، پدران و برادران آنها را در جنگ کشته بودم ذره ای به دلم خوف نیامد و کسی را برای کمک و یاری نخواستم.

صعصعة عرض کرد: یا علی: تو افضل هستی یا عیسی بن مریم؟

امام فرمود: آنگاه که مادر عیسی خواست بچه اش را به دنیا بیاورد و زمان وضع حملش رسید از طرف خداوند فرمان رسید: مریم! از بیت المقدس بیرون رو، که اینجا جای زایمان نیست، اینجا عبادتگاه است و او به زیر یک نخل خشک پناه برد. اما وقتی مادر من در مسجدالحرام، آثار وضع حمل را دید و خواست از آنجا خارج شود ندا رسید: داخل خانه ما بیا؛ و دیوار کعبه شکافت و مادرم مرا در خانه خدا به دنیا آورد و سه روز مهمان پروردگارم بودم.

صعصعه عرض کرد یا علی تو افضل هستی یا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله؟

امیر المومنین فرمود : من بنده ای از بندگان حضرت هستم. (کتاب شبهای پیشاور)

و در روایت دیگری است که:

حلیمه‌ دایه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دختری‌ بنام‌ "حرّه‌" داشت‌ که ‌از شیعیان‌ و دوستداران‌ حضرت‌ علی‌علیه السلام‌ بود. روزی حجّاج بن یوسف ثقفی، حاکم جنایتکار کوفه، حرّه را که به سن پیری رسیده بود، به قصر خود احضار کرد.
حجّاج‌ به‌ او گفت‌: شنیده‌ ام‌ که‌ عقیده‌ داری‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ از ابوبکر و عمر و عثمان‌ برتر است‌؟

حرّه‌ گفت‌: هرکس‌ این‌ حرف‌ را زده‌، دروغ‌ گفته‌ است‌. زیرا من‌ عقیده‌ دارم‌ که ‌امیرالمؤمنین‌ علی نه‌ تنها بر این‌ سه‌ نفر، بلکه‌ بر تمام‌ پیامبران‌ به‌ غیر از رسول‌ اکرم برتری‌ دارد.

حجّاج‌ با شنیدن‌ این‌ سخن‌ فریاد زد: وای‌ بر تو! آیا علی‌ را از پیامبران‌ اولوالعزم‌ نیز برتر می‌ دانی‌؟

زن‌ جواب‌ داد: من‌ او را برتر نمی‌ دانم‌. بلکه‌ خداوند او را برتمام‌ انبیاء برتری ‌داده‌ و در این‌ مورد، قرآن‌ نیز گواهی‌ داده‌ است‌.
حجّاج‌ گفت‌: اگر بتوانی‌ این‌ موضوع‌ را از قرآن‌ ثابت‌ کنی‌، نجات‌ می‌ یابی.‌ وگرنه دستور می‌ دهم‌ که‌ همین‌ جا تو را بکشند.
حرّه گفت‌:

راجع‌ به‌ برتری بر حضرت‌ آدم‌ علیه السلام

قرآن‌ می‌ فرماید: چون‌ حضرت‌ آدم علیه السلام به‌ درخت‌ ممنوعه‌ نزدیک‌ شد، خداوند عمل‌ او را نپذیرفت‌.

ولی‌در مورد علی‌ علیه السلام‌ می‌ فرماید: عمل‌ شما خانواده‌ عصمت‌ و طهارت‌ مقبول‌ درگاه‌ پروردگار است‌.

در جای‌ دیگر راجع‌ به‌ آدم‌ خدا به‌ او فرمود: به‌ این‌ درخت‌ نزدیک ‌نشوید!

ولی‌ حضرت‌ آدم‌ ترک‌ اولی‌ کرد و به‌ آن‌ نزدیک‌ شد و از میوه ی آن‌ چید.

امّا خداوند همه‌ چیز دنیا را برای‌ امیرالمؤمنین علی‌ علیه السلام حلال‌ کرد ولی‌ حضرت ‌به‌ دنیا نزدیک‌ نشد.

در مورد برتری‌ بر نوح‌ علیه السلام و لوط علیه السلام

خداوند در قرآن‌ می‌ فرماید: آنها دارای‌ زنی‌ بدکار و کافر بودند و بنابراین خداوند آنها را وارد جهنم کرد..

امّا علی‌ علیه السلام همسری‌ داشت‌ که خوشنودی او خشنودی خدا، و خشم او خشم خداست. اگر فاطمه از کسی راضی نباشد خداوند از او راضی نمی شود.

در مورد برتری‌ بر حضرت ابراهیم‌ علیه السلام

حضرت ابراهیم‌ به‌ خدا عرض‌ کرد: خدایا! چگونگی‌ زنده‌شدن‌ مردگان‌ را به من‌ نشان‌ بده‌!

خدا فرمود: مگر ایمان‌ نیاورده‌ ای‌؟ حضرت گفت‌: چرا. ولی می‌ خواهم‌ دلم‌ مطمئن‌ شود.

امّا علی‌علیه السلام‌ فرمود: اگر تمام پرده‌ های خلقت کنار رود تا من‌ غیب‌ را ببینم‌، برای‌ من ‌فرقی‌ ندارد و ذره ای به‌ یقین‌ من‌ اضافه‌ نمی‌ شود.

در مورد برتری‌ بر حضرت موسی‌ علیه السلام

وقتی‌ خداوند به‌ موسی دستور داد که‌ به سوی فرعون برود و او را به یکتا پرستی دعوت کند، او گفت‌: می‌ ترسم‌ مرا بکشند. زیرا یک نفر از آنها راکشته‌ ام. و با ترس به سمت فرعون رفت.

ولی‌ در شبی که‌ چهل‌ نفر از شمشیر زنان‌ کفار می‌ خواستند پیامبر صلی الله علیه و آله‌ را بکشند، پیامبر به‌ حضرت علی‌ فرمود: در جای‌ من‌ می‌خوابی‌؟ تا من مخفیانه به مدینه هجرت کنم؟

علی‌ علیه السلام عرض‌ کرد: جان‌ من‌ فدای‌ شما! و بدون هیچ ترسی در جای‌ پیامبر خوابید.  تا جایی که خداوند بر علی علیه السلام نزد فرشتگان مباهات کرد و در شأن او فرمود: «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.»

درمورد برتری امیر المومنین علیه السلام بر حضرت سلیمان علیه السلام

حضرت سلیمان به خدا گفت: خدایا! به من سلطنتی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد.

ولی علی علیه السلام گفت: ای دنیا از من دور شو و سراغ من نیا! چون من تو را سه طلاقه کرده‌ام و دیگر قابل برگشت نیست.

امّا درمورد برتری‌ بر حضرت‌ عیسی‌ علیه السلام

وقتی‌ حضرت‌مریم‌ خواست‌ فرزندش عیسی را به دنیا بیاورد، از جانب خدا خطاب‌ رسید: از عبادتگاه‌ بیرون‌ برو! زیرا اینجا محل‌ عبادت‌ است‌ نه‌ محل‌ تولد فرزند. در نتیجه‌حضرت‌ مریم ‌ از مسجد الاقصی‌ بیرون‌ رفته‌ و در بیابان‌، کنار درختی‌ زایمان‌ کرد.

ولی‌ در زمان‌ ولادت‌ علی‌ ، کعبه‌ شکافته‌ شد و مادرش داخل‌ خانه خدا رفت و  او در کعبه‌ متولد شد...

بعد از این‌ سخنان‌، حجاج‌ مبهوت‌ ماند و نه‌ تنها به‌ حرّه‌ اذیت‌ نرساند، بلکه‌ به ‌او پاداش‌ هم‌ داد.( بحارالأنوار، ج‏46، ص 135)

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.