با عرض سلام مسئله ی اول بنده این است که معاشرت، رفاقت و نماز خواندن پشت سر فردی که ولایت فقیه و یا شخص ولی فقیه زمان دام ظله را قبول ندارد چه حکمی دارد؟ و مسئله ی دوم اینکه آیا قبول نداشتن اصل ولایت فقیه به معنی خروج از مذهب شریف تشیع به حساب می آید یا خیر؟ پاسخ از حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
هو العلیم. علیکم السلام. از زمانی که فقه شیعه تاسیس شد، می توان در آن ردّی از مبحث ولایت فقیه را البته به الفاظ و تعابیر گوناگون یافت، بنابراین ولو اینکه در گذشته در میان مباحث فقهی، مساله ای به اسم ولایت فقیه مطرح نبوده ولی در قالبی دیگر رسمی از این معنا بوده است؛ فقهای گذشته از جمله مرحوم شیخ مفید و سلاّر و شیخ طوسی، این مسئله را در ابواب مختلف فقه از جمله در کتاب جهاد، کتاب امر به معروف، کتاب حدود و قصاص و غیره مطرح کردهاند و در میان متأخّرین اولین کسی که تفوّه به مساله ولایت فقیه پیدا کرد، مرحوم ملا احمد نراقی رحمة الله علیه صاحب کتاب معراج السعاده است.
در مورد ولایت فقیه در دو جهت بحث است:
اول: بحث مفهومی ولایت فقیه
تقریبا در میان فقهاء برای اصل ولایت فقیه مخالفی یافت نمی شود؛ آنچه موجب اختلاف گشته قلمرو و محدودۀ حکومت ولایت فقیه است، که در این ناحیه دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول: دیدگاهی است که قلمرو و حوزۀ حکومت ولایت فقیه را مطلق می داند به این معنا که ولیّ فقیه در تدبیر و اداره کشور و در تمام امور اجتماعی مردم، حقّ دخالت و تصمیم گیرى دارد که از این ولایت به عنوان ولایت مطلقه و ولایت عامّه یاد می شود.
دیدگاه دوم: آن است که ولایت فقیه را محدود و قلمرو اختیار و دایره نفوذ آن را اندک می دانند. از جمله دخالت در امور مال هایى که مالکان آن ناشناخته اند، کودکانِ بى سرپرست، چیزهایی که شارع راضی به زمین ماندن آن نیست. مانند ساخت مساجد و امور عام المنفعه و... که اصطلاحاً امور حسبه می گویند. در واقع دسته دوّم معتقدند که فقیه نمى تواند حوزه اختیار خویش را بگستراند، بلکه تنها در همین چند مورد و موارد مشابه ولایت دارد . برخی علاوه بر آن، ولایت بر قضا و صدور حکم را نیز شأن فقها دانسته اند.
از متقدّمین، فقهایی چون شیخ انصاری رضوان الله علیه در کتاب مکاسب و از معاصرین آیت الله خویی رحمة الله علیه از طرفداران ولایت فقیه به معنای دوم بودند.
سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه بر دیدگاه اول اصرار داشتند و می فرمودند: با آنکه در ولایت فقیه، از آیات قرآن دلیلى نداریم (تمام آیاتی که در قرآن درباره ولایت صحبت می کند مربوط به ولایت معصومین است) و آنچه هست از روایات است ولی بحمد الله و المنّة ادله ولایت فقیه از روایات کافى و وافى مى باشد، و عمده آنها که بقیّه نیز بر محور و اساس آن دور مى زند، روایت مقبوله عمر بن حنظله است که نه تنها در مورد فصل خصومت بلکه در سایر امور ولائى که بر عهده حاکم است مى توان از آن استفاده کرد و حجیّت اوامر فقیه را در باب قضاء و حکومت و جهاد از آن به دست آورد.
گفتنی است بعد از انقلاب اسلامی ایران، اولین پرچمدار مبحث ولایت فقیه به عنوان یک اصل و رکن ضروری در قانون اساسی، شخص علامه بودند و تا قبل از پیشنهاد و پیگیری های ایشان اسمی از ولایت فقیه در قانون اساسی نبود؛ از طرفی حقاً و انصافاً جامعترین و عالی ترین کتابی که در موضوع ولایت فقیه به رشته تحریر درآمده، کتاب ولایت فقیه علامه است که در چهار جلد منتشر شده است که در برخی از دانشگاه های کشور تدریس می گردد و خود حقیر درخواست هایی مبنی بر آن داشتم که البته نیمه کاره ماند.
دوم: بحث مصداقی و خارجی ولایت فقیه
عده ای در ناحیه مفهوم، قائل به ولایت مطلقه یا مقیده فقیه هستند، اما در ناحیه مصداق دچار تردید می باشند یعنی ولیّ فقیه زمان را مصداق تامّ برای این جایگاه نمی دانند.
حال با تمام این تفاصیل باید گفت: مسالۀ ولایت فقیه، نه از اصول دین است نه از فروع آن؛ بنابراین پذیرش و اعتقاد به ولایت فقیه (چه حکما و چه مصداقا) از ضروریات دین نیست، بلکه یکی از مهمترین مسائل اعتقادی در حوزه اجتماعی و سیاسی است که عدم قبول آن ، نه دلیل بر خروج از دین و ایمان است نه خروج از مذهب تشیّع و نه خروج از عدالت.
پس اگر شخصی امام جماعت است اما قائل به ولایت فقیه نیست، چه اینکه اصل ولایت فقیه را قبول نداشته باشد یا مصداقش را نپذیرد، اما سایر شرائط تأمّم را دارد، می توان به وی اقتدا کرد.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دام عزّه در استفتائات خود تصریح دارند که قبول داشتن ولایت فقیه از شرایط امامت جماعت نیست، فلذا اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد از روی تقلید (از مرجع جامع الشرایط) یا از روی اجتهاد؛ این امر باعث بی عدالتی او نمی شود و این امر مثل بقیه فروع فقهی دیگر می باشد که شخصی مثلا در یکی از احکام نماز یا طهارت نظری بر خلاف نظر معظم له داشته باشد.
بله اگر مساله عدم قبول ولایت فقیه منجرّ به اهانت و غیبت و تهمت و هتک مومن (ولیّ فقیه زمانه) باشد، یا اینکه در طرح نظر خود موجب تفرقه بین مسلمین گردد، یا باعث تضعیف حکومت اسلامی شود و بر کار خود اصرار هم داشته باشد، چون این امور مصداق موضوعات حرام است، چنین شخصی (نه برای اینکه ولایت فقیه را در اصل یا مصداق قبول ندارد بلکه به دلیل انجام اموری که حرام بیّن است)، دیگر صلاحیت برای اینکه امام جماعت باشد را ندارد و نمی توان به او اقتدا کرد.