گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


پرسش و پاسخ (سعۀ اولیاء با تکدّرشان از نفوس آلوده منافاتی ندارد)

هرچه یک انسان به کمال نزدیک تر شود سعه وجودی او بیشتر و احاطه نفس او افزون تر میگردد و ولیّ الهی به مانند دریایی میگردد که چیزی او را متلاطم نمی کند؛ در کتاب شریف نور مجرد نقل هایی درموردعلامه طهرانی رضوان الله علیه شده که ایشان در اواخر عمر از دیدن بعضی رفقا مکدّر می شدند ... و خلاصه دیدار نمیکردند. حال سوال این است که با توجه به کمال ایشان، سرّ این قضیه چیست؟ پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

هرچه یک انسان به کمال نزدیک تر شود سعه وجودی او بیشتر و احاطه نفس او افزون تر میگردد و ولیّ الهی به مانند دریایی میگردد که چیزی او را متلاطم نمی کند؛ در کتاب شریف نور مجرد نقل هایی درموردعلامه طهرانی رضوان الله علیه شده که ایشان در اواخر عمر از دیدن بعضی رفقا مکدّر می شدند و یک بار ازجلسه ای که آمدند چنین گفته بودند و نیز کمتر دیدار می کردند، و حتی بعد از دیدار یک آقای ویلچری احساس کدورت و گرفتگی کرده بودند و خلاصه دیدار نمیکردند. حال سوال این است که با توجه به کمال ایشان، سرّ این قضیه چیست؟

 

 

 

پاسخ از استاد حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

 

 

هو العلیم

 

 

سعه وجودی و شرح صدر یک مطلب است و متاثر شدن از گناه و آثار آن و نفس آلوده مطلب دیگر؛ همانطور که انسان در سیر کمالی سعه وجودی و شرح بیشتری در نفس پیدا می کند به همان اندازه نورانیت او بیشتر و نفسش زلالتر می گردد و آن کدورتی را که در نفس از دیدن گناه و نفس آلوده پیدا می کند، متاثّر از جنبه طهارت و صفا و نورانیت نفس است و این مطلب نسبت به همه اولیای الهی و حتی شخص پیامبر صلی الله علیه و آله صادق است و بسیار می شد که حضرتش از دیدن چیزی یا شنیدن مطلبی مکدر می شدند که می فرمودند: من روزی هفتار بار استغفار می کنم که قبلا حقیر سر استغفار اولیای الهی را توضیح دادم. حتی گاهی اولیاء الهی از دیدن کثرات و جلوه ها و تعینات دنیا که حرام و مکروه هم نیستند، مکدّر می شوند که این مطلب در کلمات پیامبر و ائمه اطهار و برخی از اولیاء مُصرّح است.

 

 

یکبار در محضر مرحوم علامه طهرانی رحمة الله علیه منزل یکی از رفقا مدعوّ بودیم، وقتی ظرف برنج را آوردند با زعفران به شکل به اضافه روی برنج را تزیین کرده بودند که چون شکل صلیب می شود بلافاصله مرحوم آقا فرمودند: به همین اندازه این غذا کدورت پیدا کرده، ظرف را برگردانید و خالی کنید و دوباره غذا را بکشید و جور دیگری تزیین کنید. بدیهی است جز نفس ولیّ خدا هیچکس این کدورت را متوجه نمی شود درحالیکه نه حرام است نه مکروه.

 

 

پس گناه یا نفس آلوده یا برخی از مظاهر دنیا یک کدورتی دارد که هر چه انسان صافتر و خالصتر و طاهرتر باشد زودتر از آن متاثر می شود.

 

 

از نگاهی، می نشیند بر دل نازک غبار           خاطر آئینه را، آهی مکدّر میکند!

 

 

یکبار به یکی از اولیاء خدا گفته بودند چرا شما اصلا غیبت نمی کنید دروغ نمی گویید فرموده بودند من آن کدورت و ظلمت گناه را می بینم اگر شما هم می دیدید مرتکب نمی شدید.

 

 

بنابراین، این احساس کدورت از چیزی که ظلمانی باشد لازمه نورانیت و طهارت نفس و غیر اختیاری است.

 

 

اما لازمۀ آن سعه و ظرفیت این نیست که انسان گناه و نفس گناهکار را ببیند و اصلا متاثر نشود و بی تفاوت از کنارش بگذرد، بلکه برای این است که ولیّ خدا در مسیر تربیت و هدایت و دستگیری، آن کدورت و آثارش را ابدا لحاظ نکند و بر اساس تکلیف و ولایت و ظرفیتی که دارد به رتق و فتق عالم دنیا و اهلش بپردازد.

 

 

کما اینکه هر کدام از انبیاء الهی که به مقام پیامبری می رسیدند حتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله اولین چیزی که از خدا درخواست می کردند، سعه صدر بوده است.

 

 

سعه صدر برای آن است که حضرت موسی علیه السلام حتی از فرعون با وجود آن همه خباثت باطنی و کدورتی که داشت، دستگیری کند؛ لذا مامور می شود به سمت او برود و با خوشرویی و نرمخویی با وی برخورد کند و آن جنبه نفسی فرعون را به حساب نیاورد و بر اساس تکلیف به هدایتش بپردازد؛ اینجا بود که حضرت موسی دو چیز از خدای متعال درخواست کرد: اول، سعه و ظرفیت و شرح صدر تا حتی مثل فرعون هم در قلب وی محبوب باشد گرچه ظلمت محض است و دوم: وزارت برادرش حضرت هارون، چون حضرت هارون علیه السلام بسیار زیبا سخن می گفت.

 

 

البته این را هم عرض کنیم اینگونه دعوت ها و ارتباط ها فقط بر میزان تکلیف است و الا نمی شود با هر کسی رفت و آمد کرد هر جایی رفت که در قرآن در برخی موارد حتی پیامبر از نشست و برخاست با عده ای منع شده است.

لازم به تذکر است که این مساله مربوط به اواخر عمر شریف مرحوم علامه بود که دیگر ایشان به طور کلی انصراف از عالم طبع و دنیا پیدا کرده بودند و به صراحت کلام خودشان امرشان در این دنیا و تکلیفشان تمام شده بود و الا قبل از آن می فرمودند: هر کس ما را دوست دارد باید رفقای ما را هم دوست داشته باشد و اگر کسی متعرض یکی از رفقای ایشان می شد حالشان طوری بود که متعرض عزیزترین فرد به ایشان شده است.

البته به نظر حقیر بهتر بود این گونه مطالب به این صراحت که معمولا از اسرار است و به جهاتی اولیاء آن را به بعضی بازگو می کنند و از طرفی موجب دلسردی و ناامیدی و حتی کدورت می شود، مطرح نمی شد گرچه نظر نویسنده بر جنبه تربیتی قضیه است تا تنبّه و هشداری برای سالکان راه خدا باشد و بدانند که به صرف ارتباط و نسبت با اولیاء خدا نفس رشد و ترقی نمی کند و آن طهارتی را که شرط سیر الی الله است، بدست نمی آورد؛ الله اعلم

 

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.