گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


نمونه ای از تبعات سوء حکومت والیان بی لیاقت

تبعات سوء مدیریت و حکومت افراد بی لیاقت در طول تاریخ بیش از آن است که در این مختصر بگنجد که در اینجا تنها به یک مورد از آن که در زمان حکومت و غصب خلافت عثمان لعنة الله علیه رخ داد و بسیار جانکاه بوده و موجب تاثر شدید حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه شده را اشاره می کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

تبعات سوء حکومت والیان بی لیاقت

 

 

منبع: امام شناسى تالیف علامه طهرانی ره ج ‏11 ص : 203

 

 

سُیوطى در «الدُّرُّ الْمَنْثُور» گوید: ابن منذر، و ابن أبى حاتم از بَعْجَهُ بْنُ عَبْداللهِ جُهَنّى تخریج کرده‏اند که او گفت: مردى از طائفه ما (جُهَنّى ها) زنى را نیز از طائفه ما گرفت. زن درست در سر شش ماه بچّه کاملى زائید. شوهر این زن پیش عثمان رفت؛ و داستان را شرح داد. عثمان أمر کرد تا او را سنگباران کنند.

 

 

خبر این قضیه را براى على (رضى الله عنه) آوردند. على به نزد عثمان آمد، و گفت: چه مى‏کنى؟!

 

 

عثمان گفت: این زن در رأس شش ماهگى بچّه تامّ و تمامى زائیده است؛ مگر این أمر تصوّر دارد؟!

 

 

على (رضى الله عنه) گفت: آیا نشنیده‏اى که: خداى تعالى مى‏گوید: وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلثُونَ شَهْرًا؛ و نیز مى‏گوید: حَوْلَینِ کامِلَینِ؛ چقدر مى‏یابى تو که از این مقدار بعد از کسر کردنِ دو سال باقى بماند، مگر شش ماه؟!

 

 

عثمان گفت: سوگند به خدا که من فهمم به این مطلب نرسیده بود. اینک بروید و زن را نزد من بازگردانید! چون رفتند زن را برگردانند؛ دیدند کارش تمام شده؛ و زیر سنگ‏ها جان داده است.

 

 

وقتى که این زن را براى رجم مى‏بردند از جمله سخنانش به خواهر خود این بود یا أُخَیهَ لَا تَحْزَنِى فَوَ اللَهِ مَا کشَفَ فَرْجِى أحَدٌ قَطُّ غَیرُهُ!

 

 

 «اى مهربان خواهر من! غمگین مباش! سوگند به خدا هیچکس جز شوهرم با من آمیزش ننموده است (و خدا پرده را بر مى‏دارد، و روشن مى‏سازد که من مظلوم و بى گناه بوده‏ام).»

 

 

راوى روایت: بعجه بن عبد الله جُهَنّى گوید: این بچّه بزرگ شد، و رشد و نما کرد، و این مرد اعتراف به فرزندى او نمود؛ و از تمام مردم، این بچّه به این مرد شبیه‏تر بود. و به جرم و جنایتى که این مرد نموده بود؛ و به زن بى گناه خود نسبت زنا داده بود؛ مى‏گوید: من دیدم او را بعد از این که یتَسَاقَطُ عُضْوًا عُضْوًا عَلَى فِرَاشِهِ، [1]

 

 

«در بستر افتاده، و تمام أعضاءِ بدنش، یکى پس از دیگرى فرو مى‏ریخت.»

 

 

این روایت را مَالِک [2] و بیهقّى [3] و ابن کثیر دمشقى [4] و عَیْنِى [5] روایت کرده‏اند و علّامه فقید آیة الله طباطبائى، از سُیُوطىّ، در «الدُّرُّ الْمَنْثُور» حکایت‏ نموده، [6] و سید محسن جبل عاملى در کتاب «عجائب الأحکام» آورده؛ [7] و علّامه أمینى در «الغدیر» از مصادر آن آورده است. [8]

 

 

بارى این است طرز حکومت خلفاى جور، که در ریختن خون مظلومان و بى گناهان آستین بالا زده، و عذر خود را عدم علم به کتاب و سنّت مى‏دانند؛ و سوگند هم مى‏خورند که نمى‏دانستیم. آخر کسى نبود به این دایگان مهربان‏تر از مادر بگوید: چه کسى شما را خلیفة المسلمین، و أمیر المؤمنین، و خلیفه رسول الله خوانده؛ و در برابر کدام امّت شما این برچسب را به خود زده اید؟ شما خلیفه رسول الله و أمیر مؤمنان را از مقامش ساقط مى‏کنید، تا که برود در باغهاى مدینه و خارج مدینه آبیارى کند و شخم بزند؛ و شما با اعتراف به جهل و نادانى خود، نام خلیفه و امیر بر خود بنهید و جانشین و قائم مقام رسول الله بدانید؟

 

 

آرى نتیجه بدست گرفتن افراد غیر واجد مقام ولایت، درجه و مقام حکومت و ولایت را همین است که: نتایجش یکى پس از دیگرى ظاهر مى‏شود؛ و تا قیام قائم به حقّ، ولى حضرتِ حقّ، مردم گمراه و سرگردان و مظلوم، و بدون کامیابى از سرمایه‏هاى إلهى در دنیا بیایند و بروند.

 

 

به خدا سوگند در دیروز که مشغول نوشتن داستان این زن مظلوم بودم که در زیر بمباران سنگهاى عثمان سنگسار شده بود؛ آنقدر گریه کردم و اشک‏ها سرازیر کردم، که از نوشتن واماندم؛ نه براى مظلومیت على، و نه براى مظلومیت زهراء و محسن. بلکه براى مظلومیت این زن؛ فقطّ و فقطّ همین زن، که بر اساس دستور إسلام و پیروى از پیامبر اکرم، ازدواج کرده؛ و بار حمل و سختیهاى دوران باردارى را متحمّل شده؛ و اینک که بچّه‏اى زائیده است؛ مزدش را آن دهند که:

 

 

از نوزداش که آرزو دارد پستان بر لبانش نهد؛ و از نظاره بر چهره او، درد و رنج باردارى و زائیدن را فراموش کند؛ بدون جرم و گناه، از نوزاد جدا کنند؛ و ببرند آنقدر به او سنگ بزنند که جان دهد، به اتّهام اینکه زنا کرده‏اى! و این بچّه بچّه زناست. این زن در کانون وجدان و مرکز اصیل تفکیر و درایت خود چه مى‏گوید؟!

 

 

همان جمله سربسته‏اى را که به خواهرش گفت: غیر از شوهرم کسى با من در نیاویخته، و غیر از خدا کسى از سرّ من آگاه نیست»؛ این طفل، طفل من است؛ به دستور رسول خدا در شکم حمل کرده‏ام؛ و دوران حمل را پشت سر گذارده؛ و اینک که بچّه را به زمین نهاده‏ام؛ و ابتداى دوران رضاع است، باید مرا سنگسار کنند این مدّعیان خلافت!

 

 

آرى یوسف را به جرم عصمت و پاکى به زندان کردند؛ او بى گناه بود، و عفیف بود

 

 

پی نوشت ها:

 

 

[1] «الدُّرُّ المنثور» ج 6، ص 40. در تفسیر آیه: وَ وَصَّینَا الإنَسانَ بِوالِدَیهِ إِحْسَانًا.

 

 

[2] «مُوَطَّأ مالک» با تصحیح و تعلیقه محمد فؤاد عبد الباقى، ج 2، ص 825، حدیث 11 از «کتاب حدود» ما جآء فى الرجّم.

 

 

[3] «السُّنَن الکبرى»، ج 7، ص 442 و 344 «

 

 

[4] تفسیر القرآن الکریم»، طبع دار الفکر، ج 6، ص 281 تفسیر آیه وَ وَصَّینَا الإنسَانَ و پس از إتمام روایت، راوى روایت را که معمر بن عبد الله جَهنى ضبط کرده است گوید: چون پدر این طفل، بچّه را دید، گفت: این پسر من است؛ سوگند به خدا و شکى در آن ندارم. معمر گوید: خداوند این مرد مجرم را مبتلا کرد به مرض آکله (خوره و جذام) که در صورتش پدید آمد، و پیوسته او را مى‏خورد تا آنکه بمرد. معمر گوید: این بچّه آنقدر به پدرش شبیه بود که وقتى شما بخواهید یک کلاغ را با کلاغ دیگر و یا یک تخم مرغ را با یک تخم مرغ دیگر قیاس کنید؛ نمى‏توانید بگوئید: آنها به همدیگر شباهتشان از شباهت این طفل به پدرش بیشتر است.

 

 

[5] «عمده القارى»، ج 9، ص 642

 

 

[6] «المیزان» ج 18، ص 224

 

 

[7] «عجائب الأحکام»، ص 52 گوید: و نظیر این قضیه براى عثمان و ابن عبّاس وارد است و ابن عبّاس از على علیه السّلام گرفته است.

 

 

 

[8] «الغدیر»، ج 6، ص 94 و و همچنین ابن شهرآشوب در «مناقب»، طبع سنگى، ج 1، ص 500 و ص 501 از «کشّاف» [کشف‏] ثعلبى و «أربعین» خطیب، و «موطّأ» مالک با اسانید خودشان از بعجه جهنّى روایت کرده است. و در ذیل آن آورده است که: چون أمیرمؤمنان علیه السّلام عثمان را محکوم کردند، عثمان گفت: زن را برگردانید! و سپس گفت: ما عند عثمان بعد أن بعث إلیها. «بعد از آنکه عثمان فرستاد تا او را برگردانند؛ دیگر مسؤولیتى براى او نیست چه آنرا سنگسار کرده باشند و یا نکرده باشند.»

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.