مطالعۀ زندگی امامان معصوم علیهم السّلام چشیدن نمی از دریای بیکران معارف امامت و ولایت است که بر آن از ناحیه بزرگان تأکید شده است. مقالۀ حاضر مختصری از زندگی امام باقر علیه السلّام است که در سال 1398 هجری قمری توسّط حجّة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی قلمی شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
لمعات الباقر علیه السلام (مختصری از زندگانی امام باقر علیه السلام)
منبع: سلسله مقالات تالیف حجة السلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
ولادت
· حضرت امام محمّدباقر علیهالسلام، پنجمین امام شیعیان روز جمعه، اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود.
· امام باقر علیه السلام اولین فرزندى بود که از پدر و مادر فاطمى، علوى وهاشمى متولد مىشد زیرا پدرش على بن الحسین امام سجاد علیهالسلام و مادرش فاطمه، دختر امام حسن مجتبى علیهالسلام بود و به همین جهت او را «هاشمىّ من هاشمیین» و «فاطمىّ من فاطمیین» و «علوىّ من علویین» مىخواندند. (بحارالانوار، ج 46، ص 215)
مادر امام باقر علیه السلام
· مادر امام باقر علیه السلام فاطمه، با کنیه «ام عبدالله» دخترامام حسن مجتبى علیهالسلام بود. امام حسین علیهالسلام که بعد از شهادت امام حسن علیه السلام سیّد خاندان و کفیل و سرپرست اهل بیت ایشان هم بود، فاطمه را به عقد فرزندش امام سجاد علیه السلام درآورد و دخترش فاطمه را نیز به عقد برادر زادهاش حسن، فرزند امام حسن درآورد. امام باقر علیه السلام ثمره ازدواج اول و «عبدالله محض» نیز ثمره ازدواج دوم بود. (معصوم هفتم و هشتم، جواد فاضل، ص 6)
ام عبدالله مادر امام باقر از بانوان فاضل، با عفت ومعظّم اهل بیت علیهم السلام بود.
امام صادق علیهالسلام درحق او مىفرماید:
جدّهام، صدّیقهاى بود که درمیان اولاد امام حسن مجتبى علیهالسلام هیچ زنى به پایه او نمىرسید. (کافى، ج 1، ص 469)
عظمت شأن این بانو به حدّى بود که کرامات عجیبى از او ظاهر شد؛ امام باقر علیه السلام نقل مىکنند:
روزى مادرم کنار دیوارى نشسته بود که ناگاه دیوار شکاف برداشت و صداى ریزش و از جاکنده شدن سختى شنیدیم. مادرم با اشاره دست گفت: نه؛ قسم به حق پیامبر که خدا به تو اجازه فرو ریختن نداده است. پس دیوار درهوا معلق ماند تا مادرم از آنجا گذشت و پدرم صد دینار از جانب او صدقه داد. (همان مدرک)
کنیه والقاب امام باقر علیه السلام
· امام پنجم، نامش محمّد و کنیهاش ابوجعفر، که به خاطر فرزندش امام صادق که نامش جعفر است، بدین کنیه خوانده می شد و بعدها امام جواد علیه السلام نیز بههمین کنیه خوانده شد؛ که البته برای عدم اشتباه امام جواد را ابوجعفر ثانی می گویند.
آن امام بزرگوار را به خاطر شباهت بسیار به رسول خدا صلی الله علیه و آله، «شبیه» هم مىخواندند. (مناقب، ج 4، ص 210)
و به چند لقب معروف بود که مشهورترین آنها لقب «باقر» و «باقرالعلوم» مىباشد پیامبر اسلام صلىالله علیه و آله آن بزرگوار را بدین لقب خواند.(بحارالانوار، ج 46، ص 223)
جابر بن عبدالله انصارى، صحابى بلند مرتبه پیامبر، پیرمرد محاسن سفیدى که دیدارش مردم را به یاد پیامبر مىانداخت، در مسجد پیامبر مىنشست و به امید دیدار پیشواى پنجم امام باقر علیه السلام و درانتظار لحظه موعود براى رساندن سلام پیامبر، فریاد بر مىآورد: یا باقِرَالْعِلْمِ، یا باقِرَالْعِلْمِ (اى شکافنده علم، اى شکافنده علم)
مردم مدینه درابتدا که از راز کار او آگاه نبودند مىگفتند: جابر براثر پیرى و ضعف اندیشه، هذیان مىگوید. و جابر در پاسخ آنان مى گفت: نه، به خدا سوگند هذیان نمىگویم و لیکن از رسول خدا شنیدم که فرمود: تو بزودى مردى ازخاندان مرا درک خواهى کرد که نام او، نام من و شمایل او شمایل من است و علم و دانش را مىشکافد. من بر اساس پیشگویى پیامبر این سخن را بر زبان مىآورم و باقر العلم را صدا مىزنم.
بالاخره جابر که در پیری بسر می برد، در سنین نوجوانىِ امام، آن حضرت را دید و شناخت و سلام رسول خدا را به وى ابلاغ کرد و دستورالعمل خاص پیامبر به امام باقر علیه السلام را که فرموده بود: یا باقِرَ الْعِلْمِ ابْقِرْهُ (اى شکافنده علوم، علم را بشکاف) به او رسانید. (حیاة الامام محمد الباقر، ج 1، ص 25)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: انَّ لِأَبى مَناقِبَ ماهِىَ لِابائى انَّ رَسُولَ اللَّهِ قالَ لِجابِرٍ انَّکَ تُدْرِکُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىّ فَاقْرَأْهُ مِنِّى السَّلامُ (تنقیح المقال، ج 1، ص 199.)
( برای پدرم مناقب و فضایلی خاص است که برای هیچیک از پدرانم نبوده چرا که جدم رسول خدا به جابر بن عبد الله انصاری که از آن زمان زنده بود فرموده بود ک هر گاه فرزندم باقر را دیدی سلام مرا به او برسان )
نقش انگشتری امام
· از آنجا که همگى امامان علیهمالسلام در شرایط خفقانى باشدت و ضعف زندگى مىکردند و راههاى اظهار نظر صریح براى آنان مهیّا نبود، روش هاى گوناگونى براى اظهار نظر و بیان عقاید ومعارف ومنویات خویش پیش مىگرفتند. یکى از این روشها، به دست کردن انگشتر و حکّ عباراتى خاص بر آن بود.
به عنوان مثال نقش خاتم امام حسین علیهالسلام این جمله بود: «ان الله بالغ امره» (خداوند امر و اراده خود را به انجام میرساند.)
واما بعد از امام حسین علیه السلام نوبت به امام سجاد علیه السلام مىرسد و ایشان بر انگشتر خود حک مىکند: خَزِىَ وَ شَقِىَ قاتِلُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ» ( بسیار بدبخت است کسی که پدرم امام حسین علیه السلام را به شهادت می رساند )
امام باقر علیهالسلام نیز این روش اعلام رأى، نظر، مبارزه وتبلیغ را ادامه داد و با توجه به شرایط مختلف دوران امامت خویش انگشترهایى با عبارات متفاوت داشت.
گاهى براى یادآورى یاد امام حسین علیه السلام و تاکید براستمرار مبارزهاى که آن بزرگوار با ظالمان در پیش گرفت و تاکید بر نقش هدایتگرانه امام حسین علیهالسلام، خاتم و انگشتر جدش امام حسین علیهالسلام را در دست مىکرد و براى اینکه عزت و اقتدار بنى امیه را پوشالى وتهى معرفى کند همانند عمویش امام حسن علیه السلام، بر انگشترى خود حک کرده بود: «الْعِزَّةُ لِلَّهِ: همه عزت از آن خداست» و یا «الْعِزَّةُ لِلَّهِ جَمیعاً» ودر انگشترى دیگر حک کرده بود: «الْقُوَّةُ لِلَّهِ جَمیعاً» ( نقش الخواتیم لدى الائمه علیهم السلام )
ویژگیهاى اخلاقى
الف- عبادت و بندگى
· امام صادق علیهالسلام مىفرماید: پدرم دایم الذکر و همواره به یاد خدا بود. در حال راه رفتن و غذا خوردن و حتّى هنگام سخن گفتن نیز از یاد خدا مشغول نمىشد، مىدیدم که زبانش به ذکر «لااله الاالله» در حرکت است.
بین الطلوعین ما را جمع مىکرد و تا طلوع خورشید به ذکر خدا وا مىداشت، آن را که مىتوانست قرآن بخواند، به قرائت قرآن و دیگران را به ذکر گفتن امر مىکرد.(بحارالانوار، ج 46، ص 297)
خادم امام باقرعلیهالسلام نقل مىکند: با امام باقر علیه السلام به قصد حجّ خارج شدیم. هنگامى که داخل مسجد الحرام شد و چشمش به کعبه افتاد، صدایش به گریه بلند شد. عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان باد، مردم متوجه شما هستند، کاش صدایتان را بلند نکنید آهسته تضرع کنید، امام در جوابش فرمود: وَیْحَکَ یا افْلَحُ وَ لِمَ لا ارْفَعُ صَوْتى بِالْبُکاءِ لَعَلَّ اللَّهَ تَعالى یَنْظُرُ الَىَّ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ فَافُوزَ بِهاغَداً
( واى بر تو اى افلح، چرا صدایم را به گریه بلند نکنم، شاید به خاطر این تضرع و زارى من، خداى تعالى نظر رحمتى برمن کند و بدان سبب در فرداى قیامت رستگار شوم.)
بعد امام طواف خانه کرد و پشت مقام به نماز ایستاد وهنگامى که از نماز فارغ شد مکان سجده امام علیه السلام از اشک چشمهایش خیس شده بود. (فصول المهمه، ص 212)
ب- تسلیم و رضا
· گروهى از اصحاب خدمت امام باقر علیه السلام رسیدند. درآن هنگام یکى از فرزندان امام مریض بود وامام نسبت به آن فرزند توجه خاص نشان مىداد و به خاطر کسالت وى غمگین و بیقرار بود. یاران امام با مشاهده این حالت امام ترسیدند که اگر آن فرزند از دنیا برود، از امام حرکتى ببینند که خوش نداشته باشند. (امام در نظر آنان از جلالتى خاص برخوردار بود و ترسیدند شاید امام اظهار جزع و فزعى کند که خلاف انتظار آنان باشد.) چیزى نگذشت که ضجّه و زارى اهل خانه بر مصیبت آن فرزند برخاست، ولى امام با چهرهاى گشاده، برخلاف حالت قبلى، برآنان وارد شد. آنان به امام عرض کردند: فدایت شویم، حالت غم و اندوه شما ما را به هراس انداخته بود که مبادا در صورت وقوع مصیبت حالتى براى شما پیش آید که ما را اندوهناک گرداند.
امام درجواب فرمود: انَّا نُحِبُّ انْ نُعافِىَ فیمَنْ نُحِبُّ فَاذا جاءَ امْرُاللَّهِ سَلَّمْنا فیما احَبَّ.
( ما هم سلامتی و عافیت را در مورد عزیزانمان دوست داریم اما وقتی تقدیر خدا بر چیزی تعلق گیرد، تسلیم می شویم و آن را بیشتر دوست داریم )
بعد حضرت سر و صورت خود را آراست روغن مالید و سرمه کشید و با همراهان غذا خورد و درآخر فرمود: این نوع عمل، همان صبرجمیل است. سپس آن فرزند را به امر امام غسل دادند و امام نیز لباس آراستهاى پوشید و با جنازه خارج شد و برآن نماز خواند و آن را دفن نمود. (کافى، ج 3، ص 226)
ج- حلم و بردبارى
· قرآن شریف در توصیف بندگان خاص خداى رحمان، مىفرماید: وَ اذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.( فرقان، آیه 63)
(چون از جاهلان حرکات زشتى مشاهده کنند و یا سخنانى زشت و ناشى از جهل بشنوند، پاسخى سالم مىدهند و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مىگویند و با سلامت از کنار آنان می گذرند )
امام باقر علیه السلام را می توان مصداق این خصوصیت عالی اهل ایمان دانست.
در روایت است که مردى نصرانى خطاب به امام باقر علیه السلام گفت: تو بَقَر هستى. امام با ملایمت و خونسردى فرمود: من باقر هستم.
مرد که همچنان بر بى ادبى خود پافشارى مىکرد گفت: تو پسر همان زن آشپز هستى. امام بار دیگر با ملایمت و نرمى جواب داد: آشپزى حرفهاو بود و این ننگ نیست.
مرد نصرانى همچنان به گفتار ناهنجار خود ادامه داد و مادر امام را به نسبتى زشت متهم ساخت. امام با ملاطفت جواب داد: اگر راست مىگویى، خدا او را بیامرزد و اگر دروغ مىگویى، خدا تو را بیامرزد. مرد نصرانى با مشاهده برخورد کریمانه امام به اشتباه خود پى برد و اسلام آورد. (مناقب، ج 4، ص 207)
د- کار و کوشش
· محمدبن مُنْکَدر مىگوید: فکر نمىکردم امام سجاد علیه السلام داراى جانشینى باشد که از نظر فضل و دانش به پایه او برسد، تا اینکه فرزندش محمد بن على امام باقر علیه السلام را ملاقات کردم. خواستم او را موعظه کنم ولى او مرا موعظه کرد و جریان از این قرار بود که: در روزى که هوا خیلى گرم بود به یکى از نقاط خارج از شهر رفتم. محمد بن على را که تنومند و چاق بود، دیدم که به دوتن از غلامان خود تکیه داده بود. با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش و از خاندان پیامبر، در چنین ساعت و هوایى به طلب دنیا ازخانه خارج شده است! باید او را موعظه کنم! نزدیک رفتم و سلام کردم. درحالى که عرق مىریخت، جواب سلامم را به خوبى داد. گفتم: خدا تو را سلامت بدارد، مردى از بزرگان قریش همچون شما در چنین هواى گرمى در طلب دنیا مىکوشد؟! اگر در این حال مرگ شما فرا رسد چه مىکنى؟ و چه جوابى دارى؟ امام از آن دو غلام جدا شد و به طرف من آمد و فرمود:
اگر مرگ من در این حال فرا رسد، درست در زمانى فرا رسیده که من به اطاعت خدا مشغولم و با این کار و کوشش خود را از تو و مثل تو بى نیاز مىکنم. از آن بیم دارم که مرگ من زمانى رسد که به معصیتى از معصیت هاى خدا مشغول باشم. گفتم: رحمت خدا بر تو باد، خواستم تو را موعظه کنم ولى تو مرا موعظه کردى. (الارشاد، ص 264)
ه- جود و بخشش
· با اینکه تعداد عائله امام زیاد و ثروتش از بقیه افراد خاندان کمتر بود، ولى درمیدان جود و بخشش و دستگیرى از فقرا و نیازمندان نیز بر همگان پیشى گرفته بود.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: ثروت پدرم ازتمام خاندانش کمتر و مخارجش از همه افزونتر بود؛ با این وجود در هر روز جمعه یک دینار صدقه مىداد. ( اعیان الشیعه، ج 1، ص 653)
و در نقل دیگرى مىفرماید: روزى بر پدرم وارد شدم و ایشان هشت هزار دینار را بر فقراى مدینه تقسیم مىکرد و درهمان روز اهل یک خانواده را که تعدادشان به یازده نفر مىرسید خرید واز بندگى آزاد کرد. ( بحارالانوار، ج 46، ص 302)
مواسات، همدردى و دستگیرى نسبت به خویشاوندان و برادران دینى از نکات برجسته سیره اخلاقى آن امام بود.
حسن بن کثیر گوید: از نیازمندى خود و بىتوجهى برادرانم به امام شکایت کردم. حضرت فرمود: چه بد برادرى است آن که درهنگام توانمندى تو، رعایت حالت را بنماید و به تو توجه کند ولى به هنگام فقر و نادارى از تو ببرّد. بعد حضرت یک کیسه حاوى هفتصد درهم به من داد و فرمود: این مبلغ را مصرف کن و هرگاه تمام شد مرا خبر ده. ( ارشاد، ص 266)
در بیان دیگرى آن حضرت مىفرماید: اشَدُّ الْاعْمالِ ثَلاثَةٌ مُواساةُ الْأِخْوانِ فِى الْمالِ وَانْصافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ ذِکْرُاللَّهِ عَلى کُلِّ حالٍ ( ارشاد، ص 266)
(سخت ترین کارها، سه کار است: همیارى و مساعدت مالى با برادران، رعایت انصاف با مردمیعنى آنچه براى خود مىخواهد، براى مردم نیز بخواهد و همیشه به یاد خدا بودن)
کنیز امام باقر علیه السلام نقل مىکند که هرگاه برادران و خویشاوندان امام بر وى وارد مىشدند، امام آنان را طعام مىداد، لباس نیکو مىپوشاند، صله و جایزه عطا مىکرد سپس اجازه مرخص شدن مىداد. روزى از امام خواهش کردم که از این بذل و بخششها کم کند شاید به جهت همان کم بودن توان اقتصادى امام ولى آن حضرت در جوابم فرمود: ما حَسَنَةُ الدُّنْیا الَّا صِلَةُ الْأِخْوانِ وَالْمَعارِفِ( کشف الغمه، ج 2، ص 330)
(نیکویى دنیا جز احسان و بخشش به برادران واصحاب نیست.)
عمروبن دینار وعبدالله بن عبید گویند: هرگاه خدمت امام باقر علیه السلام مىرسیدیم، آن حضرت به ما خوراکى و لباس و پول مىداد و مىفرمود: اینها قبل از این ملاقات براى شما آماده شده بود. ( ارشاد، ص 266)
و- اهتمام به امر آخرت:
· ارتباط امام باقر علیه السلام با حضرت ربوبى آن چنان عمیق بود که تمام همّ و غم او در امور اخروى خلاصه مىشد و اقلیم عقل و دل آن بزرگوار را مسخّر خویش ساخته بود.
ازامام نقل شده که به جابر جُعفى فرمود: اصْبَحْتُ وَاللَّهِ یا جابِرُ مَحْزُوناً مَشْغُولَ الْقَلْبِ ...
اى جابر، به خدا سوگند که شبم را با حُزن واندوهى که قلب را به خود مشغول ساخته، صبح کردهام.
جابر عرض کرد: جانم فدایت، اندوه و دل نگرانى شما براى چیست؟ امام فرمود: اى جابر، حزن واندوه من به خاطر آخرت است. اى جابر، کسى که حقیقت خالص ایمان در دلش داخل شود، آن ایمان قلبش را از دنیا و آنچه درآن است به خود مشغول مىدارد، زیرا از نظر او زینت پرزرق و برق دنیا در حقیقت لهو ولعب است و خانه آخرت، خانه زندگى است. سزاوار و شایسته نیست که انسان مؤمن به زینتهاى فریبنده دنیا دل بندد و آرامش خود را در آنها جستجو کند ( تحف العقول، ص 208)
ز- تواضع امام باقر علیه السلام
عبدالله بن عطا گوید: امام به من دستور داد دو مرکب- یک الاغ و یک قاطر- براى سفر آماده کنم. امر امام را اطاعت کرده و الاغ و قاطر را زین کرده و به این گمان که امام قاطر را مىپسندد، آن را جلو بردم. امّا امام بر خلاف تصور من، بر الاغ سوار شدند و فرمودند: بهترین مرکب نزد من الاغ است. ( بحارالانوار، ج 46، ص 291)
این عمل امام نشان از تواضع آن بزرگوار دارد همچنان که ایشان با این کار خود به مردم مىفهماند که امکانات دنیایى مایه شرف و افتخار نیست و همردیف مردم بودن و همانند آنان از وسایل کم ارزش استفاده کردن، چیزى از شخصیّت واقعى انسان نمىکاهد البته به این معنا نیست که سوار بر اسب نمىشدهاند، بلکه در سیره پیامبر و ائمه علیهمالسلام آمده است که آنان بر اسب و قاطر نیز سوار مىشدهاند.
امیر المومنین علیه السلام در توصیف رسول خدا صلى الله علیه و اله مىفرماید: لَقَدْ کانَ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- یَأْکُلُ عَلَى الْارضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ الْحِمارَ الْعارىَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ»(نهج البلاغه، خطبه 160)
پیامبر روى زمین (بدون فرش) مىنشست و غذا مىخورد و نشستنش همچون بردگان بود و بدست خویش کفشش را پینه مىزد و لباسش را وصله مىکرد. بر الاغ برهنه سوار مىشد و حتى کسى را نیز پشت سرخویش سوار مىکرد.
ح- برخى دیگر از اخلاق و آداب پسندیده امام
· امام صادق علیهالسلام مىفرماید: در دستور العمل پیامبر آمده: هرگاه بندگان و غلامان را به کارى گماردید که برآنان سخت آمد، با آنان در آن کار وارد شوید و پدرم بندگان را به انجام کارها امر مىفرمود و نگاه مىکرد، اگر بر آنان سخت مىآمد، خود نیز «بسم الله» مىگفت و با آنان دست به کار مىشد و اگر بر آنان هموار و آسان مىنمود، از آنان کناره مىگرفت. (بحارالانوار، ج 46، ص 303)
حسن زیّات بصرى گوید: با یکى از دوستانم خدمت امام باقر علیه السلام رسیدیم. امام درخانه اى تزیین شده نشسته، ملحفهاى قرمز رنگ بر روى پاها انداخته، محاسن را کوتاه کرده و سرمه کشیده بود. مسائلى ازامام پرسیدیم وبرخاستیم. امام فرمود: اى حسن، فردا تو و رفیقت پیش من بیایید. عرض کردم: فدایت شوم، اطاعت مىکنم.
روز بعد برامام وارد شدیم درحالى که در منزل امام جز حصیرى نبود و امام نیز یک پیراهن خشن پوشیده بود. حضرت به رفیقم رو کرد و فرمود: اى برادر بصرى، دیروز که بر من وارد شدى، من در اطاق همسرم بودم چون دیروز، روز او بود، آن خانه و اثاث هم از او بود. او خود را براى من آراسته بود ومن مىبایست خودم را براى وى مىآراستم، پس نسبت به ما گمان بد مدار.
رفقیم گفت: فدایت شوم، به خدا قسم ازمشاهده وضعیت دیروز شما، گمان هایى نسبت به شما به قلبم وارد شد ولى الان خداوند همه آنان را از بین برد و دانستم که همانطور است که مىفرمایید. (بحار، ج 46، ص 293)
فضای عصر امام باقر علیه السلام
· امامان شیعه تا زمان امام باقر علیه السلام درانزواى مطلق به سر مىبردند و کسى به آنها مراجعه نمىکرد و حدیثى وسخنى از آنان نقل نمىشد. تمام یا اکثر خطبهها، نامهها وکلمات حضرت على علیه السلام هم مربوط به دوره پنج ساله خلافت است.
وضعیت اخلاقى جامعه اسلامى آن روز نیز اسفبار بود. خلفاى مروانى و عاملان آنان، در فساد و فحشا غوطه ور بودند. سراسر جهان اسلام به خصوص مکه و مدینه در اوج فساد و فحشا بودند.
یکی از نویسندگان می گوید: نکته اى را که من در خلال مطالعه کتاب اغانى ابوالفرج باز یافتم، این است که در سالهاى حدود 80 و 90 هجرى تا 50 و 60 سال بعد (یعنى مدت زمان امام سجاد، امام باقر و امام صادق)، بزرگترین خوانندهها، نوازندهها، عیاش ها و عشرت طلب هاى دنیا یا از مدینهاند و یا از مکه.
هروقت خلیفهاى در شام دلش تنگ مىشد و هوس غنا مىکرد و خواننده و نوازنده برجستهاى مىخواست کسى را از مدینه یا مکه که مرکز خوانندهاو نوازندههاى معروف بود براى او مىبردند ....
در مکه شاعرى بود به نام عمربن ابى ربیعه، از آن شاعران عریان گوى بى پرده هرزه و البته دراوج قدرت وهنر شعرى. وقتى این عمر بن ابى ربیعه مُرد، راوى گوید درمدینه عزاى عمومى شد و در کوچههاى مدینه مردم مىگریستند. هرجا مىرفتى مجموعههایى از جوان ها نشسته بودند و تأسف مىخوردند. کنیزکى را دیدم که دنبال کارى مىرود وهمینطور اشک مىریزد. گروهى از جوانان بدو گفتند: چرا این قدر گریه مىکنى؟
گفت به خاطر این مرد که از دست ما رفت. یکى گفت: غصه نخور، شاعر دیگرى در مکه هست به نام حارث بن خالد مخزولى که او هم مانند عمربن ابى ربیعه شعر مىگوید ویکى از شعرهاى او را خواند. وقتى کنیزک شعر راشنید، اشک هاى خود را پاک کرد و گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى لَمْ یَخْلُ حَرَمَهُ. ( شکر خداى را که حرمش را خالى نگذاشت). (مجموعه آثار، ج 1، ص 35- 36)
دستور العمل آسمانى
· امامان علیهم السلام برگزیدگان خاص خداوند براى حفظ و بیان دین بودند و دستورالعملهاى متعدد از جانب خداوند و پیامبر تعیین کننده وظیفه آنان بود.
یکى از آنها سفارش و وصیتى مخصوص و مکتوب بود که از جانب خداوند و به وسیله جبرئیل علیهالسلام بر پیامبر نازل شد. در این وصیّتنامه دوازده دستور العمل سر به مهر وجود داشت که هر کدام مربوط به یکى از امامان بود و پیامبر از جانب خداوند مأمور بود که آن را به جانشین خود على بن ابى طالب علیه السلام تحویل دهد تا وى بعد از رحلت پیامبر مهر مخصوص خویش را بردارد و بدانچه در آن نوشته شده عمل کند و سپس به جانشینش، امام حسن علیه السلام، تحویل دهد و وى نیز بعد از عمل به دستورالعمل مربوط به خود، آن را به جانشینش امام حسین علیه السلام تحویل دهد و همینطور تا به امام زمان علیه السلام برسد.
در آن وصیت آسمانى خطاب به امام باقر علیه السلام آمده بود: فَسِّرْ کِتابَ اللَّهِ وَ صَدِّقْ اباکَ وَ وَرِّثِ ابْنَکَ الْعِلْمَ وَ اصْطَنِعِ الْامَّةَ وَ قُلِ الْحَقَّ فِى الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لاتَخْشَ الَّا اللَّهَ(بحار الانوار، ج 36، ص 204)
( کتاب خدا را تفسیر کن و پدرت را تصدیق فرما و علم دین را به پسرت میراث ده و با امت به نیکى رفتار کن و در مواقع خوف و خطر و امنیت، حق بگو و از غیر خدا مترس.)
در دستور العمل دیگرى نیز امام باقر علیه السلام از جانب رسول خدا مأموریت بسط و گسترش فرهنگ اسلامى را عهده دار مىشود. پیامبر صلی الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصارى مىفرماید: اى جابر بزودى فرزند این فرزندم (با اشاره به امام حسین علیه السلام ) را خواهى دید وقتى او را درک کردى سلام مرا به او برسان و به او بگو: اى شکافنده علوم، علم را بشکاف. ( حیاة الامام محمد الباقر علیه السلام ، ج 1، ص 25)
خدا و پیامبر با این فرامین وظیفه امام باقر علیه السلام را تعیین کردند و اوضاع و شرایط نیز چنین وظیفهاى را اقتضا مىکرد و امام باقر علیه السلام با توجه به این سفارشها و اقتضاى زمان به بیان معارف، تفسیر قرآن، حدیث و فقه پرداخت و میراثى غنى و پربار از خود بر جاى نهاد.
شهادت امام باقر علیه السلام
· امام باقر علیه السلام در هفتم ذى حجه سال صد و چهارده هجرى در حالىکه 57 سال تمام از عمر شریفش گذشته بود به شهادت رسید.( بحارالانوار، ج 46، ص 212 )
از امام باقر علیهالسلام روایت شده که فرمود: على علیهالسلام در سن پنجاه و هشت سالگى به شهادت رسید و على بن الحسین علیهالسلام نیز در همین سن رحلت کرد و من امروز وارد پنجاه و هشت سالگى شدهام. ( بحار الانوار، ج 46، ص 218 )
امام با این کلام از وفات قریب الوقوع خود خبر داد. آن بزرگوار به دستور هشام بن عبدالملک اموى و به دست ابراهیم بن ولید مسموم شد. ( فصول المهمه، ص 197)
جوهرى در مثیر الاحزان مىنویسد: هشام بعد از وقایعى که در پى سفر امام باقر به شام اتفاق افتاد و او را خشمگین کرد، به عامل مدینه نوشت که به حیله، در غذا یا نوشیدنى امام سم بریزد. (مثیرالاحزان، ص 244)