گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


سفره ای از نور ، بخش دهم و پایانی: آداب سلوکی معاشرت و صله رحم (۶)

مجموعۀ حاضر از تألیفات ارزشمند حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی است که در ماه رمضان سال 1434 هجری قمری نوشته شده است؛ بخش دهم و پایانی از کتاب که قسمت ششم از قسمت آداب سلوکی معاشرت و صله رحم است، با ویرایش و بازخوانی جدید تقدیم می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم

سفره ای از نور ، بخش دهم: آداب سلوکی معاشرت و صله رحم (۶)

منبع: کتاب "سفره ای از نور" تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

گاهی گفته می شود که در صورت رعایت این امور دیگران ارتباطشان را با ما قطع می کنند و این قطع ارتباط، با آن همه دستور بر صل رحم، منافات دارد؟

در پاسخ به این سوال چند نکته را باید عرض کنیم:

اول، صله رحم، در طول صله و قرب و لقاء خداست. نمی شود به اسم ارتباط با بندگان خدا، حریم خدا و ربط با او را برهم زد.

توضیح آنکه: مراد از تمام اعمال و عبادت ها و ارتباط ها و خلاصه آنچه که از یک عبد سر می زند باید خدا باشد و بس و این معنا حتی در صله و ربط با امام معصوم سلام الله علیه فرض است.

در حالات جناب سید بن طاووس نقل است که می گوید: در یکی از مسافرتهایی که به جهت زیارت امام حسین علیه السّلام می‌رفتیم، جهت خواندن نمازهای مستحب و واجب توقف کردیم اما رفقای ما عجله داشتند که هر چه سریعتر حرکت کنند و خود را به کربلا برسانند. من به آنها گفتم: آیا قصد ما از زیارت امام حسین علیه السّلام خداست؟ و یا اینکه قصد ما از خداوند، امام حسین علیه السّلام است؟ آنها گفتند قصد از زیارت، خدا می‌باشد.گفتم اگر ما اعمال خود را در راه خدا که زیارت امام هم بخاطر همین راه است خراب و ضایع کنیم، در این صورت حالِ ما در ملاقاتِ حضرت با ما چگونه خواهد بود، و چگونه خدا با ما که نزدِ امام حسین علیه السّلام رفته و فضل خداوند را خواهانیم، برخورد خواهد کرد؟! رفقای سید پس از این استدلال متین به اشتباه خود پی بردند.

روایت شده است پسری که هنوز به سن بلوغ هم نرسیده بود در میان کوچه ای به رسول خدا صلی لله علیه و آله سلام کرد و بروى حضرت تبسم کرد، حضرت به آن پسر بچه فرمودند: مرا دوست دارى؟ عرض کرد: آرى، بخدا سوگند اى رسول خدا. حضرت فرمودند: آیا به اندازۀ چشمانت مرا دوست دارى؟ عرض کرد بیشتر. فرمودند: آیا به اندازه پدرت مرا دوست داری؟ عرض کرد بیشتر! حضرت فرمودند: به اندازۀ مادرت مرا دوست دارى؟ عرض کرد بیشتر، فرمود بقدر خودت عرض کرد: بخدا اى رسول خدا شما را بیشتر دوست دارم. رسول خدا فرمودند: بقدر خدا مرا دوست دارى؟ عرض کرد: اللَّه اللَّه اللَّه یا رسول الله، نه این مقام براى شما نیست و نه براى هیچ کس. من شما را براى خدا دوست دارم. حضرت توجهى بهمراهان خود کردند و فرمودند: این طور خدا را دوست بدارید بواسطۀ احسان و نعمت هائى که بر شما ارزانى داشته و مرا هم بواسطه دوستى خدا دوست بدارید. پیغمبر از ادب و معرفت او نسبت بخدا وی را تحسین کردند. ( ارشاد القلوب، ج1 ص 161)

مراد از صله رحم، وصل و ربط و قرب به خدا و عالم توحید و ولایت است. صله رحم در جایی نورانیت دارد که مورد رضای خدا باشد و الا قطع رحم است وقتی انسان با خدا قطع کرد و از او برید مطمئن باشد از همه مخلوقات او هم بریده است.

آنچه از بندۀ مؤمن در طولِ اقامتش در این دنیا خواسته شده این است که قلبش را از هر چه مکروه مولایش می‌باشد پاک کند و جمیع جوارحش را در آنچه موجبِ تقرّب به رضایت پروردگار است به کار گیرد.

همین سید بن طاووس در وصیت به فرزندش محمد می گوید: هر وقت محتاج معاشرت با مردم شدی به شدّت از غفلتِ از یاد خدا بپرهیز و باید در صحبت کردن با مردم چنین باشی که گویا در معنی با خدا صحبت می‌کنی و متوجّه او می‌باشی (شف‌المحجة، فصل ۱۱۹، ص۱۵۷)

دوم، مومن در جایی که ارتباط بر میزان رضای خداست قطع نمی کند پس در جایی که مورد رضای خدا نیست در واقع دیگران صله را قطع کردند نه مومن و در این قطع انسان مسوول نیست.

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان                   دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

سوم، هدف و لو مقدس باشد وسیله را توجیه نمی کند، نمی توان به اسم صله رحم، با خدا قطع کرد. این ها وسوسه و درس و القاات شیطان است که اگر انسان دستش از مبانی و معارف و حقیقت نورانی قرآن و عترت خالی باشد، متزلزل و گرفتار خواهد شد.

ترسم که به بوی دانه در دام شوی                  ای دوست همه دانه مبین دام نگر  

ما در وحله اول موظف به قرب و وصل با خداییم و در طول این مسیر هر کسی که ما را یاری دهد باید با او آشتی و در وصل و وصال باشیم، دیگران را برای خدا بخواهیم و دیگران هم ما را برای خدا بخواهند.

تا عهد تو بربستم عهد همه بشکستم                 بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها

شخصیت والا مقام حضرت آیه الله حاج آقا حسین طباطبایی رحمه الله علیه از بزرگان و مراجع وارسته ای بود، که علاوه بر دارا بودن مراتب علمی و از طرفی کمالات اخلاقی ، شجاعت و غیرت دینی بالایی داشتند

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید              کز کجا سّر غَمَش در دهن عام افتاد

بسیار متقین ، به دور از هوا و گریزان از منصب و ریاست بودند، ترس داشتند، خوف داشتند. یکی از خصوصیات ایشان محبّت و مودّت به دوستان و أقرباء و مردم بود و  در معاشرت ها، بسیار متعهد و با وفا بودند. اما می فرمودند :آقا رفاقت و دوستی رفت و آمد ما تا جایی است که حدود الهی و رضایت او باشد، همیشه می گفتند: من با شما رفیقم اما تا دَمِ درِ جهنّم، ولی به خاطر رفیق و فامیل و آشنا، داخل جهنّم نمی شوم.

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق               ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

مومن همیشه و در هر حال و شرایط و جایگاهی باید با خود بگوید: من قبل از اینکه دوست و رفیق باشم، فامیل و آشنا و پدر و مادر و فرزند و همسر باشم، بنده خدایم من قبل از اینکه مُخلص دیگران باشم بنده و نوکر خدایم.

معمولا دنبال به دست آوردن دل همه هستیم اما خدا...؟

ابو منصور سامانى وزیر سلطان طغرل بود. عادت داشت پس از نماز صبح بر سر سجاده نشیند و دعا کند تا آفتاب طلوع کند. آنگاه به خدمت سلطان مى رفت. صبحگاهى از طلوع آفتاب براى امر مهمى سلطان کسانى را به طلب وزیر فرستاد، آنان آمدند و او را به حضور خواندند وزیر چون ادعیه و ذکرهایش تمام نشده بود به فرمان شاه التفات نکرد و به دعا و مناجات ادامه داد. آنان نزد سلطان آمده وى را از عدم توجه وزیر آگاه کردند. وزیر چون دعایش تمام شد به خدمت سلطان آمد. سلطان با نهایت خشم و غضب گفت: تو را چه شده که به گفته ما اعتناء نمى کنى و چون فرمان ما به تو رسد تاخیر مى اندازى؟

وزیر گفت: شاها، من بنده خدایم و چاکر شما. تا از بندگى خدا فارغ نشوم به چاکرى نتوانم پرداخت. این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین نمود و گفت: بندگى خدا را بر چاکرى ما مقدم دار تا به برکات آن سلطنت ما پابرجا باشد.

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوی                 پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگوی

تمام محبت ها و مودت ها و ارتباط ها، باید در مسیر محبّت و مودّت و بندگی خدا باشد و خدا این حقیقت را منظور از صله رحم و ارتباط با مردم می داند که متاسفانه باید اذعان نمود که در همه هستند و ما به همه احساس تکلیف داریم اما خدا...؟

و این را بدانیم که در راه خدا ملاک فقط و فقط خدا و رضای او و اولیای اوست نه مردم و خواست و عمل آنان اینکه بگوییم هیچکس اینگونه عمل نمی کند می گوییم در خانه اگر کس است یک حرف بس است

مذهب عاشق ز مذهب ها جداست                   عاشقان را مذهب و ملت خداست

زنان معتقد و مومنه ای را سراغ دارم که چون می خواستند به این دستور قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین و ممشای اولیای خدا تمسک کنند و بنای خود را بر سبک زندگی اسلامی و قرآن بنا نهند، بسیار مورد تعرض و طرد و حتی دشنام و بی توجهی قرار گرفتند به طوریکه در بعض مواقع این بی لطفی ها نزدیک بود به طلاق منجر شود. که حقیر عرض می کردم: چون مساله از عهده و تکلیف شما خارج است و چون حفظ کیان خانواده از اوجب واجبات است، به ناچار به کمترین از اختلاط و نشستن با نامحرم و بودن بر سفره رضایت دهید، حتی المقدور به بهانی که موجب طعنه دیگران قرار نگیرید دیرتر بر سفره حاضر شوید و زودتر سفره و جمع را ترک نمایید هنگام نشستن سعی کنید جایی بنشیند که در مقابل نامحرمان قرار نگیرید برای خود حریمی از عفت و حیا و حرمت درست نمایید که دیگران ورود پیدا نکنند تا بخواهند از هر دری سخن گفته و شما را در گفتگو مخاطب خاص قرار دهند و این را هم بدانید خداوند بر همین خواست قلبی و نیت صادقانه شما آگاه است و بر این بنا به شما اجر می دهد و آنچه را که سهم یک بنده مومن از ولایت و اطاعت هست را به شما به بهترین نحو عنایت می کند. البته به دیگران هم باید تا حدودی حق داد چون این مسائل یا اصلا گفته نشده یا درست مطرح نشده مخصوصا اینکه در رفتار کسانی که باید الگو باشند تناقض زیاد است و بلافاصله استناد می کنند به حتی اهل علم و فضل و حتی برخی از علما که این مسائل را رعایت نمی کنند پس بدیهی است که در دفعات اول موجب تعجب و شگفتی و اعتراض مردم عادی قرار گیرد مخصوصا اینکه شیطان از بیرون و نفس از درون مزید بر آن هستند.

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت            گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

خاتمه

حُسن ختام این مبحث، کلام نورانی حضرت حجت الإمام المهدی، صاحب العصر و الزّمان علیه السلام و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف باشد که فرمود: وَاجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَکُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَیَّ وَ عَلَیْکُمْ. (بحارالأنوار: ج 53، ص 179)

(هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستی ما اهل بیت، بر مبنای عمل به سنّت و اجراء احکام الهی قرار دهید، پس همانا که موعظه‌ها و سفارشات لازم را نموده‌ام؛ و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه می‌باشد.)

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم              تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری                        شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم                     گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم                    ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم

دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست               زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم

ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو                     ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم

من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم                    من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو              این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم

ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را                  هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم

ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر           بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم

گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف                یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم

گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من          چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم

خداوند همه ما را موفق به کسب علم و معرفت به علوم و احکام الهی همراه با توفیق عمل عنایت بفرماید

تحریر یافت به دست کمترین و خطاکارترین عباد العبد شیخ محمد شاهرخ همدانی رمضان سنه یک هزار و چهار صد و سی و چهار از هجرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و علی آله در شهر مقدس قم عش آل محمد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.