وجود أئمّه طاهرین- سلام الله علیهم أجمعین- سرزمین پهناور و گسترده علم و عقل و درایت و فطانت و هدایت مى باشد؛ عارف کامل مرحوم علامه طهرانی رضوان الله علیه مطالبی گرانبها درباره گستره علم و درایت امام صادق علیه السلام دارند که از نظر می گذرد
بسم الله الرحمن الرحیم
سرزمین پاکی (علوم گوناگون امام صادق علیه السلام)
منبع: امام شناسى تالیف علامه طهرانی، ج 17 ص 13
وجود أئمّه طاهرین- سلام الله علیهم أجمعین- سرزمین پهناور و گسترده علم و عقل و درایت و فطانت و هدایت مى باشد که پیوسته از آن نبات نیکو و حَسَن مى روید و عالم را به ثمرات شیرین و آبدار و پر خاصیّت، و فواکه ذیقیمت و أدویه و عقاقیر معالجه امراض و رفع علل و اسقام، مشحون و سرشار مى گرداند...
قَالَ اللهُ الحَکیمُ فِى کِتَابِهِ الکریمِ: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إلَّا نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُون [1]
«و زمین پاکیزه و نیکو بنیاد، گیاهش با اذن پروردگارش بیرون آید، و زمین آلوده و بدنهاد گیاهش بیرون نمى آید مگر اندکى. (اى پیغمبر) ما این طور آیات خود را گوناگون و مختلف مى گردانیم براى گروهى که سپاس ما را بجاى مى آورند».
حضرت علّامه (طباطبائی) در بحث روائى ذکر نمودهاند:
و در «کافى» با اسناد خود از مُیسر از حضرت امام ابو جعفر محمّد الباقر علیه السلام روایت است که: من از امام از تفسیر این قول خدا عزّ و جلّ سؤال کردم: وَلَا تُفْسِدُوا فِى الارْضِ بَعْدَ إصْلَاحِهَا [2] «و در زمین پس از آبادانى و اصلاحش فساد و تباهى مکنید.» حضرت فرمود: یَا مَیْسَرُ إنَّ الارْضَ کَانَتْ فَاسِدَةً فَأحْیَاهَا اللهُ عَزّ وَ جَلَّ بَنَبِیِّهِ، وَ لَا تُفْسِدُوا فِى الارْضِ بَعْدَ إصْلَاحِهَا.
«اى میسر! حَقّاً و تحقیقاً زمین فاسد بود، پس خداى عزّ و جلّ آن را به پیامبرش زنده گردانید، و شما این زمین را بعد از اصلاحش به فساد نیاورید»
بارى تفسیر بَلَد طَیِّب به علم و هدایت پیامبر و امام، و تفسیر اصلاح زمین بعد از آمدن رسول و امام و أمثال اینها از معانى تأویلیّه آیات مبارکات نمى باشد، بلکه مفاد عمل به ظهور و بیان معانى ظاهریّه قرآن کریم است. زیرا معنى زمین پاک و مستعد، و مفاد افساد در زمین پس از اصلاح آن همان معنائى مى باشد که در بَدْو امر دستگیر انسان مىشود و به ذهن تبادر مى یابد، و نیازى به کشاندن معنى ظاهر به باطن استخراج تأویل نیست.
وجود أئمّه طاهرین- سلام الله علیهم أجمعین- سرزمین پهناور و گسترده علم و عقل و درایت و فطانت و هدایت مى باشد که پیوسته از آن نبات نیکو و حَسَن مى روید و عالم را به ثمرات شیرین و آبدار و پر خاصیّت، و فواکه ذیقیمت و أدویه و عقاقیر معالجه امراض و رفع علل و اسقام، مشحون و سرشار مى گرداند. و از مخالفان و معاندان بهره اى به عالم بشریّت و جامعه انسانیّت نمى رسد مگر مقدار اندکى. زیرا امامان معصومین داراى هَوى و شخصیّت و حسّ دعوت به نفس و خودطلبى و خود محورى نیستند. آنچه دارند از نفس پاک و بى آلایش و متّصل به عالم نور و تجرّد و عرفان خداوندى و توحید ربوبى تراوش مى نماید. و معلوم است که: از نور، تاریکى نتراود و از پاک، زشت نزاید و از طَیِّب، خبیث بیرون نیاید. یعنى از خدا و مأموران درگاه خدا و مُصفَّیان به اخلاص خدائى جز علم حقیقى و لَدُنّى و جاودانى و ثابت و اصیل به عالم خارج سرایت نمى کند.
امام صادق علیه السلام نمونه بارز بلد طیّب
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از آن یگانه نباتى است که در زمین طیّب توحید روئیده است و آثار علمى و هدایتى وى نه تنها براى شیعه بلکه براى نسل آدمیّت، و نه تنها براى مدینه منوّره بلکه براى سراسر گیتى، و نه تنها براى زمانى و قرنى و قرونى بلکه بطور جاودان إلى الأبد ضمانت دارد.
چرا؟ براى آنکه وى داراى عصمت است، و هر معصومى همچون قرآن که داراى عصمت است أبدیّت خواهد داشت. کلمه و فتوى و حکم و رأى هر فقیهى از شیخ طوسى و علَّامه حلّى تا آیة الله بروجردى و حکیم و من شابَهَهم در زمان حیاتشان حجیّت دارد و به مجرّد مرگ ساقط مى گردد. زیرا داراى عصمت نیستند و براى مردم لازم است از مجتهد حَىّ أعْلَم جامع الشَّرایط زمان تقلید کنند. اما آیات کریمه قرآنیّه، و سُنَّت ثابته نبویّه، و سیره مُسَلَّمه امامیّه تا روز قیامت حُجَّت است.
در شرح ترجمه و احوال حضرت امام صادق علیه السلام، آیت کبیر الهى: سیّد علیخان مدنى شیرازى- رفع الله رتبته- مىفرماید: و جعفر بن محمد هو الامام أبو عبد الله جعفر الصّادق ابن محمد الباقر بن على بن الحسین بن على بن أبى طالب:.
(تا مى رسد بدینجا که مى گوید:) شیخ مفید گفته است: علماء از احدى از اهل بیت پیغمبر نقل نکرده اند آنچه را که از علوم و آثار از وى نقل کرده اند. به جهت آنکه اصحاب حدیث، اسامى راویانِ از او را در خصوص موثَّقین آنها با وجود اختلافشان در آراء و مقالات، چون جمع نموده اند چهار هزار نفر مرد گردیده است.
و شیخ کمال الدِّین بن طلحة شافعى گفته است: اما مناقب و صفات وى به قدرى بسیار و فراوان است که هیچ حسابگر ماهرى را قدرت آن نیست تا با کمربند محاسبه اطرافش را جمع نماید و بالأخره از او فوت خواهد شد، و در شمارش و احصاء انواع گوناگون آن، فهم و درایت مرد بیدار و زیرک و نگران فرو خواهد ماند. و این مطلب به پایه اى رسیده است که از کثرت علوم و فوران دانشهاى افاضه شده بر قلبش از فیضان تقوى، احکامى که علل آن ادراک نمى شود و علومى که فهم ها از احاطه به حُکْمَش، قاصر است به او نسبت داده مى شود و از او روایت مى گردد. أمَّا مناقبهُ و صفاتُه فتَکادُ تَفوتُ عَدَدَ الْحَاصِر، و یَحار فى أنواعها فَهْمُ الیَقِظِ الْبَاصِر حتّى إنّ مِنْ کَثْرَةِ علومه المُفَاضَةِ على قَلْبه من سِجَال التَّقوى صارَت الاحکام الَّتى لاتُدْرَکُ عِلَلُهَا و العلومُ الَّتى تَقْصُرُ الافْهَامُ عن الإحَاطَة بِحُکْمِها تُضَاف إلَیْه و تُرْوَى عَنْهُ. [3]
و ذهبى در «کاشف» گوید: ابو حنیفه گفته است: من فقیهتر از او را ندیدهام، و هیبَت و ابَّهَت او چنان مرا مىگرفت که هَیْبَت و ابَّهت منصور نمىگرفت. [4]
و از عَمْرو بن أبى المِقْدام روایت است که وى گفته است: من هرگاه به جعفر بن محمد علیهما السلام نظر مى نمودم مى دانستم که او از سلاله پیغمبران مى باشد.
و از صالح بن أسْود روایت است که او گفته است: شنیدم از جعفر بن محمد علیهما السلام که مى گفت: سَلُونِى قَبْلَ أنْ تَفْقِدُونِى، فَإنَّهُ لَا یُحَدِّثُکُمْ أحَدٌ بَعْدِى بِمِثْلِ حَدِیثِى [5] «بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید، زیرا تحقیقاً هیچ کس پس از من به مانند من براى شما حدیث نخواهد گفت.»
علَّامه جلیل: شیخ محمد حسین مُظَفَّر گفته است: تنها فقهاى شیعه عیال و جیره خوار خوان علوم وى نمىباشند، بلکه بسیارى از فقیهان معاصر او از اهل سنَّت علم فقه را از او اخذ کردهاند: أمثال مالک و ابو حنیفه و سُفْیانَیْن (سفیان ثَوْرى و سفیان بن عُیَیْنَه) و ایّوب و غیرهم به طورى که در بابش خواهى دانست. بلکه ابن أبى الحدید در «شرح نهج البلاغة» (ج 1 ص 6) فقه جمیع مذاهب اربعه را به وى ارجاع داده است.
افتخار ابو حنیفه به شاگردى امام صادق علیه السلام
و این است آلوسى که در «مختصر تُحْفة اثنى عشریّه» [2] ص 8) گفته است: و این است ابو حنیفه که وى در میان اهل سنّت افتخار مىکرد و با فصیحترین زبانى مىگفت: لَوْلَا السَّنَتَانِ لَهَلَکَ النُّعْمَانُ. «اگر آن دو سال نبودند، نعمان به هلاکت رسیده بود.»
وى از آن دو سال اراده کرده است دو سالى را که در آن با امام جعفر صادق علیه السلام براى اخذ علم مصاحبت نمود. [6]
و همچنین ایشان در تحت عنوان «حیات علمى حضرت» گوید: علم او الهامى است. و در شرح آن آورده است که در جهان هیچ فضیلتى به مثابه علم نیست. زیرا حیات و سعادت و رقِّیَّت و جاودان زیستن امَّتها به واسطه علم است، و نَباهت و شخصیّت و علوّ مقام و شرافت نفسانى انسان وابسته بدان مىباشد.
بعید به نظر نمىرسد اگر اندوختن علم أفضل از عبادت باشد، نه به دو چندان بلکه به اضعاف مضاعَفَه. به جهت آنکه شخص عابد فقط صلاحیّتش در راه نجات خود اوست که تنها خود را نجات بخشد ولیکن شخص عالِم مُصْلِح است و در توان اوست که عوالم کبیره را از تاریکیهاى گمراهى برون آورد، و در عین حال خودش نیز ذى صلاحیّت است. عالم آن است که دو چشمش را در راه خود گشوده است، و کسى که چشمش را بگشاید راه را مىبیند.
هیچ کدام از فضایل براى مصالح و منافع مردم صلاحیّت ندارد که اثرش در عالم وجود همیشگى بوده باشد به مانند علم. به سبب آنکه عبادت و شجاعت و کرم و غیرها اگر براى مردم نفعى داشته باشد، آن منفعت تا هنگامى است که صاحب آن در حال زندگى است اما پس از مرگ چیزى براى وى نیست مگر نام نیکو و ذکر جمیل، ولیکن منفعت عالم تا وقتى که علم او باقى است و اثر او جاودان است باقى خواهد بود.
در سُنّت از علم و صاحبان علم مدح و ثنائى بلیغ و جانفزا به عمل آمده است همان طور که در کتاب الهى مجموعه آیاتى در مدح علم و مدح علماء وارد است. و این امرى است مسلّم که نیاز به استشهاد و استدلال ندارد.
آرى در اینجا بحثى است که آیا این مدح و ثناى بلیغ اختصاص به علوم دینیّه و علماى دین دارد، و یا عمومیّت دارد نسبت به هر علمى و به هر عالمى؟!
من چنین معتقدم که اختصاص آن به علوم دینیّه و علماى دین از امور غیر قابل شکّ و تردید است.
چون احادیث بدان صراحت دارد و از آیات قرآن کریم همین تو را بس که فرمود: إنَّمَا یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء [7] «فقط از میان جمیع بندگان خدا علماء هستند که صاحب خشیت خداوندى مىباشند.»
و ما چه بسیار این خشیت را در میان علماى فنون و دانشمندان صنایع و غیر آنها نمىیابیم. آرى آن را در میان علماء دین مىیابیم، بلکه در بین غیر ایشان گاهى کسانى یافت مىشوند که اعتراف به وجود و یا وحدانیّت خدا ندارند.
و علماء دین استحقاق این گونه ثناء و تمجید را ندارند مگر به جهت آنکه آنان براى عامّه مردم خیر خواهند و از هر راهى که بیابند به سوى آن ساعى و کوشا مىباشند، و هر کجا بوده باشند ایشان را راهنمایان، ارشاد کنندگان، رهبران، و نجات دهندگان خواهى یافت!
علم دین بر دو نوع است: إلهامى و کَسبى. علم کسبى در آن خطا و صواب و غلط و صحیح واقع مىگردد. و خطاى عالِم و غلط وى بازگشتش به خطا و غلط تمام عالَم مىباشد. به علت آنکه مردم در احکام و حلال و حرام تابع علماء هستند. و خداوند- جلّ شأنه- از مردم طلب نمىکند مگر عمل به همان شریعتى که نازل فرموده، و احکامى که تشریع کرده است.
بنابراین چارهاى نیست که در میان مردم عالمى وجود داشته باشد که خطا و غلط و سهو و نسیان در او راه نیابد تا بتواند مردم را به آن شریعت نازل شده از جانب خدا و به آن احکام تشریع شده از ساحت او ارشاد نماید تا آنکه امَّت در دامهاى خطا و ریسمانهاى اغلاط گرفتار نگردند. و این امر امکان پذیر نیست مگر آنکه علم عالم وحى و یا الهام خدا بوده باشد.
و از اینجاست که حتم و لازم است تا علم أنبیاء و أوصیاء آنان علم ایحائى و یا علم الهامى بوده باشد تا بالنّتیجه خودشان و امَّت هایشان را از وقوع در خطا به واسطه خلاف واقع مصون دارند.
و خداوند متعال یک شریعت فرستاده است نه شریعتهاى متعدّده، و در هر واقعهاى یک حکم آورده است نه احکام عدیده، و براى جمیع امَّت در هر عصرى یک مرشد قرار داده است نه ارشاد کنندگان مختلفه. ولیکن ما در امروزه بالعیان شریعتهاى عدیدهاى را مىیابیم که هر یک از آنها داراى مُشَرِّعى بخصوص مىباشد نه شریعت واحدهاى که داراى یک تشریع کننده بوده باشد. و در هر واقعهاى احکام متعدّدهاى را مىیابیم نه یک حکم وُحْدانى را. و در هر عصرى ارشادکنندگانى را مىیابیم که با هم تخالف دارند و هر کدام از آنها دگرى را طرد و رد مىنماید بلکه بعضى، بعضى را تکفیر مىنمایند و برخى از برخى دگر تبرّى مىجویند، نه ارشاد کننده واحدى را. و این رویّه مطابق آنچه که مُصْلِح اکبر رسول اعظم صلى الله علیه و آله و سلّم آورده است و آن را از امَّتش طلب نموده است، نمىباشد.
فعلیهذا شگفت انگیز نیست اگر عقل انسان حکم کند بر آنکه بر حضرت واجب الوجود- سبحانه و تعالى- فرض و لازم است که در هر عصرى عالمى را برانگیزد تا مردم را بر شریعت طبق همان شریعت نازله و احکام مُنزَله دلالت نماید. و آیا این امر براى احدى از افراد جهان متصوّر مىباشد مگر براى على و پسرانش؟!
و این است آثار علمیّه ایشان در برابر تو! استقراء و تفحّص و احصاء بنما امید است که براى هدایت به این مهم نورى الهى در خود بیابى. و اگر در دنیا اثرى یا دلیلى نبود مگر گفتار رسول الله صلى الله علیه و آله و سلّم:
أنَا مَدِیْنَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا [8] «منم شهر علم و على دَرِ آن است.» و گفتار او: إنِّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَیْتِى [9] «من حقّاً در میان شما باقى گذارنده دو متاع نفیس و گرانقدر مىباشم: کتاب خدا و عترت من که اهل بیت من مىباشند!» همین قدر کافى بود در إثبات آنکه اهل بیت، علماء شریعت و کتاب خدا بوده باشند: آنان که علم را از مَعْدِنش اخذ نمودهاند، و از چشمهاش آبگیرى کردهاند. و اگر علمشان علم اکتسابى بود، رسول خدا آنان را در طول روزگار الى الأبد عالِمینِ به کتاب قرار نمىداد با آنکه سایر مردم را قرار نداده است. اگر ایشان با سایرین از مردم در علم مساوى بودهاند پس جهت تمییز و مادّه امتیازشان از سایر مردم چه بوده است؟!
و از آنچه توجّه بدان لازم است آن است که: جمیع مردم دائماً نیازمند به علوم آنان بودند و در هر واقعه و حادثهاى که به آنان رجوع مىکردند علم آن را نزدشان مىیافتند، و آن هیچ گاه نیازمند به علم مردم نبودند
ما در اینجا نمىخواهیم این حقیقت را فقط با اخبار براى تو ملموس و مشهود سازیم، زیرا در آثار به قدرى شواهد وارد است که ما را بى نیاز از ملاحظه و نظر مىگرداند. و این است آثارشان که شاهد صدق بر مدعایشان و بر آنچه درباره آنها ادّعا شده است مىباشد. و این امرى است لایق و سزاوار که بدان دقّت لازم را معمول دارى! و آن این است که: حضرت امام محمّد تقى جواد الائمّة: چون مقام امامت به وى منتهى گردید طفلى بود هفت ساله، و معذلک همان طور که پدرانش براى تشیید و تأیید امامت قیام کردند و در تعلیم و ارشاد امَّت نهضت نمودند، وى هم قیام و نهضت فرمود. علماء از او با خضوع، استفاده و اخذ علم مىنمودند، و به هیچ وجه در وى نقصانى از علوم پدرانش یافت نشد.
و این است على بن جعفر که در عصر او بود و از جهت سِنّ و فَضل، شیخ علویّین محسوب مىگردید، چون امام جواد روى بدانها مىکرد بر مىخاست و دستهایش را مىبوسید، و هنگامى که حضرت امام جواد خارج مىشد کفشهاى او را مُنظَّم در برابر پاى او مىنهاد، و وقتى که از وى پرسیدند: امامِ گویا پس از حضرت امام رضا علیه السلام چه کسى مىباشد؟! گفت: پسرش: ابو جعفر!
به وى در مقام اعتراض برآمده گفتند: أنْتَ فِى سِنِّکَ وَ قَدْرِکَ وَ أبُوکَ جَعْفَر بن مُحَمَّدٍ تَقُولُ فِى هَذَا الْغُلَامِ؟!
«تو در این پایه از عمر درازت، و در این مقام از قدر و منزلت که پدر جعفر بن محمد است راجع به این پسر این طور رأى مىدهى؟!»
على بن جعفر در پاسخشان گفت: مَا أرَاکَ إلَّا شَیْطَاناً، ثُمَّ أخَذَ بِلِحْیَتِهِ وَ قالَ: فَمَا حِیلَتِى إنْ کَانَ اللهُ رَآهُ أهْلًا وَ لَمْ یَرَ هَذِهِ الشَّیْبَةَ لَهَا أهْلًا؟! [10]
«من نمىیابم تو را مگر شیطانى که بدین کلام لب گشودهاى؟! سپس با دست خود ریشش را گرفت و گفت: از من چه تدبیرى ساخته است اگر خداوند او را داراى أهلیّت مىبیند، و این موهاى سپید را براى مقام امامت صاحب اهلیّت نمىبیند؟!»
باید دانست: على بن جعفر برادر حضرت امام کاظم علیه السلام مىباشد، و حضرت امام کاظم جَدِّ حضرت امام جواد علیهما السلام هستند. اینک بنگر تا چه مقدار داراى تفاوت سن مىباشند. و على علمش را از پدرش امام جعفر، و برادرش امام کاظم، و برادرزادهاش امام رضا: اخذ نموده است. اگر علم ایشان با تحصیل و اکتساب بود، على از امام جواد تحصیلش افزون بود، و اگر امامت مربوط و منوط به سنّ بود على بن جعفر از لحاظ سنّ بزرگترین آنها و از مشایخشان محسوب بود.
علاوه بر این در ایّامى که پدر امام جواد در هنگام مسافرت به سوى خراسان از وى جدا گردید، امام جواد پنج ساله بود. و اگر فرض کنید علوم و ثقافت و تأدّب آنان از نزد خودشان نبوده است، آن کس که امام جواد علیه السلام را تعلیم و تربیت و تأدیب نمود پس از پدرش تا آنکه وى را بدان مقام رفیع و منزلت عظیم رسانید چه کسى بوده است؟! چرا خود آن معلم و مربّى در این فرض خود را صاحب منزله و مقام امامت ندید؟! چرا حضرت امام جواد را کنار نزد؟!
آرى حضرت امام جواد علیه السلام در وقت رحلتشان بیست و پنج ساله بودهاند، و معلوم است که جوان داراى این مقدار از سنّ اگر تمام عمرش را صرف تحصیل علم کرده باشد چیزى از علم به دست وى نیامده است، پس چگونه خواهد بود حال عالم و مُرشِد و معلّم عالِمان، و تربیت دهنده و تهذیب کننده ایشان با وجود آنکه جمیع شیعیان و علمائشان از روز وفات پدرش حضرت امام رضا علیه السلام به او رجوع کرده و به عنوان امام و مربّى از وى اخذ علم نموده اند؟
و مطلب درباره فرزندش حضرت إمام علىٌّ الهادى علیه السلام نیز از این قرار است. إمام محمّد تقىّ الجواد علیه السلام که از جهان رخت بر بست فرزندش حضرت هادى شش ساله و یا هشت ساله بوده است. آن که وى را تعلیم و تربیت کرده و ثقافت او را متکفّل شده تا بدان محلّ أرفع رسانید چه کس بوده است؟ چگونه متصوّر است که علماى شیعه به طفلى که داراى این مقدار سنّ مىباشد مراجعه کنند؟ اگر علم وى اکتسابى بوده است در این مدّت از عمر چه چیز را فراگرفته است؟
و بناءً علیهذا «امام صادق علیه السلام مانند سایر ائمّه علمش اکتسابى و مُتَّخَذ از زبانهاى مردان و دروس آنان نبوده است».
اگر چنین بود، از چه کسى اخذ علم نموده است؟ و بر دست کدام کس به کمال رسیده است؟ ما در تاریخ هیچ کدام از ائمّه: را پیدا نمىکنیم که ایشان شاگردى نموده، و یا نزد احدى از مردم درس خوانده باشند حتّى در سنین طفولیّت. در تاریخ طفولیّت آنان ذکر نشده است که آنها داخل در کتاتیب [11] و مدارس و محلّ تعلیم و قرائت شده باشند؛ و یا آنکه قرآن را مانند سایر اطفال از قاریان فراگرفته باشند. و لهذا براى علم امام راهى تصوّر ندارد مگر آنکه او به طور وراثت از پدرش، از جدّش، از رسول اکرم، از جبرائیل، از پروردگار جلیل تعالى شأنه اخذ نموده باشد.
و الآن جاى آن دارد که به بعضى از آثار علمیّه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، و به کیفیّت تعلیم به شاگردانش، و به بعضى از امور دگر که در حیات علمیّه او دخیل بودهاند، اشاره نمائیم.
پانویس:
[1] «المیزان فى تفسیر القرآن» ج 8، ص 164 و ص 165 و ص 177 و ص 178.
[2]
[3] عین این مطالب در کتاب «مطالب السَّؤول»، طبع رحلى سنگى ص 81 موجود است در کتاب «الکنى و الالقاب» ج 1 ص 332 گوید: کمال الدّین محمّد بن طلحة شافعى معروف به ابن طلحه داراى کتاب «مطالب السَّؤول فى مناقب آل الرّسول»، و «العقد الفرید للملک السَّعید» مىباشد که در شهر حلب در سنه 652 هجریّه فوت کرده است.
[4] «کاشف»، ج 1 ص 186. و در «الکنى و الالقاب» ج 2، ص 238 آورده است که محمّد بن احمد بن عثمان ذهبى در سنه 673 هجریّه در دمشق متولّد شد و دنبال حدیث گشت و وارد مصر شد و از آنجا با سمت استادى بیرون گردید. او در تاریخ رجال تصانیف بسیارى نموده است از جمله «تذکرة الحفاظ»، و «میزان الاعتدال»، و «تجرید أسماء الصّحابة». وى در سنه 748 هجریّه فوت نموده است.
[5] «ریاض السّالکین»، طبع سنگى ص 8. و از طبع جامعة المدرّسین قم ج 1 ص 71 تا 73 و مصدر حدیث اخیر، «کشف الغمّة» ج 2، ص 155 مىباشد.
[6] «الإمام الصّادق» ج 1 طبع جامعة المدرّسین قم ص 143. باید دانست که: این عبارت در «مختصر التحفّة الإثنى عشریّة»، طبع دوم قاهره سنه 1387 ص 8 موجود است ولیکن این عبارت از «منشئات» آلوسى است و انشاء خود صاحب «تحفه»: شاه عبد العزیز دهلوى نمىباشد که آن را آلوسى حکایت نموده باشد. و عبارت اینچنین است: و هذا ابو حنیفه- رضى الله تعالى عنه- و هُوَ هُوَ بین اهل السّنّة کان یفتخر و یقول تا آخر. و عبارت عبد العزیز در «تحفه» ص 46 این است: آرى امام شافعى فضائل کسانى را که از اهل بیت دریافتهاند ذکر کردهاند. و این مخصوص به امام شافعى نیست، جمیع اهل سنّت به این عبارت قیام مىنمایند. و روایت حدیث از أئمّه اهل بیت در کتب اهل سنّت بسیار است و سلسله آبائى اهل بیت را به «سلسلةُ الذَّهَب» نامیدهاند.
[7] آیه 28 از سوره 35: فاطر.
[8] خطیب در «تاریخ بغداد»، ج 2 ص 377، و ملا على متّقى هندى در «کنز العمّال» ج 6 ص 156.
[9] «مسند» احمد حنبل ج 4 ص 366 و «صحیح» ترمذى ج 2 ص 308.
[10] «الامام الصادق» مظفر ج 1 ص 134.
[11]. کَتاتیب داراى دو معنى است: یکى آنکه جمع کتَّاب آمده و آن جمع کاتب است، بنابراین جمع الجمع است. دیگر آنکه موضع تعلیم است که به صیغه کتّاب آید و جمعش کتاتیب آمده است.