یکی از توصیه های حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه به طلاب خواندن روضه در آخر سخنرانی بود و خودشان هم بر همین روش چه در سخنرانی و حتی در کتابت عمل می کردند و می فرمودند: روضه نور منبر است؛ در این مقام روضه ای از علامه درباره حضرت علی اکبر علیه السلام که در تالیفاتشان است نقل می شود.
روضه حضرت علی اکبر علیه السلام به قلم علامه طهرانی ره
منبع: معاد شناسىجلد 2 صفحه : 231 تالیف علامه طهرانی رحمة الله علیه
شربت ملکوتى که رسول خدا براى حضرت على أکبر عطا نمود
چنانکه مقرّم از «مَقتل خوارزمى» ج 2، ص 31؛ و «مَقتل عَوالم» ص 95 روایت کرده است که چون حضرت علىّ أکبر سلام الله علیه در دفعه اوّل که یکصد و بیست نفر را به هلاکت رسانیده بود، از میدان مراجعت نمود، وَ قَدْ اشْتَدَّ بِهِ الْعَطَشُ فَرَجَعَ إلَى أَبِیهِ یَسْتَرِیحُ وَ یَذْکُرُ مَا أَجْهَدَهُ مِنَ الْعَطَشِ، فَبَکَى الْحُسَیْنُ وَ قَالَ: وَاغَوْثَاهُ! مَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى بِجَدِّکَ فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا. وَ أَخَذَ لِسَانَهُ فَمَصَّهُ وَ دَفَعَ إلَیْهِ خَاتَمَهُ لِیَضَعَهُ فِى فِیهِ. [1]
«در حالیکه عطش بر او غالب شده بود نزد پدر آمد تا قدرى استراحت کند و از گرانى عطش براى پدر بیان کند، حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام گریست و گفت: واغوثاه! اى فرزند چقدرنزدیک است که به جدّت برسى و او ترا به کاسهاى از شربت بیاشاماند که دیگر پس از آن تشنه نگردى. و سپس زبان علىّ را در دهان خود گرفت و مکید، و انگشترى خود را بدو داد تا در دهان خود گذارد.»
گویا علىّ أکبر هم براى آنکه پدرش بداند که رسول الله او را سیراب نموده است، در دفعه دوّم که جنگ کرد و بدنش پاره پاره شد:
نَادَى رَافِعًا صَوْتَهُ: عَلَیْکَ مِنِّى السَّلَامُ أَبَا عَبْدِ اللَهِ! هَذَا جَدِّى قَدْ سَقَانِى بِکَأْسِهِ شَرْبَةً لَا أَظْمَأُ بَعْدَهَا، وَ هُوَ یَقُولُ: إنَّ لَکَ کَأْسًا مَذْخُورَةً. [2]
«با آهنگ بلند به صدا در آمد: سلام من بر تو اى أبا عبد الله! اینک جدّ من رسول خدا مرا به کاسهاى از شربت سیراب نمود که دیگر پس از آن هیچگاه تشنه نخواهم شد، و میگوید: اى حسین یک کاسهاى براى تو ذخیره دارم تا بیائى و به تو بدهم.»
براى شهادت چنین مظهر قدس و تقوى جا دارد که ناله پدرش بلند شود که: عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَآءُ. چنانکه طبرى با سند خود از حُمَید بن مُسلم روایت میکند که: سِمَاعُ أُذُنِى یَوْمَئِذٍ مِنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ: قَتَلَ اللَهُ قَوْمًا قَتَلُوکَ یَا بُنَىَّ! مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ، وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ! عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَآءُ. قَالَ: وَ کَأَنِّى أَنْظُرُ إلَى امْرَأةٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَةً کَأَنَّهَا الشَّمْسُالطَّالِعَةُ تُنَادِى: یَا أُخَیَّاهُ! وَ ابْنَ أُخَیَّاهُ!
قَالَ: فَسَأَلْتُ عَنْهَا، فَقِیلَ: هَذِهِ زَیْنَبُ ابْنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ [وَ ءَالِهِ] وَ سَلَّمَ، فَجَآءَتْ حَتَّى أَکَبَّتْ عَلَیْهِ، فَجَآءَهَا الْحُسَیْنُ فَأَخَذَ بِیَدِهَا فَرَدَّهَا إلَى الْفُسْطَاطِ. [3]
حُمَید بن مُسلم میگوید: «گوشهاى من آن روز از حسین شنید که مىگفت: خدا بکشد جماعتى که ترا کشتند اى فرزند من! چقدر جرأت و بى باکى آنها بر خدا، و بر هتک حرمت رسول خدا زیاد است.
اى نور دیده من! پس از تو خاک بر سر دنیا باد.
میگوید: و مثل آنکه من نظاره میکنم زنى را که به سرعت از خیمه خارج شد و مانند خورشید تابان مىدرخشید و فریاد بر مىداشت: اى واى برادرم! اى واى پسر برادرم!
میگوید: من پرسیدم: این زن کیست! گفتند: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست
پی نوشت ها:
[1] «مقتل الحسین» مقرّم، ص 298؛ و در کتاب «علىٌّ الاکبر» مقرّم در ص 80، از «لُهوف» بدین عبارت نقل نموده است: الْعَطَشُ قَتَلَنى وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ أجْهَدَنى، فَهَلْ إلَى شَرْبَةِ مآءٍ أتَقَوَّى بِها عَلَى الاعْدآءِ. و در خود «لهوف» دارد: فَهَلْ إلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمآءِ سَبیلٌ.
[2] «مقتل مقرّم» ص 300
[3] « تاریخ طبرى» طبع دوّم، در دارُ المَعارف مصر، جلد 5، ص 446؛ و «إرشاد» شیخ مفید، طبع سنگى، ص 259؛ و «بحار الانوار» ج 45، ص 44 این زن آمد و آمد تا خود را بروى علىّ أکبر انداخت، و پس از آن حسین آمد و دست او را گرفت و به خیام حرم برگردانید.