نهم ماه صفر سالروز شهادت یار و صحابی خاص، رسول خدا و امیر مومنان علیهما السلام، جناب عمّار یاسر رضوان الله علیه است؛ بدین مناسبت برخی روایات در عظمت شأن والای حضرتش و در کیفیت شهادت و رحلتش به قلم سیدالطائفتین علامه طهرانی رحمة الله علیه تقدیم می گردد
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات وارده در شأن عمّار یاسر و کیفیت شهادت و رحلت او
منبع: نور ملکوت قرآن، تالیف مرحوم علّامه طهرانی ره، ج 3، ص: 333
عمّار یاسر از بزرگان اصحاب رسول الله و أمیر المؤمنین علیهما الصّلوة و السّلام بود. و از کبار فقهاء و زهّاد، و أهل بصیرت و ولایت بود. و ضمیرى روشن، و قلبى تابناک، و فکرى عمیق، و اندیشهاى استوار، و روشى متین، و حزمى صحیح و راستین داشت.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم درباره او فرمود: عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ حَیْثُ کَانَ. عَمَّارٌ جَلْدَةُ بَیْنِ عَیْنِى وَ أَنْفِى، تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ. [1]
«عمّار با حقّ است، و حقّ با عمّار است هر جا که عمّار بوده باشد. عمّار پوست نازک در میان چشم و بینى من است (که با پاره شدن آن پوست چشم نابینا می گردد) عمّار را گروه ستمگر مى کشند.»
و از «صحیح بُخارىّ» نقل است که: در وقت ساختن مسجد پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم، عمّار دو برابر دیگران سنگ حمل مى نمود؛ یکى از براى خود، و یکى از براى رسول الله. رسول خدا گرد و غبار از روى عمّار مىسترد و می گفت:
وَیْحَ عَمَّارٍ! تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ؛ یَدْعُوهُمْ إلَى الْجَنَّةِ، وَ یَدْعُونَهُ إلَى النَّارِ. [2]
«اى دریغا بر عمّار! که او را طائفه ستمکار مى کشند. او ایشان را به سوى بهشت می خواند و آنها وى را به سوى آتش».
شهادت عمّار یاسر در وقعه صفّین بدست فئة باغیه
و همچنین رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم درباره او فرمود:
أَبْشِرْ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ! فَإنَّکَ أَخُو عَلِىٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى دِیَانَتِهِ، وَ مِنْ أَفَاضِلِ أَهْلِ وِلَایَتِهِ، وَ مِنَ الْمَقْتُولِینَ فِى مَحَبَّتِهِ! تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ. وَ ءَاخِرُ زَادِکَ مِنَ الدُّنْیَا ضَیَاحٌ [3] مِنَ اللَبَنِ! [4]
«اى أبو یقظان! بشارت باد ترا! چون تو برادر على علیه السّلام مى باشى در دیانتش و از افاضل اهل ولایت او هستى، و از کشته شدگان در راه محبّت او هستى! تو را گروه ظالم مى کشند. و آخرین غذائى که در وقت شهادت از دنیا نصیب دارى، شیرى است که با آب مخلوط شده است!»
عثمان در زمان خود او را به اندازهاى زد که غش کرد. و امر کرد غلامهاى خود را که دست و پاى او را بستند، و با چکمه خود بر مذاکیر او زد تا مرض فتق پیدا کرد، امعاءش پاره شد، و یک دنده از استخوانهایش شکست؛ [5] در حالیکه مخالفین ما و عامّه در کتب خود بقدرى از فضائل عمّار از زبان رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم نقل کردهاند که شگفت آور است:
گفته اند که درباره او رسول خدا فرمود: وَ إنَّهُ مَلِىَ إیمَانًا حَتَّى أَخْمَصِ قَدَمَیْهِ. وَ إنَّ مَنْ عَادَاهُ عَادَاهُ اللَهُ؛ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ أَبْغَضَهُ اللَهُ. وَ إنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إلَیْهِ. [6]
«و حقّاً که سراپاى عمّار تا دو انگشت شصت پاهایش از ایمان سرشار است. و کسى که با عمّار دشمنى کند، خدا با او دشمنى می کند؛ و کسى که عمّار را مبغوض بدارد، خداوند او را مبغوض داشته است. و بهشت اشتیاق به عمّار دارد.»
عمّار در واقعه صفّین شهید شد، و در آن معرکه می گفت: وَ اللَهِ لَوْ ضَرَبونا بِأَسْیافِهِمْ حَتَّى یُبْلِغونا سَعَفاتِ [7] هَجَرٍ، لَعَلِمْنا أنّا عَلَى حَقٍّ وَ أنَّهُمْ عَلَى الْباطِلِ. [8]
«سوگند به خدا اگر سپاهیان معاویه ما را با شمشیرهایشان بزنند، و بر ما غالب شوند بطوریکه ما را عقب زنند تا از این زمین صفّین به نخلستانهاى مدینه برسیم، ما یقین داریم که: ما بر حقّیم و آنان بر باطل.»
در معرکه صفّین، عمّار بن یاسر به نزد حضرت آمد و عرض کرد: یا أخا رَسولِ اللَهِ! أ تَأْذَنُ لى فى الْقِتالِ؟! «اى برادر رسول خدا! آیا تو به من اذن می دهى در جنگ کردن حضرت فرمود: مَهْلا، رَحِمَکَ اللَهُ! «قدرى صبر کن، خدایت رحمت کند!»
ساعتى گذشت، عمّار به نزد حضرت آمد و آن عبارت را تکرار کرد. حضرت هم همان جواب را اعاده فرمود.
براى بار سوّم عمّار تقاضاى جنگ نمود. فَبَکَى أمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ. فَنَظَرَ إلَیْهِ عَمّارٌ، فَقالَ: یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ! إنَّهُ الْیَوْمُ الَّذى وَصَفَ لى رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ (وَ سَلَّمَ)
«أمیر المؤمنین علیه السّلام گریست. عمّار به او نظرى نمود و گفت: اى أمیر المؤمنین! امروز روزى است که رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم براى من توصیف کرده است!»
فَنَزَلَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ بَغْلَتِهِ، وَ عانَقَ عَمّارًا وَ وَدَّعَهُ، ثُمَّ قالَ:
یَا أَبَا الْیَقْظَانِ! جَزَاکَ اللَهُ عَنِ اللَهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْرًا؛ فَنِعْمَ الاخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ. ثُمَّ بَکَى عَلَیْهِ السَّلامُ وَ بَکَى عَمَّارٌ، ثُمَّ بَرَزَ إلَى الْقِتَالِ.
«أمیر المؤمنین علیه السّلام از قاطر خود پیاده شد و عمّار را در آغوش مهر خود فشرد، و با او وداع کرد. و پس از آن گفت: اى أبو یقظان! خداوند از طرف خودش و از طرف پیغمبرت، ترا جزاى خیر دهد! خوب برادرى بودى! و خوب رفیق و همنشینى بودى! و سپس گریه کرد، و عمّار هم گریه کرد. و آنگاه به میدان رفت».
کلمات أمیر المؤمنین در کنار بدن عمّار، و نماز خواندن حضرت بر او
عمّار در آنحال نود و چهار سال داشت. پس از مبارزه و جنگى که بین او و دشمن در گرفت، أبو عادیَة نیزهاى به پهلویش زد و عمّار بیفتاد.
أبو الْبُخْتُرى قالَ: أُتىَ عَمّارٌ یَوْمَئذٍ بِلَبَنٍ، فَضَحِکَ ثُمَّ قالَ: قالَ لى رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: ءَاخِرُ شَرَابٍ تَشْرَبُهُ مِنَ الدُّنْیَا، مَذْقَةٌ مِنْ لَبَنٍ؛ حَتَّى تَمُوتَ. [9]
«أبو البخترى میگوید: در آنروز که عمّار شهید شد، ظرف شیرى را براى او آوردند، عمّار بخندید و گفت: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم به من گفت: آخرین آشامیدنى که از دنیا مى آشامى، شیرى است که با آب ممزوج شده است؛ و سپس خواهى مرد.»
چون با نیزه أبو عادیه، عمّار بروى زمین افتاد، ابن جوى السَّکْسَکى برجست و رأس مبارکش را برید.
این دو نفر نزد معاویه آمدند، و هر کدام افتخار قتل عمّار را به خود نسبت می دادند. عمرو بن عاص لعین گفت: وَ اللَهِ إنْ یَخْتَصِمانِ إلّا فى النّارِ! «قسم به خدا این دو نفر نزاعى با هم ندارند، مگر در سبقت به آتش.»
أمیر المؤمنین علیه السّلام در قتل او گریست. فَلَمّا کانَ اللَیْلُ طافَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ فى الْقَتْلَى، فَوَجَدَ عَمّارًا مُلْقًى فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ، ثُمَّ بَکَى وَ أنْشَأَ یَقولُ:
أَیَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَة فَلَسْتَ تُبْقِى لِى خَلِیلَ خَلِیلِى (1)
أَلَا أَیُّهَا الْمَوْتُ الَّذِى لَیْسَ تَارِکِى أَرِحْنِى فَقَدْ أَفْنَیْتَ کُلَّ خَلِیلِى (2)
أَرَاکَ بَصِیرًا بِالَّذِینَ أُحِبُّهُم کَأَنَّکَ تَمْضِى نَحْوَهُمْ بِدَلِیلِى (3)
و در روایت دیگرى است که حضرت فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رجِعُونَ.
إنَّ امْرَأً لَمْ یَدْخُلْ عَلَیْهِ مُصِیبَةٌ مِنْ قَتْلِ عَمَّارٍ فَمَا هُوَ فِى الإسْلامِ مِنْ شَىْءٍ. ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهِ. [10]
«چون شب تار آسمان را پوشید، خود أمیر المؤمنین علیه السّلام در میان کشتگان گردش کرد؛ تا عمّار را در میان آنها یافت که بروى زمین افتاده است. در کنار او نشست، سرش را بر زانو نهاد و گریست، و این ابیات را در سوگ او انشاد کرد:
1- اى مرگ! تا کى و تا چه اندازه این جدائى را از روى دشمنى با من می کنى؟! تو که براى من یک دوست از دوستان دوست من پیغمبر، باقى نگذاشتى!
2- هان اى مرگى که به سوى من خواهى آمد! اینک بیا مرا راحت کن! تو که هر کدام از دوستان مرا به فنا دادى!
3- من ترا چنان مى یابم که به کسانیکه دوستشان دارم اطّلاع دارى! گویا تو به سراغ یکایک آنها با دلالت و راهنمائى من مى روى!»
«ما مِلک طِلق خدا هستیم؛ و ما به سوى او باز می گردیم. آن مردى که از کشته شدن عمّار مصیبت زده نباشد، از اسلام هیچ بهره اى ندارد. آنگاه بر عمّار نماز بجاى آورد.»
پاورقی:
[1] منتهى الآمال» ج 1، ص 92
[2] «منتهى الآمال» ج 1، ص 92
[3] ضَیاح شیرى است که با آب آمیخته شده است
[4] «سفینة البحار» ج 2، ص 276؛ و «الإمامة و السّیاسة» ابن قتیبة دینورى، ج 1، ص 33
[5] 33 همان مصدر
[6] «سفینة البحار» ج 2، ص 672
[7] در «مجمع البحرین» در مادّه س ع ف آمده است که: السَّعَفات: جمعُ سَعَفَة عبارت است از شاخه درخت خرما زمانیکه داراى برگ است، و چون برگهایش بریزد به آن جَریدَة گویند. و گفته شده است که در حال خشک شدن آن، آنرا سَعَفَة نامند و در حال رطوبت شَطَبَة گویند. بعضى از شارحین گویند: عمّار در این سخنش اختصاص به سَعَفات هَجَر داده است، به جهت دورى مسافت و زیادى نخل در آنجا.- انتهى.
أقول: هَجَر به معناى مدینه است؛ و مشهورترین جائى که به آن اضافه میشود هجر البحرَیْن است
[8] «سفینة البحار» ج 2، ص 276
[9] در «رجال کَشّى» این مطلب را از أبو البُخترى روایت می کند. و مَذْقَةُ اللَبَنِ همان ضَیاح است که در روایت سابقه آمده است؛ و آن شیر مختلط با آب است.
[10] «سفینة البحار» ج 2، ص 277