بیست و هفتم آذر تحت عنوان وحدت حوزه و دانشگاه نام گزاری شده است که باید به درستی فهمید مراد از این وحدت چیست و چه هدفی در پس آن دنبال می شود؟ عارف کامل حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه که سطحی و بدون مطالعه از کنار چیزی عبور نمی کردند این مساله را مورد دقت و ارزیابی قرار دادند که به مناسبت این روز به آن پرداخته می شود
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدگاه علامه طهرانی ره دربارۀ وحدت حوزه و دانشگاه
منبع: سلسله سخنرانی های علامه طهرانی ره، نرم افزار کیمیاى سعادت
این مطالبى که امروزه به گوش می رسد که: دانشگاه با حوزه یکى شود، آیا مقصود چیست؟ آیا مراد این است که حوزه از بین برود، یا آنها بیایند به دانشگاه؟! یا دانشگاهیان بیایند به حوزه ها و مانند طلبه ها دروس غیر صحیحه و سطحیّه را رها کنند و خوب درس بخوانند، این خوب است! لیکن رفتن طلّاب به دانشگاه و قدرى از دروس متداول آن را خواندن، مانند فلسفه و دروسى که خیلى خیلى سطحى است و با خواندن آن کسى به جائى نمی رسد، این فائده اى ندارد و صلاح نیست! و این مثل «جامع الأزهر» و «جامعة الأزهر» است.
حوزه خیلى مهمّ است! اصالت دارد! طلّاب باید دروس را با دقّت بخوانند! دروس حوزه یک روز و دو روز نیست، یک عمر کم است.
کسى که «حاشیة ملّا عبدالله» را درس مى گوید مى داند چه مى گوید؛ زیرا زحمت کشیده و مطالعه کرده و فهمیده است؛ مقصد دنیوى نداشته است.
طلبه ها مقصدى جز خدا، (و جز) علم، ندارند؛ انگیزه آنها دنیوى نبود و نیست، براى کسب مدرک و مدال نیست، انگیزه آنها خداست؛ شهید و علّامه حلّى انگیزه شان این بود.
امّا علوم دانشگاه این انگیزه را ندارد، آنها به امید کسب مدرک و دنیا می روند و از امکانات آن استفاده می کنند و با فرا گرفتن پاره اى الفاظ و اصطلاحات سطحى انسان با سواد نمی شود؛ با چند اصطلاح فلسفى انسان فیلسوف نمی شود!
این فیلسوف نماهائى (امثال دکتر سروش) که آمدند و گفتند: «قبض و بسط تئوریک شریعت» واقعاً انسان شرمش می شود!! دانشگاه است که چنین افراد بیسوادى را تربیت می کند که با یاد گرفتن چند اصطلاح می آیند و نظر می دهند و در مقابل علماء اظهار نظر می کنند، در حالیکه از فضل و کمال عارى و خالى و تهى هستند؛ امّا حوزه اینچنین نیست؛ مطالعه و زحمت و خون دل خوردن، و در حجره هاى نمناک با تهیدستى زندگى کردن دارد.
مرحوم بروجردى هشتاد و هشت سال داشت، شب ها مطالعه مى کرد، حتّى درب بیرونى را مى بست و کسى را بخود راه نمى داد؛ و مى گفت: من فردا مى خواهم به طلبه ها درس بگویم، باید جوابگوى اشکالات آنها باشم؛ و تا آخر عمر مطالعه ایشان ترک نشد چون داراى اصالت بود. امّا اینها درس نمى خوانند وکتب را نمى خوانند و نمى فهمند، مى گویند: «مُغنى اللبیب» (یکی از کتاب های متداول حوزه در سال های پیش) بدرد نمى خورد، فلان کتاب بدرد نمى خورد، آنوقت بى سواد مى آید بعنوان اجتهاد نظر مى دهد!
اینها درس خوانده کال و نارس هستند؛ دانشگاه ( در امروزه) سطحى است؛ تا بحال دیده اید یک پروفسور و یک محقّق بیرون بدهد؟!
علّامه طباطبائى، آیة الله شیخ عبد الجواد اصفهانى استاد ما در «رسائل» که مرد محقّق و وارسته و دقیق النّظرى بود؛ حاج آقا رضا آسیّد صفى (معروف به آقاى بهاء الدینى) که پیرمردى سالخورده است و من استصحاب «رسائل» را خدمت ایشان خواندم؛ آقاى بروجردى، اینها اصالت داشتند و دارند.
خلاصه بایستى از آداب و سنن و ملیّت ها دست برداریم و به اسلام و پیغمبر و سنّت هاى او گرایش پیدا کنیم؛ و انگلیسی ها و همه خارجی ها یکسان هستند؛ «الکفرُ ملّةٌ واحدة!» والّا روى خوشبختى را نمی بینیم، مگر اینکه به اصالت خود برسیم! نه اینکه حوزه هاى علمیّه کنار بروند و جواهر و دروس عمیق فلسفه و حکمت کنار برود و یک ظاهرى از فلسفه بیاید. جمال عبدالنّاصر می گفت: هرکسى می خواهد به اینجا بیاید و هر که می خواهد در همان «جامع الأزهر» باشد، لیکن ما اینقدر شهریّه میدهیم و امکانات داریم و و ... در اینصورت همه به اینجا می آیند و آنوقت تغییر می کند.
رشته رشته کردن علوم براى بعضى اشکال ندارد ولیکن مجتهد بارآوردن مهمّ است.
هزار و پانصد سال شیعه رنج کشید و نسلًا بعدَ نسل، تا اسلام را بدست ما رساند. و عجیب این است که دشمنان با یک خَزَفى آن فیروزه گرانبها را از دست ما می گیرند!! من در جلد دوّم «أنوار الملکوت» مفصّل نوشتم و در جلد سوّم و چهارم هم مطالبى دیگر هست.