گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


حکایات (همنشینی و معیّت با خدا)

یکى از دوستان ما که از طلّاب نجف بود، و سالیانى ادراک محضر مرحوم قاضى أعلى الله مقامه را نموده بود؛ براى حقیر مى ‏گفت: قبل از اینکه با حضرت ایشان آشنا شوم، هر وقت ایشان را مى ‏دیدم، خیلى دوست مى ‏داشتم؛ و چون در سلوک، و رسیدن به لقاء الله، و کشف وَحْدت حضرت حقّ شک داشتم؛ لهذا از رفتن به محضر ایشان کوتاه مى ‏آمدم. تا وقتى یکى از دوستان...

مرحوم آیت الله علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی اعلی الله مقامه حکایت می کنند:

یکى از دوستان ما که از طلّاب نجف بود، و سالیانى ادراک محضر مرحوم قاضى أعلى الله مقامه را نموده بود؛ براى حقیر مى ‏گفت: قبل از اینکه با حضرت ایشان آشنا شوم، هر وقت ایشان را مى ‏دیدم، خیلى دوست مى ‏داشتم؛ و چون در سلوک، و رسیدن به لقاء الله، و کشف وَحْدت حضرت حقّ شک داشتم؛ لهذا از رفتن به محضر ایشان کوتاه مى ‏آمدم. تا وقتى یکى از دوستان شیراى ما از شیرازدو دینار فرستاد، تا من خدمت ایشان تقدیم کنم. مرحوم قاضى نمازهاى جماعت خود را در منزل خودشان با بعضى از رفقاء و دوستان سلوکى به جماعت مى ‏خواندند. من در موقع غروب به منزل ایشان رفتم تا هم نماز را به جماعت با ایشان أدا کنم؛ و هم آن وجه را به محضرشان تقدیم کنم.

مرحوم قاضى نماز مغرب را در اوّل غروب آفتاب یعنى به مجرّد استتار قرص خورشید، طبق نظر و فتواى خودشان به جماعت خواندند. و الحقّ نماز عجیب و با حال و توجّهى بود. بعداً نوافل و تعقیبات را بجاى آوردند؛ و آن قدر صبر کردند، تا زمان عشاء رسید. آنگاه نماز عشاء را نیز با توجّهى تامّ و طمأنینه و آداب خاصّ خود بجاى آوردند، که حقّا در من مؤثّر واقع شد.

پس از نماز عشاء من جلو رفتم، و در حضورشان نشستم، و سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. و آن دو دنیار راتقدیم کردم؛ و در ضمن عرض کردم: آقا من مى ‏خواهم سؤالى از شما بکنم؛ آیا اجازه مى ‏فرمائید؟!

مرحوم قاضى أعلى الله مقامه فرمود: بگو، فرزندم! عرض کردم: مى ‏خواهم ببینم آیا ادراک توحید، و لقاء الله و سیرى که شما در وحدت حقّ دارید؛ حقیقت است، یا امر تخیّلى و پندارى؟!

مرحوم قاضى رنگش سرخ شد، و دستى به محاسنش کشید؛ و گفت: اى فرزندم! من چهل سال است با حضرت حقّ هستم، و دم از او مى ‏زنم؛ این پندار است؟ من خیلى خجالت کشیدم و شرمنده شدم؛ و فوراً خداحافظى کردم و بیرون آمدم‏. (کتاب توحید علمى وعینى، تالیف علامه طهرانی ره، صفحه 229 و 230)

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.