گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


حکایات (شیخ محمّد بهارى و متنبّه شدن او توسّط استاد) مدّتى به این نحو سپرى مى ‏شود و سرانجام مرحوم آقا شیخ محمّد چون راه و چاره‏ اى را در برابر خود نمى ‏بیند یکسره به قبرستان وادى السّلام مى ‏رود و در آنجا سکونت اختیار مى ‏کند. گویند بمدّت شش روز در آنجا مى ‏ماند و پس از انقضاى مدّت، یک مرتبه حالش دگرگون مى‏ شود و مشاهده مى ‏کند عجب! این چه حالتى بود که براى او پیش آمد، او کجا و این حالات کجا؟ او بنده ‏اى بیش نیست و در این اقیانوس بى‏ انتهاى مخلوقات الهى...


داستان مکاشفه شیخ محمّد بهارى و متنبّه شدن او توسّط استاد

یکى از شاگردان سلوکى و عرفانى عارف کبیر و اخلاقى عظیم آیة الله العظمى و حجّته الأکبر مرحوم آخوند ملّا حسینقلى درجزینى همدانى، مرحوم عارف کامل و سالک واصل حضرت آیة الله شیخ محمّد بهارى همدانى رضوان الله علیهما مى‏باشد.

ایشان که از زمره معروفترین تلامذه مرحوم آخوند بودند طىّ سالیان متمادى از فیض تربیت و تهذیب آن مرد بزرگ مستفیض و بهره‏مند بودند. روزى در حالتى خاصّ مسأله‏اى براى ایشان کشف مى‏شود و با قلب خود مشاهده مى‏کنند که خداى متعال ایشان را واسطه و وسیله همه فیوضات خود بر خلق قرار داده است، و از ناحیه نفس ایشان است که برکات و ارزاق و عنایات (چه ظاهریّه و چه معنویّه) بر مخلوقات افاضه مى‏شود؛ و خلاصه خداوند ایشان را مجراى فیض و مجلاى تقدیرات و اراده خود نموده است، و از جمله تمام عنایات و الطافى که از ناحیه پروردگار به خود استاد ایشان مرحوم آخوند نازل مى‏شود از دریچه نفس او مى‏باشد، و اگر او نباشد چیزى نصیب استادش نخواهد شد!

ایشان پس از بروز این حالت قدرى تأمّل مى‏ کند و هر چه با خود فکر مى‏کند که آیا ممکن است مسأله غیر از این باشد مى‏بیند خیر، مطلب همین است و بس! و لذا با خود مى‏گوید: دیگر چه لزومى دارد که به خدمت استاد برسم و از او کسب فیض کنم؟ اینک این منم که واسطه فیض حقّ هستم، و هر چه استاد مى ‏داند از دریچه نفس من مى‏داند، و اگر من لطف و عنایتم را از او سلب کنم هیچ چیز براى او باقى نمى ‏ماند و دستش از همه چیز خالى و تهى خواهد شد.

امّا بجهت رعایت ادب و احترام و اینکه سالیان متمادى براى ما زحمت کشیده‏اند و رنج و تعب تربیت و تزکیه ما را متحمّل شده‏ اند امروز در جلسه ایشان شرکت مى‏ کنیم و از فردا دیگر نمى ‏رویم.

پس از این نیّت حرکت مى‏ کند به سمت منزل مرحوم آخوند، و درحالیکه هنوز خورشید طلوع نکرده بود دقّ الباب مى ‏کند؛ پس از مدّتى مرحوم آخوند درب را باز مى‏کند و ایشان سلام مى‏ کند. یک مرتبه مرحوم آخوند مى ‏گوید: سلام علیکم و زهر مار! اى فلان و فلان و فلان شده براى چه آمدى اینجا؟ برو گم شو! و چه و چه ... و درب را محکم مى‏ بندد. و مرحوم آقا شیخ محمّد بهارى مانند کسى که کوه بر سرش خراب شده همینطور مات و مبهوت در اندیشه رفتار و کردار مرحوم آخوند پشت در مى‏ ماند.

مدّتى به این نحو سپرى مى ‏شود و سرانجام مرحوم آقا شیخ محمّد چون راه و چاره ‏اى را در برابر خود نمى ‏بیند یکسره به قبرستان وادى السّلام مى ‏رود و در آنجا سکونت اختیار مى ‏کند. گویند بمدّت شش روز در آنجا مى‏ ماند و پس از انقضاى مدّت، یک مرتبه حالش دگرگون مى ‏شود و مشاهده مى ‏کند عجب! این چه حالتى بود که براى او پیش آمد، او کجا و این حالات کجا؟ او بنده ‏اى بیش نیست و در این اقیانوس بى‏ انتهاى مخلوقات الهى همچون پر کاهى بیشتر جایگاهى ندارد و حسابى روى او باز نمى ‏شود. همانجا به روى زمین مى‏ افتد و شروع به استغفار مى ‏کند و از خداى بزرگ طلب بخشش و عفو مى ‏نماید، و شکر از تنبّه و استبصار و توجّه را بجاى مى‏ آورد، و از همانجا به سمت منزل مرحوم آخوند استاد سلوکى خویش حرکت مى ‏کند و درب منزل را بصدا در مى‏ آورد. گویا مرحوم آخوند پشت درب منتظر او بودند، که بلافاصله درب را باز مى‏ کنند و او را سخت در آغوش مى‏ کشند و با کلمات و عبارت بهجت ‏آور و مسرّت ‏زا از او استقبال مى ‏کنند، و او را بسیار مورد لطف و تفقّد خویش قرار مى ‏دهند و به‏ داخل منزل راهنمائى مى ‏کنند. و سپس به او مى ‏فرمایند: آقا شیخ محمّد! اگر من آن کار را با تو نمى ‏کردم هلاکت و نیستى تو حتمى بود و در وادى فرعونیّت و انانیّت محو و نابود مى‏ شدى! (اسرار ملکوت، ج‏2، ص: 441)

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.