روزى امام على النقى حضرت هادی علیه السلام به مجلس متوکل وارد شد، پهلوى او نشست. متوکل در عمامه آنجناب دقت کرده دید قماش و پارچه آن بسیار نفیس است. از روى اعتراض و طعنه به امام هادى علیه السلام گفت: این عمامه ای که بر سر شماست چند خریده اى؟...
روزى امام على النقى حضرت هادی علیه السلام به مجلس متوکل وارد شد، پهلوى او نشست. متوکل در عمامه آنجناب دقت کرده دید قماش و پارچه آن بسیار نفیس است. از روى اعتراض و طعنه به امام هادى علیه السلام گفت: این عمامه ای که بر سر شماست چند خریده اى؟
حضرت فرمود: کسى که آن را براى من آورده به پانصد درهم نقره خریده است.
متوکل گفت: اسراف کرده اى عمامه ای به پانصد درهم نقره بر سر بسته اى.
حضرت بلافاصله فرمودند: شنیده ام در همین روزها کنیز زیبائى به هزار دینار زر سرخ خریده اى؟
متوکل جواب داد: صحیح است.
حضرت فرمود: من به پانصد درهم عمامه اى گرفته ام براى شریفترین عضو بدنم اما تو به هزار دینار زر سرخ کنیزى خریده اى براى پست ترین اعضایت، انصاف ده اسراف کدامست؟
متوکل بسیار خجل و شرمنده گردیده . گفت انصاف آن است که ما را در اعتراض نسبت به بنى هاشم صرفه اى نیست. دستور داد صد هزار درهم صله این جواب را براى حضرت آوردند و به خدّام ایشان تسلیم کرد. (لطائف الطوائف، ص 411)