مرحوم عارف کامل علامه طهرانى قدس الله نفسه الزکیه، پیوسته شاگردان و تلامذه خود را به ادراک هر چه بیشتر شب قدر و رعایت مراقبه بیشتر و توسّل به قطب عالم إمکان امام زمان علیه السلام در شب قدر توصیه مى نمودند و آن را رمز توفیق در جلب نفحات و فیوضات الهى در سال آینده مى دانستند. اینک سخنرانى ایشان در یکی از شب های قدر بنظر همه مشتاقان وادی معرفت و سیر و سلوک مى رسد
بسم الله الرحمن الرحیم
فضیلت شب قدر در بیان علامه طهرانی رحمة الله علیه
منبع: سخنرانی های علامه طهرانی نرم افزار کیمیای سعادت
مرحوم عارف کامل علامه طهرانى قدس الله نفسه الزکیه که قطعاً و یقیناً از مصادیق اولیاء و عرفاى الهیی بودند که نفس قدسى شان با روح و جان و سرّ و قلب ولى إمکان عجل الله فرجه الشریف معیّت و اتحاد و وحدت داشت، پیوسته شاگردان و تلامذه خود را به ادراک هر چه بیشتر شب قدر و رعایت مراقبه بیشتر و توسّل به قطب عالم إمکان امام زمان علیه السلام در شب قدر توجیه و توصیه مى نمودند و آن را رمز توفیق در جلب نفحات و فیوضات الهى در سال آینده مى دانستند.
اینک سخنرانى ایشان در یکی از شب های قدر بنظر همه مشتاقان وادی معرفت و سیر و سلوک مى رسد، باشد که از نفحات انفاس قدسیه اولیاى الهى توفیق حق رفیق طریق گردد وگوش چشمى به موالیان و شیعیان مولى امیر ألمؤمنین علیه السلام بنمایند.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بارىء الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء والمرسلین والصلوة والسّلام على اشرف السّفراء المکرّمین، افضل الانبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین ابى القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله على اعدائهم اجمعین من آلان الى یوم الدین.
بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرَّحِیمِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ* تَنزَّلُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ* سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ( سوره مبارکه قدر)
در روایات داریم کسى که سوره قدر را بلند بخواند مانند کسى است که شمشیر بدست گرفته و در راه خدا جهاد مى کند، و اگر سوره قدر إِنَّا أَنزَلْنَاهُ را آهسته بخواند مانند کسى است که در خون خود در راه خدا شهید شده است، کنایه از اینکه سوره قدر بلند خواندن و آهسته خواندش در دو حال داراى فضیلت است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ، ضمیر ه به قرآن بر مى گردد، چون روشن است، مرجعش معلوم است، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، البته تمام قرآن در شب قدر بر قلب مبارک پیغمبر نازل شده و بعد به تدریج مبوَّباً و مفصلًا در مدت 23 سال تدریجاً نازل شده است آن قرآنى که در شب قدر نازل شده، آن قرآنى است که از مقام حقیقت قدس بر قلب پیغمبر نازل شده است و آن قرآنى که تدریجاً نازل شده است، آن قرآنى است که از قلب پیغمبر به مقام عالم صورت که او را ملکوت اسفل میگویند و عالم مثال، که توسط جبرائیل امین، بتدریج نازل شد و پیغمبر اکرم مأمور بر ابلاغ بودند. وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ قرآن را ما تکه تکه و جدا جدا بر تو قرائت کردیم تا اینکه با تأمل و تأنى آن آیات را بر مردم قرائت کنى، بنابراین دو نزول در قرآن داریم. یک نزول دفعى و یک نزول تدریجى. نزول دفعى از همان عالم حقیقت، ملکوت أعلى به قلب پیغمبر و نزول تدریجى از قلب پیغمبر به عالم ملکوت اسفل که او را عالم صورت مى گویند. حالا در اینجا مقصود همان قرآن محکم است که بر قلب پیغمبر نازل شده است، چون مى فرماید: ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، در یک شب تمام قرآن نازل شده بر پیغمبر. حم* وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ* إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ* فِیهَا یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ* أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ* رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
ما قرآن را نازل کردیم در شب مبارک، تمام قرآن را نازل کردیم در شب مبارک، چرا؟ چون مى گوید: حم* وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ قسم به کتاب مبین که این کتاب مبین را در شب مبارکى فرستادیم، ظاهر این است که همه کتاب مراد است نه بعض کتاب، چون به هم کتاب قسم خورده شده وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ، قسم به کتاب مبین، این کتاب مبین را ما در شب مبارکى نازل کردیم، و کتاب مبین قرآن است، پس همه قرآن در شب قدر نازل شده است، بعضى از مفسرین اهل تسنن که گفته اند: مراد این است که ابتداى نزول قرآن در شب قدر بوده است و بعداً به تدریج همه قرآن نازل شده است خلاف صراحت و ظاهر این آیات مبارکات است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ ما قرآن را در شب قدر فرستادیم. شب قدر، یعنى شب تقدیر، شبى است که تقدیرات، بشر معیّن مى شود که در آن آیه مبارکه مى گوید: فِیهَا یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ، هر امرى که باید صورت بگیرد در عالم در آن شب مشخص مى شود و جدا مى شود و مفصّل مى شود و معیّن مى شود.
آن امر حکیم، مقدّراتى است که براى بشر معیّن و مشخص مى شود، براى توضیح این معنى یک مقدمه مختصر عرض مى کنیم و زود مى گذریم، و آن مقدمه این است که، این عالمى که ما در آن زندگى مى کنیم این عالم طبیعت، هر چه در او بوقوع بپیوندد، داراى تشخّص و تعیّن است، چیز مبهم نمى شود در اینجا واقع شود، ممکن است که انسان علم نداشته باشد و از نقطه نظر ادراک ابهام داشته باشد ولى در واقعیت اش ابهام نیست. بارانى که از آسمان مى آید، براى ما مبهم است که چند قطره است نمى دانیم اما واقعیت اش ابهام ندارد، بالاخره در عالم کون قطراتش مشخص است. بادهایى که مى آید سرعتش براى ما ابهام دارد ولى در عالم کون ابهام ندارد. هر چیزى که در عالم کون محقق بشود، ملازمه دارد با تعیّن و تشخّص.
اما یک عالم دیگرى داریم که آن عالم از این عالم بالاتر است و آن عالم، عالم صورت است، و در آنجا این تشخّص و تعینّى که مشاهده مى شود، نیست. من باب مثال: رفیقتان پهلوى دست شما نشسته است، رفیق شما اسمش حسن آقا است، از اول مجلس تا آخر مجلس حسن آقا پهلوى دست شما نشسته است، هیچ وقت جاى حسن آقا، حسین آقا نیست، و وجود حسن آقا به حسین آقا تبدیل نمى شود و حسن آقا بزرگ نمى شود و کوچک نمى شود تشخّص خود را حفظ مى کند، اما شما خواب مى بینید با حسن آقا دارید صحبت مى کنید مطالبى را گفتید یک مرتبه حسن آقا تبدیل شد به حسین آقا، با حسین آقا دارید صحبت مى کنید یک مرتبه حسین آقا بزرگ شد، دارید صحبت مى کنید، یک مرتبه تبدیل به یک بچه کوچکى شد، آن بچه کوچک، تبدیل به یک مرغى شد، آن مرغ تبدیل به یک انسانى شد از این خواب ها چقدر ما دیدیم، الى ما شاء الله، شما مى آیید خواب تعریف مى کنید، آقا من خواب دیدم که دارم در فلان جا مى روم با امام علیه السلام دارم صحبت مى کنم. حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم ولى در عالم خواب یک مرتبه انگار حضرت امام حسن بودند، در عالم خارج أمیرالمؤمنین هیچ وقت قالب خارجى خود را به حضرت امام حسن تبدیل نمى کند ولى در عالم خواب و عالم صورت مى شود، یعنى یک عالم حقیقى است. شما با آن حقیقت که مواجه مى شوید بعضى اوقات به صورت أمیرالمؤمنین آن حقیقت صورت مى گیرد، بعضى اوقات به صورت امام حسن بعضى اوقات به صورت حضرت سیدالشهداء بعضى اوقات آن حقیقت به صورت انسان است، بعضى اوقات به صورت انسان دیگر است، بعضى اوقات به صورت مرغ در مى آید، بعضى اوقات بصورت موجود دیگر در مى آید و لذا در آن عالم تشخّص به شکلى است که با تشخّص این عالم فرق مى کند، در این عالم هر چه پیدا شود ملازم با تشخّص است ولیکن در عالم صورت و مثال تشخّص اینگونه نیست، از این عالم برویم بالاتر در ملکوت اعلى اصلًا صورت نیست، عالم ملکوت أعلى صورت ندارد، آنجا حقیقتى است خارج از صورت من باب مثال شما شجاعت، عفت، محبت را در خود حسّ مى کنید ولیکن این صفات شما صورت ندارد، زرد نیست، سرخ نیست، بوى خوش ندارد، طعم شیرین ندارد، مثلًا شما مى گویید شجاعت من شیرین است؟ اما شجاعت رفیق من ترش است. محبت من زرد است اما محبت رفیق من سرخ است. از این حرف ها نمى زنید، زیرا که محبت داراى کیف نیست تا اینکه این کیفیات مختلف را به خودش بگیرد آنجا معنا است فقط.
هر موجودى در این عالم یک حقیقت ملکوتى دارد و ملکوت هم دو درجه دارد یک ملکوت اسفل است و یک ملکوت اعلى. انسانى که در این جا هست یک صورت مثالى دارد و یک صورت ملکوت اعلى، که صورت عقلى اوست و موجوداتى که در خارج لباس تحقق مى پوشند از آن حقیقت نزول مى کنند به ملکوت اسفل و از آنجا به این جا، کارهایى که انسان در طول سال مى کند، مقدراتى که براى انسان از فقر و از غناء از مرض و از صحت از موت و از حیات و از علم و از جهل و سایر چیزها در خارج لباس تعین مى پوشند، قبل از این متعین نیست قبل از این بدون تعیّن است.
ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لا فى أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فى کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ هر چه به شما برسد، مصیبت یعنى آنچه به انسان اصابه مى کند، هر چه باشد، قبل از اینکه به شما اصابه کند، آن حقیقت مصیبت در نزد ماست، در کتاب، در لوح محفوظ است، در عالم محو و اثبات است، در آن عالم است من قبل ان نبرأها، بَرء، یعنى تراشیدن، برى القلم، قلم را که مى تراشند مشخص مى کنند، خطاط قلم نى اى را بر مى دارد مى تراشد، قبل از اینکه بتراشد این قلم قابلیت دارد به هر شکلى تراشیده شود، قلم درشت شود، ریز شود، طاق داشته باشد، نداشته باشد، پشت اش را بگیرد خطاط، نگیرد، میدانش بلند باشد، کوتاه باشد وقتى مى خواهد خط بزند، چپ خط بزند یا راست این ها خصوصیاتى است که قلم تراش ها و خطاط ها مى دانند. وقتى که انسان این قلم را نتراشید، این قابلیتِ هر گونه تراشى را دارد، ولى وقتى تراشید و مشخص شد و گذاشت کنار، دیگر قابلیت تراشیدن را ندارد. پس مشخص شد که هر چه واقع شود، من قبل ان نبرأها، قبل از اینکه ما بتراشیم، قالب گیرى کنیم مشخص اش کنیم حقیقت اش در نزد ما است، بعد ما او را برى مى کنیم مى تراشیم و مشخص مى کنیم تا بدهیم دست شما و یا اینکه از برى القذا، قذا تیرى است که در چلّه کمان مى گذارند و به طرف دشمن پرتاب مى کنند این تیر که از اول سرش تراشیده نیست، مى آورند آن را مى تراشند و بعد نوک آن پیکانى قرار مى دهند یا نمى دهند، این تراشیدن سر تیر را به این کیفیت مخصوص مى گویند بَرى، برء، که همزه تبدیل به یاء مى شود، برى هم مى گویند مثل مایع و بائع که هر دو درست است.
ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لا فى أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فى کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها
هر چه به شما برسد، در نَفس هاى شما، در روى زمین، حقیقت آن در نزد ما است، قبل از اینکه آنرا مشخص کنیم و معین کنیم و قالب بزنیم و در خارج محقق کنیم پیش ما است، تا بدانید که هر چه هست راجع به ما است، زیاد تأسف نخورید بر آنچه از دست شما رفته است و زیاد خوشحال نشوید به آنچه بدست شما خواهد آمد، زیرا که ربطى به شما ندارد، استنادى به شما ندارد، قبل از اینکه به شما برسد، پیش ما مشخصاتش و معیناتش و محدوداتش تمام شده است، به شما چه مربوط. ما چیزى را مقدر مى کنیم و مى فرستیم به شما ضررى مى رسد یا منفعتى لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ
حالا مقدرات انسان، یک زمینه دارد، حقیقت این مقدّر از عالم ملکوت اعلى که صورت ندارد مى آید به عالمى که داراى صورت است آن عالمى هم که داراى صورت است گفتیم یک جهات ابهامى دارد، عوض مى شود، آقاى زید تبدیل به آقاى عمرو مى شود با آقاى عمرو انسان دارد صحبت مى کند یک مرتبه مى بیند تبدیل به یک کرسى شد، کرسى تبدیل به میوه شد، خیلى عجیب است این قضایا.
یک چیزى براى انسان مقدر مى شود مى بینیم مقدرات عوض شد، تقدیر انسان این بود که این باشد، چگونه آن شد، چگونه انسان در عالم خواب دارد با زید صحبت مى کند، یک مرتبه مى بیند زید تبدیل به عمرو شد، دارد روى زمین حرکت مى کند یک مرتبه مى بیند دارد با ماشین حرکت مى کند بدون اینکه از زمین سوار ماشین شده باشد، با ماشین دارد مى رود همینطور یک مرتبه مى بیند، ماشین کشتى است، مى گوید آقا نفهمیدم، یکمرتبه مى بیند در کشتى است، مى گوید در کشتى سوار نشدم اما ماشین کشتى شد، در کشتى دارد مى رود یک مرتبه مى بیند کشتى در هوا دارد مى رود، در خارج کشتى در آب راه مى رود اما در آن عالم آن کشتى در هوا مى تواند راه برود، این ها تغییرات و تبدلاتى است در تقدیر و همه درست است طابق النعل بالنعل
براهین فلسفى براى تحقّقات عالم مثال و کیفیات آن قائم است.
حالا این موجوداتى که در این عالم هست اینها یک اصلى دارد، اصل اش نزول مى کند از عالم معنا بر ملکوت، از ملکوت نزول مى کند بر همین ملکوت أسفل که عالم صورت است و از تشخّص و تعین جداست، از آنها مى آید پایین تر یک تشخّصى پیدا مى کند که آن را مى گویند آسمان دنیا، یعنى آن ملکوتى که از همه ملکوتها پایین تر است و پایین تر از او دیگر تشخّص نیست اگر از آن بیاید پایین تر همین موجودات خارجى میشود و لذا در بعضى از روایات داریم که گفته اند شب قدر، شب نوزدهم است یا بیست و یکم است یا بیست و سیّم، گفته اند، اصل نزول در شب نوزدهم است، ابرام و إحکامش در شب بیست و یکم است و امضاء اش در شب بیست و سیّم است، یعنى در شب بیست و سیم مطلب دیگر تمام مى شود هر چه امضاء شد دیگر همان است این براى وجه جمع که چگونه شب نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سیّم را در بعضى از روایات شب قدر قلمداد کردند و در بعضى از روایات همه اینها را شب قدر گرفتند و گفتند: در تمام این شب ها به عبادت مشغول باشید، چون شب، شب شریفى است شب تقدیر است، تمام این خصوصیات از آن عالم مى آید خدمت امام علیه السلام ولو اینکه آن عالم هم حقیقت اش امام است، اما از آن عالمِ حقیقت امام نزول مى کند بر قلب امام، کما اینکه پیغمبر اکرم حقیقت قرآن است، ولیکن قرآن نزول مى کند از آن مقامِ حقیقت اش بر قلب از یک درجه و از درجه دیگر مقدرات نزول مى کند بر آسمان دنیا، آسمان دنیا، همین عالم صورت، تصورات، عالم برزخ و مثال امام علیه السلام است و خیلى این عالم بزرگى است، صدها هزار برابر از این عالم که ما در آن زندگى مى کنیم بزرگتر است، عجایبى دارد، غرائبى دارد، ملکات شکل هاى خاصى دارند، گفتگوها در آنجا خیلى عجیب و غریب است، کیفیت نزول آن خدمت امام خیلى عجیب و غریب است و افرادى که به مقام امامت رسیده اند یا به مقام تقواى کامل رسیده اند و ملائکه بر آنها نازل مى شوند طبق آیه قرآن از آن معانى درک مى کنند، إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى کُنْتُمْ تُوعَدُون* نحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فىِ الاْخِرَة
آن کسانى که ایمان مى آورند و بر اساس ایمان استقامت دارند ملائکه بر آنها نازل مى شوند، خوف و حزنى نداشته باشید، یعنى آنها را به قَدَر متصل مى کنند و بر عالم قَدَر و سرّ قَدَر اطلاع پیدا مى کنند، چون گفتیم که مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ، آن که بر سرّ قدر اطلاع داشته باشد چیزى از دست اش برود محزون نمى شود و چیزى به او برسد خوشحال نمى شود چون مى داند هیچ چیز بدست او نیست هر چه هست بدست پروردگار است، به اندازه سر سوزنى خود دخالت ندارد این افرادى که در ایمان پافشارى کردند و استقامت، ملائکه بر آنها نازل مى شوند و آنها را بشارت به این دو صفت مى دهند.
أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا خوف نداشته باشید، حزن هم نداشته باشید، یعنى مطلب از این قرار است، بر آنها ارائه مى دهند عالم قَدَر را، نزول قَدَر را بر آنها ارائه مى دهند و بعد مى گوید: نحن اولیاء کم فى الحیوة الدنیا وفى الآخرة ما رفیق شما هستیم، ما ملائکه آسمانى و فرشتگان عالم قدس رفیق شما هستیم، ولىّ شما هستیم، با شما مهربانیم، هر کارى از دستمان بر مى آید براى شما مى کنیم و هر چه لازم داشته باشید ما در تحت اختیار شما مى گذاریم، از این آیه استفاده مى شود که وصول به مقام ایمان و استقامت در ایمان ملازمه دارد رؤیت ملائکه را بالاخص در شب هاى قدر.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر، نازل کردیم بر پیغمبر، که عجب شب مبارکى است إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَیْلَةٍ مُّبَرَکَةٍ، ما نازل کردیم قرآن را در شب مبارک، خیلى مبارک، وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ، اى پیغمبر مى دانى لیلة القدر چیست؟ خیلى مهم است. لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ، این یک شب از هزار ماه بهتر است، چگونه یک شب از هزار ماه بهتر است، شما دیدید در دوران مدت عمرتان، ممکن است یک لحظات کوتاهى بر شما گذشته باشد که در کیف و مسرّت و لذت به سر ببرید و آن ساعت کوتاه به اندازه مدت عمر براى شما نتیجه داشته باشد، معنى لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ این است پیغمبر دیدند بعضى از افرادى که درامم سابقه بودند از بنى اسرائیل، هزار سال شمشیر حمایل مى کردند و در راه خدا جهاد مى کردند پیغمبر عرضه داشت عمر امت من که کوتاه است، اعمال آنها و تکالیف آنها هم که کم است، مانند امم سابق تکالیف زیاد ندارند پس عوض آن بهره هایى که این ها در این مدت هاى بلند مى بردند به امت من چه مى دهى؟ خطاب رسید زمان کوتاه است، عمل کم است، اما کیفیت عالى است، ما یک شب قدر به آنها مى دهیم، شب قدر خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ از هزار ماه بهتر است پیغمبر چرت زده بودند، شب درعالم رؤیا دیدند که بر منبر پیغمبر، بنى امیه به شکل بوزینه، میمون، بالا مى روند و پائین مى آیند، تمام این منبر پیغمبر را بوزینه ها گرفته اند و بالا مى روند و پایین مى آیند و مردم را به قهقرا سوق مى دهند یعنى از اسلام بر مى گردانند به قهقرا و همان آداب جاهلیت، پیغمبر از خواب بیدار شدند و خیلى متأثر شدند، خواب، خواب تأثر آمیزى بود، لازال کئیبا حزینا همینطور پیغمبر به حال غصه و حزن بودند تا جبرائیل نازل شد السلام علیک یا رسول الله مالى اراک کئیبا حزینا، چرا اینطور شدى؟ پیغمبر فرمودند: اى برادر من- جبرائیل- من همچنین خوابى دیشب دیدم، بر روى این منبر بوزینگان مى روند بالا و مى آیند پایین و همه پله هاى منبر را گرفته اند و مردم را به قهقرا و به جاهلیت بر مى گردانند، جبرائیل گفت: من خبرى ندارم، مى روم خبر مى آورم، صعود کرد به مقام عزّ قدس ربوبى و برگشت این آیه را آورد: أَ فَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ* ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کانُواْ یُوعَدُونَ* مَا أَغْنىَ عَنهُم مَّا کانُواْ یُمَتَّعُون اى پیغمبر اگر ما این ها را سالیان درازى متمتّع کنیم از همین لذات و شهوات فانیه دنیا و بعد به آنها برسد گزند و نتیجه اعمال زشت آنها، این تمتّع و شهواتى که در دنیا به عنوان لذت بردند براى آنها چه فایده اى دارد، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ ما به عوض آن بر تو لیلة القدر را قرار دادیم، که لیلة القدر از هزار ماه بهتر است، مدت حکومت بنى امیه 84 سال بوده است و 84 سال یک مقدراى کمتر مى شود از هزار ماه، درست مدت حکومت بنى امیه هزار ماه است و لیلة القدر خیر من الف شهر، ما یک شب مى دهیم به امت تو، که در این یک شب تمتعات، لذات، بهره هایى که مردم از هزار ماه بر مى دارند بیشتر است، آن تمتعات مادى است و در این یک شب بیش از هزار ماه تمتعات روحانى و معنوى بر مى دارند و این لیلة القدر مال امت تو است، مال هیچ یک از امم سابقین نبوده، یک شب است ولى عجب شبى است، شبى است که تمام درهاى بهشت را باز کردند، درهاى جهنم را بسته اند.
شب قدر شب نزول اراده پروردگار در کائنات است و تصرف در کائنات به اختیار امام است و این قدرت کجا قابل قیاس است با قدرت هاى خارجى و حکومت هاى خارجى که بنى امیه در چندین سال معین در بین مردم مى کردند، حکومتى که ناشى از شهوت و نفس و خیالات باطل و دنبالش آن عذاب هاى سختى که از طرف پروردگار به آنها مى رسد.
ما به امت تو لیلة القدر دادیم، روز تاج گذارى و بر تخت نشستن امام است در عالم معنا، در هر زمان.
در زمان پیغمبر ملائکه نازل مى شدند خدمت خود پیغمبر، در زمان أمیرالمؤمنین خدمت أمیرالمؤمنین در زمان امام حسن، خدمت امام حسن، همینطور در زمان هر یک از اولیایى که داراى مقام امامت بودند ملائکه خدمت آن امام مى آمدند تا زمان امام زمان و هر شبى از شب هاى لیلة القدر از اول شب تا اذان صبح تمام ملائکه رحمت نازل مى شوند با جبرائیل، با روح، و آنوقت شب، شب روحانى است یک شب را انسان عبادت مى کند از هزار ماه عبادت ثوابش بیشتر است، علت اینکه این همه در روایات، عجیب روایاتى است اگر کسى مى خواهد روایات را ببیند تفسیر مجمع البیان، تفسیر صافى، تفسیر برهان، تمام روایات را جمع کرده اند بالاخص تفسیر برهان، مى فهمند که چه خبر است، این همه روایات ترغیب مى کند بر شب قدر، اولیاء و صالحین و مخلصین در تمام مدت سال انتظار مى کشیدند براى شب قدر و دعا مى کردند اگر خدایا در امسال موت ما را مقدر کردى، بگذار شب قدر را درک کنیم و بعد بمیریم، تشنه شب قدر بودند، چون یک شب عبادت ثواب هزار ماه عبادت، یک الله اکبر گفتن مثل این است که انسان در هزار ماه الله اکبر بگوید، یک روزه گرفتن مثل اینکه هزار ماه روزه بگیرد، یک خط آیه قرآن خواندن مثل اینکه هزار ماه آیه قرآن بخواند، پس بنابراین چه مناسب بین آن افرادى که شمشیر به کمر مى بستند و در راه خدا جهاد مى کردند هزار ماه یا هزار سال و در این شب، شخص یک شب قیام مى کند براى خدا، تمام آن معانى درش هست، تعجب نکنید، این راهى است که پیغمبر باز کرده است بکم فتح الله اینها همه از برکات پیغمبر است، دریچه را باز کرد نور به عالم افاضه شد، یک بچه مى رود مکتب یک سال درس مى خواند، یک بچه مى رود شش سال مى خواند به اندازه آن یک سال نمى فهمد.
أفکار بشر مگر یک قسم است. یک شخص تیزهوش است، سرعت انتقال دارد، حافظه اش قوى است، استعدادش قوى است، یک شخص کند است، یک شخص به یک شب مى رسد، یکى به هزار ماه هم نمى رسد، پس تعجب نکنید که خداوند یک افاضه اى کرده است براى امّت پیغمبر آخر زمان که در اثر یک شب عبادت آنقدر بهره هاى روحانى و معنوى ببرند که امم سابق در بیش از هزار سال این را نمى توانستند ببرند لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ چرا؟ تفسیر مى کند آیه، علت اش را بیان مى کند، تَنزَّلُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ، ملائکه نازل مى شوند تنزل اصل اش چى بوده است؟ تتنزل که مضارع است و این دلالت مى کند که شب قدر، یک شبى نبوده در زمان پیغمبر تمام شده باشد، رفته باشد در هر سال دائماً این شب قدر استمرار دارد، نازل مى شوند ملائکه و روح، که موجودى است اعظم از ملائکه و اعظم از جبرائیل، در این شب، من کل امر، از آن عالم امر نازل مى شوند و از آن عالم با خود پایین مى آورند، من کل امر، از هر امرى از هر ملکوتى، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، امر پروردگار که در آن عالم قالب زده نیست، متعین نیست و مشخّص نیست این ملائکه، جبرائیل و روح که با آن عالم مجرد سنخیت دارند، نازل مى شوند و از آن امر با خود مى آورند به آسمان دنیا و اینجا قالب مى زنند و مشخص مى کنند و قَدَر مى کنند یعنى اندازه اش را مشخص و معین مى کنند و به این مناسبت مى گویند لیلة القدر، قَدر و قَدَر یک معنى دارد، از ماده تقدیر است یعنى معین کردن و مشخص کردن، در این شب همه چیز مشخص مى شود، سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ، این شب سلام است، سلام یعنى خالى بودن و عارى بودن از هر گزند و ناراحتى و مرض جسمى و روحى و اصلاح و سعه اى که انسان در این حال پیدا مى کند این را گویند سلام، سلام علیکم یعنى مطمئن باش که از ناحیه من بدى به شما نمى رسد، سَلَامٌ هِىَ، این شب سلام است، یعنى بدى نیست در این شب، جهنم نیست، معصیت نیست، کفر نیست، تاریکى نیست، شیاطین نمى توانند سراغ افراد بیایند، چون شب قدرت و عظمت و بروز و ظهور امام است در عالم ملکوت، شیاطین همه در بیغوله هاى خود و در تاریکى ها مخفى شده اند. شب، شب نور است از اول غروب که این شب شروع مى شود، ابتداى شب نور ازآسمان مى آید و ملائکه نزول مى کنند تا کى؟ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ تا هنگامى که فجر طالع مى شود، سپیده آسمان را فرا مى گیرد، این شب، شب قدر است، در روایات داریم که هر شبى که عزیز است روز آن شب هم بدنبال آن شب همان حکم را دارد، روز نیمه شعبان حکم شب نیمه شعبان دارد، روز جمعه، در فضیلت بدنبال شب جمعه است، روز قدر به دنبال شب قدر است، پس بنابراین سَلَامٌ هِىَ حَتىَ مَطْلَعِ الْفَجْرِ این مال شب بود، و کیفیت نزول ملائکه در شب قدر، اما آثار رحمانیّت و رحیمیّت، در روز قدر تا هنگام غروب ادامه دارد بدنبال آن افاضاتى که دیشب از سر شب تا به صبح شده و واقعا هم شب خوبى بود خداوند على أعلى انشاء الله مقدرات ما را در دیشب آنطور تقدیر کرده باشد که مورد رضا و پسند اوست. جبرائیل نازل شد و به پیغمبر خبر داد که اى پیغمبر بنى امیه از این منبر مى روند بالا، پیغمبر لازال کئیبا حزینا حتى نزلت هذه السورة إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ، اى پیغمبر این دنیا به درد تو چه مى خورد، تو براى این دنیا آفریده نشده اى این مقاماتى را که خدا در دنیا به تو داده، مال لذت رانى و سورچرانى در دنیا نیست، أَ فَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ* ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کانُواْ یُوعَدُونَ* مَا أَغْنىَ عَنهُم مَّا کانُواْ یُمَتَّعُون، تو مال جاى دیگر هستى مال عالم دیگر هستى، على بن ابیطالب مال این عالم نیست، دخترت زهرا مال این عالم نیست، فرزندان تو مال این عالم نیستند، مال جاهاى دیگر هستند، ما براى آنها شب قدر قرار دادیم یعنى چه؟ یعنى چشم امام حسن، امام حسین اولاد تو را به آن عالم باز کردیم، وقتى به آن عالم باز شد دیگر نعمت هاى این عالم در نزد آنها صفر است، مشقات و مصائبى که در این دنیا مى بینند براى رضاى خدا براى آنها لذت بخش است، آنها دنبال جهاد مى روند نه اینکه جهاد دنبال آنها حرکت مى کند، دنبال انفاق و دستگیرى از ضعفاء و ایتام مى روند نه اینکه به واسطه عرض حاجت در مضیقه و مأخوذ به حیا شوند و حاجت کسى را برآورده کنند، نه! آن کسى که چشم اش باز شد به اسرار عالم ملکوت، دیگر براى این دنیا ارزشى قائل نیست و واقعاً هم مطلب همین طور است. آخر آن کسى که مثلًا فیروز درجه اعلى نیشابورى که هر قیراط آن مبالغى قیمت دارد و بدست او مى رسد و مى شناسد آیا او را رها مى کند و میرود در میدان مهره فروش ها از این مهره هایى که به گردن بعضى از حیوانات مى بندند، یکى از آنها را به دست ببندد و براى انگشتر بگذارد؟ اگر اینکار را بکند که صحیح نیست، نمى رود سراغ آن، کسى که مزه گوشت خالص و طیّب و طاهر را چشیده این دنبال مردار و جیفه نمى رود، جیفه مال سگان است، که دسترسى به آن گوشت هاى طیب و طاهر ندارند، و حس شان هم براى درک آن گوشت هاى تازه نیست، خوراک اینها نیست، ریاست هاى دنیا، شهوات دنیا، لذت هاى دنیا که منغمر است در معاصى، این ها مال افرادى است که بویى از عالم ملکوت و رحمت نبرده اند، اگر دریچه اى از آن عالم به قلب آنها باز شود به هزار هزار برابر ازاین معاصى توجه نمى کنند و لذا ببینند خداوند براى پیغمبرش که بهترین موجود است چنین مقدر کرده است،
أمیرالمؤمنین در نهج البلاغه مى فرماید: ببین اى انسان با انصاف، خدا براى پیغمبرش چه مقدر کرده است اگر این ها بد بود خدا براى بهترین موجود، گل سر سبد عالم کائنات و حبیب خود مقدر نمى کرد پس چون اینها را براى او مقدر کرده است بالملازمه بدان براى آن افرادى که دنیا را براى خود گسترش داده و در شهوات و غفلات غوطه ورند آنها در نکبت و تاریکى زندگى مى کنند، اساس زندگانى خوردن و آشامیدن و شکم پرکردن و خوابیدن و خرخر کردن نیست، این حیات حیات حیوان است، انسان یک حیات دیگر دارد بر اساس شرف و فضیلت، مى خواهد انسان دچار گرفتارى و مصیبت بشود اشکال ندارد، مى خواهد در راه خدا کشته شود اشکال ندارد، بالاخره عالم باید به خدا بر گردد یا به ا ین صورت یا به آن صورت. شهادت براى سیدالشهداء عیب نیست، این فخر است، اصلا خداوند یک مدالى به سینه سید الشهداء زده است، این مدال را کسى نمى تواند تحمل کند مگر سیدالشهداء، عالى ترین مدال است که به آن حضرت داد، عالى ترین مدال را به حضرت امام حسن داد، عالى ترین مدال را به حضرت سجاد داد، دیگران نمى توانند تحمل کنند، نمى توانند این بار را بکشند، این مى تواند این بار را بکشد که چشم اش و گوشش و قلب اش بر اسرار عالم غیب اطلاع پیدا کرده و لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ بر سرّ هویداى قلب او نشسته است، مگر شاهزاده على اکبر نگفت: اى پدر جان ما چه باک داریم چرا غصه مى خورید؟ اى پدرجان خواب دیدید این قوم مى رود و مرگ دنبال اینها مى رود. ا وَلَسنا على الحق مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا، گفت: پس از مرگ چه باک داریم، خیلى روشن، خیلى ساده، در روز عاشورا ببینید این جوان چقدر ساده و سریع بدون هیچ گرفتگى و خللى و ناراحتى و شکایتى، امرى، نهیى، خیلى آرام آمد.
پیغمبر رفتند در آن اتاق مشغول عبادت اند ام سلمه نقل مى کند: یک مرتبه مى گوید: من پیغمبر را دیگر ندیدم، جاى پیغمبر خالى بود، ساعتى گذشت دیدم پیغمبر آمد، در اتاق افتاده به سجده، مشغول گریه است. گریه اى طولانى و عجیب و غریب مى کند، صبر کردم سر از سجده برداشت، دیدم سر و صورت پیغمبر گردآلود است گفتم یا رسول الله کجا بودید؟ حضرت فرمودند: مشغول عبادت بودم جبرئیل آمد براى من تهنیتى آورد، مبارک بادى گفت، عرض کردم یا رسول الله آن مبارک باد چه بود؟ جبرائیل به من گفت: که این منصب را خدا به حسین ام مى دهد و مى خواهى برویم خوابگاه او را ببینم، مرا برداشت آورد در خوابگاه حسینم، سرزمین کربلا پیاده شدیم، تمام آن جریانات را دیدم، دیدم حسین من قطعه قطعه روى زمین افتاده، جبرئیل مقدارى از آن خاک را برداشت و به من داد و گفت اى رسول خدا هر وقت این خاک تبدیل به خون تازه شد، علامت این است که حسین را کشته اند، این گرد و خاکى را که بر صورت من مى بینى، گرد و خاک همان زمین است که بر صورت من نشسته است، پیغمبر برگشتند در سجاده خود، مشغول سجده بودند که ام سلمه این را از حضرت پرسید، حضرت آن تربت را به ام سلمه دادند و گفتند: این را با خود نگه دار، هر وقت دیدى این تربت تبدیل به خون تازه شد بدان که حسین مرا کشته اند. ام سلمه مى گوید: این تربت را گرفتم و نگاه داشتم و دل من تا زمانى که سید الشهدا حرکت کردند براى عراق دائما در غلیان و اضطراب بود، خبرى بود که پیغمبر داده، خبرها داده و همه درست، پیغمبر به من خبر داده، من زنى هستم مطیع اوامر پیغمبر و بسیارى از اسرار را پیغمبر به من فرمود. سیدالشهداء مى خواست حرکت کند براى عراق، در مدینه آمد خدمت مادرش، ام سلمه، ام سلمه را مادر خطاب مى کرد. ام سلمه از زوجات بزرگوار پیغمبر است محب اهل بیت و أمیرالمؤمنین است محب حضرت زهرا است، سید الشهداء و امام حسن او را خیلى دوست دارند، او نسبت به این بچه ها خیلى ملاطفت دارد، سیدالشهداء در مدینه فقط از یگانه زنى که خداحافظى کرد از ام سلمه بود. آمدند براى خداحافظى یک مرتبه صداى ناله و شیون ام سلمه بلند شد، اى حسین کجا مى روى، مى خواهم بروم به راه عراق اى حسین اى واى، انگار آن وعده اى که پیغمبر به من داده محقق شده است! حضرت فرمودند: بله. خداوند براى من مَصرعى قرار داده و من باید بشتابم و خود را به آن مصرع برسانم و خدا تو را جزاى خیر بدهد، صبر کن بر این مصیبت، آقا حرکت کردند براى مکه و چند ماهى اقامت کردند و حرکت کردند براى کربلاء، خبر به ام سلمه رسید که آقا حرکت کردند براى کربلا، ام سلمه مى گوید: این شب هایى که آقا در مکه بودند دل من یک قدرى آرام بود مى دانستم شهادت در مکه واقع نمى شود، اما همین که شنیدم حرکت کرد امام از مکه به کربلا دیگر نه شب خواب داشتم و نه روز، دائماً مى رفتم و این تربت را که در شیشه اى گذاشته بودم مى دیدم و هر وقت مى دیدم به همان صورت تربت است مى گفتم: الحمدلله تا به حال سرور ما، امام ما زنده است، و کشته نشده است، ولى یک وقت رفتم و دیدم تبدیل به خون تازه شده، صداى شیون ام سلمه بلند شد، همسایه ها صداى شیون او را به این اندازه نشنیده بودند، آمدند، اى زن رسول خدا چه اتفاقى افتاده؟ چه مصیبتى اقع شده؟ خدا چشمان تو را گریان نبیند، دست زنها را گرفت آورد در میان آن اتاق گفت: ببینید این همان خبرى است که پیغمبر به من داده است به خدا قسم ذریه پیغمبر را کشتند.
( اللهم صل علی محمد و آل محمد )