آیت الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی فرزند مرحوم علامه طهرانی رحمة الله علیهما نقل می کردند:
حدوداً هشت ساله بودم که در سفرى بعد از ۱۵ خرداد سنه چهل و دو به اتّفاق مرحوم والد (علامه طهرانی)، به مشهد مشرّف شدیم و یکی از آقایان طهران هم با ما بود. آن موقع مرحوم آقا- رضوان الله علیه- هنوز کم و بیش با بعضى از جریانات و افراد وابسته به وقایع سنه چهل و دو منجمله آقاى مطهرى ارتباط داشتند و مسائل را تعقیب مى کردند و در بعضى از جلسات شرکت مى کردند. اغلب جلسات بعد از نیمه شب برگزار مى شد.
به دنبال این قضیه مجلسى در مشهد منزل حجّة الاسلام آقاى واعظ زاده خراسانى منعقد شد و مرحوم آقاى مطهرى از مرحوم آقا تقاضا کردند که در این مجلس شرکت کنند. صحبت در آن مجلس، پیرامون کیفیت بیان معارف و تربیت مردم و تزریق فرهنگ اسلامى به دنبال انقلابى بود که در سال چهل و دو انجام شده بود که حالا ما مردم را چطور تربیت کنیم؟ چه مبانى و مسائلى را با مردم مطرح کنیم و چه آمادگى هایى به مردم بدهیم؟ حتّى گاهى صحبت اینها به داد و فریاد هم کشید و مرحوم آقا صدایشان بلند شد. در میان اینها کسى که با ایشان درافتاده بود و مطالب ایشان را قبول نمى کرد آقاى محمّدتقى شریعتى (پدر دکتر علی شریعتی) بود.
مجلس تمام شد و ایشان به مسافرخانه آمدند. شخصى که از آقایان طهران بود نیامد، تب داشت و در همان مسافرخانه اى که ما بودیم استراحت مى کرد. از ایشان سؤال کرد: شما این مجلس را چگونه یافتید؟ ایشان گزارش اجمالى از قضیه دادند و بعد فرمودند: از این آقا هیچ خوشم نیامد!
این قضیه گذشت، تا اینکه چند ماه بعد مجلس ختمى در مسجد ارک طهران تشکیل شده بود که مرحوم آقا هم در آن مجلس شرکت کرده بودند؛ ایشان در یک طرف مجلس بودند و مرحوم آقاى مطهرى هم درست نقطه مقابل، در طرف دیگر نشسته بودند. وقتى که مجلس تمام مى شود آقاى مطهرى طول مسجد را طى مى کنند و نزد ایشان مى آیند و مى گویند: آقا! این شخص (محمدتقی شریعتی) به طهران آمده و اگر تمایل داشته باشید ما به اتّفاق از ایشان دیدن کنیم. مرحوم آقا به آقاى مطهرى مى فرمایند: خیر، بنده تمایلى براى دیدن ایشان ندارم.
آقاى مطهرى خیلى متغیر مى شوند و بعد از مکثى به آقا اظهار مى کنند: پس اگر اجازه بدهید ما به اتّفاق ایشان منزل شما بیاییم.
ایشان مى فرمایند: خیر، به این هم تمایل ندارم. ایشان خیلى متلوّن و متغیر مى شوند و خداحافظى مى کنند و مسئله منتفى مى شود.
هفده سال از این قضیه گذشت یک روز یکى از آشنایان که با مرحوم آقاى مطهرى مراوده و جلساتى داشت، منزل مرحوم آقا آمد و من هم نشسته بودم. به مرحوم آقا گفت:
دیروز منزل آقاى مطهرى بودم، از جریاناتى که در حسینیه ارشاد اتّفاق افتاده و از مسائلى که آنجا گذشته است صحبت به میان آمد.
آقاى مطهرى مطلبى را به مناسبت روایت «المؤمنُ کَیس» و روایت «لَیسَ العِلمُ بِالتَّعلُّمِ، إنّما هُوَ نورٌ یقَعُ فى قَلبِ مَن یریدُ اللهُ تَبارکَ و تَعالى أن یهدیهُ.» بیان مى کرد و گفت: علم به واسطه تعلّم نیست، ذُکاء و کیاستى که در مؤمن هست راه و مسیر او را روشن و طریق او را واضح مى کند، و او را از مهالک نجات مى دهد.
در این زمینه بحث ادامه یافت و بعد آقای مطهری گفتند: من جریانى از آقاى طهرانى براى شما نقل کنم و مطلبى را که خدمتتان عرض کردم براى این شخص نقل کرده بود.
بعد آقاى مطهرى گفته بود: وقتى که ایشان در مسجد ارک جواب سر بالا به من دادند و حتّى حاضر نشدند که در منزل با محمّدتقى شریعتى، خدمت ایشان برسیم، سالها در فکر بودم که چرا آقاى طهرانى اینطور برخورد کردند و بعد از گذشت هفده سال اخیراً متوجّه شدم که حق با آقاى طهرانى بوده و من الان به مطلبى رسیده ام که این مرد از انحراف آن شخص دیده بودند (متن جلسات شرح حدیث عنوان بصرى، ص: 298)