مقاله حاضر متن یکی از سخنرانی های حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه درباره اربعین حضرت موسی علیه السلام است که مراقبه و پاسداشت آن مورد تاکید همه اولیای الهی بوده است این مقاله نکاتی بسیار عالی در باب سیر الی الله دارد که به همه مشتاقان علم و معرفت تقدیم می گردد
بسم الله الرحمن الرحیم
اربعین موسوی (تاکید علامه طهرانی ره بر مراقبه در اربعین حضرت موسی علیه السلام)
منبع: دانشنامه علامه طهرانی، سخنرانی حضرت علامه طهرانی ۲۹ شوّال 1407 هجری قمری
بسم الله الرحمن الرحیم
ایام اربعین حضرت موسی است، از اول ذیالقعدة تا دهم ذیالحجة. در روایت داریم که:
«وَ أَسْأَلُکَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی تَجَلَّیْتَ بِهَا لِلْکَلِیمِ عَلَى الْجَبَلِ الْعَظِیمِ فَلَمَّا بَدَا شُعَاعُ نُورِ الْحُجُبِ مِنْ بَهَاءِ الْعَظَمَةِ خَرَّتِ الْجِبَالُ مُتَدَکْدِکَةً لِعَظَمَتِکَ وَ جَلَالِکَ وَ هَیْبَتِکَ وَ خَوْفاً مِنْ سَطْوَتِکَ رَاهِبَةً مِنْکَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَلَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت» (مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۷۶ و ۷۷)
خدایا من ترا قسم میدهم به آن اسمهائی که با آن بر حضرت کلیم تجلی کردی بر آن کوهی که خیلی بزرگ بود، هنگامی که متجلی شد آن شعاع نور حجابها که از بزرگی و قدرت ناشی شده بود، همه حجابها را پاره کرد و کوهها را خرد نمود (من وراء الحجب این شعاع آمد و از معدن عظمت تجلّی کرد) و کوهها از عظمت وجلال وهیبت تو ریز ریز شد. رَاهِبَةً مِنْکَ. در حالیکه اینها همه از تو خشیت دارند. پس هیچ معبودی جز تو نیست، پس هیچ معبودی جز تو نیست، پس هیچ معبودی جز تو نیست.
این تعبیر سه بار با فاء تفریع تکرار شده است، ولی در حقیقت تکرار نیست؛ چون در اینجا سه مرحله و مرتبه از تجلّی لا إله الاّ انت اراده شده است.
و این تجلّی، اسم جلال است که موجب اندکاک این حجب شده و سه مرتبه لاإله إلا أنت به حسب مراتب مختلف تجلّیات است. یعنی وقتی خدا ظهور کند به تمام معنی الکلمه خدا میماند و بس. معبود حقیقی میماند و بس. راهی برای از بین بردن این کوهها وجود ندارد مگر اینکه آن کوهها در اثر تجلّی خُرد شود و دامن از دست برود و هیچ نماند جز پروردگار.
قبل از تجلّی موسائی هست و خدائی هست حال یا در ذهن یا مثال یا نفس یا عقل، بالأخره چیزی جدای از خدا هست، ولی وقتی آن اسم اعظم تجلّی کند هیچ نمیماند و حضرت موسی چنان خُرد شود و دامن از دست برود و رها شود و بیچارگی و عجزش روشن شود که نگو.
مرحوم آیةالله آقا سیّد جمال الدین گلپایگانی میفرمود: من در نجف حالی پیدا کردم که میدیدم تمام موجودات از من افاضه میشوند (یعنی در مراتب نهائی سلوک که بودند) و تمام خلائق روزی از من میخورند. علم و قدرت همة موجودات حتی یک پشّه از من است و حیات همه عالم همه از من است. این حال مدّتی ادامه داشت و از طرفی اجمالاً هم علماً میدانستم که این مطلب صحیح نیست، میدانستم که من این طور نیستم و اینها از من نیست. به حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسلام متوسّل شدم. مشکل حلّ نشد تا زمستان شد. (این قضیه مربوط به ۳۵ سال پیش است). در زمستان سرد آمدم کاظمین و یک راست رفتم حرم و متوسّل شدم به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسّلام و رفتم جلوی ضریح و سرم را روی سنگ مرمر روبروی ضریح گذاشتم و آنقدر گریه کردم که آب جاری شد و گفتم یا موسی بن جعفر، حلّ این مشکله بدست شماست. میفرمود همان موقع قلبم باز شد و مشکل حلّ شد و دیدم من که هستم؟! من نمیتوانم یک مگس را روزی بدهم. من یک پوکی هستم مثل پوست مار که مار او را میاندازد. (معادشناسی، ج۹، ص۱۱۹ و ۱۲0)
اینها همه مال آن تجلّی است. و اگر کسی کارش صحیح نباشد در همین تجلّیات میماند و نمیتواند عبور کند. اینجا مبدأ فرعونیت اعظم است. خدا میگوید من منم، یکتای بیهمتا. تو میخواهی که یکتای بیهمتا تو باشی؟! خیلی از کسانی که مردم را بخودشان دعوت میکردند بخاطر اینست که بجائی رسیدهاند و متوقّف شدهاند؛ نه اینکه هیچ راهی نرفته باشند.
همه عبدند و پوچند و خالی، خدا که قدرتش را به کسی نمیدهد. کمال أمیرالمؤمنین علیه السّلام در اینست که بندۀ فانی و عبد مطلق خدا است و آن معانی و بالاتر از آن همه در او تجلّی میکند لکن مال او نیست، مال خدا بوده و مال خداست و أمیرالمؤمنین علیهالسلام هم به این حقیقت معترف است.
کسی که مدّعی میشود که چیزی دارد، واقعاً که چیزی نمیتواند دارا شود، فقط مثل اینست که پوست مار ادعا کند که من صفات مار را دارم و در حقیقت مدّتی دزدی کرده و صفات خدایی را به خودش نسبت داده است، و گرنه کسی نمیتواند در برابر خداوند چیزی داشته باشد.
مرحوم آقا سیّد جمال که خدا نجاتش داد علّتش آن بود که عالِم بود و میدانست و تحت تربیت بود. وی فهمید اشتباهی در کار است و حضرت امام علی علیه السّلام که آن موقع جوابش را ندادند مصلحت است. باید پیاده به کاظمین برود و خدمت موسی بن جعفر علیهماالسّلام برسد و اینها همه مصلحت است و این لازمه این طریق است. و چون میدانست این حال هدف سلوک نیست و میدانست که آنچه میبیند مال او نیست، دنبالش را گرفت تا قطعِ باطل کرد.
حالا این أربعین ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه اربعین مهمی است و مرحوم قاضی میفرمودند: «اربعین حضرت موسی علیهالسلام است»؛ یعنی اربعین ایشان در همین چهل شب که به روز عید قربان ختم میشود بوده است.
و لذا در دهۀ ذی الحجه مستحبّ است انسان هر شب نمازی دو رکعتی بخواند. و این آیۀ «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین» (بحارالانوار، ج۱۳، ص ۲۲۵) را بخواند که اشاره به همین اربعین است.
در روایت وارد شده است که حضرت موسی در این اربعین برای مناجات با خدا و سخن گفتن با خدا رفت؛ خدا که زبان ندارد، صحبت کردن خداوند همین مراودهها و داد و ستدهای قلبی و تجلّیات است که میآید و کار را تمام میکند. و در این اربعین خدا به حضرت موسی الواح را داد که طبق روایاتی که داریم روی سنگهای بزرگی بود از زمرد و وقتی از کوه طور آمد آن الواح را با خودش آورد و حضرت موسی در این چهل شبانه روز ما أکل و ما شرب و لا نام و لا اشتهى شیئا من ذلک فی ذهابه و مجیئه أربعین یوما شوقا إلى ربه (بحار الأنوار ، ج۵۳، صص۳۲۷؛ مصابح الشریعة، ص ۵۸۹) . خواب به چشمش نرفت و نخورد و نیاشامید و نمیتوانست در آن حال بخورد.
مثل دانشجوئی که شب امتحان شب تعیین سعادتش میباشد و تا صبح مطالعه میکند و هیچ نمیخورد یا مادری که پسربچهاش میمیرد و او شب تا به صبح مینشیند و غذا نمیفهمد، آب نمیفهمد، او نمیتواند بخورد؛ کسی هم که وارد این قضیه میشود میفهمد که نمیتواند بخورد.
آن وَ أَسْأَلُکَ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِی تَجَلَّیْتَ بِهَا لِلْکَلِیمِ، همین است؛ یعنی آن واردات حضرت موسی را آماده میکرد و حجاب بعد از حجاب از بین میرفت تا آنکه کارش تمام شد و کوهها همه خُرد شدند و جبلها همه شکسته شد و حضرت موسی علیه السّلام برگشت و هیچ دستش نبود، فلا اله الا انت.
حال رفقاء در این ماه ذی القعده و دهه ذی الحجه مراقبه را خیلی اهمیّت دهند. مرحوم قاضی و مرحوم حدّاد و مرحوم علامۀ طباطبائی به مراقبه خیلی اهتمام داشتند و میفرمودند: اصل سیر سالک به مراقبه است و بیمراقبه اگر انسان هر کاری هم انجام دهد درست نیست و کارساز نمیباشد.
انسان بیمراقبه مثل مریضی است که پرهیز نمیکند. آدم حصبهای نباید چیزی بخورد و اگر یک چیز ثقیل خورد تمام رودههایش پاره میشود و میمیرد. پیغمبر اکرم فرمود: الْمَعِدَةُ بَیْتُ الدَّاءِ وَ الْحِمْیَةُ رَأْسُ کلّ دَّوَاء.
شرک سر منشأ و رأس همه دردهای باطنی است، ولی هر دردی حتّی شرک دوا دارد و با توبه دوا میشود. و توبۀ شرک هم اینست که انسان موحد بشود. همین شهادتین توبه شرک است. اینکه گفتهاند برای مشرک توبه قبول نیست، بدین معناست که با وجود شرک توبهاش قبول نیست، ولی از خود شرک میتواند توبه کند.
و پرهیز رأس همه دواهاست. هر دوائی بی پرهیز بیتأثیر است. سالک باید مراقبه را در گفتار، نیات، اعمال و مراودهاش و برخوردش با افراد همه جا حفظ کند. مانند انسان محرم که از خیلی کارها نفسش را باید جلوگیری کند. کسی هم که سالک است در حال احرام است، مثل اشخاصی که محرماند این هم در باطن محرم است و از عرفات و مکانهائی که خارج حرم است وارد حرم میشود و به مشعر وقتی میآید قربانی میکند و سر میتراشد و در حرم طواف میکند و زیارت میکند آنگاه میشود حجّاً مقبولاً و سعیاً مشکوراً . وفّقکم الله و ایّانا لما یحبّ و یرضی. اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد.