تأسّى به پیامبر و اهل بیت سلام الله علیهم ، چقدر براى سعادت دنیا و آخرت مفید است، و دور بودن از این نهج راستین چقدر افراد بشر را در منجلاب عفن آراء و اهواء گرفتار و غرق مى کند، که امید رهائى از آن بعید به نظر مى رسد. تبیین این امر مهم را در این مقاله به قلم عارف کامل حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه پی گیری می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اقتدا به سیرۀ نبوی به قلم علامه طهرانی ره
منبع: کتاب امام شناسى تالیف علامه طهرانی ره ج 9، ص 278
تأسّى به رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم موجب نجات است
معلوم است که تأسّى به این بزرگواران (پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش سلام الله علیهم)، و اقتدا به سنت این راد مردان از اولیاى خداوند متعال، چقدر براى سعادت دنیا و آخرت مفید است، و دور بودن از این نهج راستین چقدر افراد بشر را در منجلاب عفن آراء و اهواء گرفتار و غرق مى کند، که امید رهائى از آن بعید به نظر مى رسد.
امیر المؤمنین علیه السلام پس از شرح احوال پیامبرانى همچون حضرت موسى، و داود، و عیسى علیهم السلام، پس از آنکه دعوت به تأسّى به رسول الله کرده بود، دوباره دعوت به تأسّى آن حضرت مى کند.
در ابتدا مى فرماید: و لقد کان فى رسول الله صلى الله علیه و آله: کاف لک فى الاسوة، و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثرة مخازیها و مساویها.
«و تحقیقا در رسول خدا صلى الله علیه و آله حقیقت و واقعیتى است که براى تو در تأسّى کردن، و اقتدا کردن به او کفایت مىکند، و راهنماى توست براى مذمت دنیا و عیب آن، و بسیارى از مواردى که دنیا انسان را خوار و زشت و بى مقدار و پست مى سازد، و بد و کریه و خراب و فاسد مى کند.»
و پس از شرح مقدارى از منهاج رسول الله مى فرماید: فتاس بنبیک الاطیب الاطهر صلى الله علیه و آله: فان فیه اسوة لمن تأسّى و عزاء لمن تعزى، و احب العباد الى الله المتأسّى بنبیه و المقتص لاثره.
«پس تو اى مرد مسلمان تأسّى کن به پیغمبر خودت، که از همه پیامبران پاکتر و پاکیزهتر، طیب و طاهرتر است- که درود باد بر او و بر آل او- زیرا که در او الگو و نشانه و ماده تأسّى و پیروى است براى کسى که اقتدا کند و تأسّى نماید، و نشانه و علامت صحیح انتساب است براى کسى که بخواهد خود را به او نسبت دهد.»
و باز پس از شرح مقدارى از حالات و روش رسول خدا در خضوع و خشوع و تواضع و اعراض از دنیا و زینتهاى آن که حتى از دل و چشم خود دور کرده بود، و دوست نداشت که ذکرى و یادى از دنیا کند مى فرماید:
و لقد کان فى رسول الله صلى الله علیه و آله ما یدلک على مساوى الدنیا و عیوبها، اذ جاع مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته، فلینظر ناظر بعقله ءاکرم الله بذلک محمدا ام اهانه؟! فان قال: اهانه فقد کذب و العظیم، و ان قال: اکرمه فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له، و زواها عن اقرب الناس منه. فتأسّى متاس بنبیه، و اقتص اثره، و ولج مولجه، و الا فلا یأمن الهلکة، فان الله جعل محمدا صلى الله علیه و آله علما للساعة، و مبشرا بالجنة و منذرا بالعقوبة. [1]
«و تحقیقا در رسول خدا صلى الله علیه و آله چیزى است که راهنماى توست بر بدىهاى دنیا، و عیوب و زشتىهاى دنیا، زیرا که با آن خصوصیتى که داشت در نزد خداوند متعال، معذلک در دنیا گرسنه ماند، و با وجود آن منزلت و تقرب عظیمى که داشت، زینتها و زخارف دنیا از او دور شد، و به کنار رفت. حالا بر شخص بصیر و متدبر است که با عقلش بسنجد، و با درایتش تامل و تفکر کند که: آیا خداوند با اینگونه معامله اى که با محمد نمود، آیا مى خواست او را گرامى بدارد، و یا آنکه او را اهانت کند؟ اگر بگوید: خداوند دوست داشت محمد را اهانت کند، و پست و خوار به شمار آورد، سوگند به خداوند بزرگ که دروغ گفته است.
و اگر بگوید: خداوند دوست داشت او را مکرم و محترم و معزز و گرامى دارد، پس باید بداند که خداوند غیر محمد را که دنیا را بر او گسترش داده است، اهانت کرده و خوار شمرده است، آن دنیائى را که از نزدیکترین و مقربترین افراد به سوى خود، بر کنار زده است.
و بنابراین باید شخص پیروى کننده، و تأسّى نماینده، به پیامبر خودش اقتدا کند و تأسّى نماید و دنباله رو راه و خط مشى او باشد، و هر جا که او رفته است و داخل شده است، برود و داخل شود، و گرنه از خطر هلاکت روحى و معنوى مصون نخواهد بود، زیرا که خداوند محمد را امام و پیشوا و رئیس و رهبر و رایت و نشانه قیام قیامت قرار داده است، و بشارت دهنده بهشت، و ترساننده از عقوبت شمرده است».
و در قرآن کریم داریم: لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا. [2]
«و حقا و تحقیقا از براى شما در رسول خدا، ماده تأسّى و جهت پیروى و تبعیت است، ماده تأسّى نیکوئى، براى کسى که آرزوى لقاء و دیدار خدا را داشته باشد، و روز بازپسین را، و یاد خدا را زیاد بنماید.»
لباس ملسمین باید مثل رسول خدا باشد
و از آنچه گفته شد بدست مى آید که از هر جهت رسول خدا، الگو و نمونه بارز و شاخص و قابل تأسّى نیکوست، چه در امور دنیوى و چه اخروى، چه ظاهرى و چه باطنى، چه فردى چه اجتماعى، چه در لباس و مسکن، و چه در غذا و خوراک، و چه در نکاح و امور زناشوئى، و چه در جنگ و صلح.
و تا وقتى که مسلمین در این امور از آن شاخص حق و متحقق به حقیقت پیروى داشتند، کلاه ایشان ساده بود، و یا عمامه بر سر داشتند، و لباسشان گشاد بود، و کوتاه نیز نبود، و فراششان ساده و بدون تجمل بود، و خانه و عیالشان نیز طبق آن منهاج بود، چه زندگانىهاى گوارا و توام با عیش هنیئ، و آرامش دل و سکینه خاطر داشتند، و عمرى را با صحت و سلامت روح و عزت و اطمینان فکر و ایقان و ایمان مى گذرانیدند
و درست از هنگامى که بواسطه سیطره غرب و غلبه کفار بر مسلمین، آن رسوم و آداب را از دست دادند، کلاه شاپو بر سر گذاشتند، و کراوات و زنار که صلیب و علامت مختص مسیحیان است، بر گردن آویختند، و لباسهاى خود را تنگ و کوتاه کردند، بطورى که لباس مردان تا زیر کمر آنها قرار گرفت، و چون خم شوند، همه بدن آنها از زیر پارچه نمودار مى شد، و بجاى ازار و سردارى و قبا، کت و شلوار پوشیدند، [3] و محاسن خود را تراشیدند، و بطور کلى چه مردان، و چه زنان، از رسوم کفر تقلید کردند، و از روى ژورنالهاى ایشان لباس دوختند، و تعیین نوع دوخت و مد آن را نمودند، و بجاى انگشترى نقره فیروزه و یا عقیق در دست راست، حلقه و یا انگشترى طلا در دست چپ نمودند، لباس ذلت و اسارت پوشیدند، و در تحت سیطره فکرى دولت کفر، یک برده و اسیر شدند، و همه گونه سعادت خود را از دست دادند، و برایگان محو و نابود نمودند، و خاک نکبت و بدبختى و عسرت معیشت و زندگى ضنک و مذلت بار را با دست خود بر سر خود ریختند.
آخر به کدام ملت و مذهب، و به کدام روش و آئین، و منطق عقل، و وجدان پاک، شخص به خود اجازه مى دهد که هر روز ریش خود بتراشد؟! آیا در کتاب طب، مصلحتى در آن دیده شده است؟ و یا در کتاب آداب از آن علامت و نشانه اى هست؟ و یا در کتاب اقتصاد شرحى در ثمرات آن نگاشته شده است؟ به کدام منطق و حکمى شخص به خود اجازه مى دهد، لباس تنگ بپوشد؟ و خود را به انواع امراض دچار کند؟ کراوات که زنار و صلیب است، و در پارسى آنرا چلیپا گویند، و تا قبل از جنگهاى صلیبى عیسویان بر کمى مى آویختند، و بعد از آن در گردن آویختند، و آویختن آن از محرمات اسلام، و از لباسهاى مختصه کفر است، که موجب بطلان نماز نیز مى شود، آیا داراى منطق و برهانى است؟
انگشترى طلا و زینت ظاهر به طلا کردن، براى مردان که در حرمت آن شکى نیست، و موجب بطلان نماز نیز مى گردد، داراى برهان و شاهدى است؟ این نگینهاى زیبا و پر ارزش را که اسلام جایز دانسته است همچون فیروزه، و یاقوت، و عقیق، و در، و زبرجد، و لؤلؤ و زمرد، را اگر در نقره بنشانند، و درست کنند، به مراتب زیباتر از پوشیدن انگشترى طلا نیست؟ آخر به چه حساب کور کورانه و على العمیاء شخص مسلمان باید به خود اجازه دهد که چنین کارهائى را بکند، و فقط و فقط از روى صرف تقلید، و پیروى از کسانى که نه فرهنگ دارند، و نه دین، و نه شرف و فضیلت، و نه علم و تقوى، و نه ایثار و حمیت، و نه ناموس و غیرت، عمل کند؟!
آیا آیه و لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر کافى براى بیدارى نیست؟ آرى بحمد الله کافى است. و امروز مىنگریم که جوانان باهوش و درایت از امت اسلام، همه آن آداب و رسوم پیران سالخورده استعمارزده را به دور ریخته، و بر آن منهاج لبخند تمسخر مى زنند، و با چشمى باز، و بصیرتى تیز، و هوشى سرشار، و تفحص و تجسسى قابل تقدیر، به فرهنگ اصیل اسلام روى آورده، و هیچ رادع و مانعى را در جلوى پاى نمى یابند، مگر آنکه با یورشه اى قوى و پى در پى، آن سد را درهم مى شکنند، و بهمان نقطه هدف و نشانه پیامبر گرامى نزدیکتر مى گردند، و از آن جام شراب بهشتى مى نوشند، و به آن منهاج راستین و برنامه اساسى زندگى دلبستگى دارند، و روز به روز به آن واقعیت و ادراک وصول به حقایق اصیل، و زدودن اعتباریات پوچ، و افکار و اوهام بى پایه و اساس، بهتر واقف مى گردند.
شکر الله مساعیهم الجمیلة و بلغهم غایة مناهم على النهجة المرضیة.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
پی نوشت ها:
[1] «نهج البلاغه»، خطبه 158. و این خطبه را تماما در کتاب «مکارم الاخلاق»، شیخ رضى الدین ابو نصر حسن بن فضل طبرسى، که از بزرگان و اعیان علماء شیعه است، و در قرن ششم مىزیسته است، در ابتداى کتاب آورده است، و کتاب «مکارم الاخلاق» خود را بر این اساس پایهریزى کرده است. «مکارم الاخلاق» از کتب نفیس و حاوى مطالب مهمه مىباشد، و علماى راستین سابقین، آن را در سفر و حضر پیوسته همراه خود داشتهاند.
[2] آیه 21، از سوره 33: احزاب.
[3] طبرى و ابن اثیر جزرى در تواریخ خود آوردهاند و محدث قمى نیز از آنها نقل کرده است که: و لما بقى الحسین فى ثلاثة او اربعة، دعا بسراویل محققة یلمع فیها البصر یمانى محقق ففزره و نکثه لکیلا یسلبه فقال له بعض اصحابه: لو لبست تحته التبان! قال: ذلک ثوب مذلة و لا ینبغى لى ان البسه. فلما قتل سلبه بحر بن کعب فترکه مجردا. «چون از اصحاب حسین بن على علیهما السلام غیر از سه چهار نفرى بیشتر نماندند، یک شلوارى که بافت آن محکم بود طلب کرد، آن شلوار بقدرى جالب بود که چشم در آن خیره مىشد، و از بافتههاى یمن بود بدون شک، حضرت آن را شکافتند و علاوه با سر انگشتان خود آن را به قطعاتى خرد و پاره کردند که مبادا بعد از شهادت، آن را از پایش بیرون کنند و به غارت برند. بعضى از اصحاب گفتند: چه خوب است که در زیر آن یک تبان مىپوشیدى؟! (تبان و تنبان شلوار کوتاهى را گویند که درازاى لنگههاى آن بقدر یک وجب است) حضرت گفتند: این لباس کوتاه، لباس اهل ذلت است، و براى من سزاوار نیست که بپوشم. و چون آن حضرت به درجه رفیعه شهادت رسیدند، بحر بن کعب روى آورده و آن را به غارت برد، و آن حضرت را عریان گذارد. (تاریخ الامم و الملوک طبرى طبع مطبعه استقامت قاهره سنه 1358، ج 4 ص 245، و طبع دار المعارف مصر طبع دوم ج 5 ص 451 و الکامل فى التاریخ طبع بیروت 1385 ج 4 ص 77 و نفس المهموم ص 224 و ص 225) و ایشان سراویل مخففه با فاء ضبط کردهاند، و این اشتباه است زیرا مخفف به معناى سبک است و مناسبت معنایش در اینجا کم است بخلاف محققه با قاف یعنى محکم و بافت قوى. بارى منظور از بیان این حدیث آن است که حضرت شلوار کوتاه را لباس ذلّت شمرده و از پوشیدن آن امتناع کردند. بر اساس همین سیره اسلامیه است که امت مسلمان از پوشیدن لباس کوتاه مطلقا خوددارى مىکنند بخلاف کفار که لباس کوتاه در میان آنها امر رایجى است.