یکی از مسائلی که در چند دهه اخیر مورد اختلاف بین فقهاء واقع شده مساله رویت است که آیا مراد رویت با چشم عادی و ظاهری است یا رویت با چشم مسلّح را هم شامل می شود؛ قطعا باید یکی از این دو طریق صحیح باشد و اثبات یکی موجب بطلان دیگری است؛ در این مقاله به اثبات طریق صحیح رویت پرداخته شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه نو (ملاک در ثبوت هلال ماه و کافی نبودن رویت با چشم مسلّح)
تالیف: حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
در شرع مقدس اسلام بسیاری از احکام بر عناوینی بار شدند که ظرف تحقّق آن ها روزها و ماه های قمری است.
مراد شارع مقدّس از ماه (هلال) طبق نصوص قرآنی و روائی، فاصله زمانی بین دو رویت هلال ماه است که گاهی 29 روز و گاهی 30 روز است.
دو دیدگاه در تشخیص ماه های قمری
در اثبات رویت ماه که مستلزم اثبات ماه های قمری است دو دیدگاه وجود دارد؛
اوّل: خروج ماه جدید از مُحاق (زمانی که ماه بین زمین و خورشید قرار می گیرد و قابل مشاهده نیست) و تحت الشعاع (قاهره شمس) و دیدن آن با چشم عادی؛
دوّم: خروج ماه جدید از محاق و تحت الشعاع و دیدن آن فقط با چشم مسلح و ابزار دوربینی مانند تلسکوپ و دوربین های قویّ
به اتّفاق همه فقهاء دیدگاه اوّل را می توان موضوع حکم شارع در ابتدا صدور حکم تا الآن دانست، امّا دیدگاه دوّم را باید از مسائل مستحدثه نامید که در زمان شارع و صدور احکام مترتب بر ماه، اصلا مورد تایید نبوده است زیرا اصلا وجود نداشته است
تبیین دیدگاه اوّل (رویت با چشم عادی)
آنچه را که شارع مقدس در ثبوت اوّل ماه مدّنظر قرار داده است عبارت است از: دیدن با چشم ظاهر. چنانکه فرموده است: صُوموا لِرُؤیَتِهِ، و أفْطِرُوا لِرُؤیَتِه؛ (وسائل الشیعه،ج10، ص289، ح 11) یعنی با دیدن ماه روزه بگیرید و با دیدن ماه افطار کنید.
روی این مبنا قطعاً عرف در آن زمان، ملاک را در پیدایش ماه و خروج از ماه، چشم ظاهر میدانسته است؛ چرا که آنها رصد و وسایل و ابزار امروزی از قبیل تلسکوپ را در اختیار نداشتند؛ لذا ملاک در زمان صدور این حکم، همین دیدن ظاهر، بوده است، و پیامبر صلی الله علیه و آله و همه معصومین علیهم السلام و همه مسلمین هم بر همین روش، ماه های خود را تنظیم می کردند.
تبیین دیدگاه دوّم (رویت با چشم مسلّح)
قائلین به این دیدگاه که چند دهه بیشتر قدمت ندارد بر این باورند که آنچه در روایات آمده و موضوع برای اثبات ماه قرارگرفته دیدن ماه است و دیدن اطلاق دارد یعنی در مفهوم خود وسعت دارد هم شامل دیدن با چشم عادی را شامل می شود که مربوط به زمان قبل است و هم دیدن با چشم مسلّح به ادوات را که مربوط به زمان ماست.
استدلال برای نظریه و دیدگاه اوّل (اثبات رویت با چشم عادی)
اوّل: مهمترین دلیل که به تنهایی می توان آن را حجّت دانست که مبتنی بر یک نگاه عمیق فقهی و عرفانی است، آنکه در شرع مقدّس اسلام برای برخی از روزها و شبها و حتی ساعات آثار تکوینی مترتّب است، یعنی آن ساعات بر اساس اراده و خواست و امر خدای متعال متحمّل و ظرف آثاری هستند که در دیگر ساعات و روزها نیست؛ به بیان دیگر آثار تکوینی که خداوند بر این ایّام بار کرده، طوری است که این آثار با تغییر از بین خواهند رفت، و با اعتبار ما این آثار درست نمیشوند؛ چون این یک آثار تکوینی هستند نه اعتباری و قرارداد بشری.
به عنوان مثال روز عرفه برای نهم ذیالحجّه است و آثاری که بر روز عرفه مترتّب است، برای همان روز نهم است؛ نه روز هشتم و نه روز دهم!
و همین طور راجع به عید فطر که عیدی است مخصوص آخر ماه مبارک رمضان، و قابل تغییر هم نیست؛ یعنی فیوضات و برکاتی که در آن روز است، از جانب خدای متعال نازل می شود، و همین است که مومنین خالص احساس میکنند امروز، روزِ روزه نیست، بلکه امروز روز سرور و جشن است، این امر بر برخی چنان مشهود بوده که وقتی در اثبات ماه و روز عید فطر شکّ ایجاد می شد، میفرمودند: «امروز بوی روز عید میآید!»
یکی از آن روزها و شب های بسیار مهمّ و اثرگذار، لیالی قدر و مخصوصا شب بیست و سوّم است. شبی که ملائکه نازل میشوند و تقدیر سال آینده را در آن شب رقم میزنند؛ لذا در روایات داریم که در آن شب باید این اعمال و این مراقبه را انجام داد. این طور نیست که بگوییم: امشب را شب قدر قرار می دهیم!
بر این اساس، روز اوّل ماه و آخر ماه که مستلزم معیّن بودن شبهای قدر و روز عید فطر است، باید برای مسلمانان و مومنان مشخص بشود تا احکام و انجام تکالیفشان را بر آن مترتّب کنند.
حال که مشخّص شد روزها از جهت دارا بودن آثار تکوینی و خاصّی که خدای متعال مشخّص کرده باید برای ما معیّن و معلوم باشند می گوییم: در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله شارع مقدّس و خدای متعال کدام روش را برای اثبات ماه رمضان یا شب های قدر یا روز عید فطر بیان کرده است؟ قطعا می گوییم اثبات ماه با چشم عادی و غیر مسلّح را که این امر یا برای اهل همان شهر اتّفاق می افتاد یا اینکه از شهرهایی که هم افق بودند خبر بر رویت می آوردند.
پس قطعا باید بپذیریم که اگر در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله تلسکوپ بود، روزهای ماه رمضان حضرت یک روز تغییر میکرد!! و حضرت که تازه علم غیب داشتند که مثلا امروز روز اوّل ماه است، فردا را روز اول ماه میگرفت!.
به بیان دیگر آیا پیامبر میدانست که امروز (امروزی که ماه با چشم مسلّح دیده شود) روز اوّل ماه است یا نمی دانست؟ اگر بگوییم نمیدانست، پس نعوذ بالله پیامبر جاهل بود؛ اگر میدانست، پس چرا فردایش را که با چشم عادی رویت می کرد روزه می گرفت؟ یعنی پیامبر با علم به اینکه امروز روز دوم ماه است، به مردم میگوید: امروز را روز اوّل بگیرید! آیا این درست است؟!
در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و ائمه معصومین علیه السلام هرگاه ماه رمضان ظاهراً سی روز بود همه روزه می گرفتند چون ماه با چشم غیر مسلح دیده نمی شد و چه بسا اگر دوربین داشتند روز اول ماه بود و روزه اش حرام ، اما همه آن را روزه گرفته بودند؛ آیا باید گفت همه آنها خطا می کردند و معذور بودند یا تنها رؤیت با چشم عادی معیار بود؟
نتیجه آنکه چون تالی (نتیجه) باطل است مقدمّه هم مانند آن باطل است یعنی وقتی به یک نتیجه باطل رسیدیم بدست می آوریم که مقدماتی و روشی که ما را به این نتیجه رسانده است باطل است.
در اینجا هم چون نتیجه دیدگاه دوّم مستلزم امر باطلِ بیّن است بدست می آوریم که روش و مقدمه آن که رویت با چشم مسلّح باشد باطل است.
بنابراین، اوّل ماه همان روزی است که برای پیغمبر و ائمه بود، چون اینها به عنوان سند هستند. آن روزی که پیغمبر آن روز را روز اوّل ماه قرار میداد، با چه قرار میداد؟ با دیدن این چشم قرار میداد، نه با تلسکوپ و نه با بالا رفتن بالای ابرها و با طیّاره دیدن. حضرت با دیدن ظاهر می فرمود: ماه تان را شروع کنید! با دیدن چشم می فرمود: ماه تان را تمام کنید!
دوم: استدلال و استناد به آیه شریفه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَج» (سوره بقره، آیه 189) است به این بیان که ترتّب احکام دو صورت دارد: الف: گاهی حکم روی شخص رفته است، به این صورت که شخصی تکلیفی دارد که دیگری ندارد، در این موارد حکم برای آن شخص ثابت است و برای دیگری ثابت نیست؛ ب: گاهی حکم، عمومی است مثل اینکه حدّ ترخص وقتی است که دیوارهای شهر دیده بشود، که در اینجا مقصود از دیده بشود یعنی معمول مردم ببینند نه اینکه اگر تو ببینی حد ترخصّت چنین است. در اینجا اینطور نیست که برای کسی که چشمش قویتر است و زودتر دیوار را می بیند، حد ترخص، زودتر برایش تحقق پیدا کند و برای دیگری دیرتر متحقق بشود. اینها حکم واحدی دارند و مقصود دیواری است که متعارفاً دیده میشود. و لذا این طور نیست که هر چه اختراع بیشتر بشود حد ترخص عقب تر برود که برسد به جایی که از ده فرسخی دیوار را با وسیله ای ببینند و همان جا حدّ ترخص آنها بشود.
در مسأله رویت هلال، قطعا حکم، عمومی است. در آیه شریفه میفرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَج» یعنی ماه ها راههایی هستند که برای عموم مردم قرار داده شدهاند که وقت ها و حج را بشناسند؛ روی همین اساس بوده که استهلال برای عموم مردم از مستحبّات در شرع است. حال وقتی که حکمی برای عموم مردم است باید از راهی باشد که عموم مردم بتوانند و نمیشود که فقط توسط برخی که ابزار خاصی دارند ثابت بشود که حتی این وسیله در همه شهرها هم نباشد تا چه رسد به روستاها. و نمیشود که حکم روی عموم و برای همه باشد ولی فقط در موارد و اشخاص خاصی قابل اثبات باشد. پس طبق آیه شریفه رویت با چشم مسلح چون برای عموم مردم ممکن نیست کفایت نمیکند.
علاوه آنکه استفاده از راههای غیرمتعارف در روایات نهی شده است برای مثال امام صادق علیه السّلام کسی را که برای اطمینان از غروب خورشید به بالای کوه رفته بود، توبیخ و از این کار منع فرمودند. (التهذیب،ج1،ص145 و 211)
سوّم: رویت پذیری با چشم مسلّح موضوعی است، و رویت پذیری با چشم عادی موضوعی دیگر، که با یکدیگر متباین اند؛ چون خود کره ماه، موضوع حکم نیست تا گفته شود در هر دو حالت یک چیز است، و از آنجاییکه هر دو رویت نمی تواند موضوع حکم شارع باشد چون برای یک حکم واحد نمی توان دو طریق برای احراز موضوع آن قرار داد؛ و الا لازم می آید که مثلا در یک افق دو روز را اول ماه قرار دهیم پس یکی از ایندو طریق را باید بپذیریم و دیگری را رد کنیم.
پس روشن است که باید فقط یکی موضوع باشد، زیرا محال است در مقام ثبوت، موضوع یک حکم، دو چیز متباین، و اثر مترتّب بر یکی با دیگری متضاد باشد. بدین معنی که اگر ثبوتاً «الف» موضوع حکم باشد لازمه و اثرش آن است که شنبه اوّل ماه است، و اگر «ب» موضوع باشد لازمه اش آن است که در همان فرض جمعه اوّل ماه است. در چنین موردی محال است که شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد اگر ثبوتاً رؤیت با چشم مسلّح معتبر باشد لازمه اش گمراه شدن مکلّفین از ناحیه شارع در مدت بیش از هزار سال است؛ یعنی در بیشتر یا بسیاری از ماهها، در بیشتر یا بسیاری از آفاق، ماه نو یک روز زودتر حلول می کرده و بر اثر عدم دسترسی مسلمانان به ابزار رؤیت، آنان به اشتباه افتاده اند و در هزاران ماه، شبهای قدر و عید فطر و عید قربان و عرفه و بسیاری از مناسبت های دیگر را یک روز دیرتر از وقت واقعی، دانسته اند، و علت آن هم چیزی جز این نیست که شارع بنابر فرض رؤیت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است.
آیا معقول است بگوییم مسلمانان در هزاران ماه، تکالیف مربوط به ماههای قمری را بر خلاف واقع ویک روز دیرتر انجام می داده اند؛ چون رؤیت با تلسکوپ هابل مثلاً معتبر است و مقصّر خود مسلمانانند که در بیش از هزار سال گذشته از آن استفاده نکرده اند!! وگرنه، ماه یک روز زودتر برایشان ثابت می شد، چون هابل قادر است چیزهایی را ببیند که روشنایی آنها 000/000/11/ نوری است که چشم انسان می بیند و فاصله ای را که با هابل می توان دید از حدّ دو میلیارد سال نوری می گذرد.«33» اساساً آیا ممکن است که شارع درمقام ثبوت رؤیت، رؤیت با هابل را که هنوز در دسترس مسلمانان نیست ملاک شروع ماه قرار دهد؟
در اینجاست که سوال می کنیم که در زمان صدر اسلام و صدور حکم، شارع کدام را سند قرار داده است؟ بطور قطع می گوییم رویت با چشم عادی را چون آن موقع که اصلا دستگاه ها اختراع نشده بود و چون گفتیم امکان ندارد هر دو رویت ملاک باشد بلکه یکی باطل و یکی صحیح است پس به طور قطع حکم می کنیم ملاک برای شارع همان طریق رویت با چشم عادی است
چهارم: در واقع یک اشکال نقضی است اگر ما استخدام وسایل جدید را در رویت هلال ماه و اثباتت آن کافی بدانیم، باید این وسائل را همه جا کافی بدانیم یعنی در تمام مسائلی که در فقه رؤیت در آن لازم است استفاده از دوربین، تلسکوپ و میکروسکوپ باید کافی باشد و آن را حجت دانست.
یکی از آن مسائل تعیین حدّ ترخص است، اگر شما از ده فرسخی با دوربین، دیوارهای شهر را دیدید و با وسایل امروزی صدای اذان مؤذن شهر را شنیدید؛ آیا قائل به این میشوید که حد ترخص در ده فرسخی است. یا اینکه با چشم و گوش عادی لازم می دانید.
مساله دیگر، زوال عین نجاست است که همه قائلند برای طهارت کافی است، بدین بیان که اگر عین خون و نجاست زائل شود ولی رنگ آن باقی بماند، فقها میگویند وجود رنگ مضر به طهارت نیست؛ در حالی که اگر این رنگ زیر ذره بین قرار گیرد ذرات بسیار کوچک چسبنده خون در شیئ دیده میشود، آیا در این صورت حکم به نجاست میشود.
مساله دیگر در مورد خسوف و کسوفی که تنها با تلسکوپ قابل دیدن است و با چشم عادی دیده نمیشود آیا باید قائل به وجوب نماز آیات بود؟
مسأله دیگر درباره مساله زلزله هایی است که ما آن را تشخیص نمیدهیم؛ اما زلزلهسنج ها می توانند آن را تشخیص دهند، حال آیا اگر زلزله را مردم تشخیص ندادند و ابزار زلزله سنج آن را تایید کرد، آیا قائل به وجوب نماز آیات برای چنین کسانی هستید؟ به یقین نه. اینها و امثال اینها فروعی است که نمی توان با آن موافقت کرد پس چگونه تنها در رؤیت ماه آن را بپذیریم.
استدلال برای نظریه و دیدگاه دوّم (اثبات رویت با چشم مسلّح)
عمده دلیل کسانی که رؤیت با چشم مسلّح را کافی میدانند، استناد به «أصالة الإطلاق» در مورد رؤیت است؛ به این بیان که آنچه در روایات آمده اثبات ماه با رویت است و این کلمه وسعت دارد هم شامل رویت با چشم عادی است هم چشم مسلّح؛ علاوه آنکه در هیچ یک از روایات، دلیل و قرینه ای بر اعتبار رؤیت با چشم معمولی و عادی وارد نشده است. گرچه اصل رؤیت معتبر است و محاسبات فلکی و امور ظنّی را معتبر نمی دانند، امّا معتقدند همانطور که رؤیت با ابزاری مانند عینک کفایت میکند، رؤیت با ابزار قویتر که در واقع تغییری ایجاد نمیکند نیز کفایت میکند. آنچه از نظر صناعی لازم است، صدق و استناد رؤیت به بیننده میباشد؛ به طور قطع میتوان رؤیت را به کسی که با تلسکوپ میبیند، نیز استناد داد و این استناد حقیقی است.
پاسخ: این اطلاق به دو جهت منصرف به رویت با چشم عادی است،
اوّل: کلمات در بیان احکام منصرف به مفاهیم متعارف هستند در اینجا هم هنگامی که سخن از رؤیت به میان میآید منصرف به رؤیت متعارف است که رؤیت با چشم غیر مسلّح می باشد، زیرا فقها در تمام ابواب فقه اطلاقات را منصرف به افراد متعارف میدانند، مثلا: حدّ صورت که در وضو باید شسته شود؛ تشخیص آب کر با وجب و...
دوّم: تمام آن ادله ای که برای قائلین به دیدگاه اوّل بیان شده قرینه و دلیل قطعی بر انصراف اطلاق است و در مانحن فیه اگر چه در روایات دلیل لفظی نیست اما ادلّه فقهی و عقلی آن را مقیّد می کند و دیگر جایی برای اطلاق باقی نمی گذارد.
به عبارت دیگر لازم نیست قید و دلیل انصراف اطلاق در کنار آن باشد بلکه از خارج اگر دلیل قطعی باشد اطلاق را از بین می برد.
علاوه می توان گفت:اگر مراد از رویت در مانحن فیه هر دیدن و رویتی است باید رویت ما با هواپیما هم صادق باشد که گاهی می توان با هواپیما آنقدر بالا رفت که اصلا روز 28 ماه را دید آیا می توان حکم به ماه 28 روزه کرد؟ در اینجا تکلیف چیست؟! چون شما می گویید دیدن، دیدن است! پس دیدن به هر کیفیّتی ملاک نیست.
نظریه مؤلّف: اگر بخواهیم با نظر علمی و فنّی به داوری بین این دو نظریه بپردازیم باید بگوییم که حق با نظریه و دیدگاه اوّل است، به این معنا که به صورت مانعة الخلوّ یا باید رویت موضوعیت در اثبات ماه داشته باشد یا طریقیت و بر اساس آنچه گذشت ثابت کردیم که نمی شود هر دو باشد؛ و چون ثابت کردیم که رویت نمی تواند طریق باشد تا هرگونه رویتی چه عادی چه مسلح را شامل شود پس ناگزیریم که بگوییم قطعا مراد از رویت موضوع بوده و جون رویت در زمان صدور همان رویت متعارف یعنی رویت با چشم عادی و ظاهری است پس در هر زمانی حتی زمان حال باید مراد از رویت را همان رویت با چشم غیر مسلح بدانیم.
خاتمه: در این مقاله فقط در صدد نفی استخدام ادوات پیشرفته در اثبات ماه بودیم و منظور نفی کلی در همه احکام و موضوعات آنها نیست چرا که در برخی موارد استخدام و بکار گیری ادوات جدید و پیشرفته و مکانیکی در تشخیص موضوعات احکام نه تنها منعی ندارد بلکه بسیار مفید هم هست.
به عنوان مثال استفاده از الکل که یک شیئی است که خودش فی حد نفسه نجس است، چه در زمان رسول خدا باشد و چه در زمان ائمه یا در زمان ما، هیچ تفاوتی نمیکند و نجس است ـ البتّه الکلی که از مایع بالاصاله باشد، یعنی اصلش مایع باشد، مثل انگور، نجس است؛ نه اینکه آن را تخمیر کرده باشند، مثل الکل چوب که نجس نیست ـ وقتی که نجس شد، از نظر شرعی داریم که چیز نجس قابل استفاده و قابل خرید و فروش نیست و معاملهاش هم باطل و سُحت است و مصرفش هم حرام است تا اینکه این قضیه در زمان زکریای رازی کشف شد و خاصیّت الکل در آن زمان بدست آمد و برای ضدّعفونیها و امثال ذلک استفاده شد. وقتی که اینطور شد، فقیه در اینجا به خاطر اینکه استفادۀ معقول از آن در اینجا متمشّی است حکم به حلیت خرید و فروش آن می کند گرچه استفاده دیگر آن به جهت نجاست همچنان ممنوع است.
الحمدلله رب العالمین