گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


پرسش و پاسخ (حقیقت نفس و روح در سیر الی الله و تفاوت رُتبی میان آندو)

سلام علیکم اگر مقدور هست بفرمایید که آیا مطلب « راه قوی شدن روح برای اینکه به کمالات انسانی برسد جهاد با نفس است پس روح تا وقتی که نفس، خود را تزکیه نکند رشدی نخواهد داشت و سیرش نزولی خواهد بود بنابراین اصل در سیر و سلوک رام کردن نفس است و با روح کاری نداریم ،چون روح متقابلاً کار خود را انجام خواهد داد.» صحیح می باشد؟و اگر جواب منفی است لطفا راهنمایی بفرمایید.با سپاس فراوان. پاسخ از استاد حاج شیخ محّمد شاهرخ همدانی

 

هو العلیم. علیکم السلام یکی از مباحث دقیق و مهم، بحث پیرامون نفس و روح است که فلاسفه، عرفا، مفسرین و بزرگان هر کدام از آن سخن به میان آورده و به گونه ای به تعریف و تفسیر پرداخته اند و لذا اقوال و آراء در این زمینه بسیار است و نمی توان به آسانی به معنا و مفهوم حقیقی آن دست پیدا کرد.

وجود انسان از دو بعد جسم و روح تشکیل شده است. آیاتى از قرآن مجید به این نکته اشارت دارد:

انى خالق بشراً من طین فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین . (ص، آیه 71 - 72)

(خداى سبحان به فرشتگان فرمود:من بشرى را از گل آفریدم، پس آن گاه که او را اعتدال بخشیدم و از روح خویش در او دمیدم، شما موظف هستید که به او سجده کنید).

ملاحظه کنید که انسان در بدو خلقت از دو بعد شکل گرفت: ابتدا جسم او که از خاک و گل است،سپس جان و روح او که توسط خدا آفریده شد و حیات و اساس وجود انسان نیز همین روح اوست و آن جاست که مسأله سجده فرشتگان مطرح مى‏شود.

در آیه دیگر مى‏فرماید: یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى ) (اسراء، آیه 85)

(درباره روح از تو سؤال مى‏کنند. بگو روحیک امر ربانى است)

درباره این آیه تفاسیر و نکات زیادى بیان کرده‏اند، ولى به هر حال اجمالاًمى‏رساند که روحى مطرح است.

در سوره مؤمنون آمده است که:... فکسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر  

از این که مى‏فرماید: آن گاه ما او راخلق دیگرى ایجاد نمودیم، فهیمده مى‏شود که علاوه بر مراتب جسمانى در اینجا چیز دیگرى که منشأ حیات انسانى اوست به وى عطا شده و آن روح انسان است.

در روایتى از امیر المومنین علی علیه السلام نقل شده که مى‏فرماید: الروح فى‏الجسد کالمعنى فى‏اللّفظ؛

(روح در بدن نظیر معنا درلفظ است.)

هم‏چنین در فرمایش دیگرى از آن حضرت نقل شده است که: و خرجت‏الروح من جسده فصار جیفة بین اهله؛

(و روح از جسدش خارج شده و به صورت جیفه و مردارى در بین اهلش در خواهد آمد). (نهج البلاغه، خطبه 109).

و از طرفی آیاتی هم در قرآن کریم وجود دارد که از حقیقتی به نام نفس سخن می گوید که مهمترین آن این آیه است که می فرماید:

وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَئهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا. ( آیات هفت تا نه سوره شمس)

(و قسم به نفس ناطقه انسان و آن که او را نیکو به حد کمال بیافرید. و به او شر و خیر او را الهام کرد. (قسم به این آیات الهى) که هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدکارى پاک و منزه سازد به یقین (در دو عالم) رستگار خواهد بود. و هر که او را (به کفر و گناه) پلید گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.)

نکته مهم این است که آنچنان نفس از پیچیدگی و رموزی برخوردار است و چنان در سعادت و شقاوت انسان دخالت دارد که خدای متعال به بزرگترین مظاهر عالم خلقت در بیش از ده مورد قسم یاد می کند آنگاه نام نفس را می برد.

ملاصدرا رحمة الله علیه می گوید: بحث نفس از مباحث دقیقی است که اختلاف نظر در آن زیاد است چون نفسِ انسان دارای مقام و هویت مشخص و معلومی نیست و حدّ و درجه معینی ندارد. بلکه دارای مقامات و درجات متفاوتی است... و این باعث می شود که درک حقیقی روح و نفس و فهم حقیقت آن مشکل شود. (اسفار، ج 8، باب 7، فصل 3، ص 343)

اما حقیقت امر این است که بنابر عبارات مرحوم علامه طباطبایی و سیدنا الاستاد علامه طهرانی و بزرگان وادی علم و معرفت روح و نفس یک حقیقت اند و مفهومِ واحدی دارند، چنان که در کلمات مفسرین و بزرگان گاهی از نفس استفاده شده و گاهی از روح و گاه این دو در کنار هم به کار رفته اند

خدای متعال از روح تعبیر به نفس می فرماید و این دلیل بر وحدت معنای آندو است می فرماید: اللَهُ یَتَوَفَّى الانفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (زمر : 42 )

(خداست که جانها را مى‏گیرد در وقت مرگ آنها)

سیدناالاستاد در تفسیر این آیه می فرمایند:

آنچه را که خداوند توفّى مى‏کند جانهاى آدمى است: یَتَوَفَّى الانفُسَ، و جان و نفس همان روح است‏

البته بر اهل معرفت و علم فلسفه پوشیده نیست که عالم تجرد و معنا اگرچه واحد است اما خود دارای مراتب است و آنهایی که از نفس و روح به دو معنا تعبیر کرده اند مرادشان دو معنای در طول هم و در شدت و قوت تجرد است نه دو معنای هر عرض یکدیگر که موجب تفاوت و اختلاف در معنا و مفهوم شود

اما در باب فرق بین نفس و روح و اینکه ایندو یک حقیقت هستند یا دو حقیقت نظرات بسیار متفاوت و عبارات گوناگونی از اهل علم و معرفت و کلام و حکمت به چشم می خورد که در یک جمع بندی به این معنا دست می یابیم که انسان دارای دو جنبه و حیث است یکی جسمانی که بدن حکایت از این جنبه دارد  و دیگری روحانی که همان جنبه مجرد بودن اوست که نفس و روح از این جنبه تجرد حکایت می کنند اما این جنبه تجرد انسان دارای مراتبی است که در هر مرتبه یک نام به خود می گیرد

به بیان دقیقتر نفس و روح دو نام برای دو مرتبه از یک حقیقت واحد هستند یعنی انسان از دو جزء تشکیل شده است بدن که همان بعد جسمانی و مادی اوست و روح که همان بعد معنوی و مجرد اوست اما همین بعد مجرد به لحاظ مراتب خود در تجرد نام های مختلفی دارد در مرتبه پایین به او نفس گویند و در مرتبه بالاتر به او روح گویند اما این دو نام موجب این نیست که دو حقیقت باشد مانند اینکه فردی در دوره دبستان به او دبستانی و در دوره دبیرستان به او دبیرستانی می گویند و این دو مرتبه از تحصیل او را دو نفر نمی کند

روح آدمی ابتدا در مرتبه نازلی از تجرد قرار دارد که در این مرتبه آن را "نفس" می نامند؛ نفس موجودی است که ذاتا مجرد و عملا و فعلا مادی است یعنی حقیقت و ذاتش مجرد ولی در عمل مادی می باشد چون به عالم ماده بسیار نزدیک است و کارهای خود را با استفاده از ابزار جسمانی و مادی مانند دست و پا و چشم و گوش انجام می دهد آنگاه بر اثر سیر و سلوک و تهذیب و تربیت به طهارت و تجرد بیشتری می رسد که در آن مرتبه بالاتر همین نفس نام روح به خود می گیرد چراکه در آنجا از تجرد قوی تری برخوردار است و دارای تجرد ذاتی و فعلی می باشد و دیگر هیچگونه وابستگی به بدن و جسم و ماده ندارد که هرچه تجرد نفس بیشتر گردد نورانیت او هم بیشتر می شود البته مراتب و مراحل نفس در سیر و سلوک الی الله منحصر به این دو مرتبه و دو نام نیست بلکه دارای هفت عالم و مرتبه و هفت نام است، چنانچه بیان می دارند که مقام معنا و تجرد عبارتند از هفت عالم که :

مقام نفس، مقام قلب، مقام عقل، مقام روح، مقام سرِّ، مقام خفّى، مقام أخفى نام دارند.

و این هفت مقام همان مراتب وِلاء و بلاد عشق است که مولانا فرموده است‏:

هفت شهر عشق را عطّار گشت             ما هنوز اندر خم یک کوچه‏ایم‏.

علامه طباطبایی رحمة الله علیه می فرماید: خداوند انسان را از دو جزء خلق کرده: یکی ماده و بدن و دیگری جوهر مجرد یعنی نفس و روح. (تفسیر المیزان، ج 2، ص 113)

پس اگر سخن از نفس یا روح و قدرت و یا کمال آندو به میان آید، هر دو به یک معناست.

بنابراین کمال و تقویت نفس همان کمال و تقویت روح است و این درست است که بهترین کار رام کردن نفس است اما نفسی که همان روح است.

سیدنا الاستاد می فرمودند:

سالکی خوب است که نفسش مثل موم نرم باشد یعنی استاد بتواند او را به هر شکلی درآورد

به عبارت دیگر نفسی خوب است که چکُش خورش خوب باشد.

بعضی از نفوس رام هستند این ها به درد سلوک می خورند بعضی از نفوس چموش هستند این ها به درد سلوک نمی خورند.

اما بهترین راه برای رام کردن نفس و روح همان تسلیم امر خدای متعال و اولیای دین و مخالفت کردن با هواهای نفسانی بر اساس تربیت و دستور است.

علامه طباطبایی رحمة الله علیه می فرمایند:

اصل و اساس در ریاضت ها و مجاهدت های نفسانی ( با تمام انواعش که قابل شمارش نیست ) مخالفت نمودن با خواسته های نامشروع نفس است چرا که پرداختن به هواهای نفسانی موجب می شود که قوای انسان در بین آنها تقسیم و مصرف شود و نفس به حال خود رها شود. (تفسیر المیزان، ج 6، ص 181)

اما در این مقام بهترین تعبیر این است که گفته شود:

راه عبودیت و بندگی که تمام کمال و اصالت انسان را تشکیل می دهد این است که انسان نفس و روح را تحت تربیت و تهدیب قرار داده و از طرفی بر اثر صدق و خلوص و از طرف دیگر بر اثر ریاضت های شرعی و مجاهده و تسلیم به مقام طهارت رسیده در نتیجه به کمال خود خواهد رسید

سالک الی الله و مومن واقعی به دنبال تقویت نفس نیست حتی به دنبال کمال نفس و روح هم نیست سالک فقط و فقط به دنبال بندگی و عبودیت است و بر این اساس به تهذیب و تربیت و طهارت نفس می پردازد اگرچه لازمه این معنا تقویت نفس باشد.

پس رام کردن نفس همان رام کردن روح است لذا اینکه گفته شود نفس را بگیریم و روح را رها کنیم کلامی از اساس غلط و بی پایه است.

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.