چون حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام در سنه 49 هجرى به زهر معاویه توسّط جُعده، دختر أشعث بن قیس که زوجه آنحضرت بود مسموم شده و به شهادت رسیدند [1] ، پیوسته فتنه و بلاء بالا مى رفت و شدّت امر بر شیعه بیشتر مى شد؛ به طورى که در هیچ نقطه از اقطار اسلامى یک ولىّ خدا نبود مگر آنکه بر خون خود ترسان و هراسان بود، و طَرید و شَرید و مَنفور بود؛ و به عکس دشمنان خدا ظاهر و بدون پیرایه و حجاب علناً به بدعت و ضلالت خود مباهات مى کردند. یک سال [2] قبل از آنکه معاویه بمیرد، حضرت حسین بن علىّ سیّد الشّهداء علیه السّلام عازم حجّ بیت الله الحرام شدند، و با آن حضرت عبد الله بن جعفر و عبد الله بن عبّاس همراه بودند.
حسین علیه السّلام تمام بنى هاشم را از مردان و زنان، و مَوالیان آنها را (غلامان و پسر خواندگان و هم پیمانان و غیرهم) و نیز از انصار، آن افرادى را که آن حضرت مى شناخت، و همچنین اهل بیت خود را جمع کرد. و پس از آن رسولانى را اعزام کرد و به آنها دستور داد که: یک نفر از اصحاب رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم را که معروف به زهد و صلاح و عبادت است فرو مگذارید مگر آنکه همه آنها را نزد من در سرزمین مِنَى گرد آورید.
در سرزمین مِنَى در خیمه بزرگ و افراشته آنحضرت، بیش از هفتصد نفر مرد مجتمع شدند که همه از تابعین بودند، و قریب دویست نفر از اصحاب رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم بودند.
فَقَامَ فِیهِمْ خَطِیبًا، فَحَمِدَ اللَهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ؛ فَإنَّ هَذَا الطَّاغِیَه قَدْ فَعَلَ بِنَا وَ بِشِیعَتِنَا مَا قَدْ رَأَیْتُمْ وَ عَلِمْتُمْ وَ شَهِدْتُمْ! فَإنِّى أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکُمْ عَنْ شَىْءٍ؛ فَإنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونِى، وَ إنْ کَذَبْتُ فَکَذِّبُونِى! وَ أَسْأَلُکُمْ بِحَقِّ اللَهِ عَلَیْکُمْ وَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سلَّمَ وَ قَرَابَتِى مِنْ نَبِیِّکُمْ، لَمَّا سَیَّرْتُمْ مَقَامِى هَذَا وَ وَصَفْتُمْ مَقَالَتِى، وَ دَعَوْتُمْ أَجْمَعِینَ فِى أَمْصَارِکُمْ مِنْ قَبَآئِلِکُمْ مَنْ ءَامَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ (وَ فِى رِوَایَه أُخْرَى بَعْدَ قَوْلِهِ فَکَذِّبُونِى: اسْمَعُوا مَقَالَتِى وَ اکْتُبُوا قَوْلِى، ثُمَّ ارْجِعُوا إلَى أَمْصَارِکُمْ وَ قَبَآئِلِکُمْ؛ فَمَنْ ءَامَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ) وَ وَثِقْتُمْ بِهِ، فَادْعُوهُمْ إلَى مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا؛ فَإنِّى أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا الامْرُ وَ یَذْهَبَ الْحَقُّ وَ یُغْلَبَ؛ وَ اللَهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکفِرُونَ.
وَ مَا تَرَکَ شَیْئًا مِمَّا أَنْزَلَ اللَهُ فِیهِمْ مِنَ الْقُرْءَانِ إلَّا تَلَاهُ وَفَسَّرَهُ، وَ لَا شَیْئًا مِمَّا قَالَهُ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ فِى أَبِیهِ وَ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ فِى نَفْسِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إلَّا رَوَاهُ. و کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ أَصْحَابُهُ: اللَهُمَّ نَعَمْ! وَ قَدْ سَمِعْنَا وَ شَهِدْنَا؛ وَ یَقُولُ التَّابِعِىُّ: اللَهُمَّ قَدْ حَدَّثَنِى بِهِ مَنْ أُصَدِّقُهُ وَ أَءْتَمِنُهُ مِنَ الصَّحَابَه. فَقَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ إلَّا حَدَّثْتُمْ بِهِ مَنْ تَثِقُونَ بِهِ وَ بِدِینِهِ!
قَالَ سُلَیْمٌ: فَکَانَ فِیمَا نَاشَدَهُمُ الْحُسَیْنُ وَ ذَکَّرَهُمْ أَنْ قَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ! أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ کَانَ أَخَا رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ حِینَ ءَاخَى بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَاخَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَفْسِهِ وَ قَالَ: أَنْتَ أَخِى وَ أَنَا أَخُوکَ فِى الدُّنْیَا وَ الآخِرَه؟ قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ!
قَالَ: أُنْشِدُکُمُ اللَهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ نَصَبَهُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى لَهُ بِالْوِلَایَة، وَ قَالَ: لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَآئِبَ؟! قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ!
قَالَ: أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ فِى ءَاخِرِ خُطْبَه خَطَبَهَا: إنِّى تَرَکْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللَهِ وَ أَهْلَ بَیْتِى، فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا؟! قَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ!
و بعد از فقرات بسیارى از مُناشده، که در ضمن این مناشده آنحضرت بیان کرده است مى گوید:
ثُمَّ نَاشَدَهُمْ أَنَّهُمْ قَدْ سَمِعُوهُ یَقُولُ: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِى وَ یُبْغِضُ عَلِیًّا فَقَدْ کَذَبَ؛ لَیْسَ یُحِبُّنِى وَ یُبْغِضُ عَلِیًّا. فَقَالَ لَهُ قَآئِلٌ: یَا رَسُولَ اللَهِ! وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟ قَالَ: لِانَّهُ مِنِّى وَ أَنَا مِنْهُ؛ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِى، وَ مَنْ أَحَبَّنِى فَقَدْ أَحَبَّ اللَهَ؛ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِى، وَ مَنْ أَبْغَضَنِى فَقَدْ أَبْغَضَ اللَهَ؟! فَقَالُوا: اللَهُمَّ نَعَمْ! قَدْ سَمِعْنَا. وَ تَفَرَّقُوا عَلَى ذَلِکَ. [3]
ترجمه:
«حسین علیه السّلام در میان آن حضّار براى خواندن خطبه به پا خاست و حمد و ثناى خدا را بجاى آورد، و پس از آن گفت: این مرد جبّار متکبّر متجاوز [4] با ما و با شیعیان ما، آن گونه رفتار کرد که شما همه دیدید و دانستید و شاهد بودید! من مى خواهم از شما چیزى بپرسم؛ اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب نمائید!
و از شما به حقّى که خدا بر شما دارد، و به حقّى که رسول خدا بر شما دارد، و به خویشاوندى من که با پیامبر شما دارم؛ از شما مى خواهم که عین این مجلس و مقام مرا در اینجا به شهرهاى خود ببرید و بازگو کنید؛ به قبائل و عشائر خود؛ آنان که مورد امانت و وثوق شما هستند و از این جهت نگران نیستید! و این سخنان مرا براى آنها توضیح دهید! و همه شما آنها را دعوت کنید، و بدین امر ولایت فرا خوانید!
(و در روایت دیگر بعد از آنکه گفت: و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید، چنین گفت: شما گفتار مرا بشنوید، و سخن مرا بنویسید؛ و پس از آن به شهرها و قبیله هاى خود برگردید، و هر کدام از مردم را که مورد امانت شما باشند) و به آنها وثوق داشتید، آنها را به آنچه از حقّ ما مى دانید بخوانید و دعوت کنید؛ زیرا من نگران آن هستم که این امر، محو و نابود شود و حقّ از بین برود و مغلوب باطل گردد. و خداوند تمام کننده نورش مى باشد و اگرچه کافرین کراهت داشته باشند.
حسین علیه السّلام در این خطبه از بازگو کردن مطالبى که خداوند در قرآن مجید درباره آنان فرموده است فروگذار نکرد مگر آنکه همه را بیان کرد و تفسیر نمود. و از بیان چیزى که رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم درباره پدرش و برادرش و مادرش و درباره خودش و اهل بیتش فرموده بود فروگذار نکرد مگر آنکه آنها را روایت نمود، و درباره هر فقره از فقراتى که بیان مى نمود اصحاب پیامبر مى گفتند: اللَهُمَّ نَعَم! بار پروردگارا! همینطور است که حسین مى گوید. ما اینها را از رسول خدا شنیدیم و بر آنها حاضر و ناظر بودیم. و هر یک از تابعین مى گفتند: بار پروردگارا! این مطلب را آن صحابه اى که به آنها وثوق داشتیم و مورد امانت ما بودند براى ما بیان کرده اند.
و حسین بن علىّ مى گفت: من با سوگند به خدا از شما مى خواهم که: این مطالب را براى کسانى که به آنها و به دین آنها وثوق دارید بازگو کنید!
سُلَیم مى گوید: و از جمله مطالبى که حسین علیه السّلام درباره آن، مناشده و احتجاج نمود و آنها را یاد آور شد این بود که گفت: من با سوگند به خدا از شما مى پرسم: آیا مى دانید که علىّ بن أبى طالب علیه السّلام برادر رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم بود؟ در وقتى که رسول خدا بین اصحاب خود عقد اخوّت برقرار کرد، او را برادر خود قرار داد و به او گفت: تو برادر من هستى، و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟ گفتند: بار پروردگارا! آرى!
من با سوگند به خدا از شما مىپرسم: آیا مى دانید که رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم او (أمیر المؤمنین علىّ بن أبى طالب پدرم) را در روز غدیر خُمّ نصب نمود، و نداى ولایت او را در داد و گفت: واجب است که حضّار، این مطالب را براى غائبین بازگو کنند؟ گفتند: بار پروردگارا! آرى!
من با سوگند به خدا از شما مى پرسم: آیا مىدانید که: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم در آخرین خطبهاى که ایراد نمود گفت: من دو چیز نفیس و گران قیمت در میان شما گذاردم، یکى کتاب خدا و دیگرى اهل بیت من؛ به آنها تمسّک کنید گمراه نمى شوید؟! گفتند: بار پروردگارا! آرى!
و غیر از این چند فقره از مناشده، آنحضرت مناشده هاى دیگرى را نیز ذکر کرده اند و در پایان مى گویند:
با سوگند به خدا مى پرسم: آیا کسى از رسول خدا شنیده است که مى گفت: هر کس بپندارد که مرا دوست دارد و علىّ را مبغوض دارد، دروغ مى گوید؛ نمى تواند مرا دوست داشته باشد، و علىّ را مبغوض دارد. و یک نفر از حضّار به رسول خدا گفت: اى رسول خدا: چگونه این تلازم است؟ رسول خدا گفت: به علّت اینکه علىّ از من است و من از علىّ هستم. کسى که علىّ را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و کسى که مرا دوست داشته است خدا را دوست داشته است. و کسى که بغض علىّ را داشته باشد بغض مرا داشته است، و کسى که بغض مرا داشته است بغض خدا را داشته است؟
همه گفتند: بار پروردگارا! آرى ما شنیدیم. و بر اساس همین پیمان (پیمانى که حسین از مردم گرفت که در شهرها و قبائل خود این مطالب را به مردم مورد وثوق برسانند) مردم متفرّق شدند. [5]
پی نوشت ها:
[1] ابن أثیر جزرى در «الکامل فى التّاریخ» ج 3، ص 460 در حوادث سال چهل و نهم هجرى آورده است که: در این سال حسن بن علىّ علیه السّلام وفات یافتند، و جُعده دختر أشعث بن قیس کِندى او را زهر داد
[2]. و در بعضى از نُسخ وارد است: دو سال.
[3] «کتاب سلیم بن قیس هلالى کوفى» از ص 206 تا ص 209
[4] مقصود، معاویه بن أبى سفیان است.
[5] لمعات الحسین علیه السلام علامه طهرانی ص 28