گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


حکایات (خاطره ای از علامه طهرانی در زیارت مرقد حضرت خدیجه علیها السلام)

عارف کامل حضرت علامه طهرانی اعلی الله مقامه خاطره ای را در کیفیت احتجاج با یک مرد مطّلع سنّی مذهب در حقانیّت و افضیّلت امیر المومنین علیه السلام در امر خلافت و وصایت در سفر به حجّ خانه خدا و زیارت قبرستانی که حضرت خدیجه سلام الله علیها و اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا مدفون اند، نقل می کنند که بسیار زیباست؛ می فرمایند:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

منبع: کتاب امام شناسى، ج‏11، ص: 26 تالیف حضرت علامه طهرانی ره

 

 

عارف کامل حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی اعلی الله مقامه خاطره ای را در کیفیت احتجاج با یک مرد مطّلع سنّی مذهب در حقانیّت و افضیّلت امیر المومنین علیه السلام در امر خلافت و وصایت در سفر به حجّ خانه خدا و زیارت قبرستانی که حضرت خدیجه سلام الله علیها و اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا مدفون اند، نقل می کنند که بسیار زیباست؛ می فرمایند:

 

 

درست به خاطر دارم در سنه یکهزار و سیصد و نود چهار هجریّه قمریّه که سفر سوم حقیر به بیت الله الحرام براى حجّ بود و منزل ما در (کُدامَسْفَلَة) [1] بود

 

 

یعنى قسمت پائین و جنوب مکه؛ روزى با یازده نفر از دوستان طریق که در سفر همراه بودند؛ براى زیارت قبور أجداد رسول الله و حضرت أبو طالب و حضرت خدیجه علیهم السّلام به قبرستان مَعْلَى که در شمال مسجد الحرام است آمدیم؛ و پس از زیارت اهل قبور بواسطه کثرت ازدحام جمعیت ماشین سوارى نیافتیم؛ و بناچار در یک وانت بار سوار شدیم. حقیر پهلوى راننده و بقیه دوستان با هم در پشت آن نشستند؛ و چون در مَعْبر جمعیت بسیار بود، حرکت ماشین به کندى صورت مى ‏گرفت و تقریباً تا منزل قریب نیم ساعت طول کشید. در بین راه باب گفتگو بین ما و راننده که معلوم بود؛ صاحب ماشین است باز شد. او مرد سنّى بود.

 

 

حقیر که سوار شدم سلام کردم. جواب داد و مرحبا گفت: گفتم: حال شما چطور است؟ ما جماعت شیعه جعفرى اثنا عشرى و أهل ایران مى‏ باشیم!

 

 

گفت: ما در شما هیچ عیبى نمى‏ یابیم؛ مگر آنکه أصحاب رسول خدا را سبّ مى‏ کنید!

 

 

گفتم: حاشا و کلّا! کجا ما أصحاب بزرگوار رسول خدا را سبّ مى‏ کنیم؟ آنانکه در جنگ‏ها رسول خدا را نصرت کردند؛ و شهید شدند، و یا شهید نشدند، و در ایمان راسخ بودند. ما أصحاب رسول خدا را دوست داریم، و تاریخ آنها را مى ‏خوانیم و مى ‏دانیم. و آیاتى که در قرآن مجید در مدح آنان نازل شده است همه را مى ‏دانیم، مانند آیه:

 

 

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ و أَشِدَّاءُ عَلَى الْکفَّارِ رُحَمَآءُ بَینَهُمْ تَریهُمْ رُکعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَهِ وَ رَضْوانًا سِیمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود، تا آخر آیه، [2]

 

 

و پس از قرآئت چند آیه دیگر در فضیلت أصحاب، گفتم: ما همیشه در دعاهاى خود، این آیه را مى ‏خوانیم که شامل أصحاب رسول خدا نیز مى‏ شود:

 

 

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لإخْونِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّدینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّک رَؤُفٌ رَحِیمٌ. [3] و [4]

 

 

و بر أصحاب رسول خدا دعا مى‏ کنیم و مانند پدر و برادر، بلکه بالاتر به آنها نظر داریم.

 

 

آنگاه او هم شروع کرد به خواندن چندین آیه از قرآن درباره محاسن أصحاب، و معلوم بود که شخص مطّلع و خبیر، و به آیات قرآن و محلّ استشهاد به آنها کاملًا وارد بود.

 

 

در اینوقت گفت: پس چرا شما خلفاى بعد از رسول خدا را قبول ندارید؟!

 

 

گفتم: براى آنکه على بن أبى طالب أفضل و أعلم از آنها بود؛ و هر عاقلى مى‏ گوید: انسان در امور مهمّ خود باید به أعلم و أفضل مراجعه کند. بالاخصّ در امور خطیر و عظیم. چه أمرى از امور دینى بالاتر است و مهمّ‏تر است که سعادت و شقاوت إنسان بدان مربوط است؟ من به شما مى‏ گویم اگر این سَیّاره شما (ماشین شما) خراب شود طبعاً شما به چه کسى رجوع مى‏ کنید؟ به شخصى که استادتر است؛ و از فنّ مکانیک اتومبیل سر رشته بیشتر دارد؟ و یا به هر کس که بگوید: من اطّلاع دارم، گرچه از او اشتباهاتى هم دیده باشید؟! اگر بچّه شما مریض شود، و احتیاج به عمل جرّاحى داشته باشد؛ به چه طبیبى مراجعه مى‏ کنید؟ به طبیب و استادى که از همه حاذق‏تر باشد؟ و یا به هر طبیبى گرچه در درجه أعلاى از حذاقت نباشد؟ با فرض آنکه شما به هر دو نفر از آنها دسترسى دارید و مراجعه به هر یک براى شما إمکان دارد؟

 

 

گفت: واضح است که به شخص استادتر و طبیب ماهرتر مراجعه مى‏ کنیم.

 

 

گفتم: إمامیه یعنى شیعه قائل به خلافت بلافصل على بن أبى طالب علیه السّلام، نیز بر همین أساس و قاعده از او تبعیت مى ‏نمایند، و أحکام دین خود را بعد از ارتحال رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم از او أخذ مى‏ کنند.

 

 

گفت: آن خلفاى دیگر داراى فضل و سابقه جهاد و هجرت بوده ‏اند؛ و به کتاب الله علم و اطّلاع داشتند.

 

 

گفتم: اینک که ما در صدد نفى فضل و سابقه جهاد، و هجرت و علم به کتاب الله نیستیم، و من هم در این سخنم ردّى از آنها براى شما نیاوردم! ما مى ‏گوئیم: عَلىّ أفْضَل است؛ و أعْلَم است؛ و باید انسان به أعْلَم رجوع کند و از او پیروى نماید. شیعه از روز نخستین بر این أصل از على پیروى کرد؛ بدون آنکه فضل و شرف أصحاب مؤمن و مجاهد و فداکار در راه رسول خدا را انکار کند.

 

 

در جائى که در نزد همه مسلّم است و در کتب معتبره و صحاح آمده است که: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم فرموده است: عَلِى أَقْضَاکمْ، عَلِى أفْقَهُکمْ؛ وَ أَعْلَمُ امَّتى بِکتابِ اللهِ، [5] و عَلِى مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِى حَیثُمَا دَارَ، وَ أَنا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِى بَابُهَا.

 

 

«على صحیح‏ترین قضاوت کننده در میان شماست على فقیه‏ترین شماست! و داناترین فرد از أفراد امَّت من به کتاب خداست؛ و على با حقّ است و حقّ با على است؛ هر جا که على برود حقّ با او مى ‏رود؛ و هر جا على بگردد؛ حقّ با او مى ‏گردد؛ و من شهر علم و دانش هستم؛ و على دَرِ این شهر است.»

 

 

در اینصورت ما در تبعیت از على حجّت عقلى و شرعى داریم؛ و در روز قیامت اگر خداوند تعالى در موقف حساب حساب و عرصاتِ قیامت، از ما مؤاخذه کند که چرا خلفاى انتخابى پیروى نکردید؟ ما این احادیث مستفیض و متواترى را که در صدورش از رسول خدا جاى هیچگونه شک و تردیدى نیست یکایک براى خدا مى ‏خوانیم؛ و مى‏ گوئیم: طبق همین أحادیث و سفارش‏هاى رسول الله، ما در پیروى از على، در حقیقت از خود رسول خدا پیروى کرده‏ ایم.

 

 

و أمّا اگر از على پیروى نکنیم؛ و از دیگرى پیروى کنیم؛ و خداوند در روز قیامت از ما مؤاخذه کند؛ که چرا از غیر على پیروى کرده ‏اید، و چرا سنّت و منهاج على را ترک کرده اید؟ و به سراغ راه و روش غیر او رفته‏ اید و آنگاه این احادیث را یکایک براى ما بخواند، ما در جواب حضرت حقّ چه خواهیم گفت؟

 

 

این مرد سنّى هیچ پاسخ مرا نگفت؛ و مدّتى شاید پنج دقیقه طول کشید که ساکت بود و در فکر فرو رفته بود که ما به منزل رسیدیم؛ و ماشین توقّف کرد و من خداحافظى کردم و پیاده شدم.

 

 

این مرد هم از آن در ماشین پیاده شده و چشمى به محلّ سکونت ما که در طبقه دوّم عمارتى نو ساز بود و در طبقه زیرین مغازه بزرگ نان کعک و شیرینى پزى بود، دوخت؛ و به رفقاى ما که از وانت پیاده شدند، رو کرد و گفت: هَذَا عَالِمٌ جَلِیلٌ لَا تَتْرُکوهُ (این مرد دانشمندى بزرگوار است؛ دست از او بر مدارید!)

 

 

و به حقیر گفت: إنشآء الله در اینجا به نزد شما مى‏ آیم، ولى در ظرف آن دور روزیکه ما در آن منزل بودیم؛ و سپس به جدّه براى مراجعت آمدیم؛ دیگر ما او را ندیدیم. و الحمدُ لله.

 

 

پی نوشت:

 

 

[1] کُدا- با ضمّه کاف و قصر- نام محلّه‏اى است در جنوب مکه؛ و مستحبّ است حاجى پس از أعمال حجّ که مى‏ خواهد از مکه بیرون آید از ثنیه کدا یعنى از عقبه و گردنه کدا خارج شود، همچنانکه کداء با فتحه کاف و مدّ نام محلّه ‏اى است در شمال مکه و مستحبّ است حاجى قبل از ورود به مکه از ثنیه کداء یعنى از گردنه کداء داخل شود. و مَسْفَله به معناى أسْفَل است یعنى پائین‏ترین محل در مقابل مَعْلاه که به معناى أعلى است یعنى بالاترین محل. و از همین جهت به قبرستان أبو طالب که در شمال مکه (قدیم) واقع است مَعْلَى گویند.

 

 

[2] آیه 29، از سوره 48: الفتح: و دنبال آیه اینست: ذَلِک مَثَلَهُمْ فِى التَّوْرَیة وَ مَثَلَهُمْ فِى الإنْجِیلِ کزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطئَهُ و فَآزَرَهُ و فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْکفَّارَ وَعْدَ اللَهِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا. «محمّد است فرستاده خدا و کسانى که با او هستند بر کافران بسیار قوى دل و با یکدیگر در بین خود بسیار مهربانند. ایشانرا پیوسته در حال رکوع و سجود مى‏ بینى که از خداوند فضل و رحمت مى‏ جویند. علامت ایشان در چهره هایشان از أثر سجده مشهود است. این است صفت آنها که در کتاب «تورات» و «انجیل» آمده است مانند زراعت و کشتى که چون از زمین سر برآورد ساقه نازک و ضعیف باشد و سپس محکم شود و از آن پس قوى و درشت گردد و درست و راست بر روى ساقه خود قرار گیرد، به طوریکه دهقانان از این رشد و نموّ به شگفت در آیند براى آنکه خداوند بواسطه قوّت و قدرتى که پیدا کرده ‏اند کافران را به خشم و غضب در آورد. خداوند به آن دسته‏اى از ایشان که ایمان آورده‏ اند و عمل صالح انجام داده‏ اند، مغفرت و پاداش عظیمى رحمت مى‏ فرماید

 

 

[3] نیمه دوم از آیه 10، از سوره 59: حشر

 

 

[4] و صدر آیه اینست: وَالَّذِینَ جَآؤُا مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُون و بنابراین معناى تمام آیه این مى ‏شود که: «آن کسانى که بعد از آنها (فقراء از مهاجرین و بعد از انصار که قبل از مهاجرین، مدینه را خانه ایمان کردند) آمدند؛ میگویند: «بار پروردگارا بیامرز و غفران خود را شامل حال ما و برادران ما که در ایمان بر ما سبقت گرفتند بنما! و در دل‏ها و اندیشه ‏هاى ما حقد و حَسد و غش نسبت به آنانکه ایمان آوردند قرار مده! حقًّا و تحقیقاً تو روؤف و مهربانى.»

 

 

[5] شیخ الإسلام حَمُّوئى در «فرائد السمطین»، ج 1، ص 97 در باب 18، روایتى را از قدوة الحکماء الرّاسخین: نصیر الدّین محمّد بن محمّد بن حسن طوسى با دو سند، أوّل از إمام برهان الدین محمّد بن محمّد حمدانى قزوینى، و دیگر از دائى خودش: إمام نور الدّین على بن محمّد شعبى، هر یک از آن دو با سلسله سند متصل خود از عبّاد بن عبد الله از سلمان فارسى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است که فرمود: أعلم امَّتى مِنْ بَعْدِى عَلى بن أبى طالبٍ. «داناترین و دانشمندترین امَّت من پس از من، على بن أبى طالب است.»

 

 

و این حدیث را خوارزمى در «مناقب» از طبع سنگى ص 49، و از طبع حروفى ص 40 و در «مقتل الحسین» (علیه السلام) ج 1، ص 40 آورده است‏

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.