باسلام خدمت استاد لطف کنید درمورد معنای حقیقی ولایت و اینکه ائمه یا پیامبر ولایت دارند ایا به این معنا است که انها شارع بوده و اراده وجودی دارند ؟ایا اینکه می گویند استاد ولایت دارد و حکم استاد حکم الله است به چه معناست ممنون. پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
باسلام خدمت استاد لطف کنید درمورد معنای حقیقی ولایت و اینکه ائمه یا پیامبر ولایت دارند ایا به این معنا است که انها شارع بوده و اراده وجودی دارند ؟ایا اینکه می گویند استاد ولایت دارد و حکم استاد حکم الله است به چه معناست ممنون
پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
هو العلیم. علیکم السلام؛ قبل از پاسخ بیان این نکته ضروری می نماید که مباحث کلامی و فلسفی و عرفانی یک مباحث فنی و تخصصی است بنابراین برای اینکه مورد استفاده عموم و همگان قرار گیرد ناچار هستیم که از بیان تخصصی دست برداشته و پاسخ را بر اساس فهم عرفی و منطبق با سطح سوال طرح کنیم امید است که مورد نظر و استفاده شما پرسشگر ارجمند واقع گردد.
پاسخ سوال اول:
ولایت به تعبیری عام عبارتست از آنکه موجودی به واسطه شدت اتصال و یگانگی با موجودی دیگر حکم نماینده آن موجود را پیدا کند
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» در مادّه وَلى می گوید: الْوَلَاءُ وَ التَّوَالى أنْ یَحْصُلَ شَیْئانِ فَصَاعِداً حُصُولًا لَیْسَ بَینَهُما مَا لَیْسَ مِنْهُمَا.
«وَلاء و تَوالى عبارت است از آنکه: دو چیز و یا بیشتر، طورى بشوند که بین آن دو چیز غیر از آن دو نباشد» یعنى بین آن دو چیز، هیچگونه حجاب، و مانع، و فاصله، و جدائى، و غیریّت، و بینونت، نباشد بطوریکه اگر فرض شود چیزى بین آن دو چیز وجود داشته باشد، از خود آنها باشد؛ نه از غیر آنها.
مثلًا مقام وحدانیّت و یگانگى بین بنده و پروردگارش پیدا شود، که هیچگونه حجاب و پردهاى در هیچیک از مراحل طبع، و مثال، و نفس، و روح، و سرّ، نبوده باشد، این را «ولایت» گویند.
و باز گوید: مقام یگانگى که بین حبیب و محبوب، و عاشق و معشوق، و ذاکر و مذکور، و طالب و مطلوب، پیدا شود بطوریکه ابداً جدائى بهیچ وجه من الوجوه نبوده باشد، آنرا ولایت نامند.
پس به معنای عامیانه باید گفت ولایت به معنای نماینده بودن برای دیگری است که این معنا هدف غایی از خلقت انسان است یعنی خدای متعال از برای همین انسان را خلق کرد
حضرت آیة الحقِّ و العرفان و سند العلم و الایقان مرحوم آیة الله طباطبائى أفاض الله علینا من برکات نفسه و تربته الشّریفةدر رساله «ولایت» فرمودهاند: الْوَلَایَة هِىَ الْکَمَالُ الْأخِیرُ الْحَقِیقِىُّ لِلْإنْسَانِ وَ إنَّهَا الْغَرَضُ الْأخِیرُ مِنْ تَشْریعِ الشَّریعَة الْحَقَّة الْإلَهیَّة.
«ولایت، آخرین درجه کمال انسان است؛ و آخرین منظور و مقصود از تشریع شریعت حقّه خداوندى است».
و در تفسیر المیزان هم می فرمایند: گرچه براى ولایت معانى بسیارى ذکر کردهاند، لَکِنَّ الْأصْلَ فِى مَعْناهَا ارْتِفَاعُ الْوَاسِطَة الحَائلَة بَیْنَ الشَّیْئَیْنِ بَحَیْثُ لَا یَکُونُ بَیْنَهُمَا مَا لَیْسَ مِنْهُمَا.
«و لیکن اصل در معناى آن، برداشته شدن واسطهاى است که بین دو چیز حائل شده باشد، بطوریکه بین آن دو چیز، غیر از آن دو چیز باقى نماند».
بر همین اساس است که خدای منان در تعبیری از مقام انسان کامل در قرآن کریم از واژه خلیفه استفاده نموده است آنجا که فرمود: وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً ... (البقرة : 30)
(... وقتى که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه و جانشین و نماینده خواهم گماشت)
و در جای دیگر بیان می دارد که این مقام خلیفه گی (نمایندگی) همان ولایت است که از او به امانت الهی تعبیر آورده است. حال از جمع این دو آیه اینچنین بدست می آید که ولایت همان مقام خلیفه شدن و نمایندگی انسان کامل برای خدای متعال است.
پس ولایت یعنی نماینده شدن موجودی برای موجودی دیگر که در قرآن هم اولیاء شیطان مطرح است آنجا که عده ای بر اثر شدت پیروی از شیطان با او یکی شده و حکم نماینده او را پیدا می کنند اینها کسانی هستند که دارای مقام ولایت می شوند اما ولایت شیطان. و هم اولیاء رحمان مطرح است آنجا که عده ای بر اثر بندگی و عبودیت محض و تسلیم شدن به مقامی می رسند که صاحب مقام ولایت الهی شده و نماینده او هستند مانند انبیاء و اوصیا و اولیای الهی که در صدرشان نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام قرار دارند.
پاسخ سوال دوم:
آنچه مسلم است آنست که دو اصطلاح ولایت تشریعیه و ولایت تکوینیه از تعابیر متداول در کلام اهل عرفان و فلسفه است و سوال مورد نظر هم به دو قسمت ناظر است یکی شارع بودن و یکی اراده وجودی داشتن که اولی همان ولایت تشریعیه است و دومی ولایت تکوینیه نام دارد.
اما سوال در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله جوابش این است که بله پیامبر دارای ولایت تشریعیه است یعنی شارع می باشد به این معنا که این وجود نازنین نماینده تام خداوند متعال در تشریع احکام (چه اصول و چه فروع) می باشد و در عین حال واسطة در تکوین (خلقت) نیز می باشد لذا خدای متعال فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک (ای پیامبر اگر تو نبودی هیچیک از آسمان ها و زمین را خلق نمی کردم) این یعنی اینکه واسطه خلقت و تکوین و هستی، وجود پیامبر است یعنی همان اراده وجودی که شما از آن تعبیر آوردید.
ولایت تکوینیّه معنایش آن است که: رسول الله حقّاً واسطه و حجاب بین بنده و خداوند قرار دارند؛ و تمام فیوضات از جانب پروردگار نسبت به بندگان، از حیات و علم و قدرت، و سایر جهات توسّط ایشان که آئینه و مرآت حقّند، و در مقام وَلایت و بدون واسطگى قرار دارند؛ افاضه مىشود.
وَلایت تشریعیّه معنایش آن است که: رسول الله در مقام تصمیم گیرى و اختیار و انتخاب مؤمنین، اراده و اختیار آن حضرت مقدّم است؛ و بجاى اراده و اختیار مؤمن مىنشیند؛ بدین معنى که: اگر مؤمن بخواهد کارى را انجام دهد؛ و آن حضرت منع کنند؛ و یا بخواهد انجام ندهد؛ و آن حضرت امر کنند، باید منع و یا امر آن حضرت را بر خواست و اراده خویشتن مقدّم دارد؛ و به دنبال انجام فرمان او برود هر چه باشد؛ خواه جنگ و یا صلح، و خواه گرفتن مال و یا دادن؛ و خواه نکاح و یا طلاق و جلاء وطن و کسب و کار. و سایر امور زندگى؛ و دستورات دینى و تکالیف الهیّه، همه و همه از جانب رسول الله نازل مىشود؛ و اطاعت آنها واجب است
اما در مورد ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین باید گفت که ولایت تکوینیه و اراده وجودی آنان را اهل فلسفه و عرفان پذیرفته اند و روایات صحیحه بر این معنا دلالت صریح دارند اما در مورد ولایت تشریعیه بحث دارند که آیا علاوه بر اینکه ائمه ولایت تکوینیه دارند و واسطه در وجود و خلقت هستند آیا شارع هم هستند یا خیر؟ که در جواب گفته شده است که اگر ولایت آنها را در طول ولایت تشریعیه پیامبر و زیر مجموعه آن بدانیم نه در عرض و ردیف ولایت پیامبر، و چون تمام عمل و کلام آنان برخاسته از رضای خدای متعال است و چنان مقامی دارند که حکم خدا در قلب ایشان تجلی کرده است، به این معنا دارای اراده وجودی هستند یعنی ولایت تشریعیه دارند اما یک ولایت تشریعیه غیر مستقل و آیینه ای و عَرَضی ولی اگر قائل باشیم ولایت آنها در عرض و ردیف ولایت پیامبر است یعنی طعنه به ولایت پیامبر می زند این ولایت تشریعیه مورد پذیرش علماء نیست
خلاصه آنکه ائمه اطهار ولایت تشریعیه به معنای مستقل ندارند بلکه در حقیقت آیینه و نشان دهنده و روشنگر تشریعیات پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند.
اما احتمال دیگری هم در سوال هست که منظور این باشد که پیامبر و ائمه مستقل از خداوند مُشرِّع احکام بوده و دارای ولایت تشریعیه باشند، که باید گفت این معنا اساسا غلط است چراکه با معنای ولایت سازگار نیست چون ولایت تابع مستقیم اتصال و یگانگی اولیا با خداوند است و چون خداوند موجود نامحدود است لازمه عقلی اتصال محدود به نامحدود فناء و از دست دادن حدود وجودی محدود است که در نتیجه دیگر جایی برای استقلال باقی نمی گذارد و قابل فرض نیست.
برای درستیابی دقیقتر و عمیقتر به معنای ولایت و مشتقات و اقسام آن می توانید به کتاب گرانسنگ امام شناسی جلد پنجم مراجعه بفرمایید.
پاسخ سوال سوم:
پاسخ به این سوال را با فرض اینکه مراد از استاد انسان کامل است بیان می کنیم نه کسی که به کمال نرسیده یا مدعی کمال است.
پاسخ به این سوال هم با توجه به پاسخ از سوال اول تا حدودی روشن شد. انسانی که به کمال می رسد به واسطه شدت اتصال با مبدأ وجود و تشریع که ذات خدای احد و واحد است، مسائل را بدون هیچ تغییر و کم و زیادی از طریق قلب نورانی و متصل به عالم ملکوت دریافت می کند و به شاگردان خود منتقل می نماید یعنی استاد و انسان کامل، آیینه تمام نمای خدواند می شود نه آنکه نعوذ بالله خدا می شود خیر بلکه بر اثر مجاهده نفس تمام آثار وجودی خود را از دست داده تا جایی که وجود نفسانی اش تبدیل به وجود رحمانی گشته است پس آنچه هست تجلی خداست که از طریق نفس رحمانی بنده اش که انسان کامل است تجلی بروز و ظهور پیدا می نماید و اینکه شاگردی گمان کند که استادش دارای استقلال است و اینکه بخواهد برای او وجودی مستقل فرض کند نشان دهنده آنست که معنای ولایت و سیر و سلوک الی الله را نفهمیده است و این با بت پرستی هیچ فرقی ندارد.
سیدنا الاستاد مرحوم علامه طهرانی می فرمودند: من در نگاهم به مرحوم حداد یک سر سوزن برای ایشان وجودی قایل نیستم و او را در مقابل ذات الهی صفر می بینم و می فرمودند: از هر صد شاگرد پنج نفر به مراحل عالیه سلوک و عرفان دست پیدا می کنند و از آن پنج نفر فقط یک نفر به منزل مقصود یعنی عالم توحید ورود پیدا می کند و آن چهار نفر دیگر در استاد می مانند و استاد برایشان حجاب می شود که این از بالاترین حجاب های نورانی است.
در اینکه حکم استاد همان حکم خداوند است استیحاش نباید کرد و گمان نمود که امر عجیب و غریبی است این معنا را به عینه در مورد ولایت فقیه هم می گویند همانطور که بدرستی رهبر کبیر انقلاب رحمة الله علیه می فرمودند: ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است یعنی در طول ولایت ایشان است و باز این معنا را در مرتبه پایین تری در مورد حکم و فتوای مجتهد هم می گویند که حکم و فتوای او حکم الله است حتی اگر خلاف واقع باشد بدین معنا که شارع مقدس در زمان غیبت برای ما امضا کرده که حکم مجتهد را همان حکم الله بدانیم و عمل به آن را برای مقلدین مجزی از حکم الله دانسته است.
نکته دیگر که خوب است ذکر شود این است که اصلا در مقام این نیستیم که بگوییم حکم استاد و ولایت او در ردیف و مساوی با حکم و ولایت امام معصوم است بلکه استاد و ولایتش همیشه و در هر آن و زمان و مکان ریزه خوار خوان لطف و عنایت و ولایت معصوم و در زمان ما امام زمان علیه السلام هستند و اگر غیر از این را بگویند یا بگوییم عین حرام است. آنچه استاد به آن دست پیدا می کند بر اساس قرب و اتصال با معصوم است و هرچه دارد از آنجاست.
مرحوم سیدنا الاستاد علامه طهرانی می فرمودند: اگر دست ما به پر چادر حضرت زهرا سلام الله علیها برسد برای ما بس است.
استاد را آنجا که انسان کامل است باید فقط و فقط آیینه دانست و برای او استقلال فرض نکرد و آنجا که انسان کامل نیست اما به مسائل راه و تربیت خبیر است نفسش وارسته است کلامش عقلانی و رشد دهنده است کسی است که دعوت به نفس و خود نمی کند بلکه دعوت به خدا می نماید، باید احتیاط نمود یعنی مراقب بود او را امتحان کرد و برای مطالبی که می گوید از قرآن و سیره دلیل و مبنی خواست.
علامه طهرانی رحمة الله علیه تا قبل از اینکه به کمال مرحوم حداد واقف شوند می فرمودند: هفت سال با ایشان در نشست و برخاست ها "ور" رفتم یعنی ایشان را بر اساس مبانی مقتن سیر الی الله و شریعت جامع امتحان کردم و سنجیدم.