باعرض سلام خدمت استاد محترم سوالی که ازحضورشما دارم اینه که با داشتن وظایف همسری، مادری، تحصیل وشغل که هیچ کدام را هم نتوانیم کنار بگذاریم، دربحث عبادت واخلاق ودرمان مرضهای اخلاقی چه کارهایی میشود انجام دهیم؟ بخصوص عصبانیت های مقطعی وشدید وناامیدی واحساس سرگردانی ؟ پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
باعرض سلام خدمت استاد محترم سوالی که ازحضورشما دارم اینه که با داشتن وظایف همسری، مادری، تحصیل وشغل که هیچ کدام را هم نتوانیم کنار بگذاریم، دربحث عبادت واخلاق ودرمان مرضهای اخلاقی چه کارهایی میشود انجام دهیم؟ بخصوص عصبانیت های مقطعی وشدید وناامیدی واحساس سرگردانی ؟
پاسخ از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
هو العلیم.علیکم السلام؛ ضرب المثلی از قدیم بر سر زبانهاست که دغدغه ای که در قالب سوال مطرح کردید ناخودآگاه بنده را به یاد آن انداخت؛ می گوید: با یک دست نمی شود چند هندوانه برداشت. فحوا و محتوای این جمله بسیار درست و قابل ملاحظه است و از جملاتی است که در آموزه های دینی و معارف ما جایگاه قابل توجهی دارد.
باید خوب در نظر داشت که خدای متعال هر موجودی را بر اساس توانایی و ظرفیتی خاص آفریده است و بر همین قانون آنان را مکلّف دانسته و از آنها توقع انجام کاری را دارد، که از میان آنها انسان را علاوه بر انجام تکالیف تکوینی مکّلف و موظّف به انجام تکالیف شرعی نیز گردانید.
خدای متعال انسان ها را به عنوان ظرف های مختلفی آفرید که از هر کدام به اندازه همان ظرفیت انتظار دارد و نسبت به فردی از افراد انسان توقعی متناسب با توان و قدرتش را دارد.
در روایتی از امیر مومنان علیه السلام اینچنین نقل شده است که حضرت به جناب کمیل فرمودند: یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا... (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 227)
(انسان ها در واقع ظرف ها هستند که بهترینشان با ظرفیت ترین آنهاست.)
آیات قرآن و روایات زیادی بر آنچه گفتیم دلالت صریح دارد خدای متعال در قرآن کریم در آیات آخر سوره مبارکه بقره می فرماید:
ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌُّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیر (البقرة : 285)
(این رسول به آنچه خدا بر او نازل کرده ایمان آورده و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند (و گفتند) ما میان هیچ یک از پیغمبران خدا فرق نگذاریم، و (همه یک زبان و یک دل) اظهار کردند که ما (فرمان خدا را) شنیده و اطاعت کردیم، پروردگارا، ما آمرزش تو را خواهیم و (مىدانیم) بازگشت همه به سوى توست)
در این آیه خدای متعال خصوصیت بارز تمام مومنان اعم از مرد و زن را تبیین می فرماید و آن اینکه اهل ایمان کسانی هستند که به تمام دستوراتی که ما بر پیامبر اسلام و تمام پیامبران الهی نازل کردیم ایمان آوردند و در جواب دعوت پیامبر یک صدا گفتند که ای رسول خدا ما دستورات الهی را از جانب تو شنیدیم و بنا را بر اطاعت و بندگی بی چون و چرا گذاشتیم اما بلافاصله از آنجایی که خدای متعال دین و قرآن را کانون تربیت بشر قرار داده است بر اساس یک مدیریت تربیتی صحیح و جامع مواظب آسیب های احتمالی هم هست لذا چون اطاعت و بندگی مقوله ایست که ممکن است همراه با افراط و زیاده روی همراه باشد بلافاصله در آیه بعد که آخرین آیه سوره بقره است مومنان را متوجه این خطر جدی می نماید و می فرماید:
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها...
(خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایى او ...)
یعنی ای بندگان من حال که بنا را بر تعبد و بندگی گذاشتید مواظب زیاده روی در آن باشید مبادا دچار افراط گشته از اصل حرکت باز بمانید پس هشدار صریح است که در مسیر بندگی باید رعایت حال نفس خود را بنمایید هر کسی یک ظرفیت و قدرت و حالی دارد مبادا بیش از توان و گنجایش خود تکالیف را بر خود بار کنید و بعد دنبال آن تذکر خدای متعال چند دعا را از زبان مومنین بیان می فرماید که مضمون این دعاها تاکید اکید بر تعادل و توازن عمل با ظرفیت انسان است؛ می فرماید:
... رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلىَ الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَئنَا فَانصُرْنَا عَلىَ الْقَوْمِ الْکَفِرِین. (آیه آخر سوره بقره)
(...بار پروردگارا، تکلیف گران و طاقت فرسا که بر پیشینیان ما نهادهاى بر ما مگذار. پروردگارا، بار تکلیفى فوق طاقت ما بر دوش ما منه، و بیامرز و ببخش گناه ما را، و بر ما رحمت فرما، تنها آقاى ما و یاور ما تویى، پس ما را بر گروه کافران یارى فرما)
" اصر" در اصل به معنى نگهدارى و محبوس ساختن است، و به هر کار سنگین که انسان را از فعالیت باز مىدارد، گفته مىشود و نیز به عهد و پیمانها (انجام عبادات) که آدمى را محدود مىسازد و خارج از ظرفیت و قدرت انسان است، اطلاق مىگردد. در این جمله مؤمنان از خداوند تقاضا دارند، از تکالیف سنگین، که گاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مىگردد، آنها را معاف دارد. و این همان چیزى است که درباره دستورات اسلام از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل شده."بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة" : به آیینى مبعوث شدهام که عمل به آن براى همه سهل و آسان و متناسب با توانشان است".
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیه در تفسیر گرانقیمت المیزان می فرمایند:
تمام حق خدا بر بنده این است که سمع و طاعت داشته باشد، و معلوم است که انسان تنها در پاسخ فرمانى مىگوید من مطیع هستم که اعضاى جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد و قدرت انجام عمل و آن طاعت را داشته باشد، ... پس اجابت نمودن فرمان خدا فقط با گفتن چشم و اینکه اطاعت می کنم، تحقق نمىپذیرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختیار انسان یعنی علاوه بر تعبد ما با قدرت هم در ما باشد (تفسیر المیزان)
جان کلام این است که در بندگی و انجام امور دو مطلب شرط است اول: خواستن انجام عمل که می شود تعبد و دوم: توانستن یعنی از عهده انجام عمل برآمدن.
پس از آنچه گفتیم این معنا به خوبى روشن شد که جمله" لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ..." کلامى است مطابق با سنتى که خداوند در بین بندگانش جارى ساخته است و آن سنت این است که از مراحل ایمان آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقدارى را تکلیف کرده که در خور نیرو و توانایى بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است.
و بر همین اساس بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمودند:
إنَّا مَعَاشِرَ الانبیآءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.
(همه ما انبیا از یک سنت پیروی می کنیم و آن اینست که با هر کدام از مردم به اندازه ادراک و ظرفیت شان صحبت می کنیم)
پر واضح است تکلم انبیاء برای اهل ایمان ناخودآگاه تکلیف می آورد پس اصلا از اول بالاتر از ظرفیت و توان آنان با مردم صحبت نمی کردند تا بخواهد مشکلی ایجاد شود
حال معلوم شد حتی مقام بندگی و عبودیت و طی مراتب و مدارج ایمان در صورتی ثمر بخش است که رعایت قدرت و توان انسان شده باشد و الا نه تنها این ایمان و عبادت نفس را رشد نمی دهد و متعالی نمی گرداند بلکه باعث ضایع شدن آن هم می شود عینا مانند گیاه که اصل حیات او بستگی به آب دارد اما اگر میزان آب بیش از توان و تحمل و اندازه گیاه باشد همین امر باعث از بین رفتن و گندیدن آن گیاه می گردد.
از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود:
إنَّ الإیمان لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمٌ، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمانِ، وَ لَا یُحْمَلُ السَّهْمانِ على صاحِبِ السَّهْم. («اصول کافى» جلد 2 ص 42)
(برای ایمان هفت سهم است بعضی از مومنین هستند که بر اساس ظرفیت و توانشان فقط از یک سهم ایمان برخوردارند و بعضی دو سهم و همینطور تا بالا و آنکه تحملش فقط به اندازه یک سهم است دیگر دو سهم به او نمی دهند)
تمام حقیقت انسان به روح که همان نفس و قلب اوست می باشد پیامبران به عنوان مربیان و پرورش دهندگان نفوس آدمی در کنار قرآن و دستورات الهی برای همین هستند که مطابق با ظرفیت هر شخص و هر نفسی از آن شریعت غراء و چشمه زلال معارف و انوار الهی به او بچشانند و وی را سیراب نمایند و به منزل رستگاری برسانند
پس بر درب هر داروخانه و شفاخانه ای طبیبی حاذق لازم است که به تناسب درد از آن داروها درمان کند و برای همین بوده که از اولیای الهی تعبیر به طبیب می شده است
خود اولیای الهی و ائمه اطهار علیهم السلام در رساندن معارف به شاگردان و اصحاب خود و تقاضای عمل آنان بین افراد فرق می گذاشتند و یکی از چیزهایی که باعث این همه اختلاف از روایات در بیان دستورات است همین امر است چون مضمون هر روایتی برای شخص خاصی بوده و دوا و درمان همان بوده است حال تمام این روایات مانند نسخه هایی از اطباء مختلف در تجویزهای گوناگون یکجا جمع شده و به دست ما رسیده است فقیه کسی است که علاوه بر امور ظاهری بر قلوب مکلفان اشراف داشته باشد و الآن هم در جای امام صادق علیه السلام نشسته باشد.
اگرچه همه مسلمانان در صدر اسلام و همینطور اصحاب ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین در التزام به اصل توحید و اسلام و و احکام و دستورات الهی مشترک بودند اما در بسیاری از مسائل دیگر فرق داشتند و این فرق به خاطر اختلاف در شاکله و توان و تحمل آنان بوده است اینطور نبوده که دستورات عبادی و سلوکی سلمان فارسی و آنچه از معارف که به وی گفته می شد همان بوده که به اباذر گفته می شده و از وی انتظار می رفته ابدا چنین نبوده است
در «بصائر الدرّجات» مسنداً از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق علیه السلام از پدرشان حضرت باقر علیه السّلام روایت است که: قَالَ: ذَکَرْتُ التَّقِیَّة یَوْماً عِنْدَ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ. فَقَالَ لِى: وَ اللَهِ لَوْ عَلِمَ أبو ذَرِّ مَا فِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ قَدْ أخَى بَیْنَهُمَا رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- الحدیث.
(امام باقر علیه السلام فرمودند: روزى از پدرم حضرت سجّاد علیه السّلام که درباره تقیّه سخن به میان آمد از لزوم آن پرسیدم؛ فرمود: سوگند به خدا که اگر آنچه را که در دل سلمان بود، ابوذر آن را مىفهمید سَلمان را مىکشت، در حالیکه رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم بین آن دو نفر عقد اخوَّت و برادرى بسته بود)
در زمان غیبت علاوه بر تعبد و التزام تام به قرآن و شریعت و تاسی به سنت رسول الله و ائمه اطهار سلام الله علیهم، ضرورت داشتن استاد عرفان و اخلاق به عنوان کسی که قلبش روشن است و به نور الهی به عالم وجود و نفوس می نگرد و متصل به عالم ملکوت است و اشراف بر نفوس دارد و صلاح و فساد هر شخصی را می داند، برای این است که سالک الی الله و مومنان حقیقی یعنی همان کسانی که به ندای الهی لبیک گفتند در صراط مستقیم از هر گونه اعوجاج و سستی و کجی در امان مانند و در انجام امور خود زیاده روی ننمایند و بیش از توان و ظرفیت خود باری را برندارند و بر خلاف حد و اندازه نفس کاری انجام دهند
و جان کلام اینکه بخاطر همین سنت تکوینی و تشریعی است که خدای متعال بین زن و مرد فرق گذاشت و آنچه را که از مرد متوقع است از زن نمی خواهد و فضیلتی که در قرآن بر اساس آن مرد را بر زن تفضیل و برتری داد همین امر تکوینی است یعنی توان و تحمل مرد چون بالاتر و برتر از زن است زن را از اموری منع نمود و آنها را بر مرد سپرد
زن از جنسی لطیف و حساس و رقیق آفریده شده است که ابدا توان برداشتن کاری که خدا از مرد خواسته است را ندارد و اگر غیر از این عمل شود به حقیقت وجودی او که نفسش است ضربه می خورد و بدبختی ها و آسیب های مخصوصا روحی او شروع می شود چرا که قلب نمی کشد و دارد ضایع می شود
در روایتی زیبا این مساله به خوبی بیان شده است که بیانگر آن است که حتی خدای متعال در نگاه و توقعش از زن آن رقت و حساسیت زن و لطافت وجودی و توان و قدرتش را درنظر داشته و بر اساس آن وی را مکلف می کند
امام رضا علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل میکند:
اِنَّ اللهَ تبارَکَ وَ تَعالی عَلَی الاِناثِ اَرَقُّ مِنهُ عَلَی الذُّکُورِ... (وسائلالشیعة ج : 21 ص : 36)
(همانا خداوند بلند مرتبه در مورد زنان مهربان تر از مردان است)
خدای متعال در بسیاری از عبادات به زن تخفیف داده است نه اینکه برایش کم گذاشته است این تصور غلط است همان تفکر از روی جهالت صدر اسلام است که وقتی دستور جهاد آمد و زنان از او محروم شدند آمدند و به پیامبر اعتراض کردند و رسول خدا بابی از معارف را به رویشان گشود و دستوراتی را بیان کرد که از هزار جهاد بالاتر بود
دنیای منهای خدا و معارف حقه او، دنیای فمنسیم که کور است و جاهل کجا توانست این حقایق را ادراک نماید؟ بزرگترین خیانت و جهالت را در حق زن مطرح کرد و سودای تساوی را در سر وی انداخت و او را به میدانی کشاند که مردان قوی هیکل و پر زور و زورگو در آن خودنمایی می کردند. انسانیت زن را فدای جهالت و کوری خود کرد چرا که زن بودن زن را نادیده انگاشت.
هنر اسلام و قرآن این بود که دستورات را بر اساس فطرت و ظرفیت برای بشر برنامه ریزی نمود تساوی را تساوی در مقایسه کردن و کمیت معنا نکرد در برخورداری از اصل انسانیت و حقوق الهی و کیفیت و تعالی نفس ترسیم کرد.
این اسلام بود که زن را به کمال رسانید به اوج برد تا آنجا که مردان را برای سلوک و تعالی به دامان زنان وامدار نمود که گفتند و درست هم گفتند: که مرد از دامان زن به معراج می رود چرا که اسلام هم انسانیت را دید هم زنیّت را.
در فرهنگ غیر اسلام زن لِه و ضایع شد خواستند ابرویش را درست کنند چشمش را کور کردند زن را به میدان مردانه کشاندند در ردیف مردان قرار دادند و ابدا آن لطافت و ظرافت و حساسیت آن را به حساب نیاوردند خب معلوم است که زن لِه می شود چون خواستند به گزاف انسانیت را به وی ببخشند اما زن بودنش را فراموش کردند.
بزرگترین خیانتی که جریان های به اصطلاح تساوی حقوق زن و مرد و کنوانسیون های زن گرایی مرتکب شدند این بود که ملاک انسان بودن را مرد قرار دادند و همواره زن را در احقاق حقوق با مرد مقایسه کردند پس باز دچار تضییع حق زن شدند چرا که زن در مقایسه با مرد قرار گرفت باز نفر دوم شد و پر واضح است در هر جایی که ملاک ظاهر باشد همیشه در مقایسه زن با مردن نفر اول مرد است و نفر دوم زن.
آری آنها زن را آزاد نکردند بلکه مرد را آزادتر کردند.
باید پرسید چرا امروزه گرایش به اسلام به نسبت با سایر ادیان بیشتر از است آن هم گرایش زنان به اسلام؟ با اینکه معمولا نواقص و عیب های اسلام را در ضایع کردن و نادیده گرفتن حقوق زن و سلب آزادی وی از منظر اسلام می دانند؟
موج گرویدن به دین اسلام علی رغم ارائه تصویر و تبلیغات سوء در رسانه های غربی، روز به روز در حال افزایش است گرایش جوامع غربی به دین مبین اسلام و به ویژه توجه زنان به این دین موضوعی غیرقابل انکار است که به رغم تلاش رسانه ها و کوشش دولت مردان در پنهان نگه داشتن این موج اسلام خواهی، شاهدیم که این جریان توجه عموم جامعه را به خود جلب نموده است و همه روز شاهد گرایش بیش از پیش این گونه جوامع و به ویژه زنان به اسلام هستیم.
در آمارها آمده است که گرایش به اسلام در میان زنان تحصیل کرده تا دو برابر مردان گزارش شده است جواب این است که: چون زنان در مقایسه احکام و دستورات و حقوق و سبک رفتار نیازهای فطری خود را مطابق با شخصیت و انسانیت و توانشان در دستورات الهی قرآن و اسلام مشاهده می کنند نمی توانند از جامعیت دستورات اسلام چشم بپوشانند.
کارین وان نیووکریکKarin Van Nieuwkerk که خود نیز به اسلام تغییر مذهب داده است درجدیدترین کتابش تحت عنوان " پذیرش اسلام از سوی زنان (Women Embracing Islam ) می نویسد گرایش اکثر زنان به اسلام درنتیجه درک مفاهیم اسلامی دررابطه با ماهیت های مردانه و ماهیت های زنان و مرزهای اخلاقی روشن و قوانین مربوط به آنها می باشد. آنچه اسلام به ما می آموزد این است که هیچکس درپذیرفتن اسلام تغییر دین نمی دهد بلکه ضمن یافتن تکامل به دین طبیعی خود باز می گردد.
«عالیه حائری» روان شناس آمریکایی که 15 سال پیش به اسلام گرویده است و مشاور یک مؤسسه انتشاراتی ادبیات مذهبی است، تصریح می کند:«غربیان با تحقیق و با چشمان باز به اسلام گرایش پیدا می کنند». (مجله حوزه)
امیر مومنان علی علیه السلام در کلامی زیبا و کاربردی به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام تفاوت زن و مرد را در اصل سرشت و توان، به صورت جدی متذکر می شود که: «زن را بکارى که بیرون از حدّ و شأن اوست مگمار، که زن ریحان و گل است، و قهرمان نیست.» (نهج البلاغه» باب کتب، ص 56 از چاپ مصر- عبده)
این وصیّت کجا، و حال کسانى که زنان را به صحنه اجتماع و شرکت در مصالح امّت میکشانند، و بالاتر اینکه کارهایی که خارج از طبیعت و توان آنان مانند امور حکومتی و قضاوت است را براى او بزرگوارى میدانند، کجا؟
سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه در شرح این حدیث شریف بیانی بس گویا و شیوا دارند که عباراتشان را تقدیم می کنم می فرمایند:
خلاصه در زن، حالت رقّت و لطف و احساس و اثر پذیرى وجود دارد، چنانکه خلقت طبیعى او براى اثر بردارى و انفعال (قبول نطفه و اثر برداشتن از آن خلق گردیده است. و این روحیه پذیرى با آنچه که نیازمند به اعمال قوّه و اثرگذارى در کارهاى طاقت فرسا و برخوردهاى اجتماعى است، مثل حکومت و قضاوت، منافات دارد. و وصیّت أمیرمؤمنان علیه السّلام به مالک اشتر را قبلًا یاد آورد شدیم که فرمود: «پس براى حکومت بین مردم بهترین فرد از رعیّت خود را انتخاب کن. از افرادى که تحمّل سختىهاى امور را دارند، و دشمنان نمىتوانند او را از پاى درآورند. در لغزشها فرو نلغزد، و قدرت تحمّل حقّ را داشته باشد. از طمع در امور نفسانى خویش را دور بدارد و به دقّت و درایتِ کم اکتفا نکند بلکه یا نهایت فکر و فهم رسیدگى کند. افرادى را انتخاب کن که در شبهات جانب احتیاط را از دست ندهند، کسانیکه به بهترین دلیل و برهان استوار عمل کنند، و از مراجعه ارباب رجوع آزرده خاطر نگردند؛ کسانى که نا مسألهاى روشن نشود، قدم از قدم برندارند، و هنگامى که روشن شد، قاطع و کوبنده با آن برخورد کنند. و ثناگویان او را نفریبند، و متکبّر نسازند. زیاده گوئىها او را از ادراک حقیقت منحرف نسازند که البتّه اینان در اقلیّتاند».
و بعد می فرمایند: به جان خودم سوگند سزاوار است این وصیّت را با نور بر چشمان حور بنگارند که بالاتر از آنست که با مرکّب بر صفحات کاغذ، یا با آب طلا بر پهنه شفق نگاشته شود.
مطلبى لطیف: در استعارهاى که امام علیه السّلام بکار برده، و زن را ریحانه خوانده، سرّ عجیبى نهفته است که تمام سخنان گذشته ما را از لطافت، رقّت و احساس و سایر صفات زن در بر میگیرد. زیرا ریحان یعنى گیاه خوشبو مانند گل است. و ریحانه در لغت به دسته گیاه خوشبو و گیاه معطّر معروف میگویند. و شادابى و طراوت وى تا وقتى است که در بوستان و باغ و بر شاخسار یعنى محیط طبیعى خود بماند، و در کنار درخت و اصل خویش زندگى کند. و به سبب همین لطافت بسیار است که بادى شدید، گلبرگهایش را مىپراکند و لطافت و بویش را از بین میبرد. و آن را به وادى تباهى میرساند.
همینطور زن، چون قهرمان روئین تن خلق نشده، که تحمّل شدائد را داشته باشد و مشکلات رتق و فتق امور را تحمّل کند، باید در گلزار خانوادگى خود به حفظ شخصیّت و کرامت خود بپردازد و از این حدّ تجاوز نکند.
ولى اگر در اجتماع مردان داخل شود، و در کار آنان دخالت کند، و متصدّى امور مهمّ گردد، باد کشنده مهالک و آفات و انحرافات، بر وى وزیدن گیرد، و وجودش را درهم شکند، و سجایاى فطرى و خدادادى و غرائز لطیف و مناسب در او را از وى بگیرد، و بوى خوش نفسانیش از بین برود. در نتیجه وجود عزیز و صفات ویژه و خلق نیکوى او به پستى گراید و ضایع گردد؛ و این مطلب ظلمى نابخشودنى در حقّ او است. (ترجمه رساله بدیعه در تفسیر آیه الرجال قوامون على النساء، ص: 197)
حال بعد از بیان این مقدمه طولانی از شما پرسشگر محترم این سوال را دارم که چه کسی و بر اساس کدام دستور از شما خواسته است این همه تکالیف و وظایف را با هم انجام دهید؟
اصلا چه کسی گفته است که اینهایی که شما در سوال به عنوان وظیفه آوردید همه اش وظیفۀ یک زن است؟
ما گمان داریم هر چیزی خوب است و موجب کمال پس برای همه تکلیف است در صورتی که قطعا یک چیزی برای فردی تکلیف است و موجب کمال و همان چیز برای دیگری تکلیف نیست بلکه حتی موجب فساد و زوال خواهد بود.
حقیر به یاد دارم که مرحوم سیدنا الاستاد به بعضی از شاگردان خود بر اساس موقعیت ها روحی و جسمی که برای آنها پیش می آمد نماز شب و انجام برخی مستحبات را برایشان مضر می دانستند و با اینکه بارها از ایشان می شنیدیم که بدون نماز شب سالک خیال رسیدن به مطلوب را از سر خود بیرون کند اما به عنوان یک دستور خاص و مقطعی به آن شخص فرموده بودند شما نماز شب نخوانید.
همانگونه که این مساله را در شرع و حتی انجام واجبات داریم مثل روزه واجب که برای مریض حرام است و ...
شخصی که مریض است روزه بر او حرام است نباید خود را به مشقت بیاندازد اگر ایستادن در مدتی کوتاه به تشخیص طبیب برای او ضرر دارد واجب است بنشیند یا بخوابد و نماز بخواند در اینصورت است که حضور قلب او حفظ شده و نماز از او پذیرفته است و الا اگر خشک مقدسی درآورده و بگوید نماز نشسته به میل من نیست آنگاه با درد و آه ناشی از پادرد و کمر درد ایستاده نماز بخواند بداند این نماز از وی پذیرفته نیست چرا که مطلوب شارع را اتیان نکرده بلکه مطلوب نفسش را برآورده است.
در حالات حضرت زینب سلام الله علیها نقل است که از شب یازدهم ماه محرم که آن مصیبت عظمی بر قلب آن حضرت نشست دیگر نمازهایش را نشسته می خواند
در روایتی از وجود نازنین امام صادق علیه السلام نقل است که بعضی از شاگردان و اصحاب خود را از برخی عبادات مستحب منع کردند و فرمودند:
و لا تکرهوا على انفسکم العبادة (رساله لب اللباب)
(و عبادت را بر خودتان تحمیل نکنید)
یعنی تحمیل عبادت مستحب در جاییکه نفس کشش ندارد می شود مکروه این تعبیر امام صادق علیه السلام است.
گاهی برای نفس مومن و سالک الی الله حالاتی پیدا می شود که حتی رمق و توان خوردن و جویدن غذا را ندارد
کم نداشتیم افردای که سر خود اعمال و اذکار و عبادات مستحبی را انجام داده بودند و همان باعث خراب شدن نفس و حتی انحراف آنان شده بود که از آن جمله است میرزا مهدی اصفهانی که کارش به جایی رسید که علنا بساط مخالفت با بزرگان از اولیای الهی و عرفان و تقوای عملی را گستراند و هنوز هم که هنوز است آثارش باعث اختلاف است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تکلیف مرد و زن را بر اساس توانشان بیان کرده و تقسیم نمودند کارهای منزل و شغل شریف و الهی و توحیدی تربیت فرزند و همسرداری را به زن سپردند و او را از کارهای بیرون از منزل و امور اقتصادی منع نمودند نفقه و خرجی او را بر مرد واجب کردند که زن نگرانی مخارج خود و هزینه های زندگی را نداشته باشد اموری که امروزه مردان را از پای درمی آورد.
بودن زن در منزل بیهوده کاری و خانه داری و بچه داری نیست بلکه تعبیر درست و صحیح این است که گفته شود: شغل زن که هیچ جایگزینی هم ندارد گرم نگه داشتن کانون خانه و کاشانه است همچون طبیب و روانشناسی حاذق که آرامش دهنده اهل منزل مخصوصا همسر است شغل زن تربیت فرزند است اگر یک خانم دندانپزشک یک دندان را با موادی شیمیایی و غیر اصلی ترمیم می کند مادر فرزندی می آورد که چندین دندان خدادادی و اصلی دارد. کدام هنر است؟ کدام شغل است؟ کدام قیمت دارد؟ و خدا کدام را از زن خواسته است؟
شغل زن در منزل، مادرِ تمام شغل هاست. شغلی است مناسب و موافق با سرشت و طبیعت وی شغلی است که او را رشد می دهد و به رستگاری می کشاند بودن در منزل کدبانویی زن است می نشیند مطابق با خواسته مولا و خالقش رفتار می کند آنگاه شخصی دیگر موظف است سختی کشیده مخارجش را از سر عشق و ارادت و محبت و افتخار تهیه نماید کدام شرافت است؟
چرا گمان می شود اگر زنی بیرون از منزل کار کرد این شریف است اما کار در منزل ننگ است؟
چرا اگر زن در خانه برای عزیزانش برای همسرش برای فرزند دلبندش همراه با عالمی از عشق و محبت کار کند او را محکوم می کنند و به وی طعنه می زنند اما همین زن وقتی به کارخانه می رود و با هزار خفت و بدبختی و حرف های مفت شنیدن و نگاه های حیوان به وی کار می کند او را شاغل دانسته و او را تحسین می نمایند؟
مگر نه این است که حتی در مملکت اسلامی ما از زن بیشتر کار می کشند اما حقوقش را کمتر از مردان پرداخت می کنند اگر این استعمار نیست پس چیست؟ اگر سوء استفاده نیست پس چیست؟
در شغل های به ظاهر پر زرق و برق هم تا وقتی به زن بها می دهند که جوان است سر و زبانی دلفریب و جذاب و مشتری جذب کن دارد و به اصطلاح امروزی ها روابط عمومی بالا دارد. کیست که نداند در این موارد جوانی و زیبایی زن را استخدام کرده اند حال وقتی همین زن پا به سن گذارد آیا باز آن ارزش را دارد؟
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
کوتاه سخن آنکه: عبادت زن همان تکالیفی است که خدا از وی خواسته است کدام عبادت برای زن از خوب شوهرداری کردن و تربیت فرزند بالاتر؟ شما را به خدا قسم در میان روایات بگردید و بیابید کدام امری بالاتر از ایندو برای تعالی و رسیدن به مقام کمال تبیین شده است؟
وقتی زن با یک زایمان مقام عصمت پیدا می کند چه چیزی و کدام دستور العمل سلوکی و عبادی به مانند آن می توان پیدا نمود؟
بهشت ثمره عبادت و سلوک الی الله است اما زیر پای چه کسی گسترانیده شده است؟
بودند بزرگانی که آرزو داشتند که ای کاش ما هم زن بودیم و اینقدر راحت به سلوک می پرداختیم
صبیه مکرمه شهید بزرگوار آیت الله مطهری رحمة الله علیه که از شاگردان سلوکی علامه طهرانی بودند نقل کرده بودند: که یکبار برای امری خدمت ایشان رفته بودم و در باب فرزند آوری صحبت شد که آقا فرمودند: من حاضرم ثواب تمام تالیفاتم را بدهم اما در مقابل ثواب آوردن یک فرزند و بزرگ کردن آن را به من بدهند
یکبار یکی از مخدرات و خانم هایی که از شاگردان عرفانی و اخلاقی علامه طهرانی بودند از ایشان سوال کرده بودند وقتی من مشغول کارهای منزل هستم و مثلا ظرفی می شویم چه ذکری را بگویم؟ ایشان فرموده بودند: همان ظرف شستن شما ذکر است چیز دیگری لازم نیست بگویید
پس زن توانی محدود دارد و بر اساس آن اگر بیش از توانش کار کند دچار خستگی روح می شود چرا که کار زیاد هم جسم را خسته می کند هم روح و روان را افسرده می نماید چون این دو با هم رفیقند همراهند مرکب وقتی خسته شد راکب و سوار خود را زمین می زند و از ادامه راه باز می ماند.
باید خوب بنگرید که اولویت تکلیف زن در چه اموری است اگر آنها را به نحو احسن انجام داد و آنگاه که نفس به آرامش و رفع خستگی رسید به امور دیگر پرداخته و بر اساس توان و شاکله خود از تحصیل و اشتغالات اجتماعی مناسب با زن بودن خود سهمی داشته باشید
به این نکته هم توجه داشته باشید که ابدا منظور ما این نبوده و نیست که زن خانه نشین شده و از کلیه امور تحصیلی و طی مدارج علمی و اشتغالات مناسب با سرشت و طبیعت و فطرتش باز ماند.
سیدنا الاستاد در اولویت تکلیف زن از ناحیه خدا و انجام امور تحصیلی و اجتماعی وی می فرمایند:
تأکید و ترغیب أکید اسلام بر کثرت اولاد و آبستن شدنهاى عدیده زنان و به عرصه آوردن فرزندان، نه تنها معارض و مزاحم با کمالات نفسانى و طىّ معارج در مدارج روحانى و وظائف علمیّه و عملیّه مختصّه به آنان نمىباشد، بلکه کمال ملائمت و سازگارى را با این امر خطیر دارد. زن در عین بچّه زائیدن و پروریدن، با کمال قدرت توان آن را دارد که تحصیل علم و کمال کند؛ و در سیر کاروان انسانیّت حائز مقام اعلا گردد؛ و بجمیع اعمالیکه در جامعه انسانیّت بر دوش ایشانست و از مختصّات آنان به شمار مىآید اشتغال ورزد.
فقیه گرانقدر عصر اخیر ما، حضرت آیة الله العظمى حاج سیّد محسن طباطبائى حکیم زاد الله فى درجاته و مقاماته، دو زوجه داشت؛ از یکى 9 پسر و یک دختر، و از دیگرى یک پسر و 9 دختر خداوند متعال به وى روزى فرموده بود.
پسران و دختران در طىّ مدارج کمالیّه هر یک آیتى شهره زمان شدند. از علوم و معالى نفسانیّه پسران و جهاد فى سبیل الله و شهادت عدّه عدیدهاى از آنان در راه مبارزه با صدّام کافر چه چیزها که نشنیدید و چه داستانها که در تاریخ مضبوط نماند؟!
از کمالات نفسانیّه دختران هر یک به نوبه خود از تدریس و تعلیم و ارشاد بانوان نیز هنوز زنگ آن در گوش جوامع نجف اشرف طنین انداز است. خود آن دو بانوى بزرگوار در نهایت علم و تقوى و قدس، محلّ رجوع نسوان أعراب از تمام سرزمینهاى عرب نشین بودند؛ و به مسائل و ما یحتاج آنان پاسخ مىدادند و آراء و انظار مرحوم حکیم را که قائد و پیشوا بود، بجهانیان مىرسانیدند. چون آیة الله حکیم عرب بود، لهذا زبان مادرى و قومى خاندان و اولاد و ازواج او نیز عربى بود.
علامه فاضله حکیمه: فاطمه بیگم دختر علامه مجلسى جدّه اعلاى ما، داراى فرزندان بسیار، و خود نیز فقیهى عالیقدر و عالمى نبیل بود؛ داراى مجالس تدریس و تعلیم و حدیث و روایت و تفسیر، که در کتب مسطور میباشد.
علامه فاضله حکیمه: آمنه بیگم دختر مجلسى أوّل که عمّه این مخدّره و طبعاً عمّه اعلاى ما محسوب مىگردد؛ بیا و ببین از جهت کمالات و علوم، و نیل به مقام اجتهاد، و بحثهاى علمى با زوجش جناب فقیه گرانقدر ملّا محمّد صالح مازندرانى، صاحب «شرح کافى» و «تعلیقه بر معالم الاصول» به حدّى راقى و عالى بود که تا هنوز که هنوز است جهان فضیلت و علم و ادب اسلامى بدو چشم دوخته است.
وى پسرانى و دخترانى داشت که ملّا محمّد أکمَل و آقا باقر بهبهانى و جمیع اولاد و خانوادهاش از أحفاد و نوادگان او محسوبند؛ و از جهت کمالات علمیّه، نور دهنده و ضیاء بخشنده عالم اسلام و مَفخر عالم تشیّع به شمار مىروند. ( رساله نکاحیه، ص: 163)
خلاصه این شد که مخصوصا زنان باید اولا اصول تکالیفشان را بدانند آنها را اولویت بندی کنند و بر اساس توان و قدرت و تحملشان بکار بندند و دوم اینکه اینطور تصور نشود که همه این کارها را باید انجام داد بلکه همانطور که در مورد عبادات و مستحبات هم گفتیم انجام این امور مجاز است اما گاهی در برخی شرایط برای شخصی باید ترک شود حال تشخیص و درمان و تجویز را باید بر عهده استادی که هم مبانی علمی را داراست هم از معارف باطنی برخوردارست گذاشت.
معلوم است انجام همه امور نفس و قلب مومنی را که لطیف و حساس است سنگین می کند و آرامش آن را بر هم می زند چون نفس شلوغ شده و به تنگ آمده و زیر بار این همه بار تحملش را از دست داده است آنگاه ثمره اش می شود خستگی و خستگی به دنبال خود ناامیدی و سرگردانی را به همراه می آورد که تنها راه برون رفت از آن را تخلیه می داند که می شود همان عصانیت. مگر عصبانیت را چه معنا می کنند؟ عصبانیت حالتی است که در اثر خستگی و عدم تحمل برای نفس و روح و روان حاصل شده است در واقع نفس تحملش تمام شده و شکسته است مانند ظرفی که بیش از اندازه اش او را پر کنند بالاخره می شکند.
اتفاقا این تعبیر شکستگی نفس بر اثر عدم تحمل در پاره ای روایات آمده است
حضرت صادق علیه السّلام به عبد العزیز قراطیسى فرمودند:
یا عبد العزیز إنّ للایمان عشر درجات بمنزلة السّلَّم یصعد منه مرقاة بعد مرقاةالى ان قال علیه السّلام- و اذا رأیت من هو اسفل منک بدرجة فارفعه إلیک برفق، و لا تحملنّ علیه ما لا یطیق فتکسره.
(اى عبد العزیز ایمان ده درجه دارد مانند نردبان که باید پلّه پلّه از آن بالا رفت ... و چون کسى را دیدى که یک پلّه از تو پائینتر است با مدارا او را به سوى خود بالا بر، و چیز را که توان آن را ندارد بر او تحمیل مکن که او را خواهى شکست)
آری این عصبانیت و خستگی و ناامیدی همه و همه همان نوا و ناله های جانسوز نفسی است که از او تعبیر به نی شده است، خوب بشنو...
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سِرِّ من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست...
شکایتِ ناله گونۀ نَفس این است که چرا مرا از اصل خودم که ربط با خدا بر اساس دستورات فطری و مطابق با طبیعت است بازداشته و محرومم کردید و در نهایت سرگرم به امور فرعی نمودید، من مشتاق اصل خود هستم اصل من وصل با خداست و این وصل در سلامت دل است و سلامت دل در آرامش او که این آرامش وقتی حاصل است که سلوک دل بر محور دستورات الهی مطابق با توان و قدرت باشد و لاغیر
خلاصه باید با نفس رفیق شد یعنی از در رفق و مدارا با او درآمد و این مهم را هم باید در امور عبادی رعایت کرد هم در امور غیر عبادی
سیر و سلوک الی الله یعنی تنظیم و متعادل نمودن نفس برای صعود که بدون برنامه و مربی محال است انسان بتواند نجات یابد چرا که مدام شیطان او را وسوسه می کند و راهی واهی را بر سر راهش نشان می دهد و به اسم دین و خدمت و تکلیف بدبختش می نماید
حقیر بسیار سراغ دارم زنان مومنه را با اینکه حتی علم طبابت را خوانده بودند اما وقتی خدمت استاد رسیدند تشخیصشان این بود که تا مدتی باید کار را تعطیل نموده به نفس استراحت بدهند تا به تعادل روحی برسند چرا که خدا فرمود: الا من اتی الله بقلب سلیم من قلب سالم دادم و همان را از شما می خواهم مبادا ضایعش کرده باشید؟
غصه جامعه و دیگران را نباید خورد خدا امور خلقش را به فقط به ما نسپرده خود کفیل است و حجت دارد.
این را هم بگویم اینکه زن کار کند و کمک خرج شوهر باشد خیلی صحیح نیست چرا که خدای متعال رزق و روزی و پیشرفت اقتصادی یک خانواده را در گرو کار کردن زن قرار نداده و این مسیر را معرفی نکرده است لذا اکثر خانم هایی که شاغل هستند درآمدشان خرج امور خود و حواشی زندگیست و برای دیگران چندان برکتی ندارد و بارها خانم هایی بودند که بعد از اینکه محضر استادی رسیدند و تشخیص بر این شده که کار نکنند با اینکه گمانشان از کار کمک برای همسر و مخارج زندگی بوده بعد از تعطیلی خللی ایجاد نشده و فرق چندانی در روند و اداره امور زندگی آنها حاصل نشده است. علاوه اینکه کار کردن زن هزینه هایی از حیث مادی و معنوی دارد که به مراتب از درآمدش بیشتر است و آنچه را که در ظاهر بدست می آورد بسیار کمتر و ناچیزتر است از آنچه که از دست می دهد.
از مرحوم علامه طهرانی رحمة الله علیه برای ما مخصوصا بانوان محترم کتابی بسیار ذی قیمت و ارزشمند به یادگار مانده است که با محوریت آیه الرجال قوامون علی النساء به سیر الی الله و سلوک عملی ایشان و سایر امور زنان می پردازد که مطالعه آن را به همه بانوان مومنه و صالحه مخصوصا شما سفارش می کنم و از حقیر هم در پایگاه گوهر معرفت مقالاتی با عنوان "ریحانه" و "طبیب دوّار" و "زن در آیینه کمال" منتشر شده است.
حسن ختام این نوشتار این آیه قرآن باشد که فرمود:
وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ. (المؤمنون : 62)
(و ما هیچ نفسى را بیش از وسع و توانایى او تکلیف نمىکنیم و نزد ما کتابى است (از لوح محفوظ الهى) که آن کتاب سخن به حق گوید و به هیچ کس هرگز ستم نخواهد شد)
و این دعا که:
... لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً. (الطلاق : 7)
(خدا هیچ کس را جز به مقدار آنچه توانایى داده تکلیف نمىکند، و خدا به زودى بعدِ هر سختى آسانى قرار دهد)