یکم شهریور ماه، منسوب است به دانشمند بزرگ و طبیب نامدار جهان اسلام، شیخ الرئیس بوعلی سینا است که به "روز پزشک" نام گرفته و فرصتی است که اندکی از خدمات و زحمات بسیار جامعۀ فرهیخته أطبّاء، تقدیر شود؛ مقالۀ حاضر به این عنوان است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَاللَّهُ الطَّبیبُ».
(طبیب واقعى، خداوند است)
مهر طبیب (بزرگداشت مقام پزشک - اخلاق پزشکی)
منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
اعجاز دست های تو کم از مسیح نیست بی معجزه تو با خود عیسی برابری
در روند زندگی و حیات بشر، رشته های گوناگون علوم پزشکی، از آن جا که با جان و روان انسان سروکار داشتند، منزلت و شرافت بخصوصی میان همه فرهنگ ها یافته اند.
در فرهنگ اسلامی، ارزش دانش گرانقدر پزشکی و فعالیت حرفه ای طبیب، تا بدان اندازه والا و عظیم است که طبیب، مَظهر اسم شریف مُحیی و حیات بخش خدای متعال معرفی شده است؛ بدین منظور که حیات دهنده و شفابخش خداست و طبیب، مظهر اوست؛
در روایت است رسول خدا صلی الله علیه و آله به یکى از پزشکان فرمود: إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ الطَّبیبُ، وَلکِنَّکَ رَجُلٌ رَفیقٌ (میزان الحکمة، ج 5، ص 532)
(طبیب واقعى، خداست و تو رفیقى دلسوز براى بیمار هستى که شفا از جانب خدا به سبب تو، به او می رسد.)
من چه دانم کان طبیب اندر کجاست؟ می شناسم یک طبیب، آنهم خداست
گفته نشود ما به عنوان یک طبیب، خود درس خواندیم، زحمت کشیدیم، وقت صرف کردیم و این علوم را بدست آوردیم؛ چرا که در یک کلام مرحوم حداد این عارف ربانی و موحد کم نظیر رحمة الله علیه می فرمودند: این من، ( این جمال این علم این اراده این قدرت این ثروت)، مال تو نیست مال اوست اگر مال توست، پس نگهش دار. وقتی اصل، که جان است از او و به دست اوست، فروعات جای خود دارد.
آری،
ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات برد و مات ما ز تست ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جان جان تا که ما باشیم با تو درمیان
ما عدم هاییم و هستی های ما تو وجود مطلقی، فانی نما
ما همه شیران، ولی شیر عَلَم حمله شان از باد باشد دم بدم
حمله شان پیداست و ناپیداست باد آنکه ناپیداست، هرگز گم مباد
باد ما و بود ما، از داد تست هستیِ ما، جمله از ایجاد تست
نکته ای که در مکتب توحیدی و معرفتی سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی بیش از هر چیزی و هر جایی خودنمایی می کند، نگاه توحیدی ایشان به طبیب و پزشک است که در عین حال که خود را واجب الاتباع از نسخه پزشک می داند و برای معالجه و درمان خود را به زیباترین شکل به دست وی می سپرد، اما توحید را در کثرات عالم کثرت گم نمی کند.
ایشان در این باب کلامی دارد که عین آن را حکایت می کنیم:
... انسان وقتى سرگرم داد و ستد و منغمر در اسباب و متوجّه کثرات است، از خدا و قدرت و علم و حیات و تدبیر او غافل و به خود و به اسباب متّکى است؛ و وقتى که دستش از اسباب کوتاه شد و امیدش قطع گردید به سراغ خدا میرود و ناله و فغان سر میدهد که اى خداى رحیم و رحمن و عالِمُ الغَیْبِ و الشَّهادَة به فریادم رس!
وقتى مرضى دارد بدون اتّکاء و اتّکال به خدا به دنبال طبیب مىرود و جدّاً از او استمداد میکند و دوا میخورد و پرهیز مىنماید و تزریق میکند و عکس بردارى از محلّ مرض مىنماید و تجزیه ادرار و خون میدهد، و امید دارد که صد در صد مرضش مشخّص و بهبود قطعى است.
اگر کسى به او بگوید: آقا براى شفاى خود از خدا استمداد کن و به فقرا صدقه بده و گوسفند ذبح کن و به مساکین و درماندگان اطعام کن و پدر و مادرت را که از تو رنجیدهاند راضى گردان، و نذر هم بنما که در صورت شفا یافتن به حجّ که فریضه الهى است و بر ذمّه تست مشرّف گردى و از این مناسک الهى بهرمند شوى، و در عین حال طبق دستور اسلام به معالجه خود هم ادامه بده ولى شفا و صحّت را از خدا طلب کن و او را مؤثّر در چرخیدن چرخ اسباب و تأثیر معالجه و دارو و عملیّه جرّاحى پزشک قرار بده؛ در پاسخ میگوید: علم طبّ امروز پیشرفت کرده است و ما بحمد الله پزشکهاى متخصّص و حاذقى داریم و در عمل جرّاحى اعجاب مىکنند؛ فنّ تجزیه و عکس بردارى نیز به سرحدّ عالى خود رسیده و با کامپیوتر و در عرض چند دقیقه بیست و چهار قسم از خون تجزیه نموده و پاسخ فورى میدهند؛ گوسفند کشتن و اطعام کردن فقرا در منزل اصولًا ممکن نیست. (و فوراً فورمول حفظى همگانى را بر زبان مىآورد که: مصارف آن را به شیر و خورشید سرخ میدهم.) پدر و مادر هم امّل و قدیمى هستند و مرا دعوت به مسجد مىکنند و مىگویند زنت باید حجاب داشته باشد و سگت را از منزل بیرون کن، من نمىتوانم زیر بار حرف آنان بروم. و امّا حجّ، چرا ما پولهاى خود را صرف اعراب کنیم؛ پس از بهبودى براى تماشا به پاریس رفته و در دو خیابان «مونت مارت» و «مونت پارناى» تفریح و تفرّج خواهیم نمود.
به معالجه ادامه میدهد نتیجه نمىگیرد، زیر چاقوى جرّاح بیهوشانه قرار میگیرد، در بهترین بیمارستانها با مجهّزترین ادوات استراحت میکند نتیجه نمىگیرد، سفر اوّل و دوّم به پاریس و لندن میرود و هر چه میتواند از پولهاى جمع آورى شده از این ملّت محروم- که نمونه آن پدر و مادر امّلش بودند- به جیب آنان میریزد و در تحت جرّاحىهاى متعدّد قرار گرفته، یک بار کلیه، یک بار مثانه را عمل میکند، نتیجه صفر؛ از آنجا به پدر و مادر خود مىنویسد: براى من سفره بیندازید و متوسّل شوید.
خودش بر میگردد لاغر، زرد رنگ، ضعیف، قوّه سخن گفتن ندارد، پانزده کیلو وزنش کم شده، اطبّاء همه گفتهاند سرطان پرستات است و معالجه هیچ اثرى ندارد؛ حالا نذر میکند که به مکّه برود.
به مادر میگوید: سفره امّ البنین بینداز؛ دست پدر را مىبوسد که اگر شفا یافتم شما را با خود به مکّه میبرم، میگوید: عجبا، از این پزشکى هم کارى ساخته نیست، طبابت به درد خودش میخورد، ناجنسها فقط بلدند جیب خود را پر کنند، اینها دزدند، تاجرند نه پزشک.
عجیب این است که همین آقاى مریض اگر شفا یابد کم کم این روحیّه از بین میرود و روحیه اوّل جایگزین آن میگردد؛ دوباره بواسطه تسویف حجّ و خرافات پنداشتن نیروى غیبى را در تأثیر معالجات و اتّکاء به علوم ظاهریّه، سدّ محکمى بین او و معنویّات واقع میشود. (معاد شناسى تالیف علامه طهرانی، ج 3، ص: 31)
در همین رابطه فرزند مرحوم علامه حکایتی را نقل می کنند می گویند:
پزشک مرحوم آقا در طهران شخصی بود به نام دکتر ناصر اتّفاق، که در این چند سال آخر، مرحوم آقا به ایشان مراجعه مىکردند که مرد معروفى است از نظر شهرت، و ظاهراً به رحمت خدا رفته است. براى این پزشک یک قضیّهاى اتّفاق افتاده بود که خود ایشان این مسأله را بیان کردند که من دیدم خداوند مرا براى کمک به مردم و خدمت به مردم نگهداشته است.
یکروز ما در بیمارستان بخاطر ناراحتی کیسه صفرا خدمت مرحوم آقا بودیم ، به من فرمودند که: فلانى! یادت مىآید یک روز رفته بودیم پیش دکتر اتّفاق و ایشان یک همچنین قضیّهاى نقل کرد و ظاهراً طبق تشخیص خودش رفتنى بود، ولى ورق برگشت؟ به نظر شما آن عبارت دکتر اتفاق که خدا مرا برای مردم و خدمت به مردم نگه داشت، صحیح است یا غلط؟ که بعد از تاملی خودشان فرمودند: دو جور ممکن است که این عبارت بیان بشود:
یکى اینکه ممکن است شخص در وقتى که این عبارت را مىگوید، اینطور تصوّر او باشد که بالأخره محلّى از اعراب دارد، براى خودش کسى است، تخصّصش، بیا و بروش، رفت و آمدش و خلاصه یک وِزانى دارد، و این را در خود مىبیند، این را در خود احساس مىکند که خلاصه اگر خدا این را ببرد خیلى از کارهاى لنگ مىشود، خب این صد در صد غلط است. به جهت اینکه ما که هستیم که حالا، با رفتن ما قضیّه فرق کند و کار دنیا لنگ بماند؟ هزاران رفتند و هزاران جاى آنها را گرفتند و هیچ مسألهاى هم پیدا نشد و مشکلى پیدا نشد. این در اینجا نظر به خود و به کثرت دارد. اما اگر منظور و مقصود ایشان این است که ما هم یکى از وسائط پروردگاریم بالأخره خدا وقتى مىخواهد در این عالم لطف و عنایت بکند، با وسائطى این لطف خودش را در این عالم نزول مىدهد. از باب مرآتیّت و از باب وساطت، اراده و مشیّت الهى تعلّق گرفته ما حالا فعلًا بمانیم. این چه اشکال دارد؟ خیلى هم خوب است. این صحیح است، منافات با توحید ندارد، منافات با عرفان ندارد. ببینید! پس در آن فرض اول قضیّه مىشود شرک، و در فرض دوم قضیّه مىشود توحید. (پایان)
همیشه این سوال مطرح بوده که در ادوار گذشته، با نبود دستگاه ها و آزمایشگاه های امروزی که بتوانند خاصیت گیاهان و مواد غذایی و دارویی را تشخیص دهند تا ربط بیماری و داروی مناسب با او را بیابند، پس از کجا این مطالب علوم و تجویز و خاصیّت ها کشف شد؟
حقیر در زمانی که مطالعات و تحقیقاتی در زمینه پزشکی و پیراپزشکی و تاریخچۀ آن داشتم، به مطلب بسیار عالی برخوردم و آن اینکه در اغلب این موارد، این تشخیص ها و تجویزها، به صورت کشف و مکاشفه و از دایره امور عادی و تحصیلات طبیعی از نوع بشری خارج بوده، و بیشتر توسط انبیای الهی و اولیاء و حتی الهامات غیبی، یا در بیداری یا در خواب به أطبّاء و پزشکان، صورت می گرفته است؛ و این حکایت دارد اوّلا: از ارزش علم پزشکی و مهم بودن سلامت جسم و ثانیا: قرین بودن سلامت جسم و جان و ثالثا: دلالت بر شایسته و صالح بودنِ اطباء و پزشکانی دارد که مورد این عنایات خاصّ ربّانی قرار می گرفتند و این معنا بدست می آید که طبیب قبل از هر چیز، دلی صاف و پاک می خواهد تا در این عرصه علاوه بر دانش بشری، مُوفّق به امداد های ربانی باشد.
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت سوی وادی جنونش نظر لیلا برد
یکبار که دکتر قریب را به خاطر تبحّر در طبابت، برای معالجه یکی از کودکان درباریان احضار کرده بودند و ایشان هم علی رغم میل باطنی و صرفا به جهت نجات یک انسان به ما هو انسان، رفته بود، وی را مدتی پشت در نگه می دارند، پس از اینکه دکتر کودک اشراف زاده را معاینه می کند، به درباری ها می گوید: کودک سل دارد و آنها بر آشفته می گویند، سل که بیماری فقرا است نه ما ثروتمندان! دکتر قریب با شوخ طبعی و حاضر جوابی برخاسته از شجاعت و وارستگی خود می گوید: حضرات تصور کرده اند که ویروس سل (که ماموری است از ماموران خدا و برخاسته از قضا و قدر الهی است) را هم می توانند مانند دکتر قریب پشت در نگه دارند.
خود ما امروزه نسبت به بعضی از اطباء، در تشخیص آنها و حاذق بودنشان، ارادت خاصی داریم و می گوییم فلان پزشک، دستش، خوب است؛ این یک واقعیت است که پزشک متخصص و متعهد، مستقیما مورد لطف خدا و عنایت و انوار ملکوتی و مدد الهی است و بزرگان و اولیای خدا این معنا را در مورد تعدادی از پزشکان بر زبان می آوردند.
ز تماشای منت گر حسد آید به جمال پرده بردار که من بی خبر از خویشتنم
و علاوه طبیب و طبابت از چنان منزلتی برخوردار بوده و هست که بیماران و دردمندان نه فقط برای جستجوی تسکین و درمان دردهای جسمانی خویش، بلکه در مقام مشاوره و هدایت جویی در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خود، به او به عنوان حکیم و طبیب متوسل می شوند؛ چرا که حکیم و طبیب در افق نگاه و قضاوت آنان شخصیتی مبـّرز و برخوردار از دانش فقهی و پزشکی و آراسته به فضائل و مکارم اخلاقی بوده است.
لذا در سابق به طبیب و پزشک «حکیم» می گفتند، و این حکایت از عمق رابطه طبابت و معرفت، ظاهر و باطن، جسم و روح، اخلاق و حرفه دارد.
واژه ی "طبّ" به معنای وِفق و مُدارا در کار و لطف ورزیدن است. (طریحی ج 2 ص 108)، و طبیب را از آن رو طبیب نامیده اند که با مدارا و با تدبیر لطیف خود، اندوه را از دل بیمار برمی گیرد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کَانَ یُسَمَّى الطَّبِیبُ الْمُعَالِجَ فَقَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ یَا رَبِّ مِمَّنِ الدَّاءُ قَالَ مِنِّی قَالَ فَمِمَّنِ الدَّوَاءُ قَالَ مِنِّی قَالَ فَمَا یَصْنَعُ النَّاسُ بِالْمُعَالِجِ قَالَ یَطِیبُ بِذَلِکَ أَنْفُسُهُمْ فَسُمِّیَ الطَّبِیبَ لِذَلِک (بحار الأنوار؛ ج59؛ ص 62)
(موسی بن عمران علیه السلام به خدای متعال عرض کرد: خداوندا، درد از کیست؟ فرمود: از من؛ عرض کرد: دوا از کیست؟ فرمود: از من؛ عرض کرد: پس بندگان تو با معالجه چه کار دارند؟ فرمود: به وسیله ی آنها دل های بیماران را پاکیزه و خُرسند می سازد و به همین خاطر مُعالج را طبیب نامیدند)
جالب آنکه در این حدیث به مسئله ی درمان و شفای جسمی به اندازه ی آرام ساختن دل تأکید نشده است. بنابراین طبیب به معنی آرامش دهنده ی نفس ها و دل ها است.
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم چو بیایی برود غم ز دلم
امروزه بنابر تصریح آخرین دستاوردها و دانش نامه های علمی و پزشکی، تاثیر مِهر و ملاطفت و همدردی و همدلی بر بیمار را بالاتر از هر دارو و قبل از هر درمانی می دانند و توصیه می کنند و این آخرین، جزو اولین توصیه های طبابت در اسلام بوده است.
آری، هر چه علم پیشرفت می کند و دانش بشری جلوتر می رود کشف او از حقانیت اسلام بیشتر می گردد در واقع علم امروز، کاشف علم دیروز اسلام است و این یعنی پویایی دین و اسلام و مُهری بر حقانیّت اوست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه خواب آرد ترا همچون سمر چون برآید شمس انشق القمر
این حقیقت بر همگان آشکار است که در دین اسلام از هر چیزی بیشتر به کسب علم توجه شده است.
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : العِلْمُ حَیاةُ الْاِسلام (نهج الفصاحة ص581)
(ماندگاری و پویایی اسلام، وابسته به دانش است.)
دین اسلام هر علم و دانشی را که برای بشر سودمند باشد، به رسمیت می شناسد و بر فراگیری آن تاکید دارد.
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: بهترین دانش، آن دانشی است که به بشر سود برساند. آن حضرت در دعاهای خویش می فرمود: از خداوند، دانش سودمند را درخواست کنید و از دانشی که سودمند نیست، به خدا پناه ببر.
بر این اساس است که از میان تمام علوم به دانش طبابت توجه خاصی شده است.
در روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: الْعِلْمُ عِلمانِ: عِلْمُ الْادْیانِ وَعِلْمُ الْابْدانِ (بحار الانوار، ج 1، ص 22)
(دانش بر دو قسم است: دینشناسى و پزشکى)
در کان دو علم بوی طیب است کان هر دو طبیب یا فقیه است
از این کلام حکیمانه و نورانی حضرت به دست می آید که علم دین و معرفت با علم پزشکی و طبابت قرین و همنشینند نه اینکه دو تا تافته جدا بافته که یکی آن را برگزیند و دیگری را ترک کند! بلکه این حقیقت است که هر کس علم دین را گرفت نباید از دنیا و سلامت ظاهر مردم غافل شود و کسی که علم بدن را گرفت نباید از سلامت معنوی و معرفت خود و دیگران غفلت ورزد.
گفتمش بیمار عشقت را چو جان آمد به لب گفت لعل جانفزای من پرستاری کند
لذا همه انبیای الهی و اولیای خدا و حتی ائمه اطهار علیهم السلام و اکثر علمای ربانی، اطبایی حاذق بودند و درمان جسم را در طول درمان روح می دانستند و ایندو را دو مرحله از کمال و سلامت و صحت انسانی می دانستند.
مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله علیه می فرمودند: مرحوم قاضی اعلی الله مقامه الشریف همیشه بر حفظ و مراقبت از بدن به ما توصیه می کردند از بدن و جسم خود غافل نشوید چرا که بدن مرکب روح است و سوارکار خوب باید مرکب خوب داشته باشد و الا از راه باز می ماند.
از امام صادق علیه السلام نیز روایت است: مردم برای کارهای دنیا و آخرت خویش به سه چیز نیاز دارند، فقیهی دانشمند و پرهیزگار، امیر یا فرمانروایی قابل اطاعت و نیکوکار، پزشکی بصیر و مورد اعتماد. (بحار الانوار، ج 78 ص 235 )
و از همین روی اسلام و تمام قوانین آن در پیشبرد علم، مخصوصا علم طبابت، همت گماشت. و بدین سان پیشرفت و رشد دانش پزشکی، مدیون و وامدار ظهور پرفروغ دین اسلام است. و این حقیقتی است که از دید دانشمندان و صاحبان اندیشه و دانش و سخن مخفی نمانده و آن را به زبان آورده اند.
دکتر گوستاولوبون، جامعه شناس فرانسوی که نظریات وی در زمینه روانشناسی اجتماعی مشهور است، در این باره می گوید:
دانشمندان اروپا تا قرن پانزدهم میلادی، نظری را که برگرفته از دانشمندان مسلمان نبود، مستند نمی شمردند. تمام دانشکده ها و دانشگاه های اروپا، پانصد تا ششصد سال روی همین ترجمه ها (کتاب مسلمانان) دایر بود و مدار دانش های ما فقط علوم مسلمین بوده اند. در برخی رشته های علوم مثل طبّ، می توان گفت که تا زمان ما هم جاری مانده است؛ چرا که در فرانسه، مُصنّفات بوعلی سینا تا آخر قرن گذشته باقی بود و شرح هایی بر آن نوشته می شد. (تمدن اسلام و غرب)
و همینطور ویل دورانت، نویسنده و تاریخ نگار مشهور آمریکایی (1885-1981) بیان می دارد:
پزشکان مسلمان، پانصد سال تمام پرچمدار طب جهان بودند. دنیای اسلام، در جهان مسیحی نفوذهای گوناگون داشت. اروپا از دیار اسلام، غذاها، شربت ها، داروها، درمان و اسلحه و نشانه های خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، صنعت و تجارت، قوانین و رسوم دریانوردی را فراگرفت و غالب لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد. ابن سینا و ابن رشد، از مشرق بر فلاسفه اروپا پرتو افکندند. این نفوذ اسلامی از راه بازرگانی و جنگ های صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت دانشورانی از قبیل کربرت به اندلس اسلامی انجام گرفت. (تاریخ تمدن، ج 4، ص، 322)
ژیوایی بورگینز، دانشمند ایتالیایی می نویسد: در عظمت اسلام همین بس که آغاز تمدن اسلامی از بدو پیدایش اسلام و رسالت پیامبر مسلمانان شروع شد. در صورتی که تمدن اروپایی، شش صد سال پس از مسیح و مسیحیت خود نمایی خود را آغاز کرده است.
و این در حالی است که در بین سال های 500 تا 1500 پس از میلاد که قرون وسطی نامیده شده، کارهای پزشکی در اروپا سیر قهقهرایی داشت و تحت الشعاع خرافات و تعصبات قرار گرفت. الگوی رفتاری موردپسند، طرد جسم و اعتلای روح بود. توجه به جسم، یک کار غیرمعنوی به شمار می رفت. به دنبال این اندیشه، مردم کمتر به شست و شوی بدن می پرداختند. این دوره را «دوران سیاه پزشکی» نامیده اند. زمانی که اروپایی ها در دوران سیاه به سر می بردند، مسلمانان در بقیه نقاط متمدن به پیش می رفتند. آنان کتاب های پزشکی رومی و یونانی را به عربی ترجمه و در حفظ دانش باستانی کمک کردند. نیز با استفاده از بخش عمده ای از پزشکی رومی و یونانی، نظام پزشکی خاص خود را به وجود آوردند. آنان در بغداد، دمشق، قاهره و دیگر پایتخت های مسلمانان، مدارس پزشکی و بیمارستان ها را بر پا کردند.
همچنین تعالی طلایی پزشکی اسلامی، میان سال های 800 تا 1000 میلادی بود. با رشد پزشکی درکشورهای اسلامی، زنجیره ای از بیمارستان ها از ایران تا اسپانیا تأسیس شد که بیش از 60 بیمارستان دربغداد و قاهره ساخته شد. برخی از بیمارستان ها مانند بیمارستان المنصور قاهره بخش های تخصصی داشت. واژه هایی مانند دارو (Drug)، شربت (syrup) و شکر (suger) از دوران پزشکی اسلامی به پزشکی معاصر منتقل شده است. (تاریخچه علم پزشکی)
مطلب دیگری که بیانش به اختصار ضروری می نماید، این است که بشر از دیرباز به حرفه ی پزشکی، به عنوان یک وظیفه ی مقدس می نگریسته و حتی پزشک را سمبل اخلاق و مرجع حکمت و معرفت می دانسته است.
امیر مومنان علی علیه السلام با تبیین رابطۀ مشفقانۀ پزشک با بیمار، دیگران را به الگو پذیری از این صفت طبیب، سفارش میکردند و می فرمودند: کُنْ کَالطَّبیِبِ الرَّفیِقِ الشَّفیِقِ الَّذیِِ یَدَعُ الدَّوَاءَ بِحَیْثُ یَنْفَعُ ( بحار الانوار، ج ۲، ص ۵۳ )
(همچون طبیبی رفیق، با مردم مهربان باشید، همان طبیبی که بیمارش را با دوایی سودمند معالجه میکند.)
توجه به علم اخلاق در حوزه پزشکی پیشینه ای طولانی دارد و تاریخچه اخلاق پزشکی با تاریخچه ی فلسفه در قرون قبل پیوند خورده است. اما اخلاق پزشکی بیش از همه به اندیشه ها و تفکرات فلاسفه بزرگی چون سقراط، افلاطون و ارسطو در قرون چهارم و پنجم قبل از میلاد پیوند داشته است. این متفکران یونانی، علم اخلاق را در کنار علم پزشکی فرا گرفته بودند و آن را به مثابه ی هنر زیستن و مراقبت و مواظبت از نفس توصیف می کردند. از سوی دیگر عقل سالم در را بدن سالم می دانستند.
بُقراط، اولین کسی بود که مبانی اخلاقی را در قالب سوگندنامه با طبابت در آمیخت، گرچه پیش از او نیز مقرارتی وجود داشته، از جمله قوانین حمورابی، که به مجازات پزشکان خطاکار اشاره کرده است، اما جنبه های اخلاق پزشکی در آن نیامده است. بزرگترین سهم بقراط در زمینه ی پزشکی، اعتقاد او به اصول اخلاقی بود که در سوگند نامه ی معروفش تبلور یافت.
سوگند نامه ی بقراط قدیمی ترین قوانین اخلاق پزشکی را در متن خود دارد و هنوز هم در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان تعهدنامه ی پزشکان در پایان دوره ی تحصیل، قرائت می شود. این سوگند نامه در حقیقت به منزله ی تعهدنامه ی اخلاقی برای پذیرش و به کار بستن اصول اخلاقی در حرفه ی پزشکی است.
اما بهترین و مؤثرترین دستورالعمل های اخلاقی در این حرفه، در گنجینه ی آیات و روایات اسلامی به عنوان اخلاق پزشکی گنجانده شده است. آشنایی با آداب و اخلاق پزشکی در کلام معصومین علیه السلام و تمسک به سیره ی آنان و به کارگیری آن، نقش مؤثری در اصلاح کاستی ها و خدمات بهتر و مؤثرتر در حوزه طبابت و پزشکی دارد.
اخلاق از ضروریات زندگى بشر است. انسانها براى زندگى کردن در کنار یکدیگر بر اساس اصول و ارزش ها و تداوم حیات اجتماعى انسانی خود، نیاز مُبرم به اخلاق دارند و بدون آن رو به انحطاط خواهند گرایید چیزی که در دنیای منهای دین و آموزه های معرفت و اخلاق، امروزه شاهد آن هستیم.
بنابر بینش دینی و الهی، اخلاق، لازمۀ انسانیت انسان است و فقط بر محور اجتماع زیستی او، ضرورت پیدا نمی کند چه بسا انسان در فردیت و وحدت خود، بیشتر به اخلاق و ربط با عالم ملکوت نیاز دارد چه آنکه صادرات او در محیط اجتماع نشأت گرفته از واردات او در حوزه فردی و نفسی و فکری اوست.
آدمی را آدمیت لازم است عود را گر بود نباشد هیزم است
امیر مؤمنان مىفرماید: لَوْ کُنَّا لا نَرْجُو جَنَّةً وَلا نَخْشى ناراً وَلا ثَواباً وَلا عِقاباً، لَکانَ یَنْبَغى لَنا انْ نَطْلُبَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ، فَانَّها مِمَّا تَدُلُّ عَلى سَبیلِ النَّجاحِ (مستدرک الوسائل، ج 11، ص 193)
(اگر امیدى به بهشت و ثواب و بیمى از دوزخ و عقاب نداشته باشیم، باز شایسته است که در پى کسب مکارم اخلاق باشیم؛ چون آنها راهنماى راه نجاتند.)
همه مردم باید پایبند به تقوا و معرفت و اخلاق باشند؛ امّا آراسته شدن صاحبان برخى مشاغل به برخى صفات شایسته تر است، چنان که حضرت محمد مصطفی رسول خدا صلی الله علیه و آله مىفرماید: عدل، سخاوت، تقوا، صبر، توبه و حیا براى همگان خوب است؛ ولى در این میان عدل براى زمامداران، سخاوت براى ثروتمندان، تقوا براى عالمان دین، صبر براى فقیران، توبه براى جوانان و حیا براى بانوان خوب تر و شایسته تر از دیگران است. (نهج الفصاحه، ص 424، حدیث 2006)
همچنین پرهیز از پارهاى از رذایل اخلاقى براى بعضى افراد ضرورت بیشترى دارد؛ چنان که امام على علیه السلام مىفرماید: زشتى نُه چیز از نُه گروه، بیشتر از دیگران است:
1. بدخلقى از پادشاهان و حاکمان؛
2. بخل از ثروتمندان؛
3. زود خشم گرفتن و عصبانى شدن از عالمان؛
4. جوانى کردن از پیرمردان؛
5. قطع رابطه کردن از بزرگان قوم؛
6. دروغ از قُضات؛
7. رشوه از پزشکان؛
8. بدزبانى از زنان؛
9. به سختى مجازات کردن از صاحبان قدرت.( مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۶۹ - ۳۷۰)
سیدنا الاستاد علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف برخورداری پزشک و پرستاران از خوی انسانی و مکارم اخلاق را، محور رضایت خدا و اولیای خدا از ایشان می دانستند.
جناب آقای دکتر حاج سید حمید سجادى، که از شاگردان سلوکی و ارداتمندان مرحوم علامه طهرانی و از مفاخر چشم پزشکی عصر ما در جهان، که علاوه بر نبوغ الهى در فن چشم پزشکى، داراى دو شهادت و گواهى فوق تخصّص در قسمتهاى خَلفى و قُدّامى چشم (شبکه و قرنیه) است، نقل می کردند: یک روز که در محضر مرحوم علامه طهرانی بودم، گفتم: آقا، ما در آمریکا، در بیمارستان ها مىدیدیم این پرستارها و این نِرسها خیلى به مریض ها مىرسند، خیلى اخلاق خوبی دارند، خیلى درصدد رفع نیاز آنها و احتیاج آنها هستند. مریض تا یک چیزى نگفته فوراً اینها به کمک او مىآیند. تا یک چیزى را هنوز تقاضا نکرده در اختیارش قرار مىدهند. با اخلاق خوب، با روش خوب، با برخورد خوب، همیشه مریض را، راضى نگاه مىدارند. امّا گاهی ما اسم خودمان را شیعه أمیرالمؤمنین مىگذاریم، ولی با مریض برخورد مناسبی نداریم. من به این نِرس ها مىگویم: آخر با مریض خوشرفتارى کنید، این مریض است، اختیار ندارد. که مرحوم علامه گفتند: شیعه أمیرالمؤمنین همان ها هستند.
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ تَطَبَّبَ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ، وَلْیَنْصَحْ، وَلْیَجْتَهِد ( بحار الانوار، ج 62، ص 74)
(هر کس طبابت می کند، حتما باید تقوای خدا پیشه کند و خیرخواهی و جدّیت به خرج دهد)
رُهاوى در کتاب أدب الطبیب، که کهن ترین اثر در زمینه اخلاق پزشکى در اسلام است، ایمان را نخستین بایسته در اخلاق پزشکى شمرده است و می گوید: نخست، پزشک باید باور کند و به خدا ایمان داشته باشد. او باید خود را با تمام خرد، جان و اراده آزاد، وقف پروردگار کند.( مجله آینه پژوهش، شماره 101)
عشق، آن شعله است که چون برافروخت هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
سیدنا الاستاد علامه طهرانی رحمة الله علیه نسبت به اطباء و پزشکان متخصص و متعهد عنایت خاصی داشتند و بر تخصص اطباء تا آنجا که مقدور باشد، تاکید می کردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: مَنْ تَطَبَّبَ وَلَمْ یُعْلَمْ مِنْه طِبٌّ قَبْلَ ذَلِکَ، فَهُوَ ضَامِنٌ ( دانشنامه احادیث پزشکی ج 1 ص 68)
(کسی که بدون تخصص و تجربۀ در درمان، به طبابت بپردازد، ضامن است)
علامه طهرانی از طرفی بر تبعیت و پیروی از نسخه و تجویز اطباء بسیار اهمیت می دادند.
روزى یکى از اطبّاء معروف و متخصّص در جرّاحى مغز و اعصاب در مشهد، بنام آقاى دکتر حاج علیرضا بیرجندى سلّمه الله تعالى که از ارداتمندان و دوستان صمیمى مرحوم علامه مىباشند، به ایشان اظهار داشته بودند: من مریضى حرف شنوتر ازشما تا بحال ندیدهام!
و همینطور نسبت به پزشکان مومن و با اخلاص و متعهد به اسلام بسیار غیرت داشتند و آنان را می ستودند و حاضر نبودند با وجود ایشان خود را در درمان به اطباء از اجانب بسپارند و این را نوعی جفا می دانستند.
در این مقاله به بعضی از خصوصیات که زیبنده مقام طبیب است، به صورت فهرست وار اشاره می شود:
ویژگی های شخصیتی
1. استواری
2. امیدواری
3. فروتنی
4. آرامش
5. متانت
6. نرم خویی
7. انعطاف پذیری
8. اعتقاد به نفس
9. ادب ورزی
10. بردباری
11. شکیبایی
12. انصاف داری
13. حیامداری
14. سعه صدر
ویژگی های رفتاری
1. رازداری
2. امانت داری
3. نشاط ورزی
4. مهربانی
5. خوش رفتاری
6. دلسوزی
7. پاکدامنی
8. مدار
9. گذشت و بخشایش
10. پرهیز از کم کاری
11. پرهیز از خلف وعده
12. پرهیز از آزمندی
13. پرهیز از سرزنش و تحقیر
14. پرهیز از فریبکاری
خدا را شاکریم که در این دوران، شاهد اطباء و پزشکانی هستیم که تخصص را همراه با تعهد،علم را با اخلاق آمیخته و در کشور اسلامی ایران مشغول به کارند و فرمایش و توصیه نبی گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نصب العین خود قرار داده اند که فرمود : مَنِ ازْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ یَزْدَدْ هُدًى لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً (بحارالأنوار ج 2ص 37)
(کسی که دانش و علمش را افزایش دهد ولی همراه با او به ایمان و معرفت و تعهدات الهی و هدایتش نیافزاید بداند که جز دوری از حق و کاستی در کمال چیزی عایدش نخواهد شد)
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنیم
خاتمه
گاهی گفته می شود توسل با توکل منافات دارد، با وجود خدا و راز و نیاز و عرض حاجات مستقیم به او، دیگر چه نیازی به معصومین علیهم السلام است؟ جوابش در این نوشتار بسیار ساده است گوییم : آیا خدا از برآوردن حاجات مادی ما و رفع نیازها و مداوای امراض جسمانی ما عاجز است، که برای رفع نیاز به سراغ معلم و مهندس و مکانیک و دکتر می رویم؟ آیا مرض جسم سخت تر است یا مرض روح؟ که به تصریح تمام انسان شناسان و روان شناسان و پزشکان مرض روح سخت تر و مداوای آن مشکل تر است، حال چطور ما برای تشخیص و درمان دردهای جسمی به سراغ پزشک می رویم چرا در منزل نمی نشنینیم و توکل ننموده و مستقیما از خدا طلب شفا نمی کنیم؟
آری برای رفع نیاز های معنوی و درمان امراض روحی هم، اسبابی است که آن اسباب معصومین علیهم السلام اند.
شفا از خداست و بر اساس نظم و قانون این عالم گاهی شفا را در ماده ای از مواد این عالم قرار داده و گاهی این شفا را در امری از امور معنوی قرار می دهد. آیا همان خدایی که شفا و درمان مرض و بیماری را در برگ درخت و یا ریشه گیاهی در زیر زمین قرار داده، قادر نیست که شفا و صحت و عافیت را در کلامش و آیه ای از آیات قرآن یا دعا و ذکر یا تقرب و توسل به ولیّی از اولیائش قرار دهد؟ و وقتی شفا را از خدا می دانیم و غیر را واسطه در این شفا می نامیم تحقیقا مراتب وساطت در کلام او بسیار کمتر بوده تا یک ماده از مواد این دنیا.
توّسل در واقع، استشفای ظاهری و باطنی از خدا، از ناحیه اولیای خداست که در مسیر تربیت و کمال ما واسطه و وسیله هستند و عین توکل است، چون به خواست و دستور خداست کما اینکه مراجعه به پزشک هم توسل است که کسی نگفته با توکل منافات دارد.
روی نگار در نظرم جلوه می نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زنم
و در این میان پنجره فولاد علی بن موسی الرضا علیه السلام شفاخانه ایست که آنچه بهترین پزشکان و متخصصان از معالجه آن عاجزند و درمانی که برای ایشان غیر ممکن است، به نور مطلق الهی حضرتش، ممکن و محقق است.
حجت الاسلام معزّی نقل می کند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفته بودم و در صحنهای حرم رضوی علیه السلام قدم می زدم و به بارگاه امام می نگریستم اما داخل رواقها و روضه نمی رفتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانههایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود: حاج شیخ حسن! چرا وارد نمیشوی؟! نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است.
عرض کردم: خجالت میکشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود: طبیب برای چه مطب باز می کند؟ برای این که بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد علیهم السلام است. داخل شو که امام رضا علیهالسلام طبیب الأطباء است.
مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری اعلی الله مقامه الشریف، موسس حوزه علمیه قم می فرمودند:
چشم درد شدیدی به من عارض شد،به حدی که توان مطالعه و نوشتن را ازمن سلب نمود.مطالعه و نگارش را کنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم،ولی این ناراحتی همچنان ادامه داشت،تا آنکه فصل تعطیلی رسید و با قطار عازم زیارت وعتبه بوسی ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام شدم و در نیّتم بود که از خداوند متعال توسط آن بزرگوار شفای درد چشمم را مسئلت نمایم.اتفاقا با جمعی از زائرین دهات آذربایجان که با شور و شوق فراوانی عازم زیارت بودند،هم کوپه شدم.بی آنکه زبان همدیگر را بدانیم،در بین راه یک مرتبه به نظرم رسید که خوش قلب تر و پاکتر وخالصتر از این زائران کسی را پیدا نخواهم کرد که عازم زیارت آقا باشند. اینان یکسال باتمام زحمات طاقت فرسا کار می کنند و بیل می زنند و شخم می کنند و اندک درآمدی راکه پیدا می کنند،گرانبهاتر و ماندنی تر از زیارت آقا ثامن الحجج علیهم السلام چیزی برای خود نمی دانند و دسترنج حلال خود را صرف زیارت می نمایند.چه بهتر از غبار خاک پای اینان استشفاء نمایم.به همان نیت ذره ای از خاک زیر کفش یکی از این زائرین را به چشم کشیدم،بی آنکه او خود توجه داشته باشد.خداوند متعال از عنایت ثامن الحجج ازهمان لحظه درد چشم را از من برطرف نمود و تا آخر عمر هم نیاز به عینک پیداننمودم. مرحوم آقای آخوند ملّا علی همدانی، از شاگردان مبرّز ایشان می فرمودند: مرحوم حاج شیخ تا أواخر عمر می توانستند از فاصله دور به مطالعه کتاب بپردازند، بی آنکه نیازی به عینک داشته باشند.) (سایت حوزه)
گفته بودی که طبیب دل بیمارانی پس طبیب دل من باش که بیمار توام
در روایت است که شفای دردهای جسمانی و ظاهر، مخصوصا دردهای روحی و امراض قلبی را از قرآن و ولایت امیر المومنین و اهل بیت علیهم السلام بخواهید و متوسل باشید.
آری؛
درد جسم است آنکه درمانش بود پیش طبیبان درد روح، إلّا تولّای علی درمان ندارد
در نهایت محضر مولایمان امام زمان علیه السلام طبیب تمام درد های ظاهر و باطن ما، به پشتوانۀ این فرمایش امیر المومنان علیه السلام که فرمود: إنَّ الصّالِحیِنَ یَدُورُونَ عَلَی مَرضَی القُلَوبِ فَیُعَالِجونَهُم.(شرح ابن ابی الحدید، ج 7 ص 183) (صالحان و اولیای خدا، دور می زنند تا بیماردلان را، شناخته و آنها را درمان کنند)، عرض می کنیم:
یَا طَبِیبَ القُلوُبِ خُذ بِیَدی ... که نام مهدی صد هزاران درد درمان میکند ...
(روز اول شهریور را روز بزرگداشت مقام اطبّاء گرامی نام نهاده اند؛ اطبّاء متخصص و متعهدی که ایمان و توکل به خدا سرمایه آنها، تقوا و اخلاص سر لوحۀ کارشان، ایثار و گذشت پیشه و شجاعت و حرّیت و وارستگی مرامشان است.
البته آنچه در کتاب های معتبر به عنوان روز ولادت بوعلی سینا ذکر شده، تاریخ سوّم صفر سال 370 هجری قمری و 979 میلادی است و تاریخ شمسی به روز اول شهریور 359 هجری شمسی، یک تاریخ تقریبی است که در هیچیک از متون مرجع و قابل استناد، ذکر نشده است گرچه آنچه اهمیت دارد، تعیین روزی به جهت بزرگداشت مقام شامخ پزشک است.)
اللهم صل علی محمد و آل محمد