گوهر معرفت - عرفان و اخلاق کاربردی

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره

پایگاه نشرِ علوم و معارف، تحت إشراف حجة الاسلام حاج شیخ محمّد شاهرخ همدانی از شاگردان علامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی ره


سیر علوم و تاریخ شیعه در عصر امام جواد علیه السّلام‏

در وقت شهادت حضرت امام ابو الحسن الرّضا علیه السّلام حضرت امام جواد محمّد تقى علیه السّلام هفت ساله بوده ‏اند. شیعیان در آن هنگام براى آشامیدن آب زلال و گواراى علوم و عرفان او به سوى او از هر جانب شتافتند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

سیر علوم و تاریخ شیعه در عصر امام جواد علیه السّلام‏

 

 

منبع: امام شناسى، ج‏16، ص: 212 تالیف مرحوم علامه طهرانی ره

 

 

در وقت شهادت حضرت امام ابو الحسن الرّضا علیه السّلام حضرت امام جواد محمّد تقى علیه السّلام هفت ساله بوده ‏اند. شیعیان در آن هنگام براى آشامیدن آب زلال و گواراى علوم و عرفان او به سوى او از هر جانب شتافتند، به همان طریق که از پدرانش بهره‏ مند مى ‏شدند. و صغر سنّ آن حضرت مانع نشد از مکیدن و به نهایت سیر و سیراب گردیدن از علوم عمیق و پشتوانه دار و بیکران دریاى علم وى. به سبب آنکه امامت الهیّه چون منابعش از خداى عَلّام سرچشمه مى‏ گیرد، در آن تفاوتى میان پسر هفت ساله، و یا مرد هفتاد ساله نمى ‏باشد، و این مسأله عیناً مانند مسأله نبوّت است. بنگرید به عیسى که در گاهواره سخن گفت و بنگرید به یحیى که با توان و قدرت کتاب را أخذ نمود و خداوند به او حکم را در حال صباوت عنایت کرد.

 

 

البتّه بر مأمون نه این مقام و شأنى را که امام واجد بوده است، و نه چنین اعتقادى که شیعه درباره او داشته ‏اند پوشیده نمى ‏باشد. بناءً علیهذا سیاست مأمون چنان اقتضا کرد تا مکانت حضرت امام ابو جعفر جواد را بالا برد، و شأن او را عظیم به حساب آورد همان طور که قبل از او با پدرش حضرت امام ابو الحسن الرِّضا علیه السّلام چنان عمل نموده بود.

 

 

مأمون، حضرت امام را از مدینه طلب کرد و چنان عنایتى را به او مبذول داشت که بنى عبّاس را به قلق و اضطراب درافکند تا جائى که ترسیدند مبادا مأمون او را ولیّعهد خود گرداند به همان قسمى که قبلًا پدرش را ولیّعهد خود گردانیده بود. ولیکن عبّاسیون به مقصود نهائى مأمون از آن گونه اکرام جاهل بودند و نمى‏ دانستند که: سیاست داراى ألوان و شکلهاى مختلفى مى‏باشد، و از براى هر زمانى و عصرى عملى خاصّ است، و به نوعى از ألوان آن سیاست بخصوصه باید عمل کرد.

 

 

عبّاسیّون در ملامتشان به مأمون ادامه مى ‏دادند، و مأمون به کیدش ادامه مى‏داد تا آنکه او را با دخترش: امُّ الْفَضْل تزویج نمود. امّالفَضْل همان زنى است که امام جواد را با اشاره معتصم به واسطه سم به قتل رسانید. گویا مأمون امّ الفَضْل را براى چنین روزى براى امام جواد ذخیره کرده بود.

 

 

عبّاسیون به مأمون بسیار اصرار کردند تا از تزویج او با دخترش منصرف گردد، و از نام و آوازه بلند امام رفع ید نماید، امّا مأمون أبداً به سخنانشان اعتناء نمى ‏کرد. به او گفتند: دَعْهُ حَتَّى یَتَأدَّبَ فَإنَّهُ صَبِىٌّ! «واگذار او را تا أدب فرا گیرد! اینک او طفل است!»

 

 

مأمون علماء و فقهاء را احضار کرد تا با او مناظره کنند. از امام جواد در آن مناظرات به قدرى از فضائل علمى به ظهور پیوست که زبانهاى بنى عبّاس را از ملامت برید، و حُجَج و براهین فقهاء و علماء را به خاک فنا سپرد. آنچه از امام جواد علیه السّلام با یحیى بن أکْثَم به وقوع پیوسته و مناظراتى که رخ داده است در کتب تاریخ و حدیث و فضائل مسطور است، و احتجاجات آن حضرت که قاطع حجج و براهینشان، و برَّنده زبانهاى حادّ و تند و تیز بنى عباس بوده است در أسفارْ مذکور، در حالى که سنّ حضرت امام جواد علیه السّلام در آن روز به ده سال بالغ نگردیده بود.

 

 

و من نمى‏ دانم چقدر بنى عباس جاهل بوده اند؟! با آنکه کیفیّت سلوک مأمون با امام رضا علیه السّلام را دیده بودند، و از لوم و شماتتشان درباره امام رضا به مأمون آگاه‏ بودند، که بالأخره مأمون در سیاست و مکرش پیروز شد، و آن تأنیب و تعییب و سرزنشها به مأمون خطا در آمد، چگونه باز او را به کم عقلى و کم درایتى محکوم مى ‏کرده‏اند هنگامى که مأمون بازگشت به إعزاز و إکرام و إعظام امام ابو جعفر الجواد علیه السّلام مى ‏نمود؟!

 

 

و من نمى‏دانم چگونه متوجّه و متنبّه مقاصد مأمون در اعمالش نمى‏شده‏اند با وجودى که أمثال آنها درگذشته به وقوع پیوسته بود؟!

 

 

چگونه آنان از مأمون انتظار داشتند که از مقاصد و نیّاتش در کارهائى که انجام مى ‏داده است، براى بنى عبّاس پرده را بردارد و منویّاتش را مکشوف سازد؟!

 

 

سیاست اگر عیاناً مشهود شود، موجب مى‏ گردد تا آن کس که درباره او کیدى و مکرى به عمل آمده است حرکت کند، و از جاى خود برخیزد، و مشاعرش بیدار و متنبّه کید شود. و چون براى خود سنگرى براى مصونیّتش آماده کند، چگونه در این فرض آن کید مى‏ تواند کار خود را بکند؟! (این درست برخلاف مَمْشى‏ و مَنْهج سیاست است. قوام سیاست بر إخفاء مکر و خدعه مى‏ باشد.)

 

 

اگر براى علویان و شیعیان منظور و مراد نهائى مأمون در إجلال و اکرام حضرت ابو جعفر الجواد علیه السّلام ظاهر مى ‏گشت، آنان مطیع و تسلیم مأمون نمى‏ شدند، و بنابراین چیزى نمى ‏توانست شیعیان را از قیام و نهضت و برجَستن در وجه و چهره حکومت مأمون میخکوب بر زمین کرده و متوقّف سازد.

 

 

حضرت امام جواد علیه السّلام به مدینه مراجعت کردند، و در آنجا مقصد و مقصود موالیانشان بودند تا آنکه مُعْتَصِم عباسى بر منصّه حکومت در سنه 218 مستقر شد، و چون از ناسازگارى امّ الفَضْل با حضرت مطّلع بود، آنحضرت را با امّ الفَضْل از مدینه طلبید و امّ الفَضْل را ذریعه براى نفوذ تدبیر و سیاستش درباره ابو جعفر قرار داد.

 

 

معتصم مانند مأمون در سیاست، مانند دو شاخه از یک بن رسته و یا هم شیر و هم پستان نبوده است. و از همین جهت بود که بسیارى از بلاد از دست او بدر رفت، و ربقه طاعت را خلع کرده و در امور سیاسى خود مستقل شدند. و چون مرد فَطِن و زیرکى نبود لهذا گاهى بر حضرت جواد سخت مى ‏گرفت و گاهى توسعه مى‏ داد، گاهى زندان مى ‏نمود و گاهى آزاد مى ‏کرد.

 

 

معتصم علما را گرد مى‏ آورد تا با حضرت محاجّه کنند، به گمان آنکه لغزشى در گفتارش پیدا شود و او را بدان لغزش مأخوذ دارد، و یا مقامش را بدان لغزش فروکاهد. و یکبار نامه‏هائى را بر علیه وى مزوِّرانه جعل کرد که متضمّن دعوت مردم به بیعت خود بوده است، اما مع حُسْن الاتّفاق نتیجه و ثمره آن تمهید، چیزى نبود مگر إعلاء شأن و اظهار کرامت و فضل آن حضرت.

 

 

و بر این اساس پیوسته بر حِقْد و غیظ معتصم مى‏ افزود، و طاقت نمى ‏آورد تا آن حقد و حسد را کتمان کند و وى را به محبس روانه مى ‏ساخت. و در بار آخرین که او را زندان نمود، از زندان بیرون نیاورد تا تدبیر کشتن او را نمود. بدین قسم که به زوجه ‏اش دختر مأمون سمِّى فرستاد و از او درخواست کرد تا آن را به امام بدهد. امّ الفَضْل دعوت معتصم را اجابت کرد، و حضرت با سمِّ معتصم از دنیا رفت.

 

 

امّ الفَضْل چون اثر سمّ را در بدن آن حضرت دید، وى را در خانه فریداً غریباً تنها و یله گذارد تا حضرت جان داد. معتصم نیرنگ نموده بود که شیعیان از امام جواد تشییع نکنند. امّا برعکس تمام شیعیان شمشیرهایشان را بر دوش گرفته، همگى براى تشییع مجتمع شدند در حالى که با یکدگر تا سرحدّ مرگ پیمان بسته بودند و جنازه را از منزل (خانه زندان) براى دفن به سوى مقابر قریش بردند.

 

 

و از مثل این حادثه مى‏ توان کثرت شیعه را در آن روز در بغداد، و قوّت و قدرتشان را در مخاصمه و مدافعه دریافت. و از بسیارى و کثرت راویان شیعه مى ‏توان به کثرت علومشان پى برد، و از بسیارى احتجاجات و جدال بالاخص در باب امامت مى‏توان به قوّت أدلّه و براهینشان، و به قدرت و قوّت مدافعه از مذهب و اتّضاح امرشان مطّلع گردید.

 

 

ارسال نظر و طرح سوال

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.