بسم الله الرحمن الرحیم
سفره ای از نور ، بخش هشتم: آداب سلوکی معاشرت و صله رحم (۴)
منبع: کتاب "سفره ای از نور" تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
شیطان برای گمراه کردن و گرفتار کردن، از ما برای هدایتمان مصمّم تر است. قَسَمی که شیطان برای إغوای ما خورده، ما برای هرگز سعادتمان نخورده ایم. ما فقط یک "بلی" گفتیم که روزی هزار بار عهد شکنی می کنیم و خلافش را رفتار می کنیم اما او یک قسم خورده و تا بحال از او کوتاه نیامده است.
حاج امام قلى نخجوانى که استاد معارف مرحوم آقا سیّد حسن آقا قاضى والد مرحوم آقا حاج میرزا على آقا قاضى رضوان الله تعالى علیهم بود و در نزد مرحوم آقا سیّد قریش قزوینى رضوان الله علیه در اخلاقیّات و معارف الهیّه مراتب استکمال را طىّ مى نمود گوید: پس از آنکه به سنّ پیرى و کهولت رسیدم شیطان را دیدم که هر دوى ما در بالاى کوهى ایستاده ایم. من دست خود را بر محاسن خود گذارده و به او گفتم: مرا سنّ پیرى و کهولت فرا گرفته اگر ممکنست از من درگذر. شیطان گفت: این طرف را نگاه کن. وقتى نظر کردم درّهاى را بسیار عمیق دیدم که از شدّت خوف و هراس عقل انسان مبهوت مى ماند. شیطان گفت: در دل من رحم و مروّت و مهر قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو بند گردد جاى تو در ته این درّه خواهد بود که تماشا مى کنى (رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولى الألباب ص 73)
مصاف با شیطان جای رودربایستی نیست و نمی توان آن را شوخی گرفت.
از خصوصیات مرحوم آیة الله شیخ محمد کوهستانی رحمة علیه این بود که قبل از اذان به جهت کسب حضور قلب قبل از همه به مسجد می آمدند و بر سجاده نماز می نشستند. یکبار یکی از شاگردان می گوید: من وارد مسجد شدم، دیدم آقا مشغول بلند بلند صحبت کردن و دعوا کردن است. نگاه کردم کسی را ندیدم. بعد از مدتی جلو رفتم، عرض کردم: آقا با کی بودید؟ اینجا که کسی نیست؟ فرمودند: شیطان بود می خواست از راه نیّت و خطور وارد شود، همان دمِ در حسابش را رسیدم. بعد فرمودند: آخر اگر بیاید تو کار خرابی می کند.
تقوا این است که راه ورود شیطان را ببندیم و اصلا به او اجازه تحرک و نقشه کشی ندهیم.
فرصت دیدن عیب و هنر خلق کجاست ؟ که به صد چشم شب و روز نهگبان خودند
این که عده ای می گویند: باید در هر معرکه ای وارد شد آنگاه خود و نفس و اعضاء را حفظ کرد و اسمش را هم می گذارند تقوای حضور،! بسیار کلام بی ربط و خلاف واقعی است.
تقوا، همانطور که عرض شد در اولین مرتبه، کوتاه کردن دست و پای شیطان است، غُل و زنجیر نمودن اوست؛ نه اینکه در جایی برویم که دستان او باز و دستان ما بسته است.
هزار دام به هر گام این بیابان است که از هزار هزاران یکی از آن نجهند
در برخی آیات قرآن به صراحت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داده شده است که از منافقان و مشرکان و منکران فاصله بگیر و مسمانان را توصیه کن در هر جایی وارد نشوند و الا آن تاریکی های نفوس آنان بر نفس آنان اثر می گذارد.
اینکه دیده و شنیده اید که مستحب است مردان در اعمال حج و عمره در سعی بین صفا و مروه در موضعی خاص حالت هروله که نوعی دویدن است داشته باشند فلسفه زیبایی دارد که این تفکر غلط را که انسان تقوای حضور داشته باشد را کنار می زند، امام صادق علیه السلام دلیل استحباب هروله اینچنین بیان می فرمایند: صَارَ السَّعْیُ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ لِأَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام عَرَضَ لَهُ إِبْلِیسُ فَأَمَرَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَشَدَّ عَلَیْهِ فَهَرَبَ مِنْهُ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ یَعْنِی بِالْهَرْوَلَة (وسائلالشیعة ج13 ص 70)
(سعى بین صفا و مروه به این جهت معمول شد که ابلیس بر ابراهیم علیه السلام جلوه کرد و جبرئیل به آن حضرت فرمان گریز داد و ابراهیم به حالت دو از ابلیس گریخت و لذا امر هروله و دویدن حجاج در سعى صفا و مروه معمول گشت)
بله اجتماع مسلمانان و رتق و فتق امور که بخشی عظیمی از آن را بانوان محترمه تشکیل می دهند به ضرورت در برخی از مواضع اقتضای اختلاط و نشست و برخاست با مردان را دارد همانطور که ما نمونه هایی را در طول تاریخ اسلام و حتی سیره حضرت زهرا سلام الله علیها مشاهده می کنیم اما این مساله نباید حدود و مرزها را بردارد نباید مواضع ضرورت را به مواضع اختیار و عمومی و بدون هیچ ضرورتی سرایت دهد نباید از یک حضور حضرت زهرا سلام الله علیها در جمع مردان و سخنرانی ایشان که یک ضرورت بود سوء استفاده شود و زنان را به هر شکل و بهانه ای به میان مردان و انظار کشاند و وضع بشود چیزی که دیگر یارای مدیریت و مراقبت آن را نداشته باشیم.
سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه در کتاب نور ملکوت قرآن جلد اول در ضمن تفسیر آیۀ صدو چهل و هشت از سوره مبارکه نساء که می فرماید: لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرِ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ که بیانگر آنست که انسان در مقابل ظلم نباید کوتاه بیاید و زن و مرد باید صدایشان را آشکارا بلند کنند و زشتی ها را فریاد زنند، می فرمایند: ما در زمان خود یک نمونه بارز از این جَهر به گفتار زشت و إعلان به سیّئات، و بدیهاى ظالم را دیدیم، که خیلى روشن و آشکارا نداى مظلوم را در برابر تعدیّات ظالم حکایت مى نمود و آن داستان ریختن زنهاى مؤمنه با چادرهاى خود به خیابان ها، در انقراض حکومت جآئرانه دودمان پهلوى بود. حکومت پهلوى از هر گونه ستم و جنایت و خیانت به نفوس و اموال، و أغراض، و نوامیس مردم مسلمان دریغ ننمود. از جمله آنکه حجاب زنهاى مسلمان را برداشت. و سُفور و فحشاء و پردهدرى و أعمال منافى عفّت را با زور و سر نیزه به مردم تحمیل کرد. چند زن لخت و عریان غرب زده، و غرب دیده را به عنوان سمبل تمدّن و آزادى با افکار پلید و فاسد به روى کار آورده؛ و زمام تبلیغات مدارس و وسائل ارتباط جمعى (رسانه هاى گروهى) و بودجه دارائى و اوقاف را در اختیارشان گذارده؛ و آنها خود را زنان اصیل و آزاد ایران معرّفى کرده؛ و چنین وانمود کردند که: از حیا و عصمت و عفّت و علم و أدب و هنر و دین و اخلاق در ایران خبرى نیست. و زنان مؤمنه و متدیّنه و باسواد محجوبه، چنان در اقلیّت هستند که جز در قعر خانه ها، و مجالس روضه خوانى، و بعضى از محلّات فقیر و ضعیف، و دور از تمدّن جائى ندارند؛ و آنچه از علم و ادب و فرهنگ و تمدّن است، اختصاص به خودشان دارد، و دربسته و سربسته منحصر به آنهاست.
و با ضیق مجال و ارعاب و ارهاب قدرتمندانه سیاست غربى، چنان راه صدا و نفس را بر مردم بستند که کسى را جرأت از دم زدن نبود. زنان مسلمان ایران که هزار سال در دامان خود مردان دلیر و عالم و برومند تربیت نموده؛ و اینک هم از همان روش و منهاج پیروى مى کنند؛ أبداً حقّ تکلّم و گفتگو و دفاع از حقوق أوّلیّه و مسلمّه خود را نداشتند؛ و آن گروه بى حجاب، زمان امور را چنان بدست گرفته بودند که مدارس را منحصر، و تمام دختران و نوادگان این زنان اصیل را قهراً و خواهى نخواهى بدان صوب مى کشاندند؛ و بر اساس تمدّن غرب، و فرهنگ استعمار کافر، مى چرخانیدند؛ و بار مى آوردند.
این یک ظلم بود، و ظلم دگر عدم اجازه دفاع از حقوق بود؛ که زنان مسلمان را چنان محدود نموده بود، که همه باید این ستمها را تحمّل کنند؛ و همه نیز حقّ دم زدن، و گفتن، و از حقوق خود دفاع کردن را از دست بدهند.
در اینجا درست در انقلاب مردم، و قیام عمومى بر علیه حکومت جائره، زنان مسلمان نیز به خیابانها و کوچه ها ریخته؛ و فریاد برآوردند؛ و با صداى درشت و خَشن، معایب و زشتى هاى حکومت پهلوى را بازگو کردند. و از ستمى که پنجاه سال بر آنها رفته بود؛ پرده برداشتند. و با صفوف خود، و چادرهاى سیاه؛ و حجاب خود اعلام کردند که: اکثریّت مائیم؛ آنهم اکثریت قریب به تمامیّت. که هم دین و ایمان، و هم حیا و عفّت، و هم علم و ادب، و هم تحمّل و صبر در ترتیب امور منزل، و به ثمر رساندن اولاد، و نسل مسلمان از آن ماست.
اسلام فریاد زنان را نمى پسندد؛ و جَهْر به گفتار سوء را بر آنان روا ندارد؛ و از خانه بیرون ریختن، و تشکیل تظاهرات و میتینگ ها، و دادن شعارها را براى آنان امضاء نمى کند.
اینها کارهاى سوئى است که از نظر اسلام نسبت به طائفه نسوان انجام مى گیرد. ولى در صورت دفاع از حقوق خود، و براى جلب و بازیافتن حقوق از دست رفته خود، و براى رفع ستم و ظلمى که از ناحیه ظالمان استعمارگر به آنها مى رسد، شعار دادن، تظاهرات را که مصداق واقعى و حقیقى لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ باشد؛ این فریاد و ضَجّه و غوغا از ایشان قبول است؛ و امرى جائز، و بدون مانع قلمداد شده؛ و مورد امضاء و تصدیق قرار گرفته است.
و بطور کلّى براى جواز قیام و اقدام علیه حکومت ظالمانه و جائرانه، چه درباره مردان، و چه درباره زنان؛ راجع به شعارها، و فریادهاى کوبنده، و شکننده ظلم ظالمین، و دفع مفسدین، بهترین دلیل از قرآن کریم، همین آیه مبارکه است. بنابراین هر گونه تظاهرات، و دادن شعارهاى بلند، بجهت دفع ستم ستمگر و بر شمردن تعدیّات و تجاوزات وى، داراى ریشه قرآنى است.
و لیکن باید دانست که راجع به زنان که حجاب و عفّت، و خانه دارى، و باردارى، و بلند نکردن صداى خود را نزد نامحرم، از امور ممدوحه و پسندیده است؛ وا ظهار و گفتار زشتىها ظالم نیز درباره آنان با آنکه داراى عنوان زشتى و سوء است، ولى درباره ظالم به خصوص استثناء شده است؛ و در این مورد بخصوص زشتى و عیبى ندارد. یعنى بطور استثنائى و به عنوان ثانوى، زن حقّ دارد صداى خود را بلند کند؛ و در برابر مردان پرخاش خود را از ظالم در ظلمى که وى رسیده است، جَهْراً و عَلَناً اعلام نماید؛ نه آنکه هر وقت، و همه جا و به هر شرطى مى تواند در میتینگها شرکت کند؛ و خطبه بخواند، و دوش به دوش مردان قدم بردارد. این عمل خلاف اسلام است؛ و خلاف بُنیه و سازمان فطرى و خلقى زن، و خلاف مصالح و عوائد اوست.
بلند نمودن زن صداى خود را در شرائط عادى، در میان مردان، در سخنرانیها و شرکت در مجالس و محافل مردان، و یا مجالس و محافلى که در آن زن و مرد وجود دارند؛ خلاف نصوص صریحه وارده در اسلام است . و باید بسیار متوجّه بود که: خداى ناکرده، مبادا ما در راه پیشرفت و تکامل اسلامى خود، گامهایى برداریم که ما را به عقب ببرد؛ و به سوى قهقراء و جاهلیّت بکشاند؛ و به عوض ثمره زیبا و میوه شیرین حیات اسلام که باید بدست آوریم؛ و در سایه درخت پر ثمر آن بیارمیم؛ خداى ناکرده همان أعمال، و شیوههاى کفر، و رسوم و آداب جاهلى، و بربرى، و غربى، به نام اسلام و به نام سردار رشید و دلاور، و یگانه زن عالم بشریّت، و شیر زن دلاور صحنههاى مبارزه با کفر و الحاد، یعنى زینب کبرى سلام الله علیها، در ما بظهور برسد؛ و ما در شرائط عادى، زنان را در مجالس مردان براى تعلیم و تربیت، و یا براى تفسیر و تاریخ، و یا براى موعظه و سخنرانى و غیرها شرکت دهیم؛ آنگاه بگوئیم؛ چه اشکالى دارد؟ فاطمه زهراء هم به مسجد رفت، و در برابر مردان خطبه خواند؛ دختر عزیزش: زینب هم در خیابانهاى کوفه، در برابر سیل جمعیّت مردان خطبه خواند؛ و هم در شام، در مجلس یزید، در برابر مردان، خطبه خواند و حرف زد و سخن گفت. و نواده ارجمندش فاطمه بنت الحسین نیز در کوفه خطبه خواند.
این اشتباه بزرگ، و خبط غیر قابل معذرتى است که بر أذهان ما وارد مىشود؛ و یکنوع مغالطه ایست که از ناحیه افکار شیطانى و گرفتار هواى نفس، بجاى برهان در فنّ مخاطبات خود را جا مىزند.
آخر کسى بدین یاوه سرایان که مدّعى اسلام شناسى هستند؛ نمى گوید: اگر خطبه خواندن، و سخنرانى نمودن زن در شرائط عادى هم جایز بود؛ پس چرا همین دخت پیامبر صدّیقه کبرى فاطمه زهراء سلام الله علیها، در زمان حیات پدرش رسول الله، یک سخنرانى هم در مسجد نکرد! چرا در مسجد، و غیر مسجد، مجلس درس تشکیل نداد! و براى همه اصحاب، أعمّ از مرد و زن، تفسیر قرآن و سیره پدرش را بیان نکرد! چرا نه او، و نه غیر او، از زنان مدینه در میان مردان یک سخنرانى ننمودند؟ و یک مجلس درس، موعظه و حدیث، تفسیر از آنها؛ و نه از زنان مکّه، و نه از زنان کوفه و بصره دیده نشد!!
عزیز من! چشمت را باز کن! گول نخورى: از مطالبى که ما در بحث و بیان از آیه کریمه: لَا یُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ إِلَّا مَن ظُلِمَ نمودیم خوب بدست آمد که: خطبه حضرت زهراء سلام الله علیها، در مسجد، براى دفاع از حقّ خود در اثر ستمى که بر وى از ناحیه دستگاه مدّعى خلافت پدرش: رسول الله وارد شده بود؛ بوده است و بس. او فریاد و ضجّه و غوغاى خود را جهاراً در مسجد بر علیه ظالم بلند کرد؛ و أبو بکر و عمر را محکوم نمود. و مفتضح ساخت؛ بطوریکه بعد از چهارده قرن ما گفتار او را در این سخنرانى، در کتب مخالفین هم مى خوانیم؛ و بر آن رشادت، و عظمت و منطق قوى، و برهان قویم او آفرین مى گوئیم.
عمل او یک عمل قرآنى بود؛ و ریشه قرآنى داشت؛ که هر کس چه زن و چه مرد، در صورتیکه به او ظلمى برسد؛ حقّ دارد در برابر ظالم بایستد، و قیام کند. و جهاراً سیّئات و زشتیهائى که از ظلم او به وى رسیده است بر شمرد.
این کار را کرد؛ و جهاراً خطبه خواند؛ و اثبات مدّعاى خود را نمود، و سپس به منزل برگشت؛ و دیگر دیده نشد خطبه اى بخواند؛ و در میان جماعت مردان، لحنِ صداى خود را بلند کند.
پس کجا کسى مى تواند به خود چنین جرأتى را بدهد که بگوید: این عمل استثنائى بى بى دو عالم؛ دلیل بر جواز سخنرانى هاى زنان در محافل مردان در صورت عادى و شرائط غیر استثنائى مى باشد؟!
دخترش افتخار زنان عالم زینب، در کوفه، در وقتى که در کجاوه اسارت مىرفت، خطبه خواند و سخنرانى کرد؛ و قوى اللّهجه، و طلیق اللّسان سخن گفت؛ و ظلم دستگاه بنى امیّه، و پستى و زبونى کوفیان بى اراده و رذل را بر شمرد. و باید خطبه بخواند، و سخن بگوید و سیّئاتشان را بر ملا کند، و حقّانیّت برارد رشید و امام به حقّ خود را به گوش جهان برساند. این حقّى است که قرآن به او داده است؛ و این رسالتى است که در این سفر عظیم و هولناک، از جانب برادرش به وى محوّل گردیده است. با همه این أحوال مى یابیم که زینب در همان خطبه معروفه، خطاب به یزید نموده و با عبارات: قَد هَتَکْتَ سُتورَهُنَّ وَ أبْدَیْتَ وُجوهَهُنَّ و أمثالهما او را بر ایجاد چنین صحنه اى سرزنش مى کند.
آن وقت شما مى خواهید: این موقعیّت خطیر و عظیم، و این دفاع از حقّ، بر ملا ساختن ظلم بنى امیّه و دودمان ضدّ دین و ضدّ انسانیّت، که بدان طرز فجیع و فظیع، در صحراى کربلا بوقوع پیوست؛ با خطبه خواندن و سخنرانى نمودن جنس لطیف زنان، در مجالس بزم، یا صداى ظریف و لحن نمکین آنها که صیّاد دل هاست، قیاس کنید؟ أبداً أبداً. این قیاس مع الفارق؛ نه یک فارق؛ بلکه هزار فارق دارد.
این عمل زینب عمل استثنائى بود، که در کوفه و شام در مجلس یزید پرخاش کرد و سخن گفت. نه قبل، و نه بعد، از زینب دیده نشد که: در میان مردان سخن بگوید؛ او دخت شیر مردان، و دخت مرکز عفّت و حیاست، از دو پستان زهراء شیر نوشیده، و در دامان وى پرورش یافته است.
زینب کبرى پنجاه و پنج سال داشت که در صحراى کربلا حضور یافت. زیرا از حضرت سیّد الشهّداء علیه السّلام دو سال کوچکتر بود. و چون وفاتش در ماه رجب سنه شصت و دو یعنى یکسال و نیم بعد از واقعه عاشورا مى باشد؛ بنابراین عمرش نیز قریب عمر برادرش حسین علیه السّلام بود.
زینب سلام الله علیها، در این مدّت طولانى در مدینه بود؛ و یکبار دیده نشد که در مجالس مردان شرکت کند؛ و سخنرانى نماید؛ و براى آنان و یا براى مجالسى که زن و مرد هر دو صنف وجود دارند، تفسیر و حدیث بیان کند.
با آنکه عالمه اهل بیت بود، و حضرت سجّاد علیه السّلام به او گفت: یَا عَمَتاهُ أَنتِ بِحَمْدِ اللَهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ وَ فَهِیمَةٌ غَیْرُ مفَهَّمَةٍ (اى عمّه جان! تو بحمد الله زن عالمى هستى که دیگرى به تو علم نیاموخته است؛ و زن با فهم و درایتى هستى که کسى تو را تفهیم ننموده است!)
زینب مجالس زنانه در مدینه داشت؛ و زنان را تربیت به قرآن و حدیث و تفسیر و أخلاق مىنمود؛ مجالس او معروف بود. اگر سخنرانى زینب در کوفه و شام، در حال اسارت، دلیل بر جواز مطلق سخنرانى، و هر گونه موعظه و خطابه بود؛ پس چرا نظیر این سخنرانى در میان مردان در آن مدینه پهناور آنروز که مرکز علم بود؛ حتّى براى یکبار هم از او واقع نشد؟!
گویا کشفِ جواز سخنرانى زنان در محافل مردان؛ بدست این آقایان اسلام شناس؛ قدرى دیر رسیده است؛ و گر نه زودتر از این، زنان را در مجالس و محافل مردان وارد مىساختند؛ و مردان را از این محرومیّت زودتر در مىآوردند. (نور ملکوت قرآن، ج1، ص: 56 با تلخیص)
ترسم نرسى به کعبه اى أعرابى کین ره که تو مىروى به ترکستان است.
یکی دیگر از استثنائات کرسی های علم آموزی است که استاد می تواند برای زنان درس دهد.
ابوبصیر از اصحاب امام باقر علیه السلام می گوید: زمانی که در کوفه بودم، به یکی از بانوان درس قرآن می دادم. روزی فقط در حد یک گفتار، با وی شوخی نمودم. مدتی گذشت تا در مدینه به حضور امام باقرعلیه السلام رسیدم. حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در جای خلوت گناه کند، خدا نظر لطف خود را از او برمی دارد. این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟! از شدت شرم، صورتم را پوشاندم. حضرت فرمود: مراقب باش که تکرار نکنی و با زن نامحرم شوخی ننمایی. (وسائل الشیعه، ج 14،ص 144)
از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود مساله علم آموزی و مشورت و موارد دیگری که به حسب ضرورت مصداق پیدا می کنند جزو مستثنیات می باشند اما همین ضروریات و مستثنیات باید دارای حریم و حرمت و با حفظ حدود الهی باشند
گاهی افراد باید صلاح نفس و نفع و ضرر آن را بیشتر از هر چیزی در نظر بگیرند اگر کسی احساس می کند با یک سوال و یا یک جلسه علمی و مشورتی و نشست و برخاست نفسش دچار اضطراب و تشویش می شود باید صلاح خود را بر هر چیزی مقدم دارد ما قیّم دیگران نیستیم خدا خودش به نحو بهتری متکفّل امور بندگانش است و حجت را بر ایشان تمام می کند.
امیر المومنین علیه السلام می فرمود: من هیچوقت صلاح و اصلاح دیگران را مقدم بر خود و صلاح نفسم نمی کنم.
نمی توان با به کار بستن توجیهاتی از قبیل راه انداختن کار مردم و خدمت به دیگران و مشورت دادن پا در مسیری گذاشت که برای نفس دام ها پهن شده است انسان کور نمی تواند عصاکش دیگران باشد طبیب مریض نمی تواند شفابخش سایر بیماران باشد.
حال شما نگاه کنید و ببینید در ادارات ما در همین جامعه اسلامی مساله از چه قرار است که چندی پیش حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله نسبت به حضور بانوان در خارج از منزل و نحوه حضورشان در محل کار و اجتماعات و اختلاط با نامحرمان توصیه هایی نمودند و هشدارهایی دادند.
آری بحث در پاسخ به شبهات طرح گردیده در اطراف مساله اختلاط با نامحرم بود که عده ای در مقام توجیه و از روی حسن نیت اما سطحی با این موضوع برخورد می نمایند در حالیکه بسیاری با داشتن نیت خیر در دام شیطان گرفتار شده اند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ادامه دارد...